گروه جهاد و مقاومت مشرق - آخرین سال جنگ که با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت همراه شد در تاریخ کشورمان از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنان پس از گذشت ۳۰ سال از پذیرش قطعنامه در میان صاحبنظران و تحلیلگران نسبت به چرایی و دلایل پذیرش قطعنامه بحث و نظر وجود دارد. برای درک بهتر شرایط آن روزهای کشور و دلایلی که موجب پذیرش قطعنامه شد با حجتالاسلام دکتر محمدمهدی بهداروند، رئیس دبیرخانه قطعنامه ۵۹۸ به گفتوگو پرداختیم. بهداروند در گفتوگو با «جوان» قطعنامه ۵۹۸ را سند پیروزی ما در جنگ و از برکات دفاع مقدس میداند.
پیش از تصویب قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت قطعنامههای دیگری برای پایان دادن به جنگ صادر کرده بود. قطعنامه ۵۹۸ به لحاظ ماهوی و محتوایی با قطعنامههای پیشین چه تفاوتهایی داشت؟
پس از عملیات کربلای ۵ که موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرد امریکا و اروپاییها به این نتیجه رسیدند که صدام در موضع ضعف قرار گرفته و ایران در حال پیروز شدن است. به همین دلیل تئوری جنگِ بدون پیروز را در دستور کارشان قرار دادند و در شورای امنیت قطعنامه ۵۹۸ را صادر و در تیرماه ۱۳۶۶ به ایران و عراق اعلام کردند. آن زمان موازنه قدرت به سود ایران بود و ما قطعنامه را به صورت مسکوت گذاشتیم، یعنی نه جواب منفی دادیم و نه مثبت. یک سال گذشت و در تیر ماه ۱۳۶۷ با توجه به عقبنشینیهایی که در فاو، شلمچه و جزایر کردیم، مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی به این جمعبندی رسیدند که قطعنامه پذیرفته شود. خدمت امام رفتند و نامههایی از نخستوزیر، فرمانده سپاه، رئیس سازمان برنامه و بودجه و وزیر ارشاد را به امام خمینی دادند.
با توجه به این نامهها و نظرات، امام در جمعبندیهایشان از نظرات قبلیشان برگشتند. ایشان ۱۵ روز قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در پیامی فرموده بودند امروز تردید در ادامه جنگ خیانت به خدا و رسول خداست، اما بنا به مصالح کشور از نظر قبلیشان دست برداشتند و جام زهر را سرکشیدند و قطعنامه را پذیرفتند. باید توجه کرد که قطعنامه ۵۹۸ نسبت به قطعنامههای دیگر مزیتهایی داشت. مطالبات ما مثل شناخت متجاوز، بازگشت به مرزهای بینالمللی و دادن غرامت در قطعنامه آمده بود. نکاتی که در هیچ کدام از قطعنامههای دیگر شورای امنیت وجود نداشت. نکته مثبت قطعنامه ۵۹۸ همین بود که شورای امنیت مطالبات ما را در قطعنامه گنجاند. شورای امنیت از اولین بیانیه و قطعنامه فقط بر آتشبس تأکید میکرد. یادم هست وقتی آقای سکوتوره که به ایران برای دیدار با امام خمینی آمده بود امام فرمود: اگر همین الان عراقیها به مرزهای خودشان بروند و شورای امنیت تجاوزشان را محکوم کند من صلح را قبول میکنم، ولی آنها چنین چیزی را قبول نمیکردند.
آخرین سال جنگ و با توجه به قدرت گرفتن رژیم بعث راه دیگری پیش روی سیاسیون و مسئولان نظام قرار داشت؟
ما در برخورد با رویکردهای سیاسیمان بر اساس یک منطق و بر اساس آموزههای دینیمان حوادث را تحلیل میکنیم. الان میشنوم به راحتی به برخی مسئولان خائن میگویند که ما فردای قیامت باید جوابگو باشیم. این حرفها فقط وحدت را از بین میبرد. امام وقتی قطعنامه را پذیرفتند در پیام خود به حجاج فرمودند: و، اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلامشده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.
