به گزارش مشرق، مجموعه تلویزیونی «۴۸»، ویژه برنامه رسانه ملی در هفته دفاع مقدس است که هرشب از ساعت ۲۳ با اجرای مسعود دهنمکی روی آنتن شبکه ۴ میرود. مهمان شب گذشته این برنامه محسن رفیقدوست بود. او درباره مباحث مختلفی از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان آن صحبت کرد.
در ابتدای این برنامه تلویزیونی، محسن رفیق دوست در پاسخ به سوالی مبنی بر این که آیا انتظار جنگ با عراق وجود داشت یا خیر، گفت: در مرزها درگیری بود. خاطرم هست که یکی دو مجله بود که از پنج، شش ماه قبل از شروع جنگ، مقایسههایی بین ارتش ایران و عراق انجام میدادند و برای مثال میگفتند که ایران چند تانک دارد و عراق چند تانک دارد و... با این وجود، فکر نمیکردیم که چنین جنگی بر علیه ایران شروع شود. البته باید بگویم که ما میدانستیم که احتمال جنگ وجود دارد اما حجم و زمان آن را نمیدانستیم. خاطرم هست که در سفری به بلغارستان، دیداری با ژیرکوف داشتم. او به من گفت که ۱۵ روز قبل از آغاز جنگ، طاها یاسین رمضان به اینجا آمد و گفت که تا دو هفته دیگر وارد جنگ با ایران میشویم. از او پرسیدم که آیا شوروری هم در جریان جنگ ایران بود؟ او هم در پاسخ گفت که بله. در حقیقت، شوروی و آمریکا از ماجرای حمله به ایران خبر داشتند. ۳ روز قبل از شروع جنگ، سفیر آمریکا به اسرائیل میرود و نخست وزیر رژیم صهیونیستی به او میگوید که تا ۳ روز دیگر، آسمان ایران پر از هواپیماهای عراقی و اسرائیلی میشود.
او دربارهی ماموریتهای سپاه پاسداران تا قبل از جنگ گفت: به شدت درگیر مسائل داخلی بودیم. خاطرم هست که تشکیلات در سپاه ماموریت یافته بود تا ریشه حزب توده را بکند و به همین دلیل بخش بسیار زیادی از امکانات سپاه برای همین موضوع صرف شده بود. جالب است بدانید که شاه با همه قدرتش نتوانسته بود که کاری بکند اما با همه آن توده را جمع کردیم. دقت کنید که در سال اول انقلاب، حداقل ۶۳ و حداکثر ۱۰۰ گروهک در ایران درست شده بود که نامهای مختلف داشت و تقریبا سپاه با همه آنان درگیر شده بود. برای مثال، در هر دو سال ۵۸ و ۵۹، عمده فعالیتهای سپاه درگیری با گروهکهای ضد انقلاب و تجزیهطلبها بود.
رفیق دوست در بخش دیگری از سخنان خود ضمن اشاره به تجهیزات سپاه در آغاز جنگ گفت: آن موقع در اکثر استانها و شهرستانها سپاه تشکیل شده بود. البته امکانات بسیار محدودی داشت. حتی زمانی که جنگ آغاز شد، ما به صورت متمرکز در جنگ وارد نشدیم. هنوز جنگ با منافقین و ضد انقلاب را داشتیم اما زمانی که احساس شد که باید این دزد را از خانه بیرون کرد، به جبهه رفتیم و از مشهد و اصفهان نیروها را وارد عملیات کردیم. برای تهیه تدارکات و امکانات به سوریه سفر کرده بودم اما از همان فرودگاه سوریه مستقیما به جبهه رفتم. یکی از کارهای مهمی که باید انجام میشد، برقراری اتحاد بین سپاه اصفهان، تهران و مشهد بود. دقت کنید که در آن زمان ما هیچ سازمان رزمی نداشتیم و از همان ابتدا کارها را باید آغاز میکردیم. ما کمکم در جبههها سازمان پیدا کردیم.
وی افزود: باید گفت که سازماندهی رسمی نیروها و تشکیل یگانهای اسم و رسم دار تقریبا بعد از زمانی که آقای محسن رضایی فرمانده سپاه شدند آغاز شد. قبل از آن و زمانی که بنیصدر فرمانده کل قوا بود جلوی تمام فعالیتهای مشترک ما با ارتش را گرفت و ما که قبلا از آنان سلاح و تجهیزات میگرفتیم دیگر هیچ امکاناتی از آنان نگرفتیم. خاطرم هست که شهید کلاهدوز به من زنگ زد و گفت که اگر ۱۰۰۰ تفنگ به من بدهید، نیرو هست و کار را جلو میبریم. برای دریافت اسلحه سراغ بنیصدر رفتم. به او گفتم که آقای بنی صدر دستور بدهید هزار تفنگ به ما بدهند. گفت برو از اربابهایت بگیر. گفتم اربابها کیستند؟ گفت بهشتی و هاشمی و خامنهای. گفتم آنها اربابهای من هستند اما آنها تفنگ ندارند. گفت نمیدهم. بعد رفت نشست در جیپاش، جیپاش هم سرش به طرف دیوار بود. رانندهاش نشست کنار دستش، من رفتم زیر چرخ جیپ خوابیدم. بهش گفته بود چرا نمیروی. گفت این خوابیده است. آمد پایین، گفتم تا ننویسی نمیروم. نوشت به تسلیحات ارتش که هزار تفنگ به من بدهند و رفت. باید بگویم بخش عظیمی از آن چیزهایی که ما باهاش جنگیدیم همینهایی بود که به صدام میفروختند و ما در جنگها غنیمت میگرفتیم. یکی از هنرهای ما در تدارکات این بود در جبههها مواظب بودیم بچهها چه میگیرند. مثلاً تانک تی۵۵ میگرفتند، خب این تانک در ارتش ایران که نبود. ما تانک دیگری داشتیم. بلافاصله ما دست به کار میشدیم میرفتیم مهمات تانک تی ۵۵ را تا قبل از عملیات بعدی میآوردیم که این تانک به درد بخورد.
او دربارهی نحوه تهیه مهمات جنگ گفت: عمده تجهیزاتمان را از کشورهای بلوک شرق میخریدیم. اولها که میخواستیم خرید بکنیم، مثلاً یک هیئت از افسرهای سوری با من میآمدند. میرفتیم بلغارستان، یوگوسلاوی، کشورهای بلوک شرق، لهستان. آنها میشدند خریدار، من لیست میدادم چه میخواهیم. بعد که خرید میشد من کشتی اجاره میکردم، به آنجا میرفت، حمل میشد و به ایران میآمد. یعنی خریدار تسلیحات ما چندین بار سوریها بودند و چندین بار لیبیاییها بودند ولی بعد پولش را خودمان میدادیم. کم کم از وقتی از نظر خرید وضعمان خوب شد در همان موقع احمد وحید دستجردی یک ارتباط برقرار کرد با کشور بیطرف اروپایی سوئیس. ما حجم بسیار زیادی از مهماتهایی که سلاحهایش را ارتش داشت از سوئیس میخریدیم. یک نکته هم بگویم که معمولاً مورد سوال قرار میگیریم و آن اینست که ما در طول جنگمان از دلال اسلحه نخریدیم.
محسن رفیقدوست دربارهی نقش کمکهای سوریه در جریان جنگ ایران و عراق گفت: آقای اسد در همان اوایل یکی از افراد ارتشاش را به نام سرتیپ عمید عدنان به من معرفی کرد که با من همکاری کند. اولین چیزی که خواستم یک جایی در فرودگاه دمشق بود. یک آشیانه خواستم تا هر وسیله جنگی مثل دوربین دید در شب، ماسکهای ضد گاز، کلاه آهنی و آن چیزهایی که لازم بود و از خارج میآوردیم در آنجا انبار کنیم. حتی تا آخر جنگ آن آشیانه را داشتیم و دست خودمان بود. میبردیم آنجا انبار میکردیم، بعد هواپیما میفرستادیم بار میکردند و میآوردند. کمک خوبی که کرد این بود وقتی بنا شد موشک بگیریم، به ما تجهیزات داد. قبلاً سالی دو سه بار سوریه و لیبی و کره شمالی را میرفتم. چون از کره شمالی هم میخریدیم که راحتتر از کشورهای بلوک شرق هم بود. اولین کشوری که مستقیم به خود ما فروخت کره شمالی بود که من فراموش کردم بگویم. ولی آن توانش زیاد نبود که بخواهد جنگ ما را پشتیبانی بکند. من وقتی که وزیر شدم یک سالی نرفتم، سال ۱۳۶۳. بعد من را دعوت کردند هم سوریها و هم لیبیاییها که من قرار شد یک سفر رسمی به عنوان وزیر سپاه بروم این دو کشور. رفتم پیش آقای هاشمی گفتم من میخواهم بروم آنجا، آقای هاشمی گفت حاج محسن برو تلاش کن بلکه از این دو کشور موشک بگیری. گفتم تلاشم را میکنم. اراک ما را موشک میزد، ولی ما نداشتیم پاسخ بدهم.
وی دربارهی تولید موشک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: من یک دفعه همه بچهها را جمع کردم. گفتم تا انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی است و تا امریکا هم ابرقدرت امپریالیستی جهانخوار است، ما مورد عنایت تسلیحاتی دنیا قرار نمیگیریم. حتی جالب است که بسیاری از موشکهایی که از کشورهای مختلف دریافت میکردیم خراب بود و نیاز به تعمیر داشت. بنابراین تلاش کردیم تا خودمان موشک بسازیم. ما حتی به تولید هواپیما و دیگر تجهیزات نیز فکر کرده بودیم که تا زمانی که جنگ برقرار است، نیاز به محصولات خارجی نداشته باشیم. در مورد داستان مک فارلین هم باید بگویم که آن جریان شبیه به همین چیزی است که مسئولین ما در اینروزها میگویند. امریکاییها همیشه دنبال این هستند که ما را در موضع ضعف به مذاکره با خودشان بکشانند. یک آبنباتی هم به ما بدهند. در جریان مک فارلین من از اول تا آخر اصلاً در جریان نبودم.
او به ماجرای حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان و اعزام نیروهای ایرانی به آن منطقه اشاره کرد و گفت: وقتی خرمشهر را آزاد کردیم. همزمان آنها حمله کردند به لبنان. ما مامور شدیم برویم و به لبنانیها کمک بکنیم و خاکشان را آزاد بکنیم. بنابر این من اول رفتم با حافظ اسد صحبت کردم بعد با دولت لبنان صحبت کردم. بعد از من دو مرتبه همراه با محسن و مرحوم شهید صیاد شیرازی رفتیم اوضاع را بررسی کردیم. من در خاک سوریه و لبنان دو پادگان آماده کردم. پادگانها که آماده شد نیروها را منتقل کردیم.