به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در 13 فوریه سال 2006 عماد مغنیه یکی از فرماندهان ارشد حزب الله در دمشق ترور شد. سخنگوی دولت ایالات متحده (وقت)، شان مک کورمک گفت: «جهان بدون این مرد جای بهتری خواهد شد و این تنها راهی بود که عدالت در مورد او اعمال شود.»
مدیر اطلاعات ملی مایک مک کانل هم گفت: «مغنیه مسئول بیشتر قتلهای آمریکاییها و اسرائیلیهاست و از هر تروریستی به استثنای بن لادن خطرناکتر بود.»
این خوشحالی در اسرائیل هم غیرقابل انکار بود. به دنبال این اتفاق در مورد یکی از مهمترین افراد در لیست تحت تعقیب آمریکا و اسرائیل، فایننشال تایمز لندن گزارشی را تنظیم کرد. عنوان این مقاله این بود «شبه نظامی ای که میخواست جهان به پایان برسد» و در این گزارش بیان شده بود که بعد از اسامه بن لادن، او نفر دوم لیست تروریستهای جهان بود. بر اساس قوانین گفتمان «آنگلو ساکسون» این الفاظ به اندازه کافی دقیق هستند، که "جهان" را به عنوان طبقهی سیاسی لندن و واشینگتن تعریف میکنند ( و البته هر کس دیگری که با آنها در مورد این موضوع موافق باشد.) و بسیار رایج است که بخوانید به عنوان مثال "جهان" با بوش در مورد فلان مسئله موافق هستند.
ممکن است در مورد "جهان" این صحیح باشد اما در مورد جهان کاملا غلط است. این را میتوان از نتایج نظر سنجی گالوپ بلافاصله بعد از شروع جنگ فهمید. حمایت جهانی ناچیز بود. در آمریکای لاتین که در مورد رفتار آمریکا تجربههایی داشتند حمایتها در میان طیف 2 درصد در مکزیک تا 16 درصد در پاناما متغیر بود و این حمایتها مشروط به این بود که مقصرها شناسایی شوند. ( که 8 ماه بعد از آن هم اف بی آی گزارش داد که هنوز شناسایی نشدهاند) و اهداف غیرنظامی مورد حمله واقع نشوند ( که یکباره شدند). در جهان یک ترجیح زیادی بر روی راهکارهای قضایی و دیپلماتیک وجود دارد اما "جهان" این تمایل را نپذیرفت.
*رد یابی سرنخهای ترور فایننشال تایمز گزارش میدهد که بیشتر اتهامات مغنیه بیپایه و اساس است اما "یکی از مواردی که دست داشتن او در آنها بدون شک و تردید مطرح است ربودن یک هواپیمای TWA در سال 1985 است که طی آن یک غواص نیروی دریایی آمریکا کشته شده است و او یکی از دو نفر است که در بالای لیست تحت تعقیبهای تروریسم قرار دارند و در سال 1985 تیتر همه نشریات را به خود اختصاص داد. مسئله دیگری که مطرح است ربودن کشتی مسافری آشیل لارو است که در آن یک آمریکایی معلول به نام لئون کلینگ هافر کشته شد. این دو حادثه قضاوت "جهان" را ایجاد کرد.
ربودن کشتی آشیل لارو پاسخی بود به بمباران تونس به دستور شیمون پرز نخست وزیر اسرائیل که یک هفته پیش از آن اتفاق افتاده بود. نیروی هوایی اسرائیل 75 تونسی و فلسطینی را با بمبهای هوشمند تکه تکه کرده بودند و به وضوح توسط روزنامه نگار اسرائیلی امنون کاپلیوک به صورت تکاندهندهای بازتاب داده شد. واشینگتن هم در این حمله همکاری کرد و به متحد خود تونس هشدار نداد که بمب افکنها در راه هستند و البته قطعا نیروهای اطلاعاتی آمریکا بیخبر نبودند. وزیر خارجهی آمریکا جرج شولتز به وزیر خارجه(وقت) اسرائیل اسحاق شامیر به جهت اعلام موافقت عمومی گفت: " آمریکا در این عمل حمایت قابل توجهی از اسرائیل خواهد کرد." و او این حمله را " پاسخ مشروع به حملات تروریستی" خواند.
چند روز بعد شورای امنیت در سکوت هر چه تمامتر این بمباران را به عنوان یک تهاجم مسلحانه تقبیح کرد.( با مخالفت آمریکا) تهاجم قطعا جنایتی بسیار جدیتر از تروریسم جهانی است. چند روز بعد پرز به واشنگتن آمد و با رهبر تروریستهای آن روز یعنی رونالد ریگان مشورت کرد و او هم "تازیانه شیطانی تروریسم " را تقبیح کرد و همه "جهان" به او آفرین گفتند. حملات تروریستی که شولتز و پرز از آن سخن میگفتند و به عنوان بهانهای برای بمباران تونس استفاده کردند، کشته شدن سه اسرائیلی در لارناکای قبرس بود. قاتلان همان طور که اسرائیل اعتراف کرد هیچ ربطی به تونس نداشتند. و ممکن بود که آنها ارتباطها سوری داشته باشند. به هر حال تونس هدف بهتری به نظر میرسید. و بر خلاف دمشق بیدفاع بود.
یک مزیت دیگر هم وجود داشته فلسطینیهای آواره بیشتری کشته میشدند. کشتار لارناکا در عوض از طرف قاتلان یک عمل تلافی جویانه بود: این پاسخی بود به دزدیهای اسرائیلیها در آبهای بین المللی که در آن قربانیان زیادی کشته میشدند و بیش از آنها ربوده و به زندانهای اسرائیل فرستاده میشدند و بی هیچ دلیلی مدتهای طولانی آن جا باقی میماندند. کشتار کلینگ هافر به صورت وحشت انگیزی بازتاب داده شد و بسیار مشهور است. این موضوع یک اپرا بود و برای یک فیلم تلویزیونی ساخته شده بود و به شکل رقت باری وحشیگری فلسطینیها را نشان میداد. جانورانی دو سر که نخست وزیر ماناخم بگین آنها را سوسکهای درون شیشهای میخواند که حشرهکش به آنها داده شده، و فرمانده کل رافول ایتان آنها را مانند ملخهایی میخواند که مغز آنان را باید بین دیوار و یک تکه سنگ له کرد. و پس از یک نمایش بسیار از کشتار وسیع توسط نیروهای اسرائیلی که حتی دل اسرائیلیهای تندرو را هم به رحم آورد در شهر هل هول در کرانه باختری در دسامبر 1982 یورام پری یک تحلیلگر نظامی گفت:" امروز وظیفه ارتش این است که این موجودات کثیف که سرزمینی را که خدا به ما وعده داده است را اشغال کردهاند را بکشند."
وظیفهای که ارتش با تمام وحشیگری خود به خوبی آن را انجام داد. به این دست کشتارهای اسرائیلیها که با حمایت آمریکا انجام شده است توجه کنید. به عنوان مثال کشتار آوریل 2002 را در نظر بگیرید که در آن دو معلول فلسطینی به نامهای کمال ذوغایر و جمال رشید کشته شدند. در حالی که نیروهای اسرائیلی به کمپ پناهندگان فلسطینی در جنین حمله کرده بودند. بدن تکه تکه و صندلی چرخدار ذوغایر توسط یک گزارشگر انگلیسی پیدا شد و هنوز پارچهی سفیدی که به نشانه تسلیم در دست داشت همراه او بود. و تانکهای اسرائیلی از روی بدن او عبور کرده بودند. صورت او را به دو بخش تقسیم کرده و دستها و پاهایش را جدا کرده بودند. وقتی که بولدوزرهای کاترپیلار آمریکایی خانه جمال رشید را بر سر آدمهای داخل خانه خراب میکردند او هم بر روی صندلی چرخ دارش در زیر آوار له شده بود.
عکسالعمل متفاوت یا اصلا عدم عکس العمل آن قدر عادی و آسان شده است که این گونه به نظر میرسد که هیچ اتفاقی نمیافتد.
از خودرو بمب گذاری شده به راحتی میتوان فهمید که بمباران تونس جنایت تروریستی بزرگتری از هواپیما ربایی آشیل لارو یا عملیاتی است که مغنیه در آن شرکت کرده بوده است. بمباران تونس موفق شد عنوان بدترین جنایت تروریستی سال 1985 را به خود اختصاص بدهد. یک مورد دیگر یک خودرو بمب گذاری شده در بیروت بود که طوری برنامه ریزی شده بود که نمازگزاران را بعد از نماز جمعه بکشد. آن بمب 80 نفر را کشت و 125 نفر را زخمی کرد. بیشتر کشتهها زنان و دخترانی بودند که در حال خارج شدن از مسجد بودند. این انفجار نوزادان زیادی را در رختخوابهایشان سوزاند، و سه کودک را که در حال رفتن به خانه شان بودند را کشت. و همچنین یکی از پرجمعیتترین خیابانهای بیروت را تخریب کرد.
*اسراییلیها تروریستند یا عماد مغنیه؟
هدف مورد نظر این حمله روحانی شیعه شیخ محمد حسین فضل الله بود که کشته نشد. این بمبگذاری توسط سیا و به دستور ریگان با هم کاری متحدان سعودی و انگلیسی انجام شده بود و بر اساس گزارش باب وودوارد گزارشگر واشنگتن پست در کتاب ویل :جنگهای مخفی سیا 1981-1987 به صورت ویژه تحت نظر رئیس سیا ویلیام کیسی بود. در مورد واقعیت خیلی کم میدانیم، چقدر این نظریه درست است که ما در مورد جنایات خودمان تحقیق نمیکنیم.( تا هنگامی که آنها آن قدر آشکار شوند که نتوانیم پنهانشان کنیم و در این حالت هم میگوییم اینها مربوط به آدمهای بدی است که طبیعتا خارج از کنترل ما بودهاند.)
*روستائیان تروریست رقیب جدی دیگر برای گرفتن جایزه تروریسم خاورمیانه در سال 1985 عملیات مشت آهنین نخست وزیر پرز در سرزمینهای جنوب لبنان است که با نقض صریح دستورات شورای امنیت توسط اسرائیل اشغال شد. هدف آن چیزی بود که مقامات عالی رتبه اسرائیلی آنها را روستائیان تروریست میخواندند. جنایات پرز به عمق جدیدی از "امکان وحشیگری و جنایت مطلق" رسید. آمارها چنین چیزی را تایید میکند. البته این موضوعات برای "جهان" اهمیت چندانی ندارد و نیازی به تحقیق هم نیست.
اینها کمترین چیزهایی است که ممکن است به ذهن مردم "جهان" برسد وقتی در نظر بگیرند که "در یکی از این موارد بسیار نادر" عماد مغنیه در یک عملیات تروریستی کشته شد. آمریکا او را متهم به حمله به پایگاه نیروهای مارینز آمریکا و پایگاه چتر باز فرانسه در لبنان در سال 1983 میکند که در آن 241 سرباز نیروی دریایی و 58 چتر باز کشته شدند. و همچنین حمله به نشست سران سیا در بیروت که 63 نفر کشته بر جای گذاشت. تحقیقات فایننشال تایمز نشان میدهد که حمله به پایگاه نیروهای مارینز آمریکا مربوط به سازمان جهاد اسلامی لبنان بوده نه حزب الله.
دیدگاه جهان در این مورد نمونهگیری نشده است اما احتمالا در این مورد تردید وجود داشته باشد که حمله به یک پایگاه نیروی دریایی حمله تروریستی خوانده شود. به ویژه وقتی که نیروهای آمریکایی و فرانسوی بمبارانهای سنگینی بر روی شهرهای لبنانی انجام داده باشند. آمریکا از اسرائیل برای حمله به لبنان در سال1982 که در آن بیش از 20000 نفر کشته شدند و جنوب لبنان ویران شد حمایت کرد. و بیشتر بخشهای بیروت مانند خرابههایی باقی ماند. و نهایتا نظر رئیس جمهور ریگان این بود که نسبت به مخالفتهای جهانی بعد از قتل عام صبرا و شتیلا بیتفاوت باشند. در آمریکا حمله اسرائیل به لبنان این گونه توضیح داده میشد که این حملات پاسخی به سازمان آزادی بخش فلسطین است که حملات تروریستی خود به شمال اسرائیل را از طریق پایگاههای خود در جنوب لبنان رهبری میکند و با این بیان کمک به این جنایات عظیم جنگی را توجیه میکردند. در جهان واقعی منطقه مرزی لبنان در یک سال قبل از جنگ بسیار آرام گزارش شده بود. البته به جز حملات مکرر اسرائیل که بسیاری از آنها خون بار بودند و از این بهانه صرفا استفاده شد برای این که حمله از پیش طراحی شده صورت بگیرد. هدف واقعی آن توسط رهبران سیاسی و نظامی اسرائیل آن روز بیان شد: حمایت از اشغالگری اسرائیل در کرانه باختری.
*کشتار بیهدف حمله دیگری که مغنیه یکی از طراحان اصلی آن برشمرده میشود حمله به سفارت اسرائیل در بوین آیرس در 17 مارس 1992 است که باعث کشته شدن 29 نفر شد البته این عملیات در پاسخ به ترور سید عباس موسوی رهبر سابق حزب الله در جنوب لبنان بود. و در مورد این ترور نیاز به هیچ شواهدی نیست چرا که اسرائیل با افتخار مسئولیت آن را بر عهده گرفت. مردم جهان ممکن است قسمت دوم این داستان را نشنیده باشند و برای آنها جالب باشد. موسوی توسط یک بالگرد آمریکایی در جنوب لبنان مورد هدف قرار گرفت. او برای سخنرانی در مراسم یادبود یکی از کشته شدگان به دست اسرائیل به روستای جیب شیت رفته بود که در مسیر بازگشت بالگرد اسرائیلی وی، همسرش و کودک پنج سالهاش را به قتل رساند و پس از آن اسرائیل با یک بالگرد آمریکایی آمبولانسی که مجروحان حادثه را به بیمارستان منتقل میکرد را هدف قرار داد.
نخست وزیر رابین در گزارشی به کنشت اسرائیل گفت: بعد از کشته شدن خانوادهی او حزب الله قواعد بازی را عوض کرد. قبل از آن هیچ راکتی به سمت اسرائیل شلیک نشده بود. از قبل از آن قاعده این چنین بود که اسرائیل میتوانست حملههای خونبار به هر کجا در لبنان را ترتیب دهد و در پاسخ حزب الله سرزمینهای اشغال شدهی جنوب لبنان را هدف حمله خود قرار میداد. بعد از کشته شدن رهبر حزب الله و خانوادهاش آنها حملات اسرائیلیها را با پرتاب راکت به شهرهای شمالی اسرائیل پاسخ دادند و این حملات برای اسرائیل قطعا ترورهایی غیر قابل تحمل به نظر میرسید به همین دلیل رابین حملاتی را شروع کرد که 500000 نفر را آواره کرد و 100 نفر را کشت. و حملات بیرحمانه اسرائیل حتی به شمال لبنان هم رسید.
بر اساس حرفهای سخنگوی ارتش اسرائیل در جنوب لبنان 80 درصد شهر تیر و نباتیه نابود شد 70 درصد جیب شیت نابود شد و به گفته وی آنها می خواستند که شهر را به لحاظ اهمیتی که برای شیعیان دارد به کلی نابود کنند. یکی از افسران ارشد نیروهای اسرائیلی در منطقه شمال میگوید هدف پاک کردن چهره روستاها از روی زمین و ایجاد خرابیهای نامنظم در اطراف آنها بود. همه اینها از حمایت رئیس جمهور، بیل کلینتون برخوردار شد که معتقد بود که به این موجودات کثیف باید قواعد بازی را آموخت.
جرم دیگر مغنیه کمک به آماده کردن حزب الله برای دفاع در مقابل حمله اسرائیل در سال 2006 بود که با استانداردهای "جهان" یک عملیات تروریستی غیرقابل تحمل به شمار میآید و بر اساس این قاعده جهانی هیچ موجودی و مانعی نباید بر سر راه ترور و تهاجم آمریکا و عمالش قرار بگیرد. عذر عوامانه دیگر برای جنایات آمریکا و اسرائیل به روشنی این را توضیح میدهد، عربها عمدا مردم را میکشند، آمریکا و اسرائیل جوامع دموکراتیکی هستند پس بنابراین نباید بگذارند که این اتفاق بیافتد.
کشتارهای آنها فقط اتفاقی است و به خاطر وحشیگری و شرارت اخلاقی آنها نیست. درست مانند تصمیم دادگاه عالی اسرائیل برای تنبیه دسته جمعی مردم غزه به وسیله گرفتن برق از آنها ( که بر اساس آن نیازهای اولیه زندگی خود مانند آب را از دست میدادند.) برای مرور میتوانیم سه گونه جنایت تشخیص بدهیم: کشتار هدفمند، کشتار اتفاقی و کشتار با دانش قبلی بدون هدف مشخص.
جنایات اسرائیل و آمریکا هر سه نوع این جنایات را شامل میشود. بنابر این وقتی اسرائیل منابع انرژی غزه را نابود