بیشک امام آدمی نبود که بلوف سیاسی بزند و زمانی که میفرماید من به مسئولان آن زمان اعتماد دارم یعنی اینها خائن نیستند. امام اگر تشخیص بدهد کسی میخواهد خلاف جریان انقلاب حرکت کند تعارف نمیکند و او را کنار میگذارد. مثل برخوردهایی که با آیتالله منتظری و پسر آقامصطفی انجام داد. امام آدم سیاسیکاری نبود بلکه سیاستمداری بود که بر اساس شرع عمل میکرد، اما در تصمیمگیریهایشان بر اساس موازین فقهی عمل میکرد. در بحثهایی مثل ورود به خاک عراق، مقاومت مردم و قبول قطعنامه امام سیاسیکاری نمیکند. من احساس میکنم وقتی امام لفظ جام زهر را به کار میبرد به این معنا نیست که افرادی جام زهر را به امام دادند. امام اهداف و آرمانی مثل «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» و «از راه کربلا به قدس برویم» داشت و تعبیرم این است، چون به این اهداف نرسیدیم امام از قطعنامه با عنوان جام زهر یاد کرد.
اگر بخواهیم تحلیلی واقعگرایانه از حوادث تیر ۱۳۶۷ داشته باشیم، آیا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به سود منافع ملی کشورمان بود؟
قطعاً به سود منافع ملی بود. محور تحلیل را باید امام قرار دهیم. اگر به سود منافع ملی نبود که امام قطعنامه را نمیپذیرفت. ما حوادث را نباید فارغ از امام تحلیل کنیم. امام خمینی یک تحلیلگر سیاسی بسیار قوی بود و آینده را هم میدید. در روایت داریم: بترسید از فراست مؤمن! زیرا او با نور خداوند عزّ و جلّ میبیند.
بنابراین پذیرش صلح تنها به معنای تحمیل شرایط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی بلکه به مقدورات انسانی بازمیگشت که همواره در اندیشه دفاعی حضرت امام (ره) به عنوان تنها وزنه سنگین و تعیینکننده مطرح بوده است، اما در عین آنکه ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصهای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی میکردند هیچگاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همهجانبه با دشمن در تمامی عرصههاست. به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ رضایت دادند، اما جبهههای جدیدی را در دیگر عرصهها علیه دشمن باز کردند هرچند این عرصهها دیگر از صبغه نظامی برخوردار نبود، اما همچنان میتوان زبانههای آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبههها که در رأس آنها نبرد فرهنگی با دشمن است به وضوح دید. از نمونههای بارز این نوع نبرد با دشمن در ماههای آخر عمر شریف ایشان نامه به آقای گورباچف و قضیه سلمان رشدی است. بلافاصله پس از قطعنامه برای گورباچف نامه نوشت و حکم ارتداد سلمان رشدی را داد.
وضعیت عمومی و اقتصادی و سیاسی کشور در آخرین سال جنگ به چه شکل بود؟
در آن روزگار تلخ و بحرانی قیمت نفتمان بسیار پایین آمده بود و در یک محاصره اقتصادی شدید قرار گرفته بودیم که حتی سیم خاردار هم به ما نمیدادند. عدم وجود پشتیبانی مالی و ارزی برای ادامه جنگ وجود نداشت. محدودیت درآمد ارزی داشتیم، زیرا ارزآوری ما فقط متکی به فروش نفت بود. ما صادرات دیگری به جز فروش نفت نداشتیم و در برابر همین تکفروشی، توطئه کاهش قیمت نفت مطرح شد. کاهش درآمد ارزی کشورمان بیش از حد برایمان مسئلهساز شد. همچنین ما سرمایهگذاری کلان در امور دفاعی و نظامی نمیکردیم و به بازار خارجی وابسته بودیم. محدودیت در خرید تسلیحات نظامی هم داشتیم. باز با وجود تمام مشکلات اقتصادی، من بزرگترین مشکلمان در جنگ را هماهنگ نبودن نظام اجرایی و نظام دفاعی میدانم. در عراق چنین چیزی نبود و نظام دفاعی و نظام اجراییشان یکی بود. وزرای صدام هنگام ملاقات با صدام با لباس نظامی شرکت میکردند. وزارت کشاورزی، نیرو و... همه در جبههها مستقر شدند، ولی برای ما چنین چیزی نبود. در ایران جنگ در رأس امور قرار نداشت. پشت جبهه و جبهه دو جای متفاوت بود. وقتی مجموعه عوامل را کنار هم میگذاریم یک سیر منطقی را میبینیم که مجبور شدیم قطعنامه را بپذیریم و راهی غیر از آن وجود نداشت.
