بیشتر بخوانید:
در خصوص تبیین فلسفی شب قدر با دوتن از اساتید حوزه فلسفه گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید؛
احد فرامرز قراملکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه شب قدر فرصتی است برای کم کردن فاصله فیزیک و متافیزیک گفت: شبهای قدر فرصتی برای درنوردیدن فاصله بین زمین و آسمان و کوتاه کردن مسیر حرکت به سوی خداست. در واقع ما در طول سال آنقدر زمین گیر میشویم که به تعبیر قرآن «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَلَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ» غافلانه میپنداریم جز همین زندگی خاک آلود، زندگی دیگری نیست. لیالی قدر فرصتی است برای بیرون آمدن از این زیست خاک آلودگی. شبهای قدر یافتن فرصتی است برای بالاتر رفتن و اوج گرفتن، رهایی از زمین گیر شدن و به سمت بام آسمان رفتن.
وی افزود: همه اینها از طریق بسطی حاصل میشود که در وجود آدمی به وجود میآید، به سخن دیگر شب قدر شب بازیافتن اصالت وجود خویشتن، شب زدودن بیگانههایی است که در «من» جا خوش کردند و وجود من را به زندان انداختند و من را کوچک، حقیر و بیگانه از خویش کردند. لذا لیله القدر اگر به معنی درنوردیدن فاصله بین فیزیک و متافیزیک باشد، از طریق بسطی است که در وجود من حاصل میشود. از طریق دستیابی به خود واقعی من. به همین دلیل مهمترین عبادت در لیله القدر تأمل و درنگ در خود است. یافتن خویشتن و رهایی خویشتن اصیل خود از بیگانههایی که در من حاکم شدند. بنابراین هرچه خود را بیشتر بیابیم خدا را بیشتر یافتیم، «من عرف نفسه فقد عرف ربه». اینکه لیالی قدر بعد از ۱۸ روز روزه گرفتن قرار داده شده است در واقع مقدمهای است بر تجرد و انبساط.
این استاد دانشگاه ادامه داد: تقدیر از جای دیگر نمیآید، اگر لیله القدر شب تقدیر است به دست خود انسان مقدر میشود، بنابراین لیله القدر به دست گرفتن تقدیر خویشتن است و این عین آزادی است. در نظر داشته باشید که در آفرینش خدایی هست و شیطانی. در مملکت وجودی من یا اهریمنان و شیاطین حاکم اند یا خدا. این خدا از من، من تر است. «در دو چشم من نشین ای آنکه از من منتری. تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری» بنابراین وقتی من در شب قدر این فرصت را می یابم که به اصالت بودن خویش برگردم و شیاطین را از خود دورکنم، در واقع تقدیرهای شیطانی را پسمی زنم و از تقدیرهای رحمانی استقبال میکنم و این درواقع به دست خود من است.
این استاد فلسفه تصریح کرد: شب قدر به این معنا نیست که به صورت بخت و اقبال و تصادفی جایی باز میشود و نعمتی برکسی فرو میریزد. پلهای است برای اینکه فرد خود بالا رود و به پشت بام آسمان میرود و تقدیر خویش را به دست بگیرد. بنابراین تقدیری که برای من رقم میخورد عین آزادی من و نتیجه آزادی من است. به همین دلیل یکی از دعاهای مهم در شب قدر این است که خدایا من را از چنگال بیگانگان و شیاطین رهایی بده و سعه صدر و قدرت بر من عطا کن. به همین دلیل رقم خوردن سرنوشت به دست ماست منتها با این فرصتی که خداوند قرار داده است.
