به گزارش مشرق ، رونامه هفت صبح در یادداشتی درباره "شیرین" فیلم جدید عباس کیارستمی که در سینماهای پایتخت درحال اکران است نوشت:
اپیزود اول
این مرز میان سلیقه عوام و خواص است؟ تحسین منتقدان و خشم تماشاگران؟ وقتی منتقدان از نمایش فیلم مهمترین چهره بینالمللی سینمای ایران طی سه دهه گذشته ابراز خوشحالی میکنند و صفحات نشریات پر میشود از تعبیرها و تفسیرهای گوناگون آنها درباره فیلم تجربی عباس کیارستمی، آیا تماشاگران عام سینما هم باید به آنها اقتدا کنند؟ پس چرا به گفته پخش کننده «شیرین» تعدادی از مخاطبان فیلم در یکی از فرهنگیترین اماکن فیلم دیدن پایتخت – که اتفاقاً اسمش هم «سینما فرهنگ» است – باید اعتراض کنند و کار به درگیری و شیشه شکستن بکشد؟ آیا حتی ایرانیهایی که به سینما فرهنگ میروند، دچار بیفرهنگی شدهاند؟ ماجرا اما به این سادگی نیست. «شیرین» در سال 2008 در جشنواره فیلم ونیز روی پرده رفت. در همان روزهای برگزاری، خبرگزاریهای خارجی خبر دادند که عدهای از تماشاگران فیلم، به کیفیت آن اعتراض کردهاند و کار به تجمع و حمل پلاکارد هم کشیده شده است. این اتفاق در رسانههای ایران اینگونه انعکاس یافت: «عده زیادی از معترضان در بیرون از محل برگزاری جشنواره ونیز، با در دست داشتن پلاکاردهای مختلف نارضایتی خود از این فیلم را نشان دادند که در این میان روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود: پولمان را پس بدهید و روی پلاکارد دیگری کاریکاتور مردی کشیده شده بود که در حال تماشای فیلم شیرین خود را حلقآویز کرده است.»
پس اعتراض به ماهیت تجربهگرای فیلم کیارستمی محدود به ایرانیها نیست. شاید به دلیل ضربالمثل مشهور و بیدلیل «هنر نزد ایرانیان است و بس» انتظار داریم هموطنانمان حدود 90 دقیقه دندان روی جگر بگذارند و به تماشای صورت 113 بازیگر زن پیر و جوان ایرانی روی صدای داستان خسرو و شیرین دلخوش بمانند. عدهای به هر دلیل دوست ندارند واکنش این تعداد بازیگر به یک فیلم خیلای را که تصویری از آن دیده نمیشود، تحمل کنند. حداقل این که پلاکارد بلند نکردهاند و نهایت واکنش نشان دادنشان، شیشه شکستن بوده است!
اپیزود دوم
مرز سلیقه خواص و عوام کجاست؟ فاصله تحسین جایزه دهندگان وخشم تماشاگران؟ چند روز بعد از آن که آوازه عجیبترین حادثه سال سینمای جهان به هالیوود و مراسم گلدن گلوب رسید، برخی رسانههای انگلیسی خبر عجیبتری را مخابره کردند. «آرتیست» فیلم صامت فرانسوی که یکی از موفقترین فیلمهای سال در اغلب رویدادهای مهم بوده است، در جزیره با بیمهری تماشاگران مواجه شد.
روزنامه گاردین به طعنه نوشت: «ملوانان در بندر لیورپول نمیدانستند اثر مهم جوایز سینمایی یک فیلم سیاه و سفید بیدیالوگ است که در ابعاد کوچک روی پرده میافتد.» لیورپولیها فقط مهد هولیگانهای فوتبالی نیستند. آنها پول را با حساب و کتاب خرج میکنند و برایشان چندان مهم نبود که «آرتیست» علاوه بر تسخیر گلدن گلوب و اسکار، در جوایز بفتا (آکادمی فیلم بریتانیا) هم در 12 درشته نامزد دریافت جایزه شده است. حداقل یک سینمای این شهر بعد از شکایت سینماروها مجبور شد پول بلیت را به آنها بازگرداند. چون آنها پیش از ورود به سالن نمیدانستند آرتیست یک فیلم صامت سیاه و سفید است!
اپیزود سوم
این سؤال پیش میآید که آیا سینما به عنوان هنر مرده است؟ آیا مفهومی مثل «سینما-پاپ کورن» جای سنمای ناب را گرفته است؟ سینمای مبتنی بر جلوههای ویژه که در سالنهای با تکنولوژی سه بعدی تماشاگران را جلب میکنند، جایی برای سینما به معنای کلاسیکش باقی نگذاشته است؟ البته ما در ایران جلوههای ویژه و آیمکس و فیلم تریدی هم نداریم. در عوض کمدیهای فلهای و ملودرامهای هیجانانگیز و اخیراً سینمای سیاسی داریم.
مهم نیست که سینما زنده است یا مرده؛ ظاهراً سینماروها در سراسر جهان آنقدر بیحوصله شدهاند که فضایی هرچند اندک برای نمایش فیلمهایی مانند «شیرین» و «آرتیست» باقی نمانده است.