آیا مواردی که در نامه مسئولان ذکر شده بود درست بود؟
مواردی مثل اینکه مردم به جبهه نمیآیند هرگز به معنای قهر مردم با جبهه نبود. در خاطرات حاجاحمد خمینی خواندم که میگوید عملیات مرصاد که انجام شد و مردم فوج فوج به جبههها آمدند، با امام داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم و جمعیت را میدیدیم. امام آنجا به فرزندش میفرماید: احمد اگر من میدانستم مردم چنین در صحنه هستند قطعنامه را قبول نمیکردم. نیامدن مردم به معنای قهر با نظام نبود. مردم به خاطر شرایط کاری و وضعیت جبهه در سال آخر جنگ، کمتر درجبهه حاضرمیشدند. همچنین تفاوت بین جبهه و پشت جبهه این رویکردها را برایمان به وجود آورد. ما یکسری عوامل فرهنگی داشتیم که باعث شد قطعنامه پذیرفته شود. آن زمان عدهای از متدینین حتی برخی از علما و روحانیون دعا میکردند جنگ تمام شود. میگفتند خدایا این جنگ خانمانسوز را تمام کن. جنگ خانمانسوز نبود، بلکه تهذیب اجتماعی داشت. از لحاظ فرهنگی به این حقیقت نرسیدیم که جنگ باعث پیشرفت ماست. عدهای فکر میکردند ما بر اساس امکانات مادی و سختافزاری میتوانیم بر جهان پیروز شویم و امکانات را تعیینکننده میدانستند. یکی از دلایلی که همین نامهها را نوشتند این بود که فکر میکردند امکانات سبب برتری ما در جنگ میشود، ولی در طول جنگ که امکانات صدام بیشتر بود و هیچگاه پیروز نشد. من معتقدم امکانات تعیینکننده نبوده و نیست. عامل تعیینکننده ایمان، اراده و جرأت مبارزه بود که رزمندگان با اتکا به آن در جبهه حاضر میشدند.
وضعیت سیاسی و بینالمللی کشور را در آخرین سال جنگ چطور ارزیابی میکنید؟
در سال ۱۳۶۶ و از کربلای ۵ به بعد، کل جهان به یک اجماع جهانی رسید که جنگ را تمام کند تا جمهوری اسلامی پیروز نشود. قطعنامه و بیانیههای مختلفی آوردند و خیلی کار کردند. خاطرم هست شوروی با پافشاری امریکا در مورد تحریم فروش اسلحه به ایران موافقت کرده بود. به کشورهای بلوک شرق مثل کره شمالی توصیه کرده بودند به ایران اسلحه ندهید. یک جو تبلیغاتی علیه ایران راه انداختند که ایران کشوری جنگطلب است و ببینید الان قطعنامه صلح آمده و قبول نمیکند. عراق هم از همین فرصت استفاده کرد و جنگ شهرها را راه انداخت و تهران، خوزستان و بسیاری از شهرها را با موشک و هواپیما زد. جنگ شیمیایی راه انداخت و هر کاری که دلش خواست، کرد. در ماههای بهار و تیر ۱۳۶۷ ابعاد ویرانیها، میزان خسارات و نگرانیهای مردم بیش از حد زیاد شده بود. جامعه بینالملل به دنبال بالا بردن پرچم عراق و اعلام پیروزی آنها بود که در آخر موفق به این کار نشد. با توجه به این موارد و کارشکنیها، در سال آخر جنگ، امریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران شد و به نوعی قصد تضعیف قوای نظامی ما را هم داشت.
در سال آخر، امریکاییها حضوری گسترده در خلیج فارس پیدا کردند. شورای امنیت هم قطعنامه تحریم فروش اسلحه به ایران را به تصویب رساند. در طول جنگ قادر به خریداری یک فروند هواپیما هم نبودیم. در مقابل ما عراقیها قرار داشتند که اگر یک تانک و هواپیمایش را میزدیم ۱۰ تانک و هواپیما جایگزینش میکردند. تمام دنیا در سال آخر جنگ با تمام قوا به دنبال تضعیف و شکست ما در جنگ بودند. کاری که در آخر موفق به انجامش نشدند. الان برکات و دستاوردهای قبول شدن قطعنامه را میفهمیم. الان از صدام خبری نیست. شما راهیان نور را نگاه کنید که مردم خاک جبهه را میبوسند و روی سرشان میگذارند، ولی آن سمت هیچکس از عراقیها را نمیبینیم. اینها یعنی ما جنگ را نباختیم. ما از اول جنگ هم پیروز میدان بودیم. ما به دنبال جنگ نبودیم و دفاع کردیم. صدامی که میخواست سه روزه خوزستان و یک هفتهای تهران را بگیرد، شکست خورد و جایش ما وارد خاک عراق شدیم و فاو و جزایر را گرفتیم. قطعنامه ۵۹۸ سند پیروزی ما در جنگ است و گواهش جمله امام است که فرمود: جنگ مـا جنگ حق و باطل بود و تمامشدنی نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و ایـن جـنگ از آدم تا ختم زنـدگی وجـود دارد.
منبع: روزنامه جوان