به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در سرمقاله روزنامه «جوان» نوشت:
شاید کسی باور نمیکرد در جمهوری اسلامی ایران وزیر پیشنهادی ارشاد اسلامی هنگام اخذ رأی اعتماد از مجلس پنجم با صراحت بگوید: «بنده معتقد به تساهل و تسامح هستم» و از قضا رأی اعتماد هم بگیرد. روزی که سیدعطاءالله مهاجرانی این اصل مسلم و پذیرفته شده لیبرالیسم را طرح نمود عدهای بر این باور بودند که او درصدد نوعی توسعه فرهنگی است که شعاع آن مخالفان نظام، نویسندگان هرزه، رسانههای زرد و هنرمندان بیقید را شامل شود، اما دیری نپایید که معلوم شد او نیمنگاهی هم به خود دارد و علنی شدن تعدد زوجهای ایشان و روشهای حصول به آنان مهاجرانی را مجبور به ترک کشور کرد.
بیشتر بخوانید:
از حمایت نجفی تا اعلام برائت توسط کارگزاران
در ایران امروز روشنفکران و مردان طرفدار فمنیسم، متعه را بردگی جنسی و چند همسری را ننگ میدانند و همیشه در مذمت آن سخن گفتهاند و اصولاً به همین دلیل شرمنده مسلمان بودن خویش هستند. آرزو میکنند کاش اسلام فقط تک همسری را تجویز میکرد، اما دقت در کیسهای منحرف جنسی- اخلاقی معروف، نشان میدهد این جماعت همانهایی هستند که مخالفان احکام و حدود جنسی در اسلام هستند. آنان قیود و حدود را کنار میزنند و همانند غرب قبح ذاتی را به «اصل رضایت» میفروشند و وارد کارزار مخفی و دودوزگی جنسی میشوند و حتی خطبه عقد را امری زائد میدانند (رجوع شود به سخنان هاشم آغاجری در خانه معلم همدان ۱۳۸۱). این جماعت همان کسانی هستند که پرچمدار دفاع از مطالبات زنان و مساوات و برابری هستند، اما خود کمینگاه زنان و محور سوءاستفاده جنسی از آنان هستند.
روانشناسی به چرایی رفتار میپردازد و علم حقوق به چگونگی آن، اما «روانشناسی سیاسی» به دنبال آن است که چگونه خصلتهای فردی در پیوند بین قدرت و ثروت ظهور و بروز مییابند و اختیارات، توانمندیها و تمکن چه تأثیر وضعی بر شخصیتهای سیاسی دارد؟ داستان جناب نجفی را باید همین جا جستوجو کرد. او وقتی مدعی میشود که «باید تهران را به شهری امن برای زنان تبدیل کرد»، اما امن بودن را به مثابه آرامش در شکارگاه میخواهد. پیوند قدرت و ثروت بالاترین جذابیت را برای جذب زنان سطحیگرا دارد که با کوچکترین منّت و حل مشکل، خود را رها مینمایند و جذابیت ثروت طرف مقابل، گرفتارشان میکند، اما افق و آینده را به درستی درک نمیکنند.
در ایران یک تفاهم نانوشته وجود دارد که «اختلاس اصولگرا- اصلاحطلب نمیشناسد»، این موضوع تا حدودی درست است. اصل منفعتطلبی بسیار جذاب است و امیرالمؤمنین فرمود: «سختترین تصمیم برای انسان زمانی است که به منفعتی راحت دسترسی دارد، اما بخواهد از آن بگذرد»، اما نسبت ذکر شده در اختلاس برای حوزه اخلاق صادق نیست.
سخت معتقدم مخالفان و حتی منتقدان جدی نظام جمهوری اسلامی عموماً خود یا خانواده یا فرزندان و نزدیکان گرفتار مشکلات فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی هستند. کمتر انسان مؤمن به حدود الهی را میتوان یافت که در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کند. ۱۰ سال پیش یک شخصیت انتظامی- امنیتی تحقیقی را روی ۵۰۰ نفر از مخالفان ولایت فقیه انجام داده و به این جمعبندی رسیده بود که بیقیدی اخلاقی، بیحجابی و مسائل مالی خود یا اعضای خانواده آنان را گرفتار کرده است و نتیجه گرفته بود که بین لاابالیگری فرهنگی- اعتقادی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی رابطه مستقیم وجود دارد. حدود دو دهه پیش یک مسئول تراز اول دولتی با هفت، هشت شاکی زن به دادگاه رفت، توبهنامه نوشت و با کمک دستگاه قضا رهایی یافت. او امروز چنان طرفدار آزادی و زنان است و توئیتهای مطالبهگرانه میزند که گویی یک مصلح اجتماعی تمام عیار است، اما حقیقت این است که تساهلگرایان فرهنگی اعتقادی به مرزبندی ندارند، ناراحتی آنان برای شکستن قبح دین نیست که منتقد این هستند که چرا اصل رضایت رعایت نشده است.
از جدا شدن اتاق کار زنان و مردان در اداره خجالت میکشند و آن را توهین به شأن زن و مرد میدانند، اما خود «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند». در واقع آنان ذائقه خود را در قالب انتقاد وارونه و آلودگی خود را پنهان میکنند و با اصل رضایت نیز از نفس لوامه رها شده و به «به تو چه» پناه میبرند. بدون تردید اصحاب ثروت و قدرت اگر نتوانند اصل خودسازی را بر خود حاکم و اصالتهای خانوادگی را حفظ کنند به همین وادی که نجفی کشیده شد و دهها نفر دیگر نیز به صورت آشکار و نهان درگیر هستند کشیده خواهند شد و سیاسی شدن آن نیز ماجرا را پیچیدهتر و مشکلی را حل نخواهد کرد. چرا غربگرایان بدون قید بودن روابط اخلاقی را ترجیح میدهند؟ چون تعهدات دینی و اخلاقی را عاملی دست و پاگیر میدانند، به پایداری روابط زناشویی اعتقاد ندارند و گویی تنوعطلبی را به عنوان یک اصل عقلایی در دنیایی که فانی است باید غنیمت شمرد. این احساس زرنگی به دلیل سست شدن کمربند نیست که به دلیل سست شدن اعتقاد به «از اویی و به سوی اویی» است.