قراملکی گفت: در این باره بحثهای زیادی شده است که شب قدر را فرارفتن از عالم خلق و وارد شدن به عالم امر دانستهاند، ولی من میخواهم کمی معکوس رفتار کنم. به عقیده من عالم ملکوت من از درون عالم خلق من باز میشود، عالم خَلق من ارتباطی با عالم خُلق من دارد. هرچه رفتار ارتباطی من با خویشتن و با دیگران زمینی تر و سودجویانه تر باشد من را در عالم خلقم به عالم خاک آلود بیشتر فرو میبرد. بنابراین راه رسیدن به عالم ملکوت این است که در شب قدر تصمیم بگیرم سرنوشت خود را چنین رقم بزنم که تحولی در خُلق خویش قرار بدهم، تحولی در رفتار ارتباطی خویش قرار بدهم. من معتقدم دستیابی به مقدرات به دعا و گریه زاری تنها نیست، بلکه توبه به معنای تحول از رفتارهای خویش به معنای دگرگون شدن از خُلق خویش و بازنگری در رفتار ارتباطی خویش با خود و دیگران است. یادمان باشد که ما اساساً ملکوتی بودهایم و بعد در این زندان خاکی افتادهایم. به همین دلیل اگر کسی در این شب به رفتارهایش تحولی بدهد و از عملکردهای خود توبه کند و برگردد روزنی به ملکوت خواهد یافت، اما اگر در همین خُلق بمانیم و فکر کنیم میتوانیم در ۳۶۲ روز در خودکامگیها و سودجویی ها غوطه بخوریم و بعد در سه شب همه اینها را رفع کنیم، نوعی توهین به عدل الهی است. عدل الهی آن است که ما به دست خودمان راه ملکوت را از عالم ملک واگشاییم.
وی در پایان افزود: مهمترین بخش شب قدر معرفت خداست، منتها معرفتی که حق معرفت باشد. اینگونه نیست که آدمها دوگروه باشند؛ آدمهایی که خدا را میشناسند و آدمهایی که خدا را نمیشناسند، بلکه آدمها یا خدا را آنگونه که حق شناخت است میشناسند یا اینکه شناختشان ناقص است. شیخ مفید میگوید: شناخت ما به دلیل محدود بودن شناخت من وجهین است و شناخت جهتی درمورد همه چیز بلا اشکال است، ولی وقتی شناخت خدا به میان بیاید ممکن است شناخت من وجهین موجب شرک شود، آن وقت ما از کجا بدانیم که شناخت ما شناخت تأویل گرایانه است یا شناختی فروکاهنده؟ شیخ مفید میگوید تنها راه شناخت، امامت است چون امام است که شناخت «ما هو حق» را به ما میدهد. بنابراین ائمه به عنوان واسطههای فیض و معرفت لطف هستند. لطف هم یعنی فرمانی که ما را به اطاعت کردن از خدا نزدیک تر کند و اجباربرما نیاورد. امامت ما را به معرفت راستین نزدیک میکند. در فرهنگ شیعی لیله القدر با امامت همراه شده و ما با توسل به ائمه سعی میکنیم از مُلک به ملکوت راه پیدا کنیم.
حمیدرضا نمازی، پژوهشگر فلسفه و اخلاق و همکار گروه اخلاق حرفهای در دانشکده الهیات دانشگاه تهران است. وی در تبیین فلسفی شب قدر گفت: تلقی و تعبیری که من از شبهای قدر دارم مغایر با نوعی جبرانگاری است. به نظرم این نگاه مورد غفلت واقع شده که در جهان جدید، شانس جای تقدیر را گرفته است. از تقدیر هم دو تعبیر میشود؛ یکی تعبیر قضاانگارانه و جبرانگارانه و دیگری قَدَر و سرنوشت. بنابراین ما در مفهوم تقدیر هم حکمت الهی را داریم هم اختیار بشر یعنی ما در مفهوم تقدیر با این دو مسئله مواجهیم؛ یکی اینکه آدمی خودش، خودش را اصلاح نفس میکند و درواقع خودش، خودش را درمسیر الطاف الهی قرار میدهد دیگری هم سرنوشت و قضائی است که برای او تنظیم شده است.
وی افزود: در تقدیر، جنبه قَدَر پررنگتر است، ولی باید از بدفهمی مفهوم تقدیر به معنی جبرانگاری دوری کنیم و تقدیر را اینگونه بدانیم که آدمیان مختارند و به واسطه این اختیار خودشان را واجد فلان سرنوشت میکنند. درست است که در جهان مدرنیته آدمها به سمت این رفتند که سرنوشت خودشان را خودشان رقم بزنند، ولی بحث دیگری با عنوان شانس پیش آمد که آدمها خودشان رادرمقابل انبوهی از شانسها میبینند که معلوم نیست در خانه کدامشان را بزند. یعنی به رغم اختیارباوری که در جهان مدرن داریم انگار شانس است که تعیین کننده است. جهان سنت، جهان معنا و جهان دینی، شانس را کم رنگ تر میکند و مفهوم دیگری با عنوان تقدیر به میان میآورد. در این تقدیر هم حکمت الهی و قضا را میبینید و هم اختیار خود انسان. بنابراین من این اعتقاد که در شب قدر، تقدیر یکسال انسان رقم میخورد را در منافات با اختیار و اراده انساننمی دانم و فکر میکنم که در این شب، همه آنچه که در طول یک سال انجام دادهایم، همه آن و احوالمان را مرور میکنیم.
