به گزارش مشرق، استعفای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه در روز تاریخی سفر بشار اسد به تهران و استقبال از او توسط رهبر انقلاب و رئیسجمهور از زوایای مختلف قابلتحلیل و تفسیر است.
اینکه دستگاه دیپلماسی و در رأس آن وزیر امور خارجه برای توافق پرمسئله برجام از سوی منتقدان تحتفشار قرار گرفت، امری آشکار و بدیهی است، همچنان که ناراحتی آقای ظریف و همفکرانش از تأمل نظام در پیوستن به دیگر قراردادها و کنوانسیونها مانند اف.ای.تی.اف و پالرمو و...
بیشتر بخوانید:
فراکسیون نمایندگان ولایی: «ظریف باید بماند»
فیلم/ روایت روحانی از تشکر اسد از وزارت خارجه ایران
حتی استعفای آقای ظریف در اعتراض به عدم توجه به خواستههایش در حوزه روابط خارجی هم میتواند قابلدرک باشد، همانطور که ظاهراً تاکنون بارها اقدام به استعفا کرده اما کمتر علنی شده است؛ اما استعفای او اگر او واقعاً در اعتراض به عدم پیوستن ایران به اف.ای.تی.اف و کنوانسیون پالرمو و دیگر لوایح تکمیلکننده برجام صورت گرفته باشد، صرفنظر از اینکه میتواند نوعی باجخواهی از سیستم و نهادهای قانونی تلقی شود و بهجای خود شایسته نقد و تحلیل است، به خاطر همزمانی با سفر مهم بشار اسد به ایران و در روزی که جهان چشمش به تهران دوختهشده تا شاهد سفر پیروزمندانه رئیسجمهور سوریه بهعنوان سکاندار بخش مهمی از محور مقاومت به تهران باشد، خواهناخواه معنای دیگری مییابد.
درباره نوع مواجهه و برخورد آقای ظریف و دستگاه دیپلماسی و بالاتر از آن دولت آقای روحانی با پشتیبانی ایران از محور مقاومت، حرفهای ناگفته فراوانی هست که شاید فقط با گذشت سالها سر درد دل فرماندهان مقاومت باز شود و حکایت کنند ازآنچه در پشت جبهه با آن درگیر بودند.
بهصورت نمونه فقط به یاد بیاوریم روزی که با تلفن وزیر امور خارجه امریکا کشتی کمکهای انساندوستانه جمهوری اسلامی برای مظلومان یمن هرگز به سواحل یمن نرسید و محموله آن سر از ناکجاآباد درآورد. اگر پایمردی و مداخله مستقیم در جایی دیگر نبود، بشار اسد و سوریه و عراق هم بهسادگی همان تلفن سرنوشت دیگری مییافت و نیز جمهوری اسلامی. این بحث به همین اندازه کافی است و باید عملکرد حال و گذشته دولت در قبال سوریه و جبهه مقاومت در زمان خود مورد واکاوی و تحلیل قرار گیرد.
همزمانی استعفای ظریف با روز سفر مهم بشار اسد به تهران و استقبال ویژه رهبر انقلاب و رئیسجمهور کشورمان از رئیسجمهور سوریه، اصلاً معنای خوبی ندارد. این، یعنی اعتراض وزیر خارجه ایران به چیزی فراتر از عدم تحقق خواستههای او در برابر برجام و اف.ای.تی.اف مربوط است. کاش او این کار را چند روز دیرتر انجام میداد.
اگر آنگونه که از پاسخ منتسب به امور خارجه به خبرنگار انتخاب برداشت میشود، ظریف به خاطر بیاطلاعی از سفر بشار اسد به تهران استعفا داده باشد نهایت بیتدبیری اوست. چراکه با توجه به نفوذپذیری دستگاه تحت اداره آقای ظریف، سفر دو شخصیت یعنی سید حسن نصرالله و در سالهای اخیر بشار اسد به ایران در استتار کامل صورت میگیرد، چراکه در صورت اطلاع یافتن بیگانگان از این سفر، هرگونه اقدامی قابل پیشبینی است، اما همیشه بعد از رسیدن این بزرگواران مسئولان دیگر از ماجرا مطلع میشوند و در دیدارهای رسمی نیز حضور مییابند.
از این نظر این اقدام را میتوان با سفر مقامات آمریکایی به عراق و افغانستان مقایسه کرد که آنها به بهانههای امنیتی همواره حتی بدون اطلاع عالیترین مسئولان کشور میزبان به این کشورها سفر میکنند و باوجود دلخوری مسئولان عراقی و افغانستانی، اینگونه تمهیدات قابلدرک شمرده میشود.
از زاویه نگاه بدبینانهتری که لزوماً دیدگاه نویسنده این سطور نیست، استعفای آقای ظریف، میتواند فشردن دکمه جلیقه انفجاری تلقی شود، چراکه عملاً هم او کار دیگری بهجز خودزنی که منجر به ضربه خوردن محور مقاومت شد، نکرد.
استعفا در این روز تاریخی، نه از نوع انتحاری است که کسی صرفاً به خودش ضربه میزند. انگار آقای ظریف خودش را وسط جبهه مقاومت و دیدار رهبر انقلاب و رئیسجمهور سوریه منفجر کرد؛ هرچند این جبهه آن اندازه قوی شده است که میتواند چنین ضرباتی را تحمل کند.
ظریف میتوانست مثل یک دیپلمات وطندوست حتی اگر جفایی به او شده، استعفایش را عقب بیندازد، اما بعد انتقادش را علنی بیان کند یا محترمانه و خصوصی به رهبر انقلاب گلایه کند. این جواب آنهمه حمایت حضرت آقا از او نبود. او بدجوری توی کاسه نظام گذاشت.
استعفای ظریف در این وانفسا بیشباهت به فرار یک فرمانده نظامی از جبهه نبرد در کوران جنگ نیست و خدا کند که این فرار بهسوی جبهه خودی باشد. انشاءالله.