به گزارش خبرنگار جنگ نرم مشرق، وبگاه خبری آنتیوار در مقالهای به قلم جاستن ریموندو به بررسی مشکلات جامعه آمریکا و تهدیدات واقعیای که این کشور و مردم آن را تهدید میکنند پرداخت. متن کامل این مقاله به شرح زیر میباشد:
همواره خطر و تهدیدی در حال وقوع است و تهدیدی شوم از جایی سر بر میآورد. وسیلهای که احزاب جنگطلب آمریکا به واسطه آن امرار معاش میکنند. در گذشته این آلمانها بودند که میخواستند با عبور از اقیانوس اطلس، جایی در نزدیکی میسیسیپی به متحدین ژاپنی خود بپیوندند. سپس با کمونیستها روبرو بودیم که نه تنها در حال بلعیدن آسیا بودند، بلکه بنا بر ادعاها، از ستون پنجمی در ایالات متحده برخوردار بودند که آماده بود تا به محض دریافت پیام از کرملین، ساختمان کنگره در واشنگتن را به تسخیر خود درآورد. پس از آن با نوعی تردید مواجه میشویم که جایگاه تهدید اصلی را چه کسی یا چه چیزی میبایست داشته باشد. در نهایت در یازدهم سپتامبر سال 2001، با ظهور اسامه بن لادن و انتخاب وی به عنوان چهره هراسانگیز در آن دوره، این تردید به پایان رسید. همان طور که میبینیم دوره فعلی قدری طولانی شده؛ دورهای که حتی با مرگ بنلادن و از بین رفتن القاعده تا به امروز ادامه داشته است: آمریکاییها که بسیار احساساتی شدهاند، عامل همه گرفتاریهای خود را حتی پس از انقضای تاریخ مصرف وی رها نمیکنند.
این بدین خاطر است که چنین برجستگیهای تاریکی، افسونگری خاص خود را دارند: حکایتهایی که ما ساختهایم، داستانی را حکایت میکنند که مایه غرور ما است؛ داستان تهور آمیزی که در آن مردم قهرمان آمریکا مشعل آزادی را برافراشتهاند تا مبادا توسط وحشیگری گروه بیشمار جانوران دریایی غولآسا خاموش شود و در راه حفظ جهان، از مال و آزادی و اغلب جانشان گذشتهاند.
تهدید همواره برای حاکمان ما از ارزش زیادی برخوردار بوده است: آنها چنین داستانهایی را میسرایند تا قدرت و اشتهای سیریناپذیر خود برای داشتن قدرت بیشتر را توجیه کنند. باراک اوباما سخنرانی سالانه اخیر خود را با تشبث به تهدید شروع کرد و واکنش نظامی به آن را به عنوان بهترین راه و نمونه معرفی کرد:
"شجاعت، از خود گذشتگی و کار گروهی نیروهای مسلح آمریکا چنین دستاوردهایی را عهد کرده است. در همین لحظه که بسیاری از نهادهای ما، ما را مأیوس ساختهاند، این دستاوردها بیش از انتظارات است و نباید آن را با اهداف شخصی پایمال کرد. آنها به خاطر تفاوتهایشان آزرده نمیشوند. این نیروها بر وظایف محوله متمرکز شده و با یکدیگر همکاری دارند. تصور کنید اگر ما از منش آنها پیروی کنیم، توان انجام چه کارهایی را خواهیم داشت."
آری فقط کافی است وضعیتی را تصور کنیم که در آن جامعه مدنی در راستای خطوط نظامی سازماندهی شود و همه ما از فرمانده کل قوا دستور بگیریم، واقعاً چه روزگار باشکوهی خواهد بود آن روز!
حاکمان ما با استناد به چنین استعارههای نظامی، ما را به انجام چنین روندی تشویق میکنند: ما درباره اتحاد، از خودگذشتگی، پاسداشت وظیفه (وظیفه چه کسی؟) زیاد میشنویم. چنین اظهارات سخیفی را دیکتاتورها بر زبان میرانند و کسی که بخواهد اجتماع را به ارتش غیر نظامی تبدیل کند، لاجرم دیکتاتور نامیده میشود. چشم انداز آنها از آینده رژه همگانی به سوی هرگونه سرنوشت جهنمی است که برای ما تدارک دیدهاند.
با این وجود، امروزه حاکمان نمیتوانند ما را پیرامون واقعیت این تهدیدات قانع کنند. این مسأله به چند دلیل صحیح است؛ اما منبع اصلی تردید ما از این حقیقت سرچشمه میگیرد که تهدید جدید این بار جنبه خارجی ندارد و موضوعی داخلی محسوب میشود: نه، تهدید کنونی به خاطر وجود مسلمانان ( علی رغم تمام تلاش لابی اسرائیل ) و یا به خاطر توطئه و تبانی نخنمای کمونیسم و یا شبه نظامیان - شخصیتهای ترسناک محبوب دوران کلینتون - نیست. در عوض تهدید کنونی از چیزی عمیقتر، یعنی نیرویی وابسته به شیوه عملکرد اجتماع ما و عملکرد آن از دوران مدرن تاکنون، نشات میگیرد: تهدیدی در حال ظهور، ناشی از ورشکستگی ملی.