این پژوهشگر فلسفه ادامه داد: در مفهوم تقدیر، جنبه جدی از اختیار انسان وجود دارد، ولی گاهی این موضوع دچار بدفهمی شده و از آن به عنوان جبرانگاری تعبیر شده است، درحالی که اینطور نیست. در شانس کاملاً جبرانگاری وجود دارد و در این مفهوم آدمها همیشه با سوال چرا من؟ مواجه میشوند. بنابراین باید برروی دوگانه شانس و تقدیر تأمل بیشتری داشته باشیم. ما در اخلاق محتاج به الگوها هستیم به بیان دیگر آدمها برای زیست اخلاقی محتاج به الگو هستند و این الگوها همیشه برای ما یک آدم و انسان کامل است. در شب قدر هم الگوی ما آدمها برای انسان کامل امامان هستند و در این شب ما فرصتی مییابیم که برای اخلاقی زیستن و انسان کامل شدن بیشتر به این الگوها توجه کنیم.
وی تصریح کرد: ضمن اینکه ما در اخلاق بحثی داریم با عنوان «گذشته نگری در اخلاق» و «آینده نگری در اخلاق». گذشته نگری در اخلاق سه اصل سپاس، جبران خطای گذشته و وفاداری دارد. آینده نگری در اخلاق هم چند اصل دارد؛ مثل اینکه به دیگران ضرر و آسیب نزنم، عدالت ورزی کنم و حواسم باشد اصلاح نفس کنم. به نظر من در زمانهای ارزشمند، گرانبار و معنوی مثل شب قدر، زمان آنقدر غنی میشود که فرصتی فراهم میکند برای گذشته نگری در اخلاق و آینده نگری در اخلاق. چنین زمانهای غنی از معنا میتوانند ما را در گستره آینده نگری و گذشته نگری در اخلاق متمرکز کنند. در تمام ادیان هم چنین زمانهایی وجود دارد. زمانهایی که در آن بتوانی معنا را درک و وجودت را در آن زمان غلیظ کنی. در واقع در چنین فرصتهایی میتوانیم به عمق برویم و هم گذشته را بفهمیم هم آینده را. چون چنین کاری را کردن کار بسیار سخت و دشواری است که انرژی بسیاری از آدمها میگیرد و ما اغلب اوقات از چنین کاری فرار میکنیم، اما شبهایی مثل شب قدر فرصت خوبی است برای این به عمق رفتن و سربه تو کردن.
شرط سیر آفاق، سیر انفس است. همانطور که مولوی میگوید:
«آینه ات دانی چرا غماز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست»
نمازی در پایان گفت: شرط درک چنین شبها و زمانهایی، صیقل دادن به آینه است؛ یعنی نمیشود گرانبار از هزار زیور زائد باشیم و بعد منتظرباشیم در یک شب همه اینها فروبریزد. آدمها برحسب آینه صفتی که پیدا میکنند زمان وجهان و وجود در آینه شأن بهتر بازتابیده میشود. با آینههای زنگار گرفته، جهان بازتابیده نمیشود و نمیتوانیم به حقیقت برسیم. ما اول باید آینههای وجودمان را صیقل بدهیم و بعد برحسب صیقل حظ و لذت بیشتری ببریم. من فکر میکنم همانطور که ما مکان تغلیظ شده مثل مکه داریم که در آن تراکم مکان وجود دارد، تراکم زمان هم داریم و شبها و زمانهایی مثل شب قدر جزو همین زمانهاست که در آن زمان بسیار غلیظ است و به همین خاطر وجود را هم غلیظ میکنند. وجود روی دیگر سکه زمان است و درک ما از همه چیز درک زمان مند است.