به گزارش مشرق، برنا نوشت: در نظر اول پيش خودت مي گويي: مگر ممکن است کسي از اين بساطي هاي غيربهداشتي چيزي بخرد؟ ولي وقتي جمعيت جلوي اين جگرکي ها که اغلب روي چرخ دستي اند را ببيني، نظرت تغيير مي کند.
اجناس خود را در معرض نمايش قرار داده اند و در انتظار مشتري هايي هستند که مثل خود آنها خاص به نظر مي رسند. با جديت تمام محصولات را تبليغ مي کنند و مشتري ها نيز با دقت اجناس را بر انداز مي کنند. گاهي آنقدر سرشان شلوغ مي شود که وقت نمي کنند جوابت را بدهند. اصلا فکر نکنيد که پاي يک بوتيک در بهترين منطقه تهران در ميان است، نه اينها دست فروشاني هستند که از ساعت 11شب به بعد مي تواني همه نوع آن را در تهران پيدا کني. از فروشنده سيگار گرفته، تا فروشنده کاپشن يا گل هاي تزيني و... خيلي وقت ها از کنار آنها مي گذريم و تا کارمان براي خريد به آنها نيافتد، سراغشان نمي رويم.
کاپشن هاي پر استرس
در يکي از خيابان هاي شلوغ مرکز تهران، وانتي کنار خيابان پارک کرده و بساطي از کاپشن کنار آن پهن است. سه مرد، مشغول جواب گويي به مشتري هايي هستند که ماشين و موتور خود را گوشه اي پارک کرده و براي خريد آمده اند.
رضا که به قول دو نفر ديگر "بالا سري" کار است، انگار فرصت خوبي براي درد دل کردن گير آورده؛" واقعا فکر مي کني خودم خوشم مي آيد، ساعت 12 نصفه شب کنار خيابان بساط کنم؟ 32 سال سن دارم، ولي حتي توانايي اجاره يک مغازه در معمولي ترين جاي تهران را ندارم. کار ما همه اش دردسر است. الان شهرداري ايراد مي گيرد، دو دقيقه بعد نيروي انتظامي. يک بار آمدند تمام بساطم را جمع کردند و بردند."
وسط صحبت، چند مشتري مي آيند و رضا براي پاسخگويي به آنها مي رود. از حميد که تا حالا با تلفن همراهش مشغول بود، خواهش مي کنم به سوالم جواب دهد. از او مي پرسم چرا يک مغازه اجاره نمي کنند؛ "بچه شهرستان خوي هستم و براي کمک آمده ام. آخر با اين وضع اجاره ها و پول آب، برق، گاز و تلفن آدم عاقل مي رود دنبال اجاره مغازه؟ تازه ماليات را هم حساب کن."
به او مي گويم؛ دوست داشتي چه کاري داشته باشي؟ پاسخ مي دهد: " اگر يک بوتيک در ميدان امام حسين (ع) داشته باشم، راضيم.
حميد مي گويد: " شبي پنج تا شش کاپشن مي فروشند. قيمت همه کاپشن ها 28 هزار تومان است، که تقريبا هشت هزار تومان سود آن است.
رضا دوباره به جمع ما اضافه مي شود و مي گويد:" خدا وکيلي همين کاپشن را در مغازه هاي فردوسي و بالاشهر، از 70 تا 120 هزار تومان مي فروشند. "
مشتري ها دايم مي آيند و مي روند ولي اکثرا تماشاچي اند و چيزي نمي خرند.
نفر سوم اين گروه حسين است که با اصرارهاي دوستانش حاضر به مصاحبه مي شود. به او مي گويم از کارت راضي هستي؟ "راضي چه چيزي؟ از ترس و دلهره اي که دايم به جانم است، که الان شهرداري مي آيد بساط را جمع کند يا نيروي انتظامي؟ به خدا خودم عقل دارم و مي فهمم، اين دست فروشي ما به ضرر مغازه دار تمام مي شود. خود شهرداري که اينقدر روي ما زوم کرده، بيايد ما را ساماندهي کند."
يکي از مشتريان که گفت وگوي ما توجه او را جلب کرده جلو مي آيد و مي گويد: " آقا اينها بدبخت هستند، نه جايي نه مکاني. هر روز يک جا به آنها گير مي دهد. خود من هميشه از دست فروش ها جنس مي خرم، چون هم ارزان است هم با کيفيت!"
آنقدر از دردسر بدشان مي آيد که هر چه اصرار مي کنم که يک عکس از بساطشان بگيرم قبول نمي کنند. "خيلي آقايي داداش، دنبال شر نمي گرديم بي خيال عکس شو."
جگر به وقت صفر تهران
اگر ساعت 12 شب گذرت به ميدان امام حسين تهران بيافتد، مي تواني در ابتداي خيابان 17 شهريور چند بساط جگر فروشي را مشاهده کني که بوي جگر کباب کردن آنها تمام فضا را پر کرده، در نظر اول پيش خودت مي گويي: مگر ممکن است کسي از اين بساطي هاي غيربهداشتي چيزي بخرد؟ ولي وقتي جمعيت جلوي اين جگرکي ها که اغلب روي چرخ دستي اند را ببيني، نظرت تغيير مي کند.
اين مغازه هاي سيار براي خود تشکيلاتي دارند. يخچال(اجزاي تشکيل دهنده آن يک سطل پلاستيکي و چند قالب يخ است)، منقل، که با مقداري زغال و کاغذ و بنزين موتور فروشنده علم شده، تخته چوبي براي خرد کردن جگرها که به گفته فروشنده زياد به کار نمي آيد، چون اکثرا در خانه کار سيخ زدن را انجام مي دهند.
نکته جالب حضور زوج هاي جوان براي خوردن اين جگرهاي نه چندان بهداشتي است. از يک زن و شوهر جوان که ظاهرشان به خوردن جگر در کنار خيابان و با اين اوضاع نمي خورد، مي پرسم: نگران مريض شدن نيستيد؟ با تعجب نگاه مي کنند و پاسخ مي دهند: "مريضي چرا؟ جگر در حرارت بالا کباب مي شود و ميکروب آن از بين مي رود. به اين دليل اينجا را براي غذا خوردن انتخاب کرديم، چون باصفا است." از جواب اين جوان تعجب مي کنم.
صادق فروشنده يکي از بساط ها که خودماني تر به نظر مي رسد، در مورد قيمت ها توضيح مي دهد: " جگر سياه 400، دل 600، قلوه 500 و جگر سفيد و خوش گوشت را 300 تومان مي فروشيم. مغازه دار ها حداقل 200 تومان گران تر مي فروشد."
او مي گويد هر شب حدود 15 تا 20 هزار تومان سود مي کند، ولي اين پول کفاف خرج خانواده پرجمعيتش را نمي دهد.
اين دکه ها براي خيلي از افراد به پاتوقي شبانه تبديل شده، خطي هاي ميدان امام حسين (ع) تا ميدان شهدا، پاي ثابت اين بساط ها هستند. ماشين نيروي انتظامي از کنار اين دکه ها رد مي شود، ولي توجهي به آنها نمي کند.
گاهي فروشنده ها براي تبليغ با صداي بلند مي گويند: "بدو بدو جگر داغ داريم."
براي مطلع شدن از سابقه اين بساطي ها به سراغ محمد، پيرمرد اين راسته مي روم. "ببين جوان، عمري اينجا بساط دارم، فکر مي کنم سال 60 يا 61 بود که مي آمدم. خيلي بهتر از مغازه داري است. البته مشکلات خاص خودش را هم دارد. يک بار با ماشين آمدند تو دل بساطم و خودم. يک ماه خانه نشين شدم."
حاج محمد (اسمي که ديگر فروشنده ها صدايش مي زنند) دوست دارد همه جوان ها پولدار شوند و سر و سامان بگيرند.
به او مي گويم: درد دلي با مسوولان داري؟ جواب مي دهد: احمدي نژاد را دوست دارم ولي او را به خدا قسم مي دهم به فکر ما مردم هم باشد.
ساعت نزديک به 1:30 بامداد است و کم کم فروشنده ها بساط خود را جمع مي کنند، تا به منزل بروند.
اين فروشندگان نه معتاد هستند و نه دزد و با يک طرح مناسب مي توانند در يک محل سازماندهي شوند و شب هاي تهران، رنگ ديگري به خود بگيرند.
اگر ساعت 12 شب گذرت به ميدان امام حسين تهران بيافتد، مي تواني در ابتداي خيابان 17 شهريور چند بساط جگر فروشي را ببيني که بوي جگر کباب کردن آنها تمام فضا را پر کرده است.