کد خبر 9594
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۴

مقام معظم رهبري سال 67 در آيين گشايش کنگره جهاني حافظ، سخناني را درباره اين شاعر بلندآوازه ايراني بيان فرمودند.

به گزارش مشرق به نقل از بولتن:متن کامل اين بيانات به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله و الصلوه علي رسول‌الله و علي آله الطاهرين المعصومين
به حسن خلق و وفا کس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند
کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
به حق صحبت ديرين که هيچ محرم راز
به يار يک جهت حق‌گزار ما نرسد
هزار نفش برآمد ز کلک صنع و يکي
به دلپذيري نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد
دريغ قافله عمر کانچنان رفتند
که گردشان به هواي ديار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
بهترين فاتحه سخن، در بزرگداشت اين عزيز هميشگي ملت ايران و گوهر يگانه فرهنگ فارسي، سخني از خود او بود که اين غزل به عنوان ابراز ارادتي به خواجه شيراز، بزرگ شاعر تمامي قرون و اعصار، در حضور شما عزيزان برادران و خواهران و ميهمانان گرامي خوانده شد.
درخشانترين ستاره‌ي فرهنگ فارسي
-----------------------------------------
بدون شک حافظ درخشانترين ستاره فرهنگ فارسي است: در طول اين چند قرن تا امروز هيچ شاعري به قدر حافظ در اعماق و زواياي ذهن و دل ملت ما نفوذ نکرده است.
او شاعر تمامي قرن‌هاست و همه قشرها از عرفاي مجذوب جلوه‌هاي الهي تا اديبان و شاعران خوش ذوق، تا رندان بي‌سر و پا و تا مردم معمولي هرکدام درحافظ، سخن دل خود را يافته‌اند و به زبان اوشرح وصف حال خود راسروده‌اند شاعري که ديوان او تا امروز هم پر نشرترين و پر فروش‌ترين کتاب بعد از قرآن است و ديوان او در همه جاي اين کشور و در بسياري از خانه‌هاي يا بيشتر خانه‌ها با قداست و حرمت در کنار کتاب الهي گذاشته مي‌شود.
شاعري که لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقوله‌اي زبده‌ترين و موجزترين و شيرين‌ترين گفته را دارد.
حافظ؛ همچنان ناشناخته
----------------------------
البته در جامعه ما و در بيرون از کشور ما درباره حافظ سخن‌ها گفته‌اند و قلم‌ها زده‌اند و به ده‌ها زبان ديوان او را برگردانده‌اند، صدها کتاب در شرح حال او يا ديوان شعرش نوشته‌اند، اما همچنان حافظ ناشناخته‌مانده است.
اين را اعتراف مي‌کنيم و بر اساس اين اعتراف بايد حرکت کنيم و اين کنگره بزرگترين هنرش انشاءالله اين خواهد بود که اين حرکت گامي به جلو باشد.
در اين کنگره اساتيد بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب‌فضيلتان و افراد صاحب‌نظر به حمدالله بسيارند. بايد بگويند و بسرايند و بنويسند و پس از اين جلسه هم بايد اين حرکت ادامه پيدا کند.
شعر حافظ مستفاد از قرآن است
-----------------------------------
ما حافظ را فقط به عنوان يک حادثه تاريخي ارج نمي‌نهيم، بلکه حافظ همچنين حامل يک پيام و يک فرهنگ است.

دو خصوصيت وجود دارد که ما را وا مي‌دارد از حافظ تجليل کنيم و ياد او را زنده نگاه داريم، اول زبان فاخر او که همچنان بر قله زبان و شعرفارسي ايستاده است و ما اين زبان را بايد ارج بنهيم و از آن معراجي بسازيم به سوي زبان پاک، پيراسته، کامل و والا، چيزي که امروز از آن محروميم.

دوم، معارف حافظ که خود او تاکيد مي‌کند که از نکات قرآني استفاده‌کرده است. قرآن درس هميشگي زندگي انسان است و شعر حافظ مستفاد از قرآن مي‌باشد.

حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآني را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتواي شعر حافظ آنجا که از جنبه بياني محض خارج مي‌شود و قدم در وادي بيان معارف و اخلاقيات مي‌گذارد يک گنجينه و ذخيره براي ملت ما و ملت‌هاي ديگر و نسل‌هاي آينده است. چرا که معارف والاي انساني مرز نمي شناسد. از اين روز بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ قرآني و اسلامي و ايراني است و نيز بزرگداشت آن انديشه‌هاي نابي است که در اين ديوان کوچک گردآوري شده و به بهترين و شيواترين زبان، بيان گرديده است.

من مايل بودم که امروز حداقل بتوانم بحثي مورد قبول در اين مجمع داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسووليت در مقابل پيام حافظ و جهان بيني و زبان او مرا به شرکت در اين اجتماع و همکاري با شما وا مي‌دارد. اما وقت محدود و گرفتاري‌ها به من اجازه نمي‌دهد، آنچنان که دلخواه يک دوستدار حافظ است درباره او سخن بگويم، در استعجال با استمداد از حافظه و حافظ مطالبي را آماده کرده‌ام که عرض مي‌کنم.

بحث را در سه قسمت مطرح خواهم کرد: يک قسمت در باب شعر حافظ، قسمت ديگر در باب جهان‌بيني حافظ و قسمت سوم در باب شخصيت او.

الف- شعر حافظ؛ اوج سخن فارسي
----------------------------------------
آنچنان که من از ديوان حافظ و از مجموعه سخن او برداشت مي‌کنم، شعر حافظ دراوج هنر فارسي است و از جهات مختلف در حد اعلاست. اين بحث که بهترين شاعر فارسي کيست، تا کنون بحث بي‌جوابي مانده است و شايد بعد از اين هم بي‌جواب بماند. اما مي‌توان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ، يعني به اوجي که در سخن حافظ هست، هيچ سخنسراي ديگري نرسيده است. نه اينکه مرتبه شعر حافظ در همه غزليات و سروده‌ها در مرتبه‌اي والاتر از ديگران است، بلکه به اين معنا که در بخشي از اين مجموعه گرانبها و نفيس اوجي وجود دارد که شبيه آن را در کلام ديگران مشاهده نمي‌کنيم. غزل به طور طبيعي شعر عشق است. هر نوع غزل، چه عارفانه و چه غير عارفانه، بيان لطيف‌ترين احساسات انسان متعهد است و به طور طبيعي نمي‌تواند از شيوه‌ها و اسلوب‌ها و کلماتي استفاده کند که به سخافت شعر خواهد انجاميد. چيزي که در قصيده و مثنوي به راحتي مي‌توان از آن بهره برد، لذا شما مي‌بينيد که سعدي بزرگ استاد سخن، سخايي را که در بوستان نشان مي‌دهد در غزليات خودش نمي تواند نشان بدهد. اين طبيعت زبان غزل است و هر شاعري ناگزير در غزل محدوديت‌هايي دارد، حالا اگر نگاه کنيد به تشبيه‌ها و نسيب‌هايي که شعرا معمولا در مقدمات قصايد داشته اند، در گذشته کمتر قصيده‌اي بود که از تشبيب و نسيب، يعني از همان ابيات عاشقانه‌اي که شاعر درابتداي قصيده مي‌سرود خالي باشد، خواهيد ديد که هيچکدام از اين ابياتي که به عنوان تشبيب در مقدمه و طليعه قصايد سروده شده، نتوانسته است کار يک غزل را در بين مردم بکند، با اينکه غزل است نه هرگز خواننده‌اي با آن آوازي سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقي به کار رفته است. با اين حال طنطنه قصيده مانع آن شده است که لطف و لطافت غزل را داشته باشد.

همزماني لطافت و استحکام در غزل حافظ
----------------------------------------------
به نظر مي‌رسد لطافت و نازکي در غزل به طور طبيعي با طبيعت استحکام و محکم بودن شعر در قصيده منافات دارد. اما اگر ما شعري پيدا کرديم که با وجود غزل‌بودن از لحاظ استحکام الفاظ کوچکترين نقيصه‌اي نداشته باشد اين شعر، برترين شعر است.

اگر غزلي را ما يافتيم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات از يک استحکام و استواري هم برخوردار بود به طوري که بتوان جاي کلمه‌اي از کلمات آن را عوض کرد يا چيزي بر آن افزود يا چيزي از آن کاست بايد قبول کنيم که اين غزل در حد اوج است و در ديوان حافظ از اين قبيل اشعار بسيار است.

استحکام سخن در غزل حافظ نظرها را به خودجلب مي‌کند کساني که درخصوصيات لفظي سخن او کار مي‌کنند (منهاي مسايل معنوي) بلاشک يکي از چيزهايي که‌ آنها را مبهوت مي‌کند، همين استحکام سخن خواجه است. البته نمي‌خواهم بگويم که همه غزليات حافظ چنين است، به قول غني کشميري:

شعر اگر اعجاز باشد بي‌بلند و پست نيست
در يد بيضا همه انگشت‌ها يکدست نيست

بنابراين در شعر حافظ هم کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفا شعرهاي پايين حافظ آن چيزهايي است که نشانه‌هاي مدح در آن هست:

احمد الله علي معدله السلطاني
احمد شيخ اويس حسن ايلکاني

حافظ اين را براي مدح گفته است و مي‌توان گفت که شعر حافظ به شمار نمي آيد. شعر حافظ را در جاهاي ديگر و بخش‌هاي ديگري بايستي جست و جو کرد.

خصوصيات لفظي حافظ
--------------------------
برخي از خصوصيات شعر حافظ را من عرض مي‌کنم.
1- قدرت تصوير
يکي از خصوصيات شعر حافظ، قدرت تصويرهاست و اين از چيزهايي است که کمتر به آن پرداخته شده است.

تصوير در مثنوي چيز آسان و ممکني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در کتاب‌هاي مثنويش مشاهده مي‌کنيد، که طبيعت را چه زيبا تصوير مي‌کند. اين کار در غزل کار آساني نيست، بخصوص وقتي که غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محکم و با لطافت‌هاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديک به اعجاز است، چند نمونه‌اي از تصويرهاي شعري حافظ را من مي‌خوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري حافظ گمان مي‌کنم کمتر کار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف مي‌پردازد:

در سراي مغان رفته بود و آب‌زده
نشسته پير و صلايي به شيخ و شاب‌زده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
ولي زترک کله چتر بر سحاب‌زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عذار مغبچگان راه آفتاب‌زده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پري گلاب‌زده
تا مي‌رسد به اينجا که:
سلام کردم و با من به روي خندان گفت
که‌اي خمارکش مفلس شرابزده
چه کسي هستي و چکاره‌اي و چگونه‌اي، سوال مي‌کند تا مي‌رسد به اينجا:
وصال دولت بيدار ترسمت ندهند
که خفته‌اي تو در آغوش بخت خواب‌زده
پيام شعر را ببينيد چقدر زيبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظي که حقيقتا کم نظير است هم از لحاظ استحکام لفظي و هم در عين حال، اينگونه تصويرگري سراي مغان و پير و مغبچگان را نشان مي‌دهد و حال خودش را تصوير مي‌کند، تصويري که انسان در اين غزل مشاهده مي‌کند چيز عجيبي است و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف:

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راه‌نشين باده مستانه زدند

يک ترسيم بسيار روشن از آن چيزي است که در يک مکاشفه يا در يک الهام ذهني يا در يک بينش عرفاني به شاعر دست داده است و احساس مي‌کند که اين را به بهترين زبان ذکر مي‌کند و اگر ما قبول کنيم - که قبول هم داريم- که اين پيام عرفاني است و بيان معرفتي از معارف عرفاني، شايد حقيقتا آن را به بهتر از اين زبان به هيچ زباني نشود بيان کرد.

تصويرگري حافظ يکي از برجسته‌ترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشته‌اند و چون درباره‌اش زياد بحث شده من تکرار نمي‌کنم.

2- شورآفريني
از خصوصيات ديگر زبان حافظ شور آفريني آن است. شعر حافظ شعري پر شور است و شورانگيز. با اينکه در برخي از اشکالش که شايد صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بي‌حالي است، اما شعر حافظ شعر شور‌انگيز و شورآفرين است.

سخن درست بگويم نمي‌توانم ديد
که مي‌خورند حريفان و من نظاره کنم
***
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
***
ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم
اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما
***
حاشا که من به موسم گل ترک مي‌کنم
من لاف عقل مي‌زنم اين کار کي کنم

اين شعار، سراسر شعر و حرکت و هيجان است و هيچ شباهتي به شعر يک انسان‌بي حال افتاده و تارک دنيا ندارد. همين شعر معروفي که اول ديوان حافظ است و سرآغاز ديوان او نيز مي‌باشد:

الا يا ايهاالساقي ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
نمونه‌بارزي از همين شور‌آفريني و ولولهآفريني است و اين يکي از خصوصيات شعر حافظ است.

3- استفاده‌ي گسترده از مضامين
خصوصيت ديگرش اين است که شعر حافظ سرشار از مضامين و آن هم مضامين ابتکاري است. خواجه مضامين شعراي گذشته را با بهترين بيان و غالبا بهتراز بيان خودشان ادا کرده است. چه مضامين شعراي عرب و چه شعراي فارسي زبان پيش از خودش مثل سعدي و چه شعراي معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجي که گاهي مضموني را از آنها گرفته و به زيباتر از بيان خود آنها، آن را ادا کرده است. اينکه گفته مي‌شود در شعر حافظ مضمون نيست، ناشي از دو علت است : يکي اينکه مضامين حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقليد شده است که امروز وقتي ما آن را مي‌خوانيم به گوشمان تازه نمي‌آيد. اين گناه حافظ نيست. در واقع اين مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده‌اند و گرفته‌اند و تقليد کرده‌اند که امروز حرفي تازه به گوش نمي‌آيد، دوم اينکه زيبايي و صفاي سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم مي‌شود، بر خلاف بسياري از سرايندگان سبک هندي که مضامين عالي را به کيفيتي بيان مي‌کنند که زيبايي شعرلطمه ‌مي‌بيند البته اين نقص آن سبک نيز نيست. آن هم در جاي خود بحث دارد و نظر هست که اين خود يکي از کمالات سبک هندي است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بيان شده که خود مضمون گويي به چشم نمي‌آيد.

4- کم‌گويي و گزيده‌گويي
کم‌گويي و گزيده‌گويي خصوصيت ديگر شعر حافظ است، يعني حقيقتا جز برخي از ابيات يا بعضي از غزليات و قصايدي که غالبا هم معلوم مي‌شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش يا مدح اين و آن مي‌باشد، در بقيه ديوان نمي‌شود جايي را پيدا کرد که انسان بگويد در اين غزل اگر اين بيت نبود بهتر بود، کاري که با ديوان خيلي از شعرا مي‌شود کرد.
انسان ديوان‌هاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ مي‌خواند و مي‌بيند در قصيده‌اي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يک دست‌تر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نمي‌تواند پيدا کند.

5- شيريني بيان
رواني و صيقل‌زدگي الفاظ، ترکيبات بسيار جذاب و لحن شيرين زبان يکي از خصوصيات اصلي شعر حافظ است. بيان او بسيار شبيه به خواجو است. گاه انسان وقتي شعر خواجوي کرماني را مي‌خواند، مي‌بيند که خيلي شبيه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرينه بيان حافظ در هيچ ديوان ديگري از دواوين شعر فارسي تا آنجايي که بنده ديده‌ام و احساس کرده‌ام مشاهده نمي‌شود.

بعضي حافظ را متهم به تکرار کرده اند، بايد عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نيست، تکرار ايده‌ها و مفاهيم است. يک مفهوم را به زبان‌هاي گوناگون تکرار مي‌کند، نمي‌شود اين را تکرار مضمون ناميد.

6- موسيقي گوش‌نواز
موسيقي الفاظ حافظ و گوش نوازي کلمات آن نيز يکي ديگر از خصوصيات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامي که به طرز معمولي خوانده مي‌شود گوش‌نواز است. چيزي که در شعر فارسي نظيرش انصافا کم است. بعضي از غزليات ديگر هم البته همين گونه است. در معاصرين و خواجو نيز همين طور است. بسياري از غزليات سعدي بر همين سياق است. بعضي از مثنويات نيز چنين‌اند، اما در حافظ اين يک صبغه کلي است و کثرت ظرافت‌ها و ريزهکاري‌هاي لفظي از قبيل جناس‌ها و مراعات‌نظيرها و ايهام و تضادها، الي ماشاءالله. شايد کمتر بتوان غزلي يافت که در آن چند مورد از اين ظرافت‌ها و ريزه‌کاري‌ها و ترسيم‌ها و صنايع لفظي وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زينم نمي‌بايد
جزاي آنکه با زلفت سخن از چين خطا گفتم

7- رسايي بيان
يکي ديگر از خصوصيات شعر حافظ رواني و رسايي آن است که هر کسي با زبان فارسي آشنا باشد شعر حافظ را مي‌فهمد. وقتي که شما شعر حافظ را براي کسي که هيچ سواد نداشته باشد بخوانيد راحت مي‌فهمد:

پرسشي دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مي‌کنند

هيچ ابهامي و نکته‌اي که پيچ و خمي در آن باشد مشاهده نمي‌شود. نو ماندن زبان غزل به قول يکي از ادبا و نويسندگان معاصر مديون حافظ است و همين‌هم درست است.

يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است که شباهتي به حافظ مي‌رساند، نمي‌گويم اگر کسي درست نسخه حافظ را تقليد کند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک‌ها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي که شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي مي‌کند.

8- بکاربردن کنايه
خصوصيت ديگر به کار بردن معاني رمزي و کنايي است که اين هيچ شکي درش نيست. يعني حتي کساني که شعر حافظ را يکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه مي‌داند و هيچ معتقد به گرايش عرفاني در حافظ نيستند (واقعا اين جفاي به حافظ است) هم در مواردي نمي‌توانند انکار کنند که سخن حافظ سخن رمزي است يعني کاملا روشن است که سخن حافظ اينجا به کنايه و رمز است:

نقد صوفي نه همه صافي بي‌غش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

9- استفاده از لهجه‌ي شيرازي
خصوصيات لفظي بسياري در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چيزهاي ديگري که به نظرم رسيد و جا دارد پيرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلي است، يعني از لهجه شيرازي. حافظ در شعرهاي بسيار باعظمت خود از اين موضوع استفاده کرده است و موارد زيادي از اين نمونه رامي‌توان در ميان اشعار او مشاهده کرد.

راي مثال استفاده "به " به جاي "با ":
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
که تا امروز هم اين "به " در لهجه شيرازي موجود است. يا در اين بيت:
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما

و موارد ديگري هم از اين قبيل وجود دارد. مثلا در اين غزل معروف حافظ: " صلاح کار کجا و من خراب کجا " که کجا در اينجا رديف است و "ب " قبل از رديف که حرف روي است بايد ساکن باشد. در حالي که در مصرع بعد مي‌گويد: «ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا» الان هم وقتي شيرازي‌ها حرف مي‌زنند همين طور مي‌گويند، يعني از لهجه شيرازي که لهجه محلي است استفاده کرده و آن را در قافيه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است که اگر بخواهم باز هم در اين زمينه حرف بزنم نيز بحث بسيار است.

اثرگذاري غزل حافظ بر سبک هندي
--------------------------------------
يک نکته ديگر را هم عرض بکنم و اين قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آن‌اينکه نشانه‌هاي سبک هندي را هم بنده در غزل حافظ مشاهده مي‌کنم. يعني ريشه‌هاي سبک هندي را در شعر خواجه مي‌توان ديد. و ارادت صائب و نظيري و عرفي و کليم، شعراي بزرگ سبک هندي، به حافظ احتمالا به معناي انس زياد ايشان با زبان حافظ است و يقينا خواجه در آنها تاثير داشته است، مثلا بيت:
کردار اهل صومعه ام کرد مي‌پرست
اين دود بين که نامه من شد سياه از او
کاملا بوي سبک هندي را مي‌دهد يا:
اي جرعه نوش مجلس جم سينه پاک دار
کاينيه‌اي است جام جهان بين که آه از او
در زمينه مسايل شعر حافظ بحث‌ها و حرف‌هاي بسيار و خصوصيات ممتازي هست که اساتيد و نويسندگان روي آن کار کرده‌اند. باز هم بايد کار شود من همين‌جا از فرصت استفاده کرده و براي کار روي ديوان حافظ از جهات مختلف توصيه مي‌کنم با اينکه نسبتا کارهاي خوبي انجام شده است، بازهم جاي برخي از کارها خالي است.

من در باره‌ي شخصيت حافظ، اين شخصيت والا و ارجمند، خيلي حرف و سخن در ذهن دارم؛ لکن مصلحت نمي دانم که بيش از اين، اين جلسه را و شما برادران و خواهران عزيز را و مهمانان گرامي را معطّل کنم. اميدوارم که به بحثهاي مفيد و ممَتِّعي در اين باره برسيد. من همين قدر بگويم که حافظ همچناني که تا امروز شاعر همه‌ي قشرها در کشور ما بوده، بعد از اين هم شاعرِ همه خواهد ماند و اميد است که هر چه بيشتر ما توفيق پيدا کنيم که معارف اين شاعر بزرگ را از اشعارش بفهميم و شخصيت او را بيشتر درک کنيم و آن را پايه‌ خوبي قرار بدهيم براي پيشرفت معرفت جامعه‌ي خودمان و فرهنگ کشورمان.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس