به گزارش مشرق، شب خاطره بود و اجرای اسکندر کوتی که بسیار برایش خاطرانگیز شد، جایی که قبل از آن به مسئول مربوطهاش در حوزه هنری گفته بود، صحبت کردن جلوی حضرت آقا کار آسانی نیست امیدوارم باشید و مرا یاری دهید. اما چقدر مسلط و باشکوه اجرا کرد که خودش این تعبیر را به کار برد "بعد از 4 ساعت و نیم اجرا آنقدر مجذوب حضرت آقا و فضای حاکم بر جلسه شده بودم که یادم رفت چه خاطرههایی داشتم که نتوانستم روایتشان کنم". از طرفی هم جلو نرفتم شاید حضرت آقا اذیت شوند. اسکندر کوتی مجری و گزارشگر قدیمی برنامههای ورزشی تلویزیون در خصوص موضوع تبلیغات در صداوسیما و استفاده از شخصیتهای مشهور{سلبریتیها} در جایگاه مجری برنامه گفت: استفاده از گلزار یا هر سلبریتی دیگر در تلویزیون فخر فروختن ندارد که برخی در جلسه مدیران قیافه میگیرند که انگار چه کار بزرگی کردهاند؟ او در ادامه این گپ و گفت به موضوع بها ندادن به مجریان توانمند و کاربلد، عدم استفاده از تجارب پیشکسوتان هر عرصهای در صداوسیما و اسپانسرها اشاره کرد که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
عطاءالله بهمنش یک گزارشگر خوشصدا و تصویرگر بود
*چرا آنقدر عطاءالله بهمنش را دوست دارید ولی از ایشان و برخی از پیشکسوتان دیگر عرصه برنامههای ورزشی و گزارشگری استفاده نشد؟
بهمنش را دوست داشتم و دارم، چون در کار خودش یک استاد بلامنازع بود. صدایش را میشنیدم آنقدر زیبا بود که در جای خودش مرا و هر مخاطب دیگری را جذب میکرد اما در عین حال ویژگی متمایزی داشت که در کمتر کسی تا به حال دیدهام. او تصویرگری اعجابآوری بود که مخاطب با بستن چشمهایش هم میتوانست دیالوگهایش را مرور کند. دومیدانی و کشتی را چنان گزارش میکرد که هیجان فوتبالیاش برای مخاطب به رخ کشیده میشد. میدانست چه کلمهای را الان بگوید و نگوید! مشکلی که گریبان بسیاری از گزارشگران و مجریان ما را این روزها گرفته و میگیرد.
باید کادرسازی و انتقال تجربه پیشکسوتان به نسل جدید جدی گرفته شود
جالب است بدانید من در زمانی که تهیهکننده و مجری برنامه «جُنگ فوتبال آسیا» بودم از استاد بهمنش دعوت کردم کنار ما باشند. اما روند سخت تولید و هیجان گزارشگری و اجرای برنامه ورزشی اجازه نداد ایشان در کنار ما بمانند. چون به لحاظ جسمانی مشکلاتی داشتند که خودشان خواستند ادامه ندهند. اما واقعاً مشکلی که امروز گریبان صداوسیما را گرفته، انتقال تجارب پیشکسوتان به نسل جدید تلویزیون ماست. مثلاً چند سال پیش مرا میفرستادند استانها تا به گزارشگران علاقهمند و جوان آموزش بدهم و از تجاربی که دارم به آنها انتقال دهم اما تداوم نداشت. حتی در «خندوانه» هم گفتم چیزی ندارم به جوانان بدهم الّا تجربه! جوانانی که علاقه دارند از طریق این برنامه معرفی شوند و من هر چه بلدم در اختیارشان قرار دهم. متأسفانه هیچ توجهی به موضوع انتقال تجربه و استفاده از برخی ظرافتهای اجرا و گزارشگری برنامههای ورزشی توسط برنامهسازان، تولیدکنندگان، گزارشگران امروز و حتی مدیران نمیشود. جایی که بایستی جوان امروز ما از تجارب و پختگی جوان دیروز تلویزیون بهره ببرد ولی هیچ ترغیب و توجهی در این زمینه وجود ندارد. سازمان صداوسیما باید جدی بگیرد که یک روزی ما بودیم و رفتیم و یک روزی خیابانیها و فردوسیپورها هم میروند و اگر هرچه زودتر به فکر کادرسازی نباشد آینده نابسامانی برنامههای ورزشی ما خواهد داشت که الان متأسفانه تا حدودی این افول را شاهد هستیم.
ترس نمیگذارد صداوسیما از استعدادهای جوانان استفاده کند
*چه مشکلی ایجاد شده که برنامههای برچسبدار و با مخاطب ورزشی ما دچار یکنواختی و بدون جذابیت و خلاقیت روی آنتن میرود؟
متأسفانه الان همه چیزمان درگیر همه چیزمان است. الان یک عینکی روی چشممان گذاشتهایم و همه چیز را میخواهیم مطلوب ببینیم. مثلاً مدیران ما اعتقاد دارند که الان در شرایطی نیستیم که دنبال تجربهاندوزی باشیم و الان وقتِ به بار نشستن است. حتی بارها شنیدهام که میگویند ترس داریم که جوانها را به میدان بیاوریم که یک دفعه روی آنتن گاف ندهند یا تپق نزنند. واقعاً الان این اتفاق نمیافتد حتی با تجربههای ما هم این اشتباهات را میکنند. این ترسها جلوی استفاده از استعدادهای جوان را گرفته و حتی فکر کنم این هراسها به امتحانی که هر سال میگیرند و چند گزارشگر و مجری برگزیده میشوند، هم تسرّی پیدا کرده است. از نیروهای جوانی هم که خودشان انتخاب میکنند به برنامهها نمیآورند و میگویند حجم برنامهها آنقدر رو به کاهش است که اجازه نمیدهد و از طرفی هم بودجه نداریم. در وهله بعدی اعتقاد دارند نسبت به این مجری جوان و تازه وارد، شناختی ندارند و به او نمیتوانند اعتماد کنند و برنامه بدهند. این ترسها باعث شده خیلی از این استعدادهای درخشان و جذاب به در سازمان صداوسیما هم نرسند.
واقعاً الان صدا و سیما باید دست به کار شود و کادرسازی را آغاز کند. انتقال تجارب و آموزش نیاز مبرم امروز ماست که جوانان ما پخته و قوی شوند. اما این کار صورت نمیگیرد؛ چون دستاندرکاران این امر درگیر مسائل دیگری هستند. آموزش را فراموش کردهاند و میگویند الان وقت آموزش نیست. در صورتی که آموزش و پرورش در همه شرایط ما باید لحاظ شود، نه در مقطعی که نیاز باشد.
برخی از تبلیغات به شعور مخاطب بیاحترامی میکند
*آیا آن زمان هم شما آنقدر درگیر اسپانسر و آگهی تبلیغاتی بودید یا به تمجید فلان شخصیت بپردازید و یا تخریب شخصیت دیگر؟
واقعاً مخاطبین را خسته کردهاند آنقدر میگویند این پیامک را بزنید یا این سامانه را به خاطر بسپارید جایزه ما ماشین است و جوایز میلیونی دیگر؛ واقعاً چرا آنقدر دروغ میگویید؟ البته تهیهکننده به مجری میگوید که این تبلیغات را تکرار کنید و اگر این کار را انجام ندهد اخراج میشود و تهیهکننده شخص دیگری را جایگزین او میکند. این اتفاقات مخاطب را هم خسته میکند و هم به شعور مخاطب بیاحترامی میشود. این اتفاقات مرا به یاد حرفهای استادم میاندازد که همیشه به ما میگفت: "الا یا ایها الطلاب ناشی، علیکم بالمتون لا بالحواشی..." فهوای آن نشان میدهد که موضوعات اصلی و کلان را رها کردهایم و به حواشی میپردازیم. تا زمانی که این اتفاق میافتد به جایی نخواهیم رسید.
آخرین نرخ دستمزد گزارشگری را به من میدادند
*آن دوران چقدر برای گزارشگری پول میگرفتید؟
آن زمان زیاد نمیدادند. یادم است اواخر دوره کاریام که به اوایل دهه 80 برمیگشت صد هزار تومان هر بازی به من پول میدادند و میگفتند این آخرین نرخی است که چون شما استاد هستید، پرداخته میشود. این را هم بدانید که من تنها کسی بودم که هیچ وقت نمیگفتم آنقدر بدهید تا بیایم. به عهده تولیدکننده و برنامهساز میگذاشتم تا بنابر برآوردهایشان پرداخت کنند. هیچ وقت نرخ نمیدادم، چون ارزش خودمان را بیشتر میدانستم. حتی زمانی که تهیهکننده هم بودم دقیقهای 500 تا 1000 تومان به ما بابت برنامههایی همچون فوتبال 2000 و جنگ فوتبال آسیا پرداخت میشد و همانموقع برنامههایی هم بودند که تهیهکنندگانش دقیقهای 8000 تومان دریافت میکردند.
دیگر روی آنتن تلویزیون نمیروم
*چرا الان فقط در رادیو جوان کار میکنید و برنامهای در تلویزیون ندارید؟
من تا سال 85 در تلویزیون بودم و رفتم؛ دیگر روی آنتن تلویزیون نمیروم. چون فضای حاکم بر تلویزیون را با توجه به مشکلاتی که دارد، نمیپسندم. یکسری چیزها درون خانوادهای است و البته گفته بشود هم سودی ندارد، چون قبلتر از هم گفتهاند و سودی نداشته است. الان کیفیت خیلی مهم نیست و پر کردن آمار در طول سال آنقدر دقیقه برنامه روی آنتن رفته برای مدیران و شبکهها بیشتر مهم است. این که با چه کیفیتی پخش شده و چطور پخش شده، هیچ اهمیتی ندارد. نظارتی بر هر قشر و کسانی که در صداوسیما کار میکنند نیست. الان هر کارشناس یا مجری و حتی گزارشگری روی آنتن هر چه میخواهد میگوید؛ هرکسی را میخواهند تخریب میکنند و کسی به آنها ایراد نمیگیرد. یعنی جوی که حاکم است جوّ نقادی برای پیشرفت نیست، جوّی نیست تلاشی ببینیم برای بهتر شدن و برای بیشتر کردن نسل جوانی که میتواند در این قسمت کمک کند تا به پیشرفت برسد. اینها را نمیبینم که دلسرد میشوم.
فکر میکردید یک روزی گلزار و گودرزی مجری بشوند؟
شما نگاه کنید همه هنرپیشهها مجری شدهاند. فکر میکردید یک روزی گلزار مجری تلویزیون بشود یا فکر میکردید حمید گودرزی و دانیال عبادی به تلویزیون بیایند. چرا و به کجا میرویم؟ حتما دنیای بازیگری کساد شده که سوپراستارها روی آنتن میروند. واقعاً کدام سوپراستاری سینما را رها میکند و به اجرای تلویزیون میآید؟ الان خیلی از هنرپیشهها به تلویزیون آمدهاند. انتظار دارند که تشویقشان کنیم گلزار را به تلویزیون آوردهاند. هیچ تشویقی ندارد، چون باید هرکس سر جای خودش باشد. شاید هم به این دلیل استفاده میکنند که دیگر مجری نداریم که دوره مجریگری و گزارشگری ببینند و درس بخوانند، بیایند. الان از هرکسی خوششان میآید به او گزارش میدهند و میتواند مجری بشود. واقعاً هیچچیز سرجای خودش نیست و از این اتفاقات است که آزردهخاطر میشویم.
چرا آنقدر به خاطر گلزار قیافه میگیرید؟
مدیر میآید در جمع مدیران قیافه میگیرد که گلزار را به شبکه آوردم و فخر میفروشد شاید هم بسیاری از مردم هم تشکر کنند. اما اینهایی که خوشحالند گلزار آمده چه کسانی هستند؟ دکترها و مهندسها که استقبال نمیکنند، چون گلزار را در سینما میبینند. اینجا واقعاً صداوسیما بایستی از مجریان با دانش و کاربلد خودش بهره بگیرد و به آنها بها بدهد.
تبلیغات و درآمدزایی کم کنیم محتوا رونق میگیرد
*چکار کنیم برنامههای با مخاطب و مورد توجه ورزشیمان که از آن تب و تاب گذشته افتادهاند، دوباره رونق محتوایی بگیرند؟
شاید جامعه ما همینها را میپسندد. و الاّ، شما یک برنامهای پخش میکنید به این پیامک بدهید شش میلیون نفر جایزه میگیرند. اما خبری از محتوا نیست و فقط برنامه صرف تبلیغ و جایزه دادن و صرف درآمدزایی میشود. شاید این سطح نازل امروز برخی از برنامههای ورزشی به برخی مجریان و گزارشگران هم رسوخ کرده است. مثلاً یادم نمیرود زمانی فردوسیپور آمد که نیاز بود یک جوان با این علاقه و شور و هیجان و این سطح آگاهی وارد این عرصه شود و وقتی وارد شد گزارشگری را مطرح کرد. به این دلیل بارها گفتهام او رنسانسی در کار گزارشگری است. عادل با مطالعات شبانهروزیاش این کار را کرد. شاید در آن زمان چهار ساعت در روز میخوابید و بیشتر زمان خود را صرف مطالعه، دیدن و پرداختن به موضوعات جذاب و جالب میکرد. وقتی میآمد گزارش میکرد و اطلاعاتی که میداد، مخاطب لذت میبرد. مخاطب آن روز فردوسیپور خیلی تشنه بود و او را وادار میکرد که بیشتر مطالعه کند ولی مخاطب امروز عادل اشباع شده است.
عدم استفاده از تجارب پیشکسوتان حلقه گمشده امروز در صداوسیما
*شما به عنوان یک مجری، گوینده و گزارشگر قدیمی تلویزیون بفرمایید تلویزیون در برابر فضای مجازی گسترده، هجمههای تبلیغاتی ماهوارهها و ریزش مخاطب زیاد به خاطر تغییر ذائقه مدیومی مخاطب و هزاران مشکل دیگر، چگونه باید سرزنده و متعالی باقی بماند؟
من به عنوان عضو کوچکی از خانواده صداوسیما، چیزی که خیلی اذیتم میکند این است که از تجارب پیشکسوتان استفاده نمیشود. اگر هر پیشکسوتی در هر عرصهای بتواند تجارب خودش را به نسل جدید عرضه کند اتفاقات خوب و مبارکی میافتد. از مدیران تلویزیون درخواست داریم که یک فضایی در اختیار پیشکسوتان قرار بدهند که صداوسیما بتواند مسیر رونق و رشد را طی کند و امیدواریم روزی برسد این مهم جزو مهمترین اولویت مدیران صداوسیما باشد.
تست گریم را گرفتند و گفتند: "مفتح"
*نقش شهید مفتح در معمای شاه بازی کردید و ورزی به ما میگفت خیلی با انکار قبول کردید؛ چرا؟
محمدرضا ورزی کارگردان یکی دو برنامه به رادیو جوان آمده بود و با من دیدار داشت. البته امیریل ارجمند دوست مشترک ماست که ایشان ظاهراً به ورزی گفته بود از ایشان هم میتوانید استفاده کنید. به من یک نگاه کرد و بعد سه چهار روز تماس گرفتند و برای تست گریم از من دعوت کردند. به من گفتند شما قبلا یک نقشی بازی کردید در "جهل مرکب" که من آنجا یک نقش روحانی مفتی اعظم وهابی را داشتم. اما آن فیلم که شش سال پیش تولید شد کمتر روی آنتن رفت. شاید هم با کارگردان آن فیلم صحبت شده بود که من میتوانم نقش یک روحانی را بازی کنم. تست گریم را گرفتند و گفتند: "مفتح". گفتم من جای مفتح باشم من وارد این جایگاه و بازیگری نکنید. بعد از سه چهار روز صحبت و چند بار تمرین، جلوی دوربین رفتم و این نقش را بازی کردم.
*چند بار خدمت حضرت آقا رسیدید و چه شد به عنوان مجری «شب خاطره» شما را انتخاب کردند؟
قبل از شب خاطره چند بار رفته بودم و به عنوان میهمان به محضر حضرت آقا رسیده بودم اما آنقدر نزدیک نبود. از حوزه هنری به من زنگ زدند که شما خاطره خوب تعریف میکنید و میخواهیم به یک شب خاطره شما را به عنوان مجری دعوت کنیم. رفتم حوزه هنری و آنجا گفتند این شب خاطره رهبر معظم انقلاب است. من هم گفتم آرزوی هرکسی است که جلوی حضرت آقا اجرای برنامه کند. اما جلوی حضرت آقا صحبت کردن سخت است و خدا توفیق داد، رفتیم آنجا و سه صلوات فرستادم قبل از شروع برنامه؛ حضرت آقا را دیدم، نفس عمیق کشیدم و شروع کردم برنامه را و تا آخر هم خوب شد. من دیدم همه بعد از جلسه محضر حضرت آقا میرسند و بنده خدا تحت فشار قرار میگیردند من گفتم از همین دور عرض ارادت میکنم. من آن شب دورادور با چهره نورانی حضرت آقا ارتباط معنوی پیدا کردم. جالب است فضای آن شب به گونهای پیش رفت که زمان از دستم خارج شد و به یک باره دیدم ساعت 10 و نیم شب است که به حضرت آقا عرض کردم یک خاطرهای داشته باشید.
ماجرای خلع سلاح اسیر با آفتابه!
اما فضای حاکم بر شب خاطره و کثرت جمعیت نگذاشت خاطراتم را روایت کنم. جالب است خاطرهای داشتم درباره ماجرای لشکر 8 نجف و علی اصغری که با آفتابه اسیر میگرفت. یک شبی در چادر بودیم که بچهها گفتند علی اصغر صدا میکند یاالله میهمان داریم. شاید علی اصغر اسیر دیگری گرفته باشد و من گفتم مگر اسیر همینطور ریخته که علی اصغر، اسیر بگیرد. ماجرا از این قرار بود که وقتی به دستشویی رفته بود دو عراقی راه گم کرده بودند و او با آفتابه خلع سلاحشان کرده بود. وقتی به محضر آیتالله صدوقی رفتم این اتفاق را بازگو کردم اشک در چشمانشان حلقه زد و گفتند این وعده خداست. ما رعب و وحشت را در دل دشمنان میاندازیم و همین اتفاق هم افتاد که با آفتابه، اسیر میگرفتم و خلع سلاح میکردیم.