به گزاش مشرق ، کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:
ما اپوزيسيون نيستيم قمپزيسيونيم!
كاريكاتوريست خارج نشين نشريات زنجيره اي معتقد است چيزي كه به نام اپوزيسيون وجود خارجي دارد، در واقع قمپزيسيون است.
نيك آهنگ كوثر با اشاره به سالهاي اقامت خود در خارج كشور، از موضوعي «بسيار عذاب آور» در ميان نيروهاي اپوزيسيون خبر داد و نوشت: آنها فكر مي كنند خبر زماني رخ مي دهد و بايد پوشش داده شود كه از مجراي رأي ملوكانه و تاييد آنها گذشته باشد. وقتي چنين افرادي جرات ندارند درباره كارهاي عادي خود مثل تشكيل جلسه در پاريس و لندن و استكهلم و واشنگتن حرف بزنند- كاري كه براي فعالان سياسي يك امر متداول است و فعال سياسي مگر در جلسه خارج از كشور چه مي كند؟- و فقط خبرنگاراني را دعوت مي كنند كه «همراه» باشند و به جاي انعكاس واقعيت، محرم راز بمانند، به نظر من يك جاي كار ايراد دارد.
وي با لو دادن جلسات سازگارا و مجتبي واحدي با سلطنت طلبان و افراد نزديك رضا ربع پهلوي در پاريس نوشت: آيا كسي به ريشه هاي اين سوالات و مشكلات منطقي و اصولي كه از اين نوع نگاه به اين موضوع ها وجود دارد سخني گفت و در پي رفع آن برآمد به جاي متهم كردن بقيه؟ وقتي مثلا مي فهمي كه قرار است در واشنگتن جلسه اي برگزار شود و يكي منكر مي شود و ديگري تاييد مي كند و بعد متوجه مي شود كه نبايد تاييد مي كرده و قسم و آيه مي آورد كه در «ژنو» برايم ماجرا را خواهد گفت و بعد خودش نمي آيد و نمي گويد، خب آدم حس مي كند يك جاي كار مي لنگد. پاي صداقت مي لنگد، پاي پايبندي به اصول و ارزش هاي اوليه دموكراتيك مي لنگد. پاي احترام بحق دانستن مردم مي لنگد و هزار و يك چيز ديگر.
نيك آهنگ كوثر با هشدار نسبت به تبديل شدن اپوزيسيون به يك فراموشخانه جديد و پر از اسرار منتشر ناشدني و جايي براي پاپوش دوختن نوشت: اينكه مي شنوم در اين جلسات، خبرنگاران متعددي بوده اند اما خبري بيرون نيامده، اين سوال به ذهنم مي رسد كه جايگاه اين دوستان را بازتعريف كنيم. يا روزنامه نگارند، يا نيستند. لابي ايست هستند يا مشاور سياسي يا بازيگر؟ به عنوان منتقد دعوت شده اند كه مباحث را بررسي و عيب يابي كنند يا...؟ مرا ببخشيد، اما به مخالفاني كه پز مي دهند كه چنين مي كنيم و چنان اما هنوز نتوانسته اند برنامه اي داشته باشند، مي گويم «قمپزيسيون».
وي در پايان تاكيد كرد: اين جلسات بايد ساز و كار شفاف داشته باشد نه اينكه تا خبر برگزاري يك جلسه به دنبال جلسه پاريس و ديگر جلسات (مثلا در آوريل) در آمريكا و اسامي دعوت شدگان آمد بيرون، ايميل و تلفن پشت سر هم بيايد كه نه تكذيب مي كنند و نه تاييد و فقط مي خواهند كور باشي و ناشنوا و ناگويا! اپوزيسيوني كه از يك خبر ساده بترسد، كارش زار است.
2 تن از نامزدها وابستگي خود به حلقه انحرافي را تكذيب كردند
آقايان فياضي و حسين عادلي سعدآباد در نمابرهاي خود به كيهان مراتب انزجار و تبري شديد خود نسبت به جريان انحرافي را اعلام داشته اند.
گفتني است كه خبر ياد شده به نقل از شبكه ايران وابسته به روزنامه ايران بوده است و شايسته بود اين تكذيبيه ها به جاي كيهان براي سايت مورد اشاره كه منبع خبر بوده است ارسال شود.
پيه اسكوبار در روزنامه آسيا تايمز نوشت: انزواي ايران به اين سادگي ها نيست. بگذاريد اول از خط قرمزها شروع كنيم. خط قرمز نهايي واشنگتن را مستقيماً از دهان خودش بشنويم. به تازگي لئون پانه تا وزير دفاع آمريكا گفت: «خط قرمز ما براي ايران اين است كه سعي نكند سلاح هسته اي بسازند. اين براي ما خط قرمز است». و چه عجيب است كه اين خطوط قرمز مرتب عقب تر مي روند. روزگاري خط قرمز براي واشنگتن «غني سازي» اورانيوم بود. حالا خط قرمز به رخ كشيدن سلاح هسته اي است. به ياد داشته باشيد كه از سال 2005، رهبر ايران تأكيد كرده است كه اين كشور در پي ساختن سلاح هسته اي نيست. تازه ترين ارزيابي اطلاعاتي ملي درباره ايران كه از سوي جامعه امنيتي آمريكا تهيه شده است تأكيد مشابهي دارد كه ايران در واقع در حال ساختن سلاح هسته اي نيست. اما اگر هيچ «خط قرمز»ي در ميان نباشد بلكه پاي چيزي يكسره متفاوت در ميان باشد چه؟ اسم اش را بگذاريد خط دلارهاي نفتي.
آسيا تايمز با اشاره به تحريم هاي مصوب كنگره آمريكا عليه ايران نوشت: آمريكا در موقعيتي نيست كه به ايران حمله نظامي كند. اين كار همه ايراني ها را پشت حكومت متحد مي كند. علاوه بر اين، درباره برنامه هسته اي، پاي غرور ملي در ميان است. انتظار آمريكا براي اينكه تحريم ها ممكن است باعث عقب نشيني ايران شود، به خيال واهي نزديك تر است. اما از سوي ديگر تحريم هاي نفتي مي تواند باعث تقويت صادرات غيرنفتي و رونق صنايع در ايران شود.
اين روزنامه چاپ هنگ كنگ با مرور مفصل روابط گسترده ايران با روسيه و چين و كشورهاي شرق آسيا و آمريكاي لاتين انزوا را بي معنا خوانده و نوشت: ايران مدام از مبادلات دلاري خود با كشورها كم مي كند از جمله در مناسباتش با چين و هند و روسيه. از آن سو دنياي در حال توسعه به بحران عميق غرب آتلانتيك نگاه مي كند و چيزي كه مي بيند بدهي هاي عظيم آمريكاست و چاپ دلارهاي بي پشتوانه. منطقه يورو هم بحراني است. خط پولي را دنبال كنيد و تحريم ها و حوادث تنگه هرمز را كنار بگذاريد. يك دليل كليدي براي بالا گرفتن بحران همين حركت بر زمين زدن دلار نفتي به عنوان ارز مبادله كالاهاست. اين حركت به رهبري ايران جلو مي رود و نهايتاً واشنگتن نگران است كه نه فقط با ايران بلكه با روسيه و چين به عنوان رقباي راهبردي طرف شده است. البته تعهد چند دهه برخي كشورهاي جنوب خليج فارس براي استفاده از دلارهاي نفتي، اين كشورها را تبديل به ضميمه فرافكني قدرت پنتاگون در سراسر خاورميانه كرده است.
پيه اسكوبار در پايان نوشت: ماشيني جهنمي به آهستگي دلار يعني همه ارز ذخيره جهاني را خرد مي كند و ايران در اين ماشين نقش يك چرخ دنده را ايفا مي كند كه واشنگتن روي آن متمركز شده است. درام رواني بزرگ تر به سقوط دلار مربوط مي شود نه به خليج فارس يا بمب اتمي ناموجود ايران.
ژنرال دمپسي: درگيري با ايران يعني اثرات بسيار منفي بر اقتصاد و امنيت آمريكا
ژنرال مارتين دمپسي كه اخيراً سفري به تل آويو داشت، درگفت وگو با مجله «نشنال جورنال» تصريح كرد: جنگ با ايران به تزلزل در منطقه مي انجامد و تأثيرات منفي شديد بر اقتصاد آمريكا خواهد داشت.
وي گفت: درگيري نظامي با ايران حقيقتاً براي آمريكا بي ثبات كننده خواهد بود. من فقط از ديدگاه امنيتي حرف مي زنم بلكه بي ثباتي اقتصادي هم مي تواند پيامد اين درگيري باشد. من پيامي مشابه را به مقامات ارشد اسرائيل دادم و مذاكراتي صريح با آنها داشتم.
دمپسي همچنين گفته است: بايد به فشار اقتصادي فرصت داد و اولويت اصلي ما پيشگيري است.
گفتني است بنابر اظهارات لئون پانه تا وزير دفاع آمريكا، پنتاگون نيروهاي نظامي خود را به ميزان يكصد هزار نفر كاهش مي دهد. همچنين بودجه دفاعي آمريكا طي 10 سال ، حدود 500 ميليارد دلار كاهش خواهد يافت. اين تصميمات به خاطر گسترش بحران كسري بودجه آمريكا و با فشار كنگره اتخاذ شده است.
پوزيسيون: پرگويي تنها تخصص خاتمي است!
پايگاه اينترنتي روز آنلاين در ارزيابي دعوت طيف افراطيون مدعي اصلاحات به تحريم انتخابات نوشت: خوب يا بد، با توجه به جميع شرايط در حال حاضر، هم چنان اصلاح طلبان تنها نيروهايي هستند كه به عنوان موجوداتي دو زيست در جغرافياي جمهوري اسلامي، رشته هايي هر چند نازك در پيوند با حاكميت دارند كه حاشيه امنيتي، هر چند بسيار كوچك، برايشان فراهم مي كند و هم به دليل نزديك به 30 سال فعاليت در عرصه سياسي، از توان اجرايي و لجستيكي بيشتري براي پيشبرد طرح ها برخوردارند. اما عرصه سياست، عرصه سير در خيالات نيست، تحليل و تصميم گيري براساس آرزوها، نيروي سياسي را به واكنش هاي انفعالي و شكست در برنامه ها مي رساند. اين همان اتفاقي است كه در چند ماه گذشته براي بسياري از اصلاح طلبان و در راس آنها خاتمي، رخ داده است. شكي نيست كه جنبش سبز، جنبشي انتخاباتي بوده اما نكته آن است كه نمي توان و نبايد نام آرزوها و اميدهاي خود را تحليل گذاشت و سپس با باور كردن اين مساله، بر پايه آن به كنش سياسي پرداخت. از همان روز نخستي كه خاتمي و ديگر اصلاح طلبان، شروط خود را براي حضور در انتخابات اعلام كردند، تقريبا همگان متفق القول بودند كه هيچ نشاني در حاكميت براي پذيرفتن اين شروط وجود ندارد.
نويسنده اين تحليل اضافه مي كند: خاتمي و ديگر همراهانش با تاكيد يك جانبه بر شروط خود، سوي ديگر قضيه را فراموش كردند. هرگز پاسخي به اين سوال داده نشد كه اگر حاكميت، اين شروط را قبول نكرد، چه بايد كرد؟ جواب البته روشن، اما به همان اندازه نامشخص بود؛ شركت نمي كنيم! اين كار البته دو ضرر عمده داشت- و دارد؛ نخست آنكه كنش سياسي اصلاح طلبان در انتخابات پيش رو را به چيزي جز قهر سياسي تبديل نمي كند. همان قهري كه اصلاح طلبان پيش از آن با عنوان انفعال آن را نفي كرده بودند. از سوي ديگر، باعث اين نمي شد كه در آستانه انتخابات، با در دست گرفتن كاسه چه كنم، در پي اكسيري براي تاثيرگذاري بر انتخابات باشند. دوستان آن قدر بر آرزوهاي خود به عنوان تحليل تاكيد كردند كه از ياد بردند حاكميتي كه به طور رسمي از اسفند سال 81 پروژه اخراج اصلاح طلبان از حاكميت را رقم زده و در خرداد 88 آن را به ثمر رسانده، صرفا با چند سخنراني و بيانيه، حاضر نيست از پروژه خود دست بكشد.
روز آنلاين ادامه مي دهد: عدم آمادگي لازم براي حالتي كه حاكميت شروط اصلاح طلبان را رد كند، باعث آن شده است كه هر روز بيانيه هاي شداد و غلاظ در ستايش تحريم فعال از سوي گروه هاي مختلف صادر شود. اين بيانيه ها با كلي گويي، پرگويي و لحني شعارگونه- آفاتي كه بلاشك در دوره رياست خاتمي دامنگير نيروهاي سياسي شد- خواستار در پيش گرفتن استراتژي تحريم فعال شده و بر فرمايشي بودن آن تاكيد مي ورزند. اما سوال اساسي در اين ميان، هم چنان مطرح است كه اين تحريم فعال قرار است چگونه و از چه راهي صورت گيرد؟ با كدام پيش زمينه و با كدام آمادگي ذهني؟ و اساسا قرار است چگونه ذهن مردمي را كه تا چندي پيش سخنراني ها و نوشته هاي پرملاط درباره لزوم حضور در انتخابات به عنوان تنها راه رسيدن به دموكراسي را مي خواندند، اكنون به سمت تحريم فعال برد؟ سوگمندانه، با وجود گذشت بيش از دو سال از آغاز جنبش سبز، برخي نيروهاي سياسي، هم چنان در محيط ذهني خودساخته باقي مانده اند و تصور مي كنند كه افكارعمومي، همچون مومي همواره در دست آنهاست و با چند بيانيه، مي توان به آن هر شكلي داد. خطاهاي اصلاح طلبان از فرط تكرار، از حد كمدي و تراژدي نيز گذر كرده است.
اگر چيز قابل افتخاري داشتيم براي فيلم درجه چندم فرهادي هورا نمي كشيديم
سايت ميهن وابسته به علي كشتگر (از سران گروهك منحله فدائيان خلق) و گروهي از روزنامه نگاران زنجيره اي فراري نوشت: جايزه گلدن گلوب به فيلم اصغر فرهادي مبارك است اما... هيجان و هلهله و برخود تبريك گفتن و از خود متشكر بودن ما در اين ماجرا از چه حكايت مي كند؟ از فقدان مطلق تفكر انتقادي تا جايي كه منتقدي مي نويسد «چه اشكالي دارد جوگير شديم ها». خوب، انتظار از روشنفكر اين است كه جوگير نشود. هلهله ها همچنين از تك صدايي كاذب حكايت مي كند و اينكه هيچ كسي ننوشت كه شايد اين جايزه آن قدر هم مهم نبود. اين كه مقدمه اسكار است، تا چند سال پيش خود اسكار هم جدي گرفته نمي شد. صفت اسكاري و هاليوودي تا مدت ها صفت هاي منفي تلقي مي شدند و حالا چطور مظهر افتخار شده اند.
در ادامه اين تحليل قيد شده است: هيجان و هلهله ما از اين حكايت مي كند كه چقدر نيازمند تأييد ديگرانيم؛ از بذل و بخشش صفات حسنه بدون انديشيدن به معني كلمات. يكيش سينماي مستقل. هم اسكاري و هم مستقل. اصلاً اين اصطلاح مستقل با چه منطقي به فيلم «جدايي نادر از سيمين» يا سينماي فرهادي اطلاق مي شود؟ استقلال اقتصادي؟ اين طوري بايد نصف فيلم هاي سينماي ايران را مستقل به حساب آورد و بيشتر از همه فيلم هاي بازاري را. استقلال سبكي و گرايش به سينماي آوانگارد و تماشاگر خاص؟ كه فيلم «جدايي نادر از سيمين» آن هم نيست. هيجان ما از اين هم حكايت مي كند كه ما چه قدر نياز داريم به چيزي افتخار كنيم و روحيه بگيريم و به همين دليل نيز ماجراهايي كه آن قدر مهم نيست، مهم مي شود.
«ميهن» تصريح كرده كه اعطاي اين جايزه به نوعي سياسي بوده و براي زنده نگاه داشتن حوادث پس از سال 1388 اعطا شده حالا آن كه فيلم ربطي به آن ندارد.
در همين حال هوشنگ اسدي در گويانيوز انتقادهاي ديگري را از جوگيري اپوزيسيون سرخورده مطرح كرده و نوشت: در خلوت گلوي هم مي دريديم. جوري مي دريديم كه كيهان تهران حيرت مي كرد و طائب از سرخوشي بر صندلي تاب مي خورد. به جان هم افتاده بوديم. تا... ناگهان نجات بخش از راه رسيد. فيلمي كه رسماً از طرف جمهوري اسلامي براي اسكار معرفي شده بود، صعود براي فتح اولين اسكار را شروع كرد. و «ما» دست كوبان و شادمان براه افتاديم. نه نگاه كرديم، نه شك و نه حتي سؤالي ناچيز كه «اين فيلم چه ربطي و جايي در مبارزه ما دارد؟ شهرتش و موفقيتش به سود منافع ملي ايران است يا آب به آسياب جمهوري اسلامي مي ريزد؟» نه به بانك سرمايه گذار فيلم توجهي كرده بوديم، نه به پخش كننده كه همان دفتر پخش «اخراجي هاي 3» بود. انگار كسي متوجه نشد اين هر دو فيلم بدون كمترين ايراد و سانسور مجوز گرفته اند و ساخته شده اند. از همين وزارت ارشادي كه كارگردان چشم و چراغش زنان سينماي ايران را «روسپي» خوانده، سياست هايش بهرام بيضايي را به آنسوي آبها رانده، جعفر پناهي را به زندان خانگي نشانده، اجازه سفر از بهمن فرمان آراء ستانده و وزير محترمش روز روشن در خانه سينما را بسته است.
وي ادامه مي دهد: موج زده نشويم... هيبيب هورا!... ما دوباره به خلوت برمي گرديم. خنجر بر گلوي خود مي كشيم. راه هم را مي بنديم. آه مي كشيم. ]...[ ناله مي كنيم و عزا مي گيريم و به انتظار مي نشينيم تا كدام هنرپيشه برهنه شود يا...