با نگاه به یونان ورشکسته، فرانسه در حال سقوط و ایتالیای شدیداً بدهکار، به آینده خود مینگریم: در سمت چپ و راست ما نشانههای تنش و اضطراب در حال افزایش است: به آنچه جورج سوروس گفته، گوش فرا دهید:
وی در حالی که عینک جغدی شکل خود را به چشم زده و موهای خاکستری جلوی سرش را مرتب کرده بود، عنوان کرد: در مواقعی مانند الآن، بقاء مهمترین اصل است. منظور وی از این جمله، این نیست که الآن تنها به فکر حفظ اموال و داراییهای خود باشید، بلکه منظور وی این بود که الآن زمان به تأخیر انداختن وقوع فاجعه است. از دید وی در حال حاضر جهان با یکی از خطرناکترین دوران خود در تاریخ مدرن - دورانی زیانبار و منحوس - مواجه است. وی افزود: اروپا با خطر فروافتادن در آشوب و کشمکش مواجه است. سوروس در ادامه پیشبینی کرد که شورشهای خیابانی در آمریکا موجب اعمال فشار بیرحمانهای خواهد شد که به محدود شدن چشمگیر آزادیهای مدنی خواهد انجامید. از نظر وی، حتی ممکن است سیستم اقتصاد جهانی نیز به یک باره در هم فرو ریزد.
دورانی زیانبار و منحوس؛ چیزی که برای ما تدارک دیده شده را فردی بیان میکند که بانک انگلستان را ورشکست کرد و یکی از ثروتمندان زمین به شمار میرود؛ چشماندازی مربوط به آخرالزمان که تمامی آنچه که میشناسیم و دوست داریم را به نابودی میکشاند:
با افزایش نارضایتی، شورش خیابانی در شهرهای آمریکا امری اجتناب ناپذیر است. وی با خوشحالی خاطر نشان کرد: آری، آری، آری. واکنش به ناآرامیها میتواند از خود خشونت آسیبزاتر باشد. بروز خشونت میتواند بهانه لازم برای سرکوب و استفاده از روشهای سنگین نظامی به منظور حفظ نظم و قانون را فراهم کند. این امر میتواند به حد نهایی خود رسیده و منجر به ایجاد یک سیستم سیاسی سرکوبگر و اجتماعی شود که آزادی افراد در آن به شدت محدود خواهد بود. مسلماً چنین اتفاقی با اصول و سنت ایالات متحده در تضاد قرار خواهد گرفت.
در سوی دیگر طیف سیاسی، چنین پیشگوییهایی پیرامون ویرانی و نابودی نیز به گوش میرسد، اگرچه، چیز خوشحال کنندهای درباره واکنش رانپال - نامزد حزب جمهوریخواه - به چشمانداز تاریک خود از آینده وجود ندارد:
نارضایتیها و ناآرامی در خیابانها ادامه مییابد. اما این همه، پیامد این حقیقت است که چرا و چگونه دولت، این گونه هزینه میکند؟ به خاطر این است که از پول مطمئن و مستحکمی برخوردار نیست. وقتی ما با کسری مواجه میشویم، مالیات را افزایش میدهیم، ولی این کافی نیست؛ ما نمیتوانیم مالیات را افزایش دهیم چرا که به نابودی اقتصاد میانجامد، بنابراین ما قرض میکنیم و تا زمان زیادی در امان هستیم. ولی به دستگاههای چاپ بانک مرکزی آمریکا ( فدرال ریزرو ) برای چاپ پول اتکاء داریم و مشکل از همین جا ناشی میشود.
پنتاگون نیز با سناریوی مطرح شده از سوی سوروس و پال موافق است: تهدید ناشی از فروپاشی اقتصادی از بحران اقتصادی سال 2008، مد نظر آنها قرار داشته است. ارزیابی اخیر تهدیدات به بیثباتی اقتصادی اشاره میکند، همان طوری که رئیس حاکمان ما نگران آن است. ارتش به تازگی یک تمرین جنگی یک سالهای را با عنوان "کاوش یکپارچه 2011" (Unified Quest 2011) انجام داد که پیرامون چگونگی مواجهه با آشوب گسترده اقتصادی در ایالات متحده تمرکز داشت.
تهدیدات 60 سال گذشته به محاق فراموشی رفته است: این بار قدرت نظامی آمریکا به مبارزه خوانده نشده؛ ولی یک تهدید جدید - نه از بیرون بلکه از درون - در حال شکلگیری است: سرطانی اقتصادی که از قلب جامعه ما تغذیه میکند. ما در سال 2008 کمی از آن را چشیدیم. اما علیرغم پیشبینیهای همیشه خوشبینانه ساخته و پرداخته اوباما درباره بازسازی، مردم عادی چیزی جز دردسر و مشکل در افق پیش روی خود نمیبینند. اما این تهدید، بیشباهت به انواع قدیمیتر، جدی است و نمیتوان با ارتش بیهمتای ما به جنگ آن رفت و یا حتی با آن مذاکره کرد، و در حال وقوع است.
امنیت ملی آمریکا در خطر است، اما وقتی به سیاستمداران خود (به جز ران پال) گوش میدهیم، فکر میکنیم جای هیچ گونه نگرانی وجود ندارد: این مسئله هم جزوی از تجارت است. با این وجود، با جمع شدن ابرهای سیاه در افق و وقتی صاعقه آسمان را دو نیم میکند، در خانههایمان خواهیم لرزید و از خود خواهیم پرسید طوفان کی و چگونه فرو خواهد نشست؟