سرمقاله

دولت آمریکا، با وقوف به اینکه نتوانسته هیچ به‌هم‌ریختگی تعیین‌کننده‌ای در ایران خلق کند، اخیرا از ادبیات «فروپاشی» کوتاه آمده و مرتب تکرار می‌کند برنامه فشار علیه ایران در بلندمدت جواب خواهد داد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********


 

ظریف در پارادوکسFATF ؟!



 دکتر محمدحسین محترم در کیهان نوشت:



۱- شاید پاسخ به یک سوال خیلی از مسائل را شفاف کند و آن این‌که آیا باید سخنان آقای ظریف در باره FATF را جدی گرفت؟ و آیا نمایندگان مجلس می‌توانند براساس اظهارات ایشان تصمیم‌گیری کنند؟ با مروری گذرا و اجمالی بر عملکرد و مواضع فقط چند سال اخیر آقای ظریف می‌توان واضح‌تر و روشن‌تر به این سوال پاسخ داد. در مذاکرات هسته‌ای بارها رهبری راهنمایی کردند و تذکر و هشدار دادند، اما ایشان سیاست انفعال در پیش گرفتند و پشت پرده پذیرفتند و امضاء کردند آنچه را که نباید می‌پذیرفتند و نباید امضاء می‌کردند.

گفتند با تضمین جان کری از وزارت خزانه‌داری آمریکا برای بانک‌های دیگر کشورها نامه آرام‌بخش می‌گیریم، اما اکنون اروپایی‌ها حتی حاضر نیستند ساز و کار به اصطلاح SPV  خود را میزبانی و اجرایی کنند. گفتند اگر برجام تصویب نشود آمریکا با یک موشک ایران را نابود می‌کند، اما موشک‌های ایران بغل گوش آمریکایی‌ها در عراق فرود آمد و آمریکا هم هیچ غلطی نتوانست بکند.

گفتند اگر برجام تصویب شود همه شرکت‌های اروپایی صف می‌کشند تا برای مردم ایران شغل و مسکن و رفاه ایجاد کنند و همه مشکلات بالمره و یکجا حل می‌شود، اما دستاورد هیچ و خسارت محض و تورم لجام‌گسیخته را در سایه برجام بر سفره مردم تحمیل کردند! ظریف گفته بود: «آمریکا نمی‌تواند از برجام خارج شود»، اما خارج شد.

وی اصرار داشت اروپایی‌ها مثل کری برای اجرای تعهدات خود «تضمین می‌دهند» اما فدریکا موگرینی صراحتا اعلام کرد«تضمین نمی‌دهیم». فضاسازی کردند که «اروپایی‌ها قول دادند مقابل آمریکا بایستند»، اما آنها متفق‌القول اعلام کردند «نمی‌ایستیم، با آمریکا همسو هستیم» و قس علی هذا! نهایتاً نتیجه عملکرد و مواضع


۵ ساله آقای ظریف که ادعا دارد دیپلمات کارکشته و متخصص عالم سیاست است این شد که چندین بار اعتراف کند «اشتباه کردم»! و متأسفانه سریال این اشتباهات همچنان ادامه دارد. حال پاسخ سوال صدر این مطلب را می‌توان با سوال قابل فهم‌تر دیگری داد: آیا کسی که باید از دقیق‌ترین و درست‌ترین تحلیل‌ها در خصوص سیاست خارجی برخوردار باشد، اما ده‌ها بار نتایج گفتار و عملکردش خلاف واقع از کار درآمده و بارها به اشتباه بودن عملکرد و سخنانش اذعان کرده است، انسان می‌تواند به قول و حرفش اعتماد و بر اساس آن عمل کند؟ از ارسطو پرسیدند بهترین سخن کدام است؟ گفت: «آنچه موافق عقل باشد و از سرانجام آن اطمینان داشته باشیم که ضرری متوجه ما نخواهد ساخت».


۲- یک مصوبه‌ (لایحه CFT) مثل ده‌ها مصوبه دیگر از شورای نگهبان به مجلس برگشته و مسیر قانونی خود را طی خواهد کرد. سوال مردم این است که چه نیازی به این‌همه فضاسازی رسانه‌ای و سیاسی غیرعادی و شک‌برانگیز آن‌هم با سخنان دور از انتظار، نادرست و جنجالی عالی‌ترین مقام دستگاه سیاست خارجی است و چرا یک مقام رسمی کشور آب را چنین آلوده و فضا را چنان مسموم می‌کند تا راه صواب و واقعیت‌های تعهدات داده شدهِ محرمانه به خارجی‌ها تحت‌الشعاع انحراف افکار عمومی قرار گیرد؟ آیا این عجیب نیست؟ و سوال بعدی این است که چرا آقای ظریف و دوستانشان روی مشکلات اقتصادی مردم و مقابله با تحریم‌های آمریکا این‌قدر حساس نیستند تا جایی که نمایندگان حامیFATF حتی حاضر نشدند به طرح تشکیل کمیسیونی به این منظور رأی مثبت بدهند؟


۳- آقای ظریف قبلا در دفاع از FATFدر مجلس ادعا کرده بود «نباید بهانه به دست کشورهای استکباری و صهیونیست‌ها بدهیم!».

اولاً شما مهم‌ترین و بزرگ‌ترین تعهد را در برجام برای گرفتن بهانه از دست آمریکا دادید، اما آمریکا با پاره کردن آن به‌خوبی نشان داد که اصلاً نیاز به بهانه ندارد! ثانیاً حال که معلوم شد حتی کشورهای دست چندم اروپایی هم حاضر به میزبانی ساز و کار ادعاییSPV نیستند، چه ضرورتی به پذیرش توصیه آنها برای تصویب FATF است؟!

ثالثاً از عجایب لایحه FATF این‌که این چگونه لایحه‌ای است که هم آقای ظریف و دوستانش ادعا می‌کنند که می‌خواهیم با این لایحه بهانه را از دست آمریکا و صهیونیست‌ها بگیریم و هم آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و رسانه‌های وابسته به آنها از جمله بی‌بی‌سی و تلویزیون ایران اینترنشنال که ماهیت آنها بر کسی پوشیده نیست، بدجوری تلاش می‌کنند که این لایحه در ایران تصویب شود تا بهانه از دست خودشان گرفته شود!!! آقای ظریف پاسخ دهد آیا عقل سلیمی وجود دارد این تناقض را بپذیرد یا توجیه کند؟

جالب این‌که در این سناریو رسانه‌های بیگانه تاکید می‌کنند «اگر ایران FATF را هم تصویب کند، تحریم‌های آمریکا به‌جای خودش باقی خواهد ماند»! این همان سخن مسئول سیاست خارجی کشور در مجلس است که گفته بود«نه بنده و نه آقای رئیس‌جمهور نمی‌توانیم تضمین بدهیم که با پیوستن به لایحه عدم حمایت مالی از تروریسم، مشکلات کشور حل خواهد شد».

این هماهنگی چگونه قابل فهم است؟ رابعاً ایران از ابتدای انقلاب تاکنون با خون پاک ده‌ها هزار شهید هزینه مقابله با تروریسم را پرداخته است. اگر پرداخت این همه هزینه برای گرفتن بهانه از دست آمریکا کفایت نمی‌کند مطمئن باشید، با دادن چنین تعهداتی بهانه از دست آمریکا گرفته نخواهد شد، همان‌گونه که برجام نگرفت.


۴- آقای ظریف و دوستانشان در حالی ادعا می‌کنند برای برقراری روابط مالی با اروپا و حتی روسیه و چین باید FATF را بپذیریم که وی در همان جلسه مجلس در تناقضی آشکار از سلسله تناقضات خود گفته بود «گرانی و ارزانی ارز (و به‌عبارتی تورم و افزایش و کاهش قیمت کالاها) به FATF ارتباط ندارد».

پس پاسخ دهند چرا به دروغ ادعا و القاء کردند چینی‌ها و روس‌ها هم بدون FATF حاضر نیستند با ایران روابط تجاری برقرار کنند!، این در حالی است که پوتین علاوه بر اینکه قبلا صریحاً از اختصاص۵۰ میلیارد دلار برای سرمایه‌گذاری در ایران خبر داده بود، هفته گذشته توافقنامه تجارت آزاد بین جمهوری اسلامی و اتحادیه اقتصادی اوراسیا را امضاء کرد و در سفر اخیر وزیر جدید راه به روسیه نیز، مسکو یک اعتبار ۳ میلیارد یورویی برای کریدور شمال- جنوب ایران اختصاص داد.


۵- می‌گویند ۱۸۸ کشور عضویت در CFT را پذیرفته‌اند و ما هم باید با حق شرط بپذیریم! اولاً مگر این ۱۸۸ کشور مبانی و اصول و ارزش‌های جمهوری اسلامی را پذیرفته‌اند که پذیرش آنها برای ما حجت باشد؟ ثانیاً وقتی به اذعان آقای ظریف هیچ دادگاهی برای حل اختلافات درباره FATF وجود ندارد، آیا حق شرط معنا دارد؟ رابعاً اساساً ایران سهمی در پولشویی دنیا ندارد که نیاز به FATF داشته باشد.

به‌گفته مسئول مبارزه با پولشویی بانک مرکزی در دولت یازدهم، «بیش از ۷۰ درصد پولشویی دنیا در آمریکا و اروپا انجام می‌شود» به‌طوری که هفته گذشته بزرگ‌ترین پرونده پولشویی تاریخ اروپا فقط در بانک دانسکه دانمارک افشا و همزمان دویچه بانک آلمان به نیم میلیارد دلار جریمه به‌علت پولشویی در پرونده دیگری محکوم شد.

خامساً در حالی استونی در شمال اروپا با هزار میلیارد دلار پولشویی به‌عنوان «پایتخت پولشویی جهان» شناخته می‌شود که نه عضو و نه در لیست سیاه FATF و نه تحت فشار آمریکا و اروپا و صهیونیست‌ها برای پیوستن به FATF است، اما  در حالی که مرکز ارزیابی خطرات جهانی(SOS)چند روز قبل ایران را در فهرست امن‌ترین کشورهای جهان از جمله از نظر جرایم ناشی از پولشویی قرار داد، متاسفانه آقای ظریف در دفاع از FATF بدون هیچ‌گونه مدرک و سندی جمهوری اسلامی را متهم به پولشویی کلان می‌کند؟!!!

یکی بودن ادعاهای عالی‌ترین مقام وزارت خارجه یک کشور با ادعاهای اصلی‌ترین دشمن آن کشور موضوع بسیار مهم و غیرقابل هضمی است. مهم‌تر و غیرقابل هضم‌تر این‌که نظام را متهم به پولشویی و حمایت از تروریسم می‌کنند و طلبکارانه برای مصون‌سازی، خود را نیز عین نظام تلقی و ادعا می‌کنند «کسانی که به من ایراد گرفتند، به نظام اتهام زدند».


۶- قانون مقابله با پولشویی و منابع مالی تروریسم در کشور وجود دارد و متولی اجرای آن وزارت اقتصاد و وزارت اطلاعات و بانک مرکزی زیر نظر دولت هستند، اولاً آقای ظریف با چنین سخنان شاذی بیش از هر مسئله‌ای دولت را که خود عضوی از آن است، هم ناتوان از اجرای این قانون و هم به‌عنوان خاطی از اجرای قانون زیر سوال برده است.

آقای ظریف پاسخ دهد چرا دولت این قانون را اجرا نمی‌کند و چرا وی به جای درخواست تصویب FATF، از دولت نمی‌خواهد قانون مقابله با پولشویی و منابع مالی تروریسم  کشور را اجرا کند؟ ثانیاً آقای ظریف اگر مدعی است که این حجم از پولشویی در کشور اتفاق افتاده، پاسخ دهد دولت و مجلس و شوراهای شهر و تمام ارکان اجرایی کشور که اکنون در دست ایشان و همفکران ایشان است، در کشور چکار می‌کنند و چرا اجازه داده‌اند چنین اتفاقاتی رخ دهد؟ چرا اجازه دادند طرح‌هایی مثل کارت سوخت و شبکه بازرسی و نظارت شبنم و بارکد که باعث شفاف‌سازی و جلوگیری از قاچاق کالاها می‌شد، حذف شوند تا برخی به منافع اقتصادی کلان برسند؟


۷- این اقدام آقای ظریف را باید یک حرکت پوپولیستی در جهت انحراف افکار عمومی از مشکلات اصلی کشور و شانه خالی کردن از مسئولیت خود در برجام و فرار از پاسخگویی در قبال بدفرجامی آن که اکنون با بدقولی اروپایی‌ها هم روبرو شده است، تلقی کرد.

هر دم از این باغ بری می‌رسد

عباس عبدی در روزنامه‌ایران نوشت:

هر دم از این باغ بری می‌رسد/ تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد! جناح تندروی اصولگرایان بسیار عصبانی و مستأصل است. هر روز در پی انداختن طرحی نو است. طرحی که عقربه‌های زمان را به عقب برگردانند و امید به آینده را در دل خودشان تا حدی زنده کنند.

تمام انرژی ته‌کشیده آنان صرف چنین هدفی می‌شود و آنان را از مسیر انطباق یافتن با محیط و زمان خارج کرده است. به تعبیر دقیق‌تر آنان در حال خواندن آواز در دل شب تاریک هستند، بلکه ترس خود را پنهان کنند.


به نظر می‌رسد که وسیله ارتباطی این جناح با بیرون و جامعه قطع شده است. منظور آن حس ارتباطی است که اختصاص به موجودی خردمند و آینده‌نگر به نام انسان دارد. و تعامل آنان با محیط بسیار اقتضایی و حتی غریزی و براساس عادت گذشته و بدون درنظر گرفتن واقعیات است.

در روزهای گذشته طرحی از سوی تعدادی از نمایندگان به مجلس داده شده است که براساس آن «فعالیت مؤثر در پیام‌رسان‌های خارجی و ‌داخلی مانند ایجاد کانال و گروه‌های بدون مجوز ممنوع است. ایجاد یا اداره کانال‌ها و گروه‌هایی که با نقض غیرقانونی تدابیر ‌مسدودسازی صورت می‌گیرد؛ مستوجب محکومیت حبس یا جزای نقدی درجه ۸ خواهد بود‎.‎»


این طرح چه معنا یا نتیجه‌ای دارد؟ اگر موفق شود فقط یک نتیجه دارد. انتقال مرجعیت باقیمانده رسانه‌ای از داخل به خارج از کشور. پس باید حدس زد که چه دستی پشت این طرح است. بی‌معنایی این طرح از آنجا ناشی می‌شود که فقدان آزادی را با صدای بلند و رسمی اعلام می‌کند. معلوم است که مشکل این افراد جلوگیری از انتشار مطالب نادرست و غیرقانونی نیست، زیرا اگر چنین مطالبی هست همین الآن نیز می‌توانند با نویسنده و منتشرکننده برخورد کنند و کسی مانع آنان در برخورد نیست. و اگر هدف جلوگیری از آزادی بیان است، این کار نیز چندان مؤثر نیست بلکه نتیجه معکوس دارد.

تجربه فیلترینگ تلگرام هنوز زنده است و شکست فاحش آن در مدت کوتاه، نشان داد که این گروه به جای انجام این اقدامات باید تجدیدنظر اساسی در نحوه مواجهه خود با رسانه‌های جدید کنند. حتی این نیز کفایت نمی‌کند، باید تجدیدنظر اساسی در نگاه‌شان به شیوه حکومت‌داری کنند. جالب است که مدتی را در فضای مجازی فعال شدند و گمان کردند که می‌توانند با رقیب رقابت کنند، ولی هنگامی که کم آوردند، به جای تغییر در نگرش خود، به سوی مبارزه با این فضا و بستن آن خیز برداشتند.


مورد دیگر نیز اظهاراتی است که اخیراً درباره حضور غیرخودی‌ها در دانشگاه‌ها بیان شده است و اینکه به مخالفان نظام یا انقلاب نباید در دانشگاه‌ها تریبون داد تا تبلیغ کنند. در واقع بهتر است بگوییم که دانشگاه محل تبلیغ هیچ گروهی نیست. هر گروه و جناحی با هر عقیده‌ای که به تبلیغ مشغول شود بازنده است.

ولی اگر بحث و گفت‌وگو است در اینجا دیگر مسأله فرق می‌کند. هم اکنون در دانشگاه‌ها اندیشه‌های کسانی تدریس می‌شود که هیچ نسبتی با ایران ندارند، اصولاً نسبتی با انقلاب هم ندارند و سال‌ها و قرن‌ها پیش از انقلاب می‌زیستند. بنابراین نباید طرح مباحث اندیشه‌ای را با عنوان تبلیغات منع کرد. این کار به ضرر دانشگاه و دانشجو است. اصولاً اگر بپذیریم «تعرِفُ الاشیاء بِاضدادها» اتفاقاً باید ضد هر چیزی را که قبول داریم به گفت‌وگو دعوت کنیم.

همین اندیشه بسته است که کرسی‌های آزاداندیشی را به این روز انداخت که هیچ اثری از آن نیست. مگر نه آنکه مسئولان عالی رتبه نظام به قول خودشان ۱۰۰ بار بر آن تأکید کرده‌اند، ولی این کرسی‌ها در عمل راهی به جایی نبرده است؟ چرا چنین شده که امروز کسی از این نهادی که راه افتاد بی‌خبر است؟

آیا این را هم دولتی‌ها و نیروهای غیرخودی مانع شدند؟ اینکه همه امکانات و اختیاراتش دست خودتان است، چرا راه نینداختید؟ مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که می‌خواهید یکی دو نفر یا حداکثر چند ۱۰ نفر از همفکران خودتان بیایند و  از روی تفنن سخنی بگویند و نقدی نشنوند و امتیازی برای ارتقای رتبه اداری بگیرند و از منافع مادی آن بهره‌مند شوند. طبیعی است که نتیجه همین می‌شود.

کرسی آزاداندیشی یعنی هر اندیشه‌ای بدون تمایز و تبعیض بیاید حرف بزند و دیگران هم پاسخ دهند. اینکه در عمل رخ داده کرسی آزاداندیشی نبود و نیست، بلکه چهارپایه‌ای است که برای تبلیغات گذاشته می‌شود. متأسفانه این نگرش جز به از دست رفتن فرصت‌ها کمکی نمی‌کند. ظاهراً ما متخصص از دست دادن فرصت‌ها هستیم. فرصت‌هایی که یک به یک از دست می‌روند.

چرا رژیم صهیونیستی به لبنان حمله نمی کند؟

امیر مسروری در خراسان نوشت:

دولت های امنیتی همیشه برای فرار از گرفتاری ها و کاهش فشار اجتماعی، فضای امنیتی را در پیش می گیرند تا ضمن گره زدن  جامعه به حیات اجتماعی، مردم را در محاصره امنیتی خود قرار دهند و از فروپاشی اجتماعی بکاهند. به عبارت دیگر با بسط فضای امنیتی، یک واکسن اجتماعی ایجاد می کنند.

این تعریف، دقیق‌ترین کنش رژیم صهیونیستی  در پرونده های سیاسی است. هرگاه فشارهای اجتماعی درونی برای این رژیم افزایش می یابد، شاهد کنش گری این رژیم در یک جنگ برون مرزی هستیم تا تراز این فشار تنظیم شود و مردم به دلیل حفظ حیات سیاسی مجبور به تحمل شرایط موجود شوند. به واقع جنگ برای تل آویو نوعی سوپاپ اطمینان برای تخلیه فشارهای مختلف است.


حالا به اوضاع سیاسی و علایق ژئوپلیتیک این رژیم نگاهی کنیم. از یک سو در داخل این کشور، پرونده فساد سیاسی نتانیاهو، چالش جدی حزب لیکود با سایر رقبا و شرکا شده و در طرف دیگر کابینه در مرز فروپاشی است و از سوی دیگر کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی پایداری مناسبی ندارد و در یک سال اخیر تصمیمات نادرستی اتخاذ کرده که ضمن افزایش هزینه امنیتی، تقریبا هیچ دستاوردی نداشته است.

به طور مثال حمله به پایگاه های مقاومت در سوریه با واکنش پدافندی ارتش این کشور  همراه بوده و موشک باران سه پایگاه مهم سری رژیم صهیونیستی در منطقه جولان اشغالی توسط مقاومت، تل آویو را سردرگم کرد و نتانیاهو مجبور شد از دو کانال اروپایی به مقاومت درخواست آتش بس بفرستد. حتی صهیونیست ها تصور نمی کردند نیروهای مقاومت در غزه به سلاح های ضد زره هدایت پذیر دست یابند.

موشک های نقطه زن و راکت های تقویت شده بحران جدیدی برای سامانه پدافند هوایی گنبد آهنین است‌ و نتانیاهو همه این ها را می‌داند. انتشار تصاویر فرماندهان بخش سری ارتش رژیم صهیونیستی توسط نیروهای حزب ا... نیز برای این رژیم گران تمام شده است.


تمام موارد فوق بخشی از چالش هایی است که هر دولت را تا مرز فروپاشی پیش می برد.  ضمن آن که اخراج پناه جویان به اروپا و کاهش تولید ملی و افزایش خروج سرمایه گذاری خارجی به دلیل انتفاضه سوم و افزایش ریسک سرمایه گذاری، موجی از چالش های اجتماعی- امنیتی را در این رژیم به وجود آورده است .

کارشناسان معتقدند این رژیم مجبور است برای دور نگه داشتن افکار عمومی و ایجاد وحدت درونی به سمت یک جنگ مستقیم، به ویژه در شمال سرزمین های اشغالی به بهانه تصاحب چاه های نفتی لبنان، حرکت کند. ولی این حمله چند مشکل اساسی دارد.


 ۱. توان حزب ا...، توان محدود جنگ ۳۳ روزه نیست. آن ها تجربه عظیمی در جنگ سوریه به دست آوردند و تنوع گسترده ای از سلاح های موشکی را  در اختیار دارند. اگر آمارهای رژیم صهیونیستی درباره موشک های حزب ا... درست باشد و اهدافی که به تازگی شبکه المنار از رژیم صهیونیستی منتشر کرده، جزو اهداف جنگ آتی باشد، قطعا تل آویو با یک خودکشی امنیتی مواجه است که به این راحتی قابل خروج از آن نیست .


۲. همان طور که بارها مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی به ویژه فرمانده و رئیس ستاد ارتش این دولت جعلی اعلام کرده، صهیونیست ها قادر نیستند در دو جبهه یا بیشتر درگیر شوند. جنگ ۳۳ روزه صرفا یک جبهه نظامی داشت؛ اما جنگ آتی حداقل در سه محور شرقی، شمالی و غربی سرزمین های اشغالی گشوده می شود و اساسا توان صهیونیست ها درگیری در سه جبهه بزرگ نیست.

سه جبهه شباهت رزم نوین مشابه و حتی سلاح های متنوعی دارند و نیروهای حاضر در آن از اعتقاد و عزم جدی برخوردارند.


۳. صهیونیست ها می دانند هر نوع حمله به لبنان یا اهداف حزب ا... در خاک لبنان، برای رهبران این جنبش یک پیام دارد و آن اعلام جنگ سراسری است. هرچند صهیونیست ها مدعی جدی بودن قصدشان در ترور رهبران مقاومت هستند،  اما کشف و انهدام چند شبکه پیچیده امنیتی و جاسوسی این رژیم در لبنان توسط مقاومت، نشان داد که حزب ا... فراتر از یک گروه کوچک در منطقه غرب آسیاست.

اگر صهیونیست ها بخواهند با مقاومت درگیر شوند، ابعاد درگیری متفاوت است و حزب ا... تا تنبیه صهیونیست ها، جنگ را رها نمی کنند. همان استراتژی که رهبر معظم انقلاب هم از آن به عنوان تعقیب متجاوز یاد کرده و چند سالی است به عنوان رهیافت امنیتی و نظامی محور مقاومت تعریف شده است.


 به عبارت دیگر، مسیر رژیم صهیونیستی برای مقابله با مقاومت پیچیده است. از یک سو برای جلوگیری از انتقال بحران به فاجعه امنیتی و فروپاشی درونی در جامعه و ایجاد وحدت اجتماعی به یک جنگ نیاز دارد و از طرفی هر نوع جنگ سرعت فروپاشی سیاسی و اقتصادی رژیم صهیونیستی را افزایش می دهد. این که صهیونیست ها تا به امروز حتی یک نبرد محدود در لبنان را آغاز نکردند به دلیل برآوردهای آنان در هزینه های یک نبرد مستقیم است.

نبردی که به مراتب هزینه اش از فشارهای درونی و فروپاشی کابینه بیشتر خواهد بود. این گزینه باقی می‌ماند؛ تل آویو برای خروج از این بحران چه می‌کند؟ آیا وارد یک بحران بزرگ تر می شود و از بازیگران فرامنطقه ای کمک می گیرد یا آن که تلاش می کند با مشوق های داخلی، فشار بر روی کابینه را کاهش دهد و تا انتخابات بعدی، دولت خود را حفظ کند.

یک ماه پس از تحریم

جلال خوش چهره در ابتکار نوشت:

یک‌ماه از آغاز دور تازه تحریم‌های دولت آمریکا علیه ایران گذشت. به طور منطقی و با نگاه به آنچه از آبان‌ماه گذشته در بازار ارز، طلا و برخی اقلام خوراکی، مصرفی و صنعتی رخ داد و به ایجاد وحشت عمومی انجامید، ‌باید شاهد تشدید این وضع در یک ماه گذشته می‌بودیم. اما به‌رغم افزایش برخی اقلام که بر شانه‌های به‌ویژه طبقه متوسط و فقیر جامعه سنگینی می‌کند، اوضاع آنگونه نشد که طراحان اجرای تحریم‌ها و حاشیه‌نشینان آن انتظار داشتند.


کاهش ارزش پول‌های خارجی، طلا و تغییر رویکرد سرمایه‌های خرد و سرگردان به سمت دیگر جاذبه‌های سرمایه‌گذاری از جمله مسکن و زمین، دو وجه از اوضاع را به نمایش گذاشته است. نخست اینکه دولت دونالد ترامپ در ایجاد شوک روانی به جامعه ایرانی و بی‌ثباتی در آن کامیاب نبوده است. تصور افراطیون کاخ سفید تا پیش از اعلام رسمی شروع دور تازه تحریم‌ها، تحمیل نابسامانی سیاسی در ایران بود.

آنان با امید بستن به تجربه ناآرامی‌های دی‌ماه سال گذشته بر این تصور بودند که فرایند بحران در بازار ارز و ایجاد وضع سکون در اقتصاد کشور به بی‌ثباتی سیاسی انجامیده و سرانجام تهران را به قبول مذاکرات مشروط با واشنگتن وا خواهد داشت.‌

عامل‌ امیدواری بیشتر افراطیون آمریکایی در ‌این ‌راهبرد، اختلاف ‌نگرش‌ها و مخالف‌خوانی‌های جناحی در ایران است که شوربختانه بستر هرگونه اعمال فشار بیشتر به تهران را برای واداشتن آن به عقب‌نشینی از مواضع اصولی‌اش امیدوار کرده و می‌کند.


ثبات سیاسی و ناکامی کاخ سفید در وارد کردن شوک لازم به فضای عمومی کشور، دستاوردی است که نمی‌توان از کنار آن به سادگی گذشت. در واقع وجه دوم اوضاع همین است. بازگشت آرامش به بازار پول‌های خارجی، طلا و کنترل نسبی قیمت‌ها در بازار اقلام مصرفی، اتخاذ تصمیم‌های کاربردی در حوزه صنعت و بخش خصوصی و شفاف‌سازی‌های قانونی در حوزه اقتصادی، محصول تدابیری است که تصمیم‌سازان کشور از جمله دولت به اجرا گذاشتند.

اما نکته مهم در این میان نه اعتراف واشنگتن به وارد کردن شوک فوری به جامعه ایرانی، بلکه سکوت معنادار مخالفان داخلی دولت است که رندانه در قبال این دستاورد سکوت اختیار کرده‌اند. آنان به‌رغم کنترل اوضاع از سوی دولت ـ که البته نباید همراهی دیگر قوا را نادیده گرفت ـ همچنان با سیاه‌نمایی اوضاع به هرگونه امیدواری به توانایی دولت دراین‌باره دهن کجی می‌کنند.

مهم‌تر اینکه از سرعت مانع‌تراشی‌ها و تبلیغات سیاه نه تنها کاسته نشده بلکه هر روز سوژه‌های تازه‌ای در دستور کار قرار می‌گیرد. علاوه بر این در یک ماه گذشته دولت شمار زیادی از نیروهای توانمند و مجرب خود را در بخش‌های مختلف با اجرای قانون بازنشستگی از دست داد. برای مثال حداقل ۱۴ استان کشور بدون استاندار شده‌اند. صندلی بسیاری از معاونت‌ها در وزارتخانه‌ها و ادارات و سازمان‌های کلیدی خالی شده است.

وزیران پرکار و موثر دولت در آستانه استیضاح قرار گرفته و یا برکنار شده‌اند. سرانجام تصویب CFT و FATF همچنان در پرده ابهام است و مذاکرات ایران و اروپا برای برون‌رفت از بن‌بست تحریم‌های آمریکا با چالش‌هایی روبه‌رو است که بیش از عوامل بیرونی از برخی رفتارها در داخل تاثیر می‌گیرد. با همه این احوال، هنوز جامعه ایرانی دچار شوک نشده و حالا کاخ سفید با بهانه آزمایش موشکی می‌خواهد جبران مافات کند.

تغییر ادبیات مقام‌های دولت ترامپ علیه حضور منطقه‌ای ایران تا مرز تهدیدهای نظامی و برخی ادعاها درباره توان موشکی این کشور به طور مستقیم با سرخوردگی آنان از تاثیراتی است که تصور می‌کردند اجرای دور تازه تحریم‌ها می‌توانست بر فضای عمومی کشور وارد کند. انصاف این است که توان دولت در کنترل اوضاع دیده شده و در این حال از شدت سوداهای جناحی کاسته و در خدمت به ایجاد توان مدیریت اوضاع عمل شود.

تغییر DNA سیاست داخلی در ایران

مهدی محمدی در وطن‌امروز نوشت:

حدود یک ماه مانده به زمستان ۹۷، دولت آمریکا در رسیدن به هدفی که ابتدای سال تعریف کرده بود، سخت ناکام مانده است. در واقع می‌توان گفت ایران بدون اینکه هنوز از هیچ یک از دارایی‌های راهبردی خود استفاده کرده باشد، شوک اول را -‌که بزرگ‌ترین شوک هم بود- پشت‌سر گذاشته است.

دولت آمریکا، با وقوف به اینکه نتوانسته هیچ به‌هم‌ریختگی تعیین‌کننده‌ای در ایران خلق کند، اخیرا از ادبیات «فروپاشی» کوتاه آمده و مرتب تکرار می‌کند برنامه فشار علیه ایران در بلندمدت جواب خواهد داد. تا اینجا یعنی در بهترین حالت، دولت ترامپ به وضعیت نخستین سال‌های دولت اوباما بازگشته است.

در همین چند هفته، تحلیلگران مهمی در آمریکا به سیاست‌گذاران دولتی تذکر داده‌اند که چیزی به نام «فشار بلندمدت» وجود ندارد، چرا که هر چه از شوک اولیه فاصله بگیریم، ایران توانایی تطابق خود با الگوهای فشار را بیشتر خواهد کرد- در این کار بسیار ماهر و مجرب هم هست- و از شدت و تاثیرگذاری آن خواهد کاست. به این ترتیب، چیزی که در بلندمدت رخ می‌دهد سازگار شدن با فشارها و خنثی‌سازی عملی اثرات آنهاست، نه انباشت خطی تاثیرات فشارها.


از منظر سیاست داخلی که بنگریم، دولت ترامپ به سازمان و گفتمان جریان غربگرا در ایران ضرباتی تاریخی وارد آورده است. گفتمان‌های «همه مسیرها به آمریکا ختم می‌شود» و «گره اقتصاد فقط با بهبود سیاست خارجی (بخوانید مذاکره با آمریکا) گشوده خواهد شد»، اکنون در ایران به درد شوخی و خنده هم نمی‌خورد.

در دولت اوباما هم وضع چندان بهتر نبود اما واقعیت آنچه در اقتصاد و سیاست خارجی می‌گذشت با مهارت از چشم مردم پنهان نگه داشته می‌شد و غربگرایان ایرانی می‌توانستند با استناد به ظواهر امور، وضع را خوب یا رو به بهبود جلوه بدهند. ترامپ امکان این ظاهرسازی را از بین برد و امکانات و توانایی واقعی معامله با آمریکا به عنوان عصای جادویی غربگرایان برای جلب نظر افکار عمومی در ایران را فاش کرد.

اکنون دیگر کسی  نمی‌تواند با اهرم مذاکره با آمریکا جامعه ایرانی را شرطی کند و محاسبات آن را درباره منافعش به هم بریزد. تقاضای مذاکره با آمریکا و ارتقا دادن آن به یک هیاهوی سیاسی، و حتی اجرای عملی آن، دیگر آنقدرها جذاب نیست و شوقی در مردم- حتی آنها که چندان دل‌خوشی از جمهوری اسلامی ندارند- بر نمی‌انگیزد.


هواداری از مذاکره و معامله با آمریکا دیگر در ایران یک شوک سیاسی نیست، اگر نگوییم به نوعی ناسزای سیاسی تبدیل شده و به جای خوشحالی، خنده‌ای از سر تمسخر برمی انگیزد. زوال تئوری مذاکره، DNA سیاست داخلی در ایران را تغییر داده است.

پس از حدود یک دهه، سیاست داخلی از اسارت سیاست خارجی خارج شده و دیگر برای جریان‌های سیاسی بویژه اصلاح‌طلبان غربگرا مقدور نیست ضعف‌های مدیریتی و ناتوانی خود در اداره کشور را با عصای جادویی مذاکره با آمریکا محو کنند و رقابت‌های سیاسی را با تمرکز روی ضرورت مذاکره با آمریکا قطبی کنند. همه این رانت‌های روانی برای غربگرایان ایرانی از میان رفته است.

طبقه متوسط جدید در ایران به جای توان معامله با آمریکا روی توان اداره کشور از سوی غربگرایان تمرکز کرده و این شاخصی است که اگر تثبیت شود، آغاز زوال بلندمدت غربگرایان خواهد بود. تا همین ۲ سال قبل، حسن روحانی یا هر کس دیگری با مشخصات او می‌توانست رقیبی مثل محمدباقر قالیباف (یا هر اصولگرای دیگری) را در دوقطبی تعامل- انزوا و مذاکره با آمریکا یا مخاصمه با آن، گیر بیندازد اما حالا صرفا با ترازوی توان اداره کشور سنجیده خواهد شد.


زوال غربگرایی در ایران زمانی حقیقتا آغاز خواهد شد که مجبور باشد به جای حرف زدن، کار کند و پس از مذاکره کردن، از آن پرسیده شود می‌تواند واقعا روی زمین دولتی را اداره کرده و مشکلی را حل کند یا نه؟ شرایط کنونی دورانی است که در آن دیگر نه وزارت  امور خارجه و محمدجواد ظریف، بلکه شهرداری تهران و نجفی و افشانی نماد آن خواهند بود. این به معنای تغییر ژنتیک سیاست داخلی در ایران است. فرزندان کدهای ژنتیکی جدید دیگر نمی‌توانند مشخصات گذشته را داشته باشند.
 

لزوم استقرار مددکاران اجتماعی در مدارس

 سیدحسن موسوی در آرمان نوشت:

یکی از موضوعات در محیط‌های اجتماعی که کودکان، نوجوانان و جوانان در آنجا حضور دارند، توجه به برنامه‌های پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی است و طبیعتا آموزش و پرورش یکی از محیط‌های اجتماعی است که اگر در زمینه پیشگیری از آسیب‌ها کار کنیم و دانش‌آموزان و والدین اطلاعات درست، به موقع و مستمر در حوزه آسیب‌های اجتماعی داشته باشند، می‌تواند به اینکه درگیری این دانش‌آموزان در حوزه آسیب‌های اجتماعی کاهش پیدا کند یا کمتر شود، کمک کند.

در واقع با برنامه‌های پیشگیری به اقتضای سن بچه‌ها و اطلاعاتی که دارند، باید محتوای آموزش تدوین شود تا این محتوا بتواند کمک کند بچه‌ها از خودشان در برابر آسیب‌های اجتماعی دفاع یا حمایت کنند. طبیعتا در حوزه کودکان؛ موضوع خشونت، یکی از موضوعاتی است که همیشه مطرح بوده و هست و اشکال مختلفی از آزار جسمی گرفته تا هرازگاهی آزارهای جنسی هم شاهد هستیم. گرچه این موضوع تنها محدود به ایران نیست و همه کشورها حوادثی از این دست را دارند.

ولی واقعیت این است که افکار عمومی جامعه با شنیدن واژه «آزار»، جریحه‌دار می‌شود. حال اگر این آزار جنسی باشد، به مراتب جریحه‌دارتر می‌شود، موضوع کودک باشد به مراتب حساسیت بیشتر است و حال اگر در محیطی که اعتماد عمومی خوبی وجود دارد مثل مدرسه در ارتباط قرار بگیرد به مراتب حساسیت این موضوع بیشتر خواهد شد.

نکته‌ای که باید در تربیت و پرورش اجتماعی‌مان مدنظر قرار دهیم، دادن اطلاعات درست به بچه‌ها در مورد مصونیت از آزارهای جنسی است که اشکال مختلف و مصادیق مختلفی دارد.

این نکته را هم مدنظر داشته باشیم که این اطمینان به بچه‌ها داده شود، رابطه صمیمی بین اولیای مدرسه با دانش‌آموز و دانش آموزان با والدینشان تا اگر به هر دلیلی کسی تعرضی به بچه‌ها کرد، بچه‌ها بتوانند بدون ترس و واهمه بلافاصله موضوع را با اولیای خود یا اولیای مدرسه در میان بگذارند.

این فضای اطمینان بخشی و اعتماد به بچه‌ها کمک می‌کند که اگر کسی خواست از آنها سوءاستفاده کند، بلافاصله بگویند تا بعد تکرار نشود. تکرارش به مراتب فشار روانی بیشتری را روی بچه‌ها وارد می‌آورد. البته قبول داریم آموزش و پرورش طی چند سال اخیر در حوزه پیشگیری از آسیب‌ها ورود بیشتر و بهتری داشته اما فراموش نکنیم که هیچ محیط اجتماعی حتی خانه هم از آسیب‌های اجتماعی مصون نیست.

بعضی از این آزارها در خانه‌ها اتفاق می‌افتد. این نکته‌ای است که آموزش و پرورش نباید از آن غفلت کند بلکه باید بیشتر روی آن متمرکز شود. نظارت بر عملکرد مدارس اعم از دانش آموزان و اولیای مربوطه نکته‌ای است که کمک می‌کند تا مشکلات بیشتر شناخته شود.

هرچند معمولا در حوزه آزارهای جنسی معمولا سعی در پنهانکاری می‌شود و تا آنجا که می‌توانند تلاش می‌کنند که این موضوع بازگو نشود و کتمان می‌کنند که خود این هم عوارض این نوع آزارها را تشدید می‌کند و می‌تواند تبعات زیادی را برای کسانی که درگیر این آزارها هستند، داشته باشد.

موضوع دیگری که مطرح است اینکه مراقبت‌های اجتماعی‌مان در محیط‌های اجتماعی مثل مدرسه را تا حدودی افزایش دهیم البته منظور سختگیری شدید نیست. مثلا استقرار واحدهای مددکاری اجتماعی به مراتب بهتر انجام خواهد شد. مدارس ما متاسفانه فاقد مددکاران اجتماعی است.

اگر یک پروژه کوتاه مدت اجرا می‌کنیم، دال بر این نگیریم که مددکاری اجتماعی در مدارس مستقر شده است. استقرار مددکاری اجتماعی در مدارس می‌تواند به شناسایی به موقع این نوع مشکلات کمک کند و به تبع آن به پیشگیری و ارتباط مناسب بین اولیای خانه و مدرسه کمک می‌کند.

اینها موضوعاتی است که بنا به دلایل متعدد از آن غافل شده‌ایم. آموزش و پرورش گرفتار موضوعاتی مثل حق‌التدریس و اضافه‌کار است و عملا آن‌گونه که باید منجر به بالا بردن سواد اجتماعی دانش‌آموزان شود، نمی‌شود. تعریف جدیدی که یونسکو از سواد ارائه کرده این است که باسواد کسی نیست که الزاما سواد خواندن و نوشتن یا سواد کامپیوتری داشته باشد بلکه باسواد کسی است که بتواند از آموخته‌های خود برای مدیریت شرایط و تغییرات زندگی‌اش استفاده کند.

پس آموزش و پرورش براساس این تعریف نیازمند یک بازنگری جدی در برنامه‌های خود است و آن، تقویت برنامه‌های اجتماعی است و یکی از محورهای برنامه‌های اجتماعی می‌تواند استقرار مددکار اجتماعی باشد. همچنان مدرسه یکی از سالم‌ترین محیط‌های اجتماعی است و با یک یا دو خطا همه آموزش و پرورش و کارکنان خدوم و معلمانی که همچنان بیشتر از همه مورد وثوق هستند را زیر سوال نبریم. گرچه اتفاق دبستان اصفهان ظاهرا از جانب نایب رئیس انجمن اولیا و مربیان بوده و همکاران آموزش و پرورش نبوده‌اند.

ولی اگر در یک محیطی اتفاقی افتاد همه آن مجموعه را زیر سوال نبریم. گرچه این حق بر مجریان قانون و خانواده‌ها هست و حتما آموزش و پرورش هم در این بخش کوتاهی نخواهد کرد و برخورد قانونی و قاطع خود را انجام خواهد داد. اما رسانه‌ها فضای بی‌اعتمادی نسبت به آموزش و پرورش را افزایش ندهند. این فضا می‌تواند نگرانی‌های دیگری برای خانواده‌ها ایجاد کند.

ضمن اینکه آموزش ‌و پرورش باید خطا را بپذیرد، عذرخواهی کند، برخوردهای قانونی انجام داده، اطلاع‌رسانی درست و مستمر و صادقانه راجع به اقداماتی که انجام می‌شود به افکار عمومی و خانواده‌ها ارائه دهد. ضمن اینکه پیگیری حقوقی و قضائی هم در این بخش متناسب با جرمی که انجام شده صورت بگیرد. واقعیت این است که آموزش و پرورش ما این ظرفیت را دارد که بتواند برای بالا بردن سواد اجتماعی دانش‌آموزان نقش محوری پیدا کند و برنامه‌های اجتماعی در آموزش و پرورش در متن برنامه‌ریزی‌هایشان قرار بگیرد.

به رغم اینکه همیشه نوشته‌ام و باز هم تاکید دارم که آموزش و پرورش در چند سال اخیر در تقویت برنامه‌های اجتماعی اقدامات خوبی را انجام داده و نباید منکر شویم. ما شاهد توسعه برنامه‌های کمی و کیفی در آموزش و پرورش در این حوزه‌ها هستیم، اما قطعا با توجه به تهدیداتی که امروز در حوزه اجتماعی، کودکان و نوجوانان را تهدید می‌کند آموزش و پرورش باید توجه بیشتری به مقوله سواد اجتماعی در مدارس داشته باشد. این را هیچ‌کس نمی‌تواند کتمان کند، آموزش و پرورش هم نمی‌تواند این موضوع مهم را کتمان کند.

ظرفیت پتروشیمی در خدمت کارآمدی

علیرضا زاکانی در جوان نوشت:

آمار ۳/۵ میلیونی بیکاری در کشور، داغی است که بر دل هزاران پدر و مادر ایرانی نشسته و هر دغدغه مندی را ناراحت می‌کند.

روشن است این آمار چه تبعاتی را در حوزه فرهنگ و اجتماع ایجاد خواهد کرد، از همین رو پرداخت به این مسئله فوری و ضروری است که متأسفانه از ابتدای دولت و به‌رغم وعده‌های خوش آب و رنگ دوره انتخابات اقدامی اساسی صورت نپذیرفته است.

برای حل این معضل به ازای هر نفر بایستی سرمایه‌ای بالغ بر ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون در اختیار داشت و فقدان این بودجه را می‌توان اصلی‌ترین مانع دولت‌ها برای حل بحران بیکاری دانست. برای تأمین این مبلغ دو رویکرد اصلی در کشور وجود دارد:


۱- جذب سرمایه‌گذار و تکنولوژی خارجی: لازمه این رویکرد که اصلی‌ترین سیاست دولت فعلی نیز محسوب می‌شود، جذب اعتماد صاحبان سرمایه و تکنولوژی است.

کار ویژه دولت آقای روحانی از همان ابتدا بر همین اساس بود و در پی آن بودند تا با سیاست خارجی، مذاکره و تعریف بازی‌های برد – برد با غرب راه جذب این سرمایه را هموار کنند؛ اصرار بر پیوستن به سازمان‌ها، کنوانسیون‌های بین‌المللی و برجام‌های ۱، ۲، ۳ و... را نیز می‌توان در همین پازل دانست.

اما آیا موفقیتی حاصل شد؟ در عمل خیر. چرا که ریشه مشکلات ما و غرب نه در مسائلی همچون هسته‌ای، موشکی و پولشویی بلکه در تفاوت‌های هویتی و فرهنگی ما است و این مشکل حل نخواهد شد مگر آنکه یا به گفته امام (ره) آن‌ها از خوی استکباری خود دست بردارند یا ایران از هویت، عمق استراتژیک و توانمندی‌های خود عاری شود که این همان مسیری است که عراق و لیبی پیمودند و امروز نتیجه عبرت آموز آن پیش روی ماست.


البته من معتقد نیستم اصل جذب سرمایه خارجی اشتباه است بلکه بر آنم، جاده‌ای که دوستان برای رسیدن به آن طراحی کرده‌اند اشتباه است و این جاده به جای آنکه از غرب بگذرد بایستی از شرق عبور کند.


۲- رویکرد دوم متکی به ظرفیت‌های داخلی است. این ظرفیت‌ها ابتدا نیازمند توجه و سپس نیازمند مقابله با نقاط هدر رفت همچون مبارزه با فساد و به ویژه قاچاق است. آمارها نشان می‌دهد هر یک میلیارد دلار قاچاق قریب به ۱۰۰ هزار نفر را بیکار می‌کند؛ با وضعیت موجود یعنی چیزی بالغ بر ۲ میلیون بیکار به گردن قاچاق است.

بنابراین اگر بتوانیم از یک سو قاچاق را کنترل کنیم و از سوی دیگر ظرفیت‌هایی را که مورد غفلت قرار گرفته‌اند، فعال شود، بخش عظیمی از مشکل بیکاری رفع خواهد شد. یکی از این ظرفیت‌های مغفول مانده که می‌تواند در شرایط موجود به کشور کمک کند پتروشیمی‌ها هستند. پیش از این در خصوص ظرفیت‌‎های پتروشیمی نوشته‌ام که اسناد آن در فضای مجازی در دسترس است.

ظرفیت شاخه پلیمری کارخانه‌های پتروشیمی ۱۸ میلیون تن است و هر یک میلیون تن از این ظرفیت می‌تواند به صورت میانگین برای ۲۰۰ هزار نفر به صورت مستقیم و ۱۰۰ هزار نفر به صورت غیرمستقیم، اشتغال فراهم کند.

از سوی دیگر از هر ۱۰۰ دلار سوخت فسیلی ۱۶۰ دلار مواد خام پتروشیمی تولید می‌شود، این حجم اگر در صنعت پتروشیمی تبدیل به محصول نهایی شود به چیزی نزدیک به ۴۵۰ تا ۴۶۰ دلار خواهد رسید؛ و با توجه به اینکه ما تنها در داخل کشور به ۵ میلیون تن از حجم این تولید نیازمندیم می‌توانیم مازاد آن را به کشورهای همسایه که بازاری با تشنگی ۳۰ میلیون تن را تشکیل داده‌اند صادر کرد.

بنابراین با توجه به این صنعت که تمامی زیرساخت‌ها و کارخانه‌های آن در کشور آماده است، نه تنها می‌توان بالغ بر ۵/ ۴ میلیون شغل ایجاد کرد بلکه می‌توان با برنامه‌ریزی دقیق و مرحله‌ای درِ چاه‌های نفت را نیز بست و کشور را از تنگنایی که بد خواهان با بازی نفت ایجاد می‌کنند، رها کرد.

البته قبول دارم آنچه بیان شد به راحتی نشاندن جوهر قلم بر کاغذ نیست و قطعاً نیازمند همت ویژه و برنامه‌ریزی دقیق است، اما در شدنی و قطعی بودن آن با مدیریت جهادی شکی نیست. در هر حال اگر تصمیم گرفته‌ایم راه حق‌مان را با قدرت ادامه دهیم، مسیری جز تلاش، نشاط و جهاد پیش‌رو نیست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس