به هر روی،برخورد سیاسی- حزبی اتفاق خوبی نیست؛ خصوصا در حوزه فرهنگ و هنر، اما وقتی فرهنگ و هنر آلوده باند و حزب شد باید منتظر برخورد حزبی نیز باشد.

گروه فرهنگی مشرق-در ایران همه چیز سیاسی است مگر اینکه خلاف آن به اثبات برسد.فرهنگ و هنر نیز از این قاعده مستثنا نیست، همان گونه که از ابتدای ورود هنر مدرن و مصادیقش به ایران این گونه بوده است.
بسیاری از فعالان سیاسی دوره تجدد خواهی در ایران به نوعی به کاروان هنر مدرن وابسته بودند، نمونه ی آن را می توان در آخوندزاده نمایش نامه نویس دید یا سرپاس مختاری نوازنده... در دوران ما هم گه گاهی بعضی سینما چی ها به مجلس رفته اند و یا در مشاغل سیاسی دیگر مشغول کار شده اند.
آن طرف ماجرا اما کمتر اتفاق افتاده است که یک سیاسی بیاید و سینما گر یا هنرمند شود، دلیلش هم ساده است، هنر اگر تمام عیار هم نباشد ظرافت هایی دارد که با ضمختی های سیاست جور در نمی آید با این وصف اصلا عجیب نیست اگر این روزها تعطیلی یکی از نهادهای هنری در ایران به یکی از سیاسی ترین خبرهای روز تبدیل شود؛ منظورمان دقیقا همان چیزی است که به آن فکر می کنید"تعطیلی خانه سینما".

تعطیل کننده کسی نیست جز متولی رسمی فرهنگ و هنر کشور، یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دلیل تعطیلی هم اگر چه ایرادهایی در اساسنامه خانه سینما است اما عمیق تر از آن است که تنها به یکی دو ایراد در اساسنامه محدود شود؛ ماجرا به موضع گیری های انتخاباتی و سیاسی خانه سینما و خصوصا اعضای آن باز می گردد که چندان مورد نظر مسوولان ارشاد نبوده است.
در آن سوی این قصه نیز ادبیات اهالی خانه سینما نیز اگر چه هوشمندانه تر از مسوولان دولتی بوده اما تفاوت چندانی ندارد. هوشمندانه از این جهت است که در اظهار نظرهای رسمی خصوصا در روزهایی که خانه سینما با اوضاع در هم و بر هم و فشار های سنگین مواجه است بیشتر رنگ و بوی صنفی دارد و دیگر خبری از واکنش های تند سیاسی و صریح و شفافی که در مراسم های رسمی خانه سینما از جمله جشن خانه سینما تکرار می شد نیست و البته در اظهار نظر های در گوشی هنوز هم می شود رگه هایی از آن نوع حرکات را دید و پی گرفت. با این همه مسوولان ارشاد بی پرده از موضع گیری های سیاسی خانه سینما سخن به میان می آورند و این نهاد را به این خاطر محکوم می دانند.
از این میان می شود به واکنش بهمن فرمان آرا به خبر تعطیلی خانه سینما اشاره کرد. فرمان آرا که دو سیمرغ بلورین برای دو ساخته اش یعنی "بوی کافور؛ عطر یاس" و " خانه ای روی آب " از جشنواره دولتی فجر گرفته است، در نامه ای سرگشاده جواد شمقدری معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد را ان گونه معرفی می کند:
"ایشان ممکن است چون همیشه جزو بدنه سینمای دولتی بوده نداند که چه مشکلاتی اهالی واقعی سینما برای زندگی کردن دارند"
نامه قبادی اگر چه با کمی عصبیت نوشته شده است، اما به نکته ای اشاره کرده است که همچنان جالب توجه می نمایاند، اهالی سینمای ایران با مشکلاتی در زندگی شان مواجه هستند؛ چرا؟
چرا خانه سینما را که یک طیف سیاسی – سینمایی کلنگ زد هممچنان باید به بودجه دولتی گره خورده باشد و اگر این بودجه مستقیما از طرف متولی فرهنگ تامین نشد باید به یک بخش دیگر آویزان شود تا دخل و خرجش جور دربیاید؟ مگر سینما در همه جای دنیا یک صنعت نیست، با این وصف اگر نباشد بودجه های خاص این نهاد و آن نهاد آیا باز هم برخ می توانند فیلم بسازند و سینما گر بمانند؟ حساب و کتاب آن خیلی ساده است، باید نشست و تیتراژ پایانی بسیاری از سینمایی هایی که تنها در جشنواره فیلم فجر به نمایش در می‌آیند و بعد از آن به آرشیو فیلمخانه ملی سپرده می شوند را رج زد و دید چند تایشان مهر یکی از نهادها یا سازمان های دولتی را به همراه دارند.
سینمای ایران شاید که نه مطمئنا سیاسی ترین هنر ایران است که هم آدم هایش و هم نهادهایش و هم عملکردشان از بیخ به سیاست، دولت ها و اغراض سیاسی گره خورده اند. سینمایی حزبی که حزب ها تعیین می کنند چه زمانی خانه سینما کلنگ زده شود و کی تخریب شود، با این تفاوت که هر تصمیم را یک حزب می گیرد.
سینمای ایران گاه آنقدر سیاسی می شود که هنرپیشه های تازه به شهرت رسیده آن نیز از دموکراتیزه کردن ایران دم می زنند، انگار و سخنرانی هایی را به اجرا می گذارند که بیشتر از یک نماینده مجلس یا سیاستمدار حرفه ای انتظار می رود.
سیاسی بودن خوب است یا بد؛ این سوالی نیست که می خواهیم به آن جواب بدهیم، اما سیاست از نوع حزبی آن یک رقابت است، رقابت و مسابقه نیز در هر دوره ای می تواند برنده یا بازنده داشته باشد. مساله این است که در هر دوره ای وقتی پا به میدان بازی می گذاریم باید به قواعد آن پایبند باشیم؛ قصه ی همان ماجرای قدیمی است که می گفت" بازی اشکنک دارد و الخ". حالا برآیند این بازی به تخته شدن در خانه سینما انجامیده است؛ آیا باید از این اتفاق ناراحت بود؛ قطعا این رخدادی تلخ برای سینمای ایران است. سینمای  ایران پس از انقلاب توانسته بود تا از بند فیلم فارسی آزاد شده و اندکی نفس بکشد؛ اگر چه این نفس برای دوره ای خاص زیر بارش موج جشنواره ای ها اندکی به تنگ آمد اما سال های دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد می توانست نوید بخش یک سینمای مستقل برای ایران باشد.
رضا میرکریمی، ابراهیم حاتمی کیا، مجید مجیدی، احمدرضا درویش و بسیاری دیگر، از نسل جدیدی بودند که سینمای انقلاب آنها را عرضه کرد و نتیجه گرفت، اما استفاده های حزبی از سینمای ایران برای رسیدن به اهداف سیاسی که تنها افق آن دیدگاه های یک حزب خاص بود و میان دسته بندی های سیاسی دست به دست می شد باعث شد تا سینمای ایران طوفان های سهمگینی را تجربه کند، طوفانهایی که با آرامش خلاء محتوای اواسط دهه هشتاد آغاز شد و با کمپینی شدن سینما به اوج رسید و این روزها بازتاب همان موج است که خانه سینما را در هم کوبیده.
سیاسی بودن و سیاسی شدن مردم ایران ثمره انقلاب اسلامی است؛ اما این سیاسی بودن،بر پایه ای فراتر بالا تر از آن چیزی بود که منافع دسته جات سیاسی در آن تامین می شود؛ چنانچه تند و تیز ترین آثار سیاسی توسط فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمی کیا ساخته شد اما هرگز هیچ واکنش ویرانگر حزبی نتوانست تا او را و سینمای او را نشانه بگیرد؛ مرحوم رسول ملاقلی پور نیز نمونه ای دیگری است که تجربه را در آثار خود بار ها به اثبات رساند.کارشکنی ها، گوش تلخی‌ها و سنگ اندازی ها کم نبود اما سینمایی از جنس مردم متوقف نمی شود.
به هر روی،برخورد سیاسی- حزبی اتفاق خوبی نیست؛ خصوصا در حوزه فرهنگ و هنر، اما وقتی فرهنگ و هنر آلوده باند و حزب شد باید منتظر برخورد حزبی نیز باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس