-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت چهارم و پایانی
مادر شهید: باید کلیهام را بفروشم! + عکس
گفتم باشد؛ من بروم یک کلیه ام را در بیمارستان امین بفروشم برایتان لباس بخرم، به خدا همین طوری گفتم. بچه کوچکم ۵ سالش است نمی فهمد که می گوید مامان! کلیه را اگر میخرند؛ کلیه من را هم بفروش...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت سوم
پسرم بدجوری تکه تکه شده بود! + عکس
شوهرخواهرم که فکر کنم در گلستان شهدا پیکر پسرم را خاک کرد، بعد از ۶، ۷ ماه که رد شدیم، به آبجیام گفته بود (به من نگفته بود) که پسر آبجیت خیلی بد طوری شهید شده بود؛ تکه تکه شده بود.
-
در محضر مدافعان حرم/230/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت دوم
جوان افغان: میخواهم در ایران شهید شوم! + عکس
همان موقع که کوچک هم بود افغانستان هم که رفتیم گفت مامان من می روم ایران؛ من میروم در جنگ ایران و عراق شرکت میکنم؛ گفتم برای چی؟ مامان تو کوچکی، نمی خواهد بروی.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت اول
ماجرای عجیب فوت پدر شهید جعفری
در راه کابل و مزار، داشتند مردم را از ماشین پیاده می کردند. ایست و بازرسی نیروهای نظامی بود. بیچاره ها را نمی دانم کجا می بردند؛ در جنگل های دور نمی دانم می کشتند یا چه کار می کردند، من بودم و نرگس...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۸/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت نهم و پایانی
حساب میلیاردی خانواده آبیاری کجاست؟! + عکس
یه نفر اومد خونه ما تو چشم دخترم نگاه کرد و گفت خوش به حالتون؛ حسابهای بانکیتون پُره الان. دخترم بهش برخورد و ناراحت شد. من میگم جواب ابلهان خاموشیست.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۷/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت هشتم
همه گرفتار چشمهای رنگی عباس بودند! + عکس
دیگه تو محل پخش شده بود که تو اون مغازه یک پسر خوشگل و جوان هست. چشمهای عباس جوری بود که با رنگ لباس، رنگ چشمهاش تغییر میکرد. یه روز یه دختر جوانی رفته بود تا رنگ چشمهای عباس و چهرهش رو ببینه...
-
عکس/ کیک تولد "رفیق شفیق حاج قاسم"
شهید حاج حسین بادپا از شهدای مدافع حرم که از یاران نزدیک سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در دوران جهادش بود.
-
هدیه متفاوت نهال؛
عکس / ابتکار دختر شهید برای روز معلم
نهال قاضی خانی، دختر شهید مدافع حرم قاضی خانی در اقدامی مبتکرانه، ضمن تهیه عکسی از دانش آموزان و فضای صمیمی کلاس، آن را به به عنوان هدیه روز معلم به معلمش اهدا کرد.
-
فیلم/ ماجرای اتیکت "جُون خادم المهدی"شهید حججی
روایت جدید و تکان دهنده همسر شهید حججی از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش در برنامه ملازمان حرم.
-
نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور چه کسی است؟
حاج رضا ملایی نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور از خطه خوزستان است که در سال ۱۳۹۴ در مسیر دفاع از حرم حضرت زینب (س) به دست نیروهای داعش در شهر حلب به شهادت رسید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۶/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت هفتم
تلفن پدر شهید را دزدیدند تا پسرش را نبیند! + عکس
یک نفر از احرار الشام رو اسیر میکنن و میگن مبادله کنیم؛ که میبینن چشمای عباس رو درآورده بودن و زبونش رو بریده بودن؛ بینیش رو بریده بودن و گوشت صورت رو خالی کرده بودن؛ فقط یک جمجمه بود و دو تا دنده.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۵/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت ششم
دست و پای «عباس» را با تویوتا جدا کردند!
فرداش میان دستهای عباس رو به تویوتا میبندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا میشه و تیکه های بزرگ رو با قمههای بزرگ از هم جدا میکنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه می کنن...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۴/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت پنجم
بعد از شهادت پسرم اصرار کردم شوهرم به سوریه برود!
گفت پنج تا داعشی به نیت تو میکشم؛ پنج تا به نیت تو میکشم؛ به نیت بابام شهید میشم. گفتم پس من چی؟ گفت مامان! تو جایگاهت فرق داره؛ برای اینا ۵ تا میکشم برای شما بعد از این هر چی داعشی کشتم...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت چهارم
اعتصاب آب برای رفتن به سوریه! + عکس
با حضرت عباس! اگه من رو مدافع حرم خواهرت نکنی، آب نمی خورم. تا پامو نذارم حرم خواهرت، آب نمی خورم. از اون جایی که آب به بدن نرسه، کلیه و کبد از کار می افته، یک استکان چای صبح می خورم یک استکان شب.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت سوم
فنون رزمی را به خواهر و مادرش یاد میداد! + عکس
خودش رو آماده میکرد که اگه یه موقع جنگ شد، بدنش آماده باشه. باباش میگفت که زمان جنگ یه موقع غذا هم نیست باید گشنه باشی به خاطر همین خودش رو آماده میکرد که اگر همچین زمانی پیش اومد، آماده باشه.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت دوم
«عباس» از فوتبال و ژیمناستیک فراری بود! + عکس
اول گذاشتیمش کلاس ژیمناستیک و گفتیم: برو ژیمناستیک. یک روز رفت و دیگه نرفت. پشیمون شد. گفتیم: چرا نمیری؟ گفت: لباساش لختیه، بدم میاد که همه جام معلوم باشه، به خاطر همین نمیرم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۲۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید عباس آبیاری/ قسمت اول
«عباس» زیبا بود و مدام بلا میدید! + عکس
دکترا با هم حرف میزدند و میگفتند که ما عمل میکنیم! ولی این نود درصد احتمال داده میشه که لال بشه و نتونه حرف بزنه. اگر هم حرف بزنه احتمال داره که لکنت زبون شدید پیدا کنه...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۹/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید غلامحیدر سلطانی/ قسمت دوم و پایانی
یک پسرم شهید شد؛ یک پسرم بلاتکلیف است!
خانواده های شهید هم شرایط خاص خودشان را دارند اما پسر من چون در اردوی ملی سرباز بوده، نمیتواند از افغانستان پاسپورت بگیرد. از این ور هم دولت اگر او را بگیرد رد مرز می کند؛ به خاطر همین مشکل است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۸/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید غلامحیدر سلطانی/ قسمت اول
پسرم ۴ سال در سوریه جنگید
چهار سال سوریه بود. یک وقتی می رفت و دوباره می آمد ایران، مثل یک تفریح و هواخوری، سپس می رفته همانجا، چهار سال در سوریه جنگید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۷/ گفتگوی مشرق با همسر شهید جمعهخان علیزاده/ قسمت دوم و پایانی
هیچ یادگاری از همسرم ندارم! +عکس
به خدا من هیچ چیز ازشان ندارم. در همان افغانستان و در منطقه دره صوف هم لباس خیلی داشت؛ من اصلا یکیش را هم نیاوردم. من فکر می کردم ایران نمی مانم و برمیگردم به افغانستان.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۶/ گفتگوی مشرق با همسر شهید جمعهخان علیزاده/ قسمت اول
داعشیها به سرِ همسرم رحم نکردند! +عکس
ما گفتیم شما بگویید شهید شده است دیگر، چرا می گویید مفقود الاثر شده؟ چون پیکرش دست داعشیها افتاده دیگه فکر می کنم داعشی ها دیگه لودر انداخته بودند و سرشان را لِه کرده بودند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید حسینعلی داودی/ قسمت سوم و پایانی
گفتند تا نیایی شوهرت را دفن نمیکنیم! + عکس
من خودم با دفتر فاطمیون صحبت کردم و می گوید نه، این حرف ها نیست، یک شهید شما نیست که بگویی اینجا باشد خراب میشود؛ شهدای زیادی هستند، سردخانه هست؛ اصلا خراب نمی شود...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۴/ گفتگوی مشرق با همسر شهید حسینعلی داودی/ قسمت دوم
۵ ماه پیکر شهیدمان را نگهداشتند! + عکس
انتظار نکشیدیم، دیروز تماس گرفت، امروز خبر شهادتش آمد. دخترعمویش خبر را آورد. نگران بودم خدایا از کی سئوال کنم که این حرف درست است یا نه؟ نمی دانستم از کی سئوال کنم، این اگر زخمی شده به ما بگویند...
-
فیلم/ خاطرهای از مادر شهید حمیدی از زبان سلحشور
خاطرهای از مادر شهید مدافع حرم محمد حمیدی وقتی که میخواست پیکر فرزند شهیدش را ببیند از زبان حاج مهدی سلحشور در شبهای ماه مبارک رمضان در حرم مطهر حضرت معصومه سلامالله علیها را مشاهده کنید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۳/ گفتگوی مشرق با همسر شهید حسینعلی داودی/ قسمت اول
سیبزمینیفروش افغان در ایران چه میکرد؟! + عکس
سیب زمینی می آورد می فروخت، فروشندگی و دستفروشی می کرد. نمیتوانستیم از عهده مخارج خانه و زندگی بر بیاییم. خدا را شکر باز هم نانی در می آورد دیگر؛ کرایه خانه هم بود؛ خرج زیاد درست می شد...
-
فیلم/ درخواست مادر شهید مدافع حرم از قوهقضاییه
درخواست یک مادر شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون از قوهقضاییه: عامل جنایت در حرم مطهر رضوی را زودتر محاکمه کنید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۲/ گفتگوی مشرق با پدر شهید محمدحسین محسنی/ قسمت سوم و پایانی
افتخار کردم ولی کمرم شکست! + عکس
آدم تا پدر و مادر نشود درست درک نمی کند، ولی خدا برای هیچکس اینطوری پیش نیاورد. واقعا کمر آدم می شکند، اما در این راه مایه افتخار ماست. انشاالله شفاعتمان کنند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۱/ گفتگوی مشرق با پدر شهید محمدحسین محسنی/ قسمت دوم
«محمدحسین» خیلی خاکی بود! + عکس
محمدحسین وقتی میرفت، خیلی خوشحال بود؛ به قول خودمان خاکی بود. با همه رفیق می شد. در فامیل و محله، کسی نبود که ازش ناراحت شود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۱۰/ گفتگوی مشرق با پدر شهید محمدحسین محسنی/ قسمت اول
افغانها اگر عاشورا بودند پشت امام را خالی نمیکردند
می گفت بابا! من خودم چیزی نیستم، آن بچه های افغانستانی خودمان، خدا شاهد است اگر زمان امام حسین هم بودند پشت امام حسین را خالی نمی گذاشتند. می گفت بابا! هدف یا شهادت است یا پیروزی.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۰۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مرتضی کریمی شالی/ قسمت ششم و پایانی
پای صحبت مادر ۵ شهید و ۳ جوان ناکام! + عکس
پیکرها را که آوردند، بعد یکی از پیکرها را مادر شهید آبیاری گرفت بغلش و به خاک سپرد و یکی را هم من بغل کردم و تحویل آقا دادم تا برایش دعا بخوانند. باز همانجا باهاشون صحبت کردم و بعد به خاک سپردیم.