اپیزود اول
این مرز میان سلیقه عوام و خواص است؟ تحسین منتقدان و خشم تماشاگران؟ وقتی منتقدان از نمایش فیلم مهمترین چهره بینالمللی سینمای ایران طی سه دهه گذشته ابراز خوشحالی میکنند و صفحات نشریات پر میشود از تعبیرها و تفسیرهای گوناگون آنها درباره فیلم تجربی عباس کیارستمی، آیا تماشاگران عام سینما هم باید به آنها اقتدا کنند؟ پس چرا به گفته پخش کننده «شیرین» تعدادی از مخاطبان فیلم در یکی از فرهنگیترین اماکن فیلم دیدن پایتخت – که اتفاقاً اسمش هم «سینما فرهنگ» است – باید اعتراض کنند و کار به درگیری و شیشه شکستن بکشد؟ آیا حتی ایرانیهایی که به سینما فرهنگ میروند، دچار بیفرهنگی شدهاند؟ ماجرا اما به این سادگی نیست. «شیرین» در سال 2008 در جشنواره فیلم ونیز روی پرده رفت. در همان روزهای برگزاری، خبرگزاریهای خارجی خبر دادند که عدهای از تماشاگران فیلم، به کیفیت آن اعتراض کردهاند و کار به تجمع و حمل پلاکارد هم کشیده شده است. این اتفاق در رسانههای ایران اینگونه انعکاس یافت: «عده زیادی از معترضان در بیرون از محل برگزاری جشنواره ونیز، با در دست داشتن پلاکاردهای مختلف نارضایتی خود از این فیلم را نشان دادند که در این میان روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود: پولمان را پس بدهید و روی پلاکارد دیگری کاریکاتور مردی کشیده شده بود که در حال تماشای فیلم شیرین خود را حلقآویز کرده است.»
پس اعتراض به ماهیت تجربهگرای فیلم کیارستمی محدود به ایرانیها نیست. شاید به دلیل ضربالمثل مشهور و بیدلیل «هنر نزد ایرانیان است و بس» انتظار داریم هموطنانمان حدود 90 دقیقه دندان روی جگر بگذارند و به تماشای صورت 113 بازیگر زن پیر و جوان ایرانی روی صدای داستان خسرو و شیرین دلخوش بمانند. عدهای به هر دلیل دوست ندارند واکنش این تعداد بازیگر به یک فیلم خیلای را که تصویری از آن دیده نمیشود، تحمل کنند. حداقل این که پلاکارد بلند نکردهاند و نهایت واکنش نشان دادنشان، شیشه شکستن بوده است!
اپیزود دوم
مرز سلیقه خواص و عوام کجاست؟ فاصله تحسین جایزه دهندگان وخشم تماشاگران؟ چند روز بعد از آن که آوازه عجیبترین حادثه سال سینمای جهان به هالیوود و مراسم گلدن گلوب رسید، برخی رسانههای انگلیسی خبر عجیبتری را مخابره کردند. «آرتیست» فیلم صامت فرانسوی که یکی از موفقترین فیلمهای سال در اغلب رویدادهای مهم بوده است، در جزیره با بیمهری تماشاگران مواجه شد.
روزنامه گاردین به طعنه نوشت: «ملوانان در بندر لیورپول نمیدانستند اثر مهم جوایز سینمایی یک فیلم سیاه و سفید بیدیالوگ است که در ابعاد کوچک روی پرده میافتد.» لیورپولیها فقط مهد هولیگانهای فوتبالی نیستند. آنها پول را با حساب و کتاب خرج میکنند و برایشان چندان مهم نبود که «آرتیست» علاوه بر تسخیر گلدن گلوب و اسکار، در جوایز بفتا (آکادمی فیلم بریتانیا) هم در 12 درشته نامزد دریافت جایزه شده است. حداقل یک سینمای این شهر بعد از شکایت سینماروها مجبور شد پول بلیت را به آنها بازگرداند. چون آنها پیش از ورود به سالن نمیدانستند آرتیست یک فیلم صامت سیاه و سفید است!
اپیزود سوم
این سؤال پیش میآید که آیا سینما به عنوان هنر مرده است؟ آیا مفهومی مثل «سینما-پاپ کورن» جای سنمای ناب را گرفته است؟ سینمای مبتنی بر جلوههای ویژه که در سالنهای با تکنولوژی سه بعدی تماشاگران را جلب میکنند، جایی برای سینما به معنای کلاسیکش باقی نگذاشته است؟ البته ما در ایران جلوههای ویژه و آیمکس و فیلم تریدی هم نداریم. در عوض کمدیهای فلهای و ملودرامهای هیجانانگیز و اخیراً سینمای سیاسی داریم.
مهم نیست که سینما زنده است یا مرده؛ ظاهراً سینماروها در سراسر جهان آنقدر بیحوصله شدهاند که فضایی هرچند اندک برای نمایش فیلمهایی مانند «شیرین» و «آرتیست» باقی نمانده است.