منافقین مجاهدین خلق

صرف‌نظر از همه واحدهای شناخته شده و ناشناس حکومت دیکتاتوری صدام که در سرکوب مردم در صحنه حاضر بودند، ارتش «سازمان مجاهدین خلق» نیز فعالانه در قتل خلق ستمدیده و مظلوم عراق مشارکت مستقیم داشت.

به گزارش مشرق، پیرمردها و پیرزن‌هایی که به صفحه نمایش خیره شده‌اند و دست‌شان را با صفحه کلید و موشواره بند کرده‌اند؛ تصویری که اگر بی‌خبری آن را به نظاره بنشیند هزاران حدس پیرامونش خواهد زد، تصویری که حالا بسیاری از مردم ایران و کاربران شبکه‌های اجتماعی آن را تماشا کرده‌اند و احتمالا تفسیر و تحلیل‌هایی نیز پیرامونش داشته‌اند. اعضای سازمان منافقین (مجاهدین خلق) بعد از آن همه عملیات فیزیکی و ۱۷ هزار ترور حالا دست به صفحه ‌کلید شده‌اند برای آنکه به خیال خام‌شان، کاری را که ۴۰ سال در عالم واقع از پسش برنیامدند، در مجاز محقق کنند. کمی خنده‌دار به نظر می‌رسد اما آنها واقعا امروز یک گروه مجازی‌اند که ممکن است هر کدام با چندین نام و نشان جعلی حرف و حدیث‌های خاله‌زنکی و شایعه درست کنند تا مگر کارگر بیفتد و ماحصلش ضربه‌ای به جمهوری اسلامی بزند. پیرمردها و پیرزن‌هایی که جایی در تیرانا - جایی که نیست- بی‌جان‌تر از همیشه، کشور کوچکی برای خود ساخته‌اند و هر روز تمرین تروریسم می‌کنند؛ سن و سال گذشته‌هایی که ترحم‌برانگیزتر از همیشه شده‌اند و از آن نام پرطمطراق فقط سازمانش را یدک می‌کشند، سازمانی پیر که انگار آخرین روزهای حیاتش را قرار است در آلبانی بگذراند.

ایندیپندنت در گزارشی به نقل از یکی از اعضای سابق مجاهدین خلق می‌نویسد: «به ما گفته می‌شود به حساب‌های کاربری آنهایی که مخالف یا منتقد مجاهدین خلق هستند حمله کنیم یا توئیت‌های مریم رجوی را بازنشر کنیم».  ایندیپندنت در تشریح فعالیت این گروه در آلبانی می‌نویسد: «مجاهدین با پرداخت پول‌های هنگفت، سرویس‌های اینترنت بسیار پرسرعت خریداری و اجازه رسمی را از مقامات آلبانی برای نصب آنتن بر بالای کوه «داجتی» که مشرف به شهر «تیرانا»ست دریافت کرده‌اند. در واقع مجاهدین برای خود یک شبکه مخابراتی راه‌اندازی کرده‌اند. یک شرکت خصوصی آلبانیایی مسؤول تأمین امنیت اردوگاه منافقین است و نیروهای مسلح را در شیفت‌های ۶‌ ساعته مأمور مراقبت از این اردوگاه کرده است».  اینکه در اردوگاه تیرانا چه می‌گذرد، محدود به این گزارش ایندیپندنت نیست.

بهمن‌ماه گذشته «اشپیگل» در گزارشی ابعاد تازه‌ای از تمرین تروریسم در اردوگاه منافقین در آلبانی منتشر کرده بود: در انتهای خیابانی طولانی در شمال‌غربی آلبانی، زنان و مردانی عجیب خود را برای سرنگونی حکومت ایران آماده می‌کنند. یکی از افرادی که از این سازمان جدا شده‌ می‌گوید آنها ۳ بار در طول هفته بریدن گلو با چاقو، شکستن دست، درآوردن چشم با انگشت و پاره کردن دهان را تمرین می‌کنند. این کمپ مساحتی به اندازه ۵۰ زمین فوتبال دارد که به وسیله حصارهای بلند احاطه شده است. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) درباره منبع هزینه‌های خود برای «اشپیگل» نوشته است هزینه‌های کمپ را حامیان داخلی و خارجی تامین می‌کنند. با این حال کارشناسان مسائل امنیتی این گمانه‌زنی را مطرح کرده‌اند که عربستان سعودی، آمریکا و اسرائیل هم این گروه را مورد حمایت مالی قرار می‌دهند. اشپیگل در گزارش خود سراغ یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هم می‌رود و از او پیرامون وضعیت این سازمان در سال‌های حضور در عراق می‌پرسد؛ «غلامرضا شاکری» ۵۰ ساله یکی از آنان است که ۲۷ سال با این سازمان زندگی کرده است.

او می‌گوید: «از خارج به نظر می‌آید که این سازمان لیبرال است اما از داخل مشخص می‌شود که عملکرد آن بر مبنای دروغ، تقلب و ترس است». وی زمانی که ۲۰ ساله بود به عراق گریخت و با این سازمان آشنا شد. شاکری می‌گوید اعضای سازمان از آزادی و دموکراسی برای وی گفتند و به او اطمینان دادند که برایش ویزای اروپا تهیه می‌کنند. شاکری گفت: «آنها به ما دروغ گفتند تا ما را فرمانبردار خود کنند. ما تحت نظارت بودیم و ما را وادار کردند که ارتباط خود را با خانواده‌مان قطع کنیم». این سازمان مدعی است که ارتباط اعضای خانواده با عضو یک نهاد نظامی ممنوع است.  این عضو جدا شده از مجاهدین خلق می‌گوید همواره از مقامات می‌پرسیده چه زمانی می‌تواند سازمان را ترک کند. اواسط دهه ۹۰ میلادی افرادی که می‌خواستند سازمان را ترک کنند یا پرسش‌های چالشی می‌پرسیدند، شکنجه شدند. شاکری می‌گوید به جاسوسی متهم شده بود. وی محلی را روی دست خود نشان داد و گفت آنها (منافقین) روی دستش سیگار خاموش کردند و به سینه‌اش ضربه زدند تا خون جاری شد و به مدت یک هفته در شرایطی بود که پاهایش سیاه شد و هنوز هم جای آسیب روی پاهایش وجود دارد. در نهایت هم مسعود رجوی همه افراد شکنجه‌ شده را فراخواند و به آنها گفت اگر در این‌باره حرفی بزنند به نیروهای امنیتی عراقی تحویل داده خواهند شد و چنین اقدامی به معنای شکنجه و مرگ بود.  در ایران، افکار عمومی انگاره‌ای بشدت منفی درباره سازمان منافقین دارد؛ انگاره‌ای که منطبق بر واقعیاتی است که از این گروه تروریستی مشاهده شده است. یکی از سوالاتی که درباره چگونگی حفظ اعضا در محیطی کاملا محدود و بسته چون پادگان اشرف وجود دارد، این است که برخی اعضای سازمان چگونه مدت زمانی نزدیک به ۲۰ سال و در مجموع بیش از ۳۰ سال را در پادگان‌ها و کمپ‌های منافقین گذرانده‌اند! در اشرف در روزهای پس از عملیات «مرصاد» و شکست «فروغ جاویدان» چه گذشته است و سازمان منافقین چگونه با عملیات برای رژیم بعث، اعضای خود را به تمرین تروریسم عادت داده است. در این مطلب به برخی جنایات سازمان مجاهدین در روزهای حضور در عراق می‌پردازیم.

۲ سال پس از عملیات فروغ جاویدان (۳ مرداد ۶۷) و در حالی که سازمان به آهستگی سرگرم بازسازی، نوسازی و ساماندهی مجدد خود بود، ارتش عراق در ۱۱ مرداد ۶۹ به کویت یورش برد و آن را ظرف مدت ۳ ساعت به اشغال خود درآورد. بحران اشغال کویت و متعاقب آن حمله نیروهای ائتلاف بین‌المللی به عراق، به انزوای بیش از پیش صدام و گروهک رجوی انجامید. قوای بین‌المللی پس از ۲۰۸ روز اشغال کویت، موفق به اخراج نظامیان بعثی از خاک این کشور شدند. در خلال عقب راندن نیروهای عفلقی از کویت و فرار تحقیرآمیز پیاده‌نظام عراق از خاک این کشور مسلمان و عربی، روز یکم مارس ۱۹۹۱م/ ۱۴ شعبان ۱۴۱۱ق/ ۱۰ اسفند ۱۳۶۹ش، شاهد خیزش عمومی و طغیان گسترده عراقیان بر ضد حاکمیت جور صدام هستیم؛ قیامی که به «انتفاضه شعبانیه» معروف شد. مدتی پس از شعله‌ور شدن این قیام، کنترل ۱۴ استان از مجموع ۱۸ استان عراق به دست مردم مسلمان و مبارز افتاد. مزدوران صدام و حزب فاشیست بعثش برای قلع و قمع قیام‌کنندگان از هیچ وحشیگری و جنایتی دریغ نکردند و ظرف مدت تنها ۲ هفته، ۵۰۰ هزار نفر از اهل عراق را قتل عام کردند. اجساد قربانیان که شمار قابل توجهی از آنها هنوز زنده بودند با لودر در گودال‌های دسته‌جمعی دفن می‌شد. در این میان یورش نظامیان تا بن دندان مسلح لشکر صدام به اعتاب مقدسه حسینی و عباسی در نجف اشرف و کربلای معلا با پیشقراولی نیروهای گارد ریاست جمهوری و هتک حرمت و ورود جنایت‌پیشگان بعثی به صحن و کشتار مردم، حتی در حرم و شبستان و تخریب آستان، پرده از هتاکی‌های رژیم بعث برداشت. ماشین سرکوب و قتل رژیم بعث در تار و مار کردن مبارزان انتفاضه تنها نبود.

صرف‌نظر از همه واحدهای شناخته شده و ناشناس حکومت دیکتاتوری صدام که در سرکوب مردم در صحنه حاضر بودند، ارتش «سازمان مجاهدین خلق» نیز فعالانه در قتل خلق ستمدیده و مظلوم عراق مشارکت مستقیم داشت (به استناد متن مذاکرات سرکرده فرقه با رئیس سرویس اطلاعات رژیم بعثی، در جریان عملیاتی که نامش را سازمان «مروارید» نهاد). توجیهات تبلیغاتی فریبکارانه‌ای از سوی سازمان مجاهدین در سرکوب مردم مطرح شد. سازمان در این سرکوب مشارکتی بسیار فعال داشت که حتی تحسین شخص صدام را به همراه داشت. بر اساس آنچه دکتر «صفاءالدین تبرائیان» در کتاب خوابگردها (ارتباط سازمان مجاهیدن خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی رژیم بعث) مطرح کرده، به گمان برخی پژوهشگران و تاریخ‌نگاران عراقی، دست رژیم بعث برای مقابله با شعله‌های قیام در برخی مناطق و به‌عنوان نمونه در کردستان، که هر لحظه بر شدت و دامنه آن افزوده می‌شد، خالی بود اما ناگاه سروکله ارتش سازمان مجاهدین پیدا شد که توسط رژیم صدام مجهز به توپ و تانک شده بود. دارودسته رجوی موفق شدند از پیشروی کردها به طرف سلیمانیه جلوگیری کنند.

یک‌سال‌ونیم پس از جنگ دوم خلیج‌فارس و رویداد انتفاضه شعبانیه، روز ۷ شهریور ۱۳۷۲، طبق معمول و به ناگاه اعلام شد شورای ملی مقاومت طی اجلاسی در بغداد، مریم رجوی را به‌عنوان رئیس‌جمهوری ایران برگزیده است. جالب آنکه رجوی به‌عنوان «رهبر مقاومت ایران» همسرش را به نمایندگی از طرف «اکثریت قاطع مردم ایران!» به ریاست‌جمهوری منصوب کرد و «مهر تابان»‌اش خواند و ۳۰ مهر را پرواز «سیمرغ رهایی» اعلام کرد. کوتاه زمانی بعد «مریم برای انجام مأموریت به خاطر آزادی و حاکمیت ملی و مردمی و در راستای آزادی خلق و میهن!» راهی فرانسه شد، هرچند ۳ سال بعد به عراق بازگشت. بر اساس آنچه صفاءالدین تبرائیان در «خوابگردها» به آن اشاره می‌کند: سال‌هاست بلندپایه‌ترین رده‌های تشکیلاتی سازمان به دختران جوان، بی‌تبار و ریشه عقیدتی و پیشینه سیاسی سپرده می‌شود. به باور ابراهیم خدابنده: «رجوی معتقد بود زن‌ها بیشتر و سریع‌تر در معرض القائات ذهنی قرار گرفته و وابسته می‌شوند و لذا به آنان اعتماد بیشتری داشت». رویکرد و تمایل رجوی در برهه ۳ ساله حضورش در ایران، از موقع آزادی‌اش از زندان در ۱۳۵۷ تا فرارش به فرانسه در ۱۳۶۰، به زنان بیش از مردان بود. برای وی تسلط بر خانم‌ها به‌مراتب راحت‌تر از سلطه بر آقایان بود، هر چند در بزنگاه‌هایی قوامیت خواهران بر برادران کار دست‌شان داد. یکی از اعضای سابق ستاد اطلاعات سازمان در تشریح افتضاح عملیات «فروغ جاویدان» می‌نویسد: «بی‌لیاقتی تعدادی از فرماندهان زن سازمان که رجوی و مریم برای تظاهر و خودنمایی آنها را بر سر یگان‌ها و تیپ‌ها گذاشته بودند و عدم آشنایی آنها با مسائل و تاکتیک‌های نظامی و آرایش‌های جنگی، خود از عوامل این شکست بود. تعدادی از این فرماندهان زن مسؤولان سیاسی یا پشتیبانی و تدارکاتی بودند که در موضع فرمانده تاکتیکی تیپ‌ها در صحنه می‌جنگیدند».

در بررسی متدلوژی سازمان مجاهدین خلق از طریق مشاهدات مستقیم (آنتوان گسلر، ترجمه جام‌جم) می‌خوانیم: نیم نگاهی به فرماندهان آنچه ارتش‌های چهارده‌گانه سازمان خوانده می‌شد، نشان‌دهنده این گرایش زنانه و رویکرد خانمانه است: ۱- ارتش اول، قرارگاه اشرف به فرماندهی لعیا خیابانی. ۲- ارتش دوم، قرارگاه جلولاء به فرماندهی مریم حسن‌زاده. ٣- ارتش سوم، قرارگاه علوی به فرماندهی صدیقه حسینی‌. ۴- ارتش چهارم، قرارگاه همایون به فرماندهی رقیه عباسی. ۵- ارتش پنجم، قرارگاه موزرمی به فرماندهی زهره قائمی. ۶- ارتش ششم، قرارگاه موزرمی به فرماندهی پروین صفایی. ۷- ارتش هفتم، قرارگاه حبیب به فرماندهی فائزه محبت‌کار. ۸- ارتش هشتم،‌ به فرماندهی ژیلا طلوع‌. ۹- ارتش نهم، قرارگاه جلولاء به فرماندهی ژیلا دیهیم.

سنوات پس از جنگ دوم خلیج‌فارس، سال‌های وقت‌گذرانی و سرگرم‌سازی نیروها با مانورهای پر زرق و برق و توخالی است که هدف آن اثبات حیات و زنده بودن ارتش آزادی‌بخش و چنگ و دندان نشان دادن به ملت‌های ایران و عراق بود. در مراسم مانور و رژه، دوربین‌های متعدد مستقر می‌شد و از زوایای مختلف تصویربرداری می‌کرد تا با تبلیغات پرطمطراق با به رخ کشیدن این اقتدار کاذب، ضمن بالا بردن روحیه اعضا و هواداران، در مذاکره با نمایندگان دستگاه‌های سیاسی و امنیتی بیگانه قدری مقتدرانه ظاهر شوند. در این‌باره می‌توان از رژه ۲۶ مهر ۱۳۷۰ در برابر مسعود و مریم و مانورهای «غرش شیر» (۸ شهریور ۱۳۷۲)، «مهر تابان» (نیمه دوم مهر ۱۳۷۲)، «شیر و خورشید» (۱۴ آذر ۱۳۷۲)، «امیر ایران» (دی ۱۳۷۲)، «فروغ آزادی» (۲۶ بهمن ۱۳۷۲)، «سیمرغ رهایی» (۳۰ خرداد تا ۱۵ تیر ۱۳۷۳)، نام برد که در خلال آن برای نخستین‌بار گردان بالگردهای اهدایی صدام از پیاده‌نظام سازمان پشتیبانی کرد. توجه داشته باشیم سازمان با جنگ‌افزارهای تازه و اهدایی صاحبخانه و نمایش آمادگی‌اش مایل بود ذهن افکار عمومی را از افشاگری‌های مسؤولان و اعضای جدا شده‌اش به سمت و سوی دیگر سوق دهد و راهکار خنثی‌سازی این تبلیغات را برپایی مانور و رژه می‌پنداشت تا با سرهم‌بندی و مونتاژ فیلم‌ها، خود را بیش از آنچه بود بزرگ جلوه‌گر نماید.

در مواقعی نیز در برابر دیدگان خبرنگاران و عکاسان خارجی دست به شعبده‌بازی و شیرین‌کاری می‌زدند. صمد نظری بر اساس آنچه در کتاب «مرداب» آمده، می‌گوید: بر اساس اظهارات چند تن از نفرات پرسنلی و مشاهدات خود من، تعداد قابل توجهی از نفرات سازمان با تعویض لباس در طول مدت رژه در ۲ و ۳ و بعضی تا ۴ رژه شرکت داشتند. یکی از نفرات پرسنلی به من گفته بود ابتدا در رژه نیروهای پیاده لباس پلنگی بر تن داشتند، پس از رژه سریع با خودروها و از مسیر خروجی و خاکی به لشکر ۴۹ آمدند و لباس عوض کردند و به‌عنوان خدمه آیفاهای پشتیبانی رژه رفتند و بعد از آن نیز با همان لباس در سازماندهی یگان دیگری شرکت کردند. او که نمی‌دانست من به دلیل مسأله‌دار بودنم فقط یک بار در رژه شرکت کرده‌ام به من گفته بود مگر شما هم چند بار نرفتید. اکثر بچه‌ها چند بار رفتند. تعداد زیادی از فرماندهان نیز بعد از ایفای نقش خود در مواضع مختلف قرار می‌گرفتند و از جلوی جایگاه رژه می‌رفتند. البته تعدادی از تریلی‌های کمرشکن در آن مقطع کرایه‌ای بودند و تانک‌ها و نفربرها را نیز از ارتش عراق گرفتند. دکتر تبرائیان در «خوابگردها» خاطرنشان می‌کند: در این سال‌ها جدایی چهره‌های نام و نشان‌دار از سازمان و شورای ملی مقاومت، گانگسترهای فرقه را کلافه و مستأصل کرده بود. فحاشی‌ها و هتاکی‌های سازمان به مخالفانش در خارج نیز پایانی نداشت. آسیاب بادی رجوی افتراها و تهمت‌ها را هله‌هوله‌ای در کمان گمان نهاده به همه سو پرتاب می‌کرد. «معبد گمراهی»، همه مخالفانش را «پاسداران سیاسی رژیم جمهوری اسلامی» می‌دانست.

در کتاب «خوابگردها» پیرامون وضعیت سازمان در مواجهه با معترضانی که از درون سازمان به افعال رجوی انتقاد می‌کردند، می‌خوانیم: پیامدهای ناکامی در عملیات فروغ و دخالت مستقیم و هدفمند ارتش سازمان در کشتار مردم عراق بر شدت و گستردگی دامنه نارضایتی‌های درون فرقه افزود و به جدایی شماری از کادرهای نام و نشان‌دار و اعضای مسؤول «مجاهدین خلق» انجامید. مسؤولان بخش تئوریک سازمان چنانچه قادر به رفع ابهام مسأله‌دارها نمی‌شدند آنان را به دست گشتاپوهای مریم و مسعود می‌سپردند. مجاهدین همچون «استالین» به ضرورت سرکوب مخالفان واقف بودند. فراموش نکنیم که «رفیق کبیر» در شوروی چگونه ۱۳ میلیون نفر را به «گولاک» فرستاد. شمار قابل توجهی از این منتقدان و مخالفان سیاسی تا آخر عمر آنجا ماندند. باند رجوی فکر همه چیز را کرده بود. توهین، کتک، شلاق، زندان انفرادی و اعدام، از لوازم جامعه بی‌طبقه توحیدی مجاهدین خلق است. آنان، نه زندان بلکه زندان‌های متعددی را دایر کردند. البته سابقه ایجاد زندان به اوایل استقرار سازمان در کردستان بازمی‌گردد و فضل ایجادش از آن ابراهیم ذاکری است. اواخر سال ۱۳۶۳ و اوایل سال ۱۳۶۴ با این مستمسک که در سازمان نفوذی هست و البته برای کنترل و مدیریت واکنش اعضا و هواداران در برابر اقدام بی‌شرمانه طلاق مریم از مهدی و ازدواج وی با مسعود (که به انقلاب ایدئولوژیک معروف شد) تعداد قابل توجهی از نفرات سازمان بازداشت و به حبس در مقر «منصوری» افکنده شدند. در نیمه فروردین ۱۳۶۴ بر اثر افزایش دستگیری‌ها و غیرقابل کنترل شدن اوضاع زندان، بازداشت‌شدگان به مقر «غیور» واقع در «ماوت» (از توابع شهر بازار در سلیمانیه) منتقل شدند. زندان جدید یک استادیوم ورزشی سرپوشیده در ۲ طبقه بود و شمار زندانیان آن بالغ بر ۷۵۰ نفر برآورد شد. اعضای کادر مرکزی و دفتر سیاسی سازمان مسؤولیت بازجویی از زندانیان را عهده‌دار بودند. اهانت و فحاشی، استفاده از دستبند و چشم‌بند و ضرب و جرح، امری عادی و رایج بود. البته هدف از این اقدامات جا انداختن سلطه رجوی بر کل فرقه بود. میزان موفقیت افراد در این آزمون به درجه انطباق، تسلیم و اطاعت از رئیس (عقل کل) و تشکیلات بستگی دارد که در این صورت مقبولیت یافته و باب طبع انقلاب ایدئولوژیک واقع می‌شدند.

«شمس حائری» اسامی زندان‌های مجاهدین خلق در عراق را به این شرح معرفی می‌کند: ١- زندان «سردار» در کرکوک، این زندان قبلا پادگان ارتش عراق بود ۲- زندان «دیس» در اطراف شهر کرکوک ٣- زندان «مهمانسرا» در پادگان اشرف ۴-‌ زندان «دانشکده» ۵- زندان «مسقفات» ۶- زندان‌های معروف به M۱، M۲، M۳ در پادگان اشرف ۷- زندان اتوبان شماره یک و ۲، نبش خیابان اصلی منتهی به قبرستان ۸- زندان ضلع شرقی که با دیوار سیمانی پیش‌ساخته بلند محصور است (واقع در اشرف) ۹- زندان نزدیک مرکز ۱۲ که با سیم خاردار محصور است (واقع در اشرف) ۱۰- زندان H  که یکی از مخوف‌ترین زندان‌های واقع در پادگان اشرف است. 

در ماه اکتبر ۱۹۹۴/ مهرماه ۱۳۷۳ روزنامه آمریکایی «وال‌استریت ژورنال» گزارش و مصاحبه‌هایی را درباره سازمان به صورت مقاله‌ای نسبتاً جامع به چاپ رساند. به گزارش این روزنامه آمریکایی‌، جمعی از اعضای سابق سازمان‌، مقامات آن را متهم کردند که با مخالفان خود در درون تشکیلات با شدت برخورد می‌کند، اعضای ناراضی را ماه‌ها در بازداشت‌های انفرادی محبوس می‌سازد و آنها را مورد ضرب و جرح قرار می‌دهد. این افراد که اینک به طور پراکنده به‌عنوان پناهنده سیاسی در اروپا زندگی می‌کنند، همچنین اظهار داشتند سازمان مجاهدین خلق با اعضایی که بخواهند از عراق خارج شوند بدرفتاری کرده‌، پس از مدت‌ها شکنجه و بازداشت‌، آنها را به یک اردوگاه آوارگان سازمان ملل در نزدیک بغداد تحویل می‌دهد تا توسط آنها به کشورهای اروپایی انتقال یابند. این روزنامه می‌نویسد: در حالی که سازمان مجاهدین خلق می‌کوشد از طریق نامه‌نگاری و تماس با مقامات کنگره آمریکا خود را تنها آلترناتیو دموکراتیک رژیم جمهوری اسلامی قلمداد کند، برخی ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی می‌گویند «این سازمان تنها سازمان سیاسی است که محبوبیت آن از خود رژیم اسلامی کمتر است».  «وال‌استریت ژورنال» به نقل از عبدالکریم لاهیجی که در ۲ سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی وکیل مدافع سازمان مزبور بوده است‌، می‌نویسد: مسعود رجوی «پل پوت» ایران است. (رهبر خمرهای سرخ که طی سال‌ها حکومت خودکامه بر کامبوج‌، میلیون‌ها نفر از هموطنان خود را کشت و در گورهای جمعی چند هزار نفری مدفون کرد). (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد سوم)

*وطن امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس