به گزارش مشرق به نقل از البرز، بهزاد جهانشاهی در وبلاگ خود در این باره نوشته است:
در شرایطی که مجاهدین قصد دارند با ایفای نقش انسانهای پناهنده مظلوم ترحم جهانی را برانگیزند, با سقوط قلعه و اسارتگاه اشرف عملکردهای جنایتکارانه چهار دهه گذشته آنان نیزدر حال برملا شدن است؛ مجاهدین خلق سعی دارند که به هرشیوه ممکن مانع افشای این اطلاعات شوند. یکی از راهها به خون کشاندن اشرف بود تا بلکه با خون بتوانند چشم رسانه ها و مردم ایران و جهان را ببندند که خوشبختانه تا این لحظه با هوشیاری دولت عراق و خانواده ها نتوانسته اند به این هدف دست پیدا کنند .کشتن قربانیان و شاهدان جنایت هایشان شاید گام دیگر سازمان باشد.
جهانشاهی که بیست سال از اعضای این گروه بوده توضیح می دهد که: یکی از بیشمار جنایتهای مجاهدین خلق دزدیدن کودکان و به تباهی کشاندن خانواده های منتظر و غمدار آنان است. او می افزادی: در دهه شصت که مجاهدین در سیاستهای تصرف یکشبه قدرت در ایران شکست خورده بودند ؛سازمان تصمیم گرفت که نیروهایش را به خارج از ایران و به عراق انتقال دهد , این انتقال عموما از دو مرز پاکستان و ترکیه صورت میگرفت ؛مرزهایی که به شدت توسط جمهوری اسلامی تحت کنترل بود ؛ مجاهدین می بایست ابتدا به هرشکل نیروهایشان را به ترکیه یا پاکستان میرساندند تا از آنجا با کمک استخبارات صدام و کمک های بین المللی آنموقع ؛ بتوانند آنها را به عراق و ارتش به اصطلاح آزادی بخش که آنموقع قصد تاسیسش را داشتند برسانند.
به گفته جهانشاهی ، شیوه مجاهدین برای خروج نیروهایشان بدور از هرگونه شک مرزبانان این بود که آنها نه بصورت افراد مجرد بلکه بصورت زن و شوهر و با یک بچه مسیر را طی کنند, پیامهای رادیویی و پیک های سازمان در این باره توضیحات لازم را ارائه میدادند ،آنها طبق دستور تشکیلاتی ازدواج و باز طبق رهنمود و دستور تشکیلاتی اقدام به دزدیدن کودکان کم سن میکردند که بتوانند بعنوان "محمل" در سفر به مرز از آن کودک استفاده کنند. قبل تر نیز سازمان برای تشکیل خانه های تیمی دست به کودک ربایی زده بود تا بتواند بدون شک همسایه ها اقدام به اجاره و تشکیل خانه تیمی کنند این کودکان نیز برای کمک به خروج اعضای مجاهدین به خدمت گرفته شدند ، کودکانی که بعدها در قرارگاههای مجاهدین برای آنها مدرسه ایجاد شد ، مدرسه هایی که نه علم و دانش که ایدئولوژی مرگ و خشونت رجوی را آموزش میدادند ، کودکانی که امروز معلوم نیست پدرو مادراصلی آنها کیست ؟ افزایش کودکان دزدیده شده در آن سالها و عکسهای آنان جهت استمداد از هموطنان و یافتن آنها در روزنامه ها نشاندهنده جنایت مجاهدین خلق است. جنایتی که خود مریم رجوی در یکی از نشستهایش به آن اعتراف کرد و در پاسخ به یکی از این قربانیان به اسم "سوده تقوایی " که تقوایی را از نام رباینده اش گرفته بود که آنموقع از سازمان قصد جدا شدن داشت ، گفت که من مادراین بچه ها هستم ، سوده ، فرزانه و علی که این اسامی نه اسم اصلی آنهاست و نه اسم فامیلی آنها مشخص است قربانیانی هستند که امروز شاید بین سی تا چهل سال سن داشته باشند .
این عضو بریده از منافقین این پرسش را مطرح می کند که چه کسی باید پاسخگو باشد ؟ چطور می شود کمک کرد و پدر و مادر واقعی این قربانیان را پیدا کرد؟
سازمان مجاهدین خلق به عمد تمام اسناد و گزارشهای مربوط به این کودک ربایی ها از بین برده است ، اما وجدان ها را نمی شود از بین برد .
فرقه مجاهدین باید پاسخگوی جنایتهایش بوده و قبل از خروج از عراق در این باره با سازمانهای حقوق بشری همکاری کند ؛ گرچه ممکن است این همکاری اجازه ندهد که خوب نقش انسانهای مظلوم پناهنده را ایفا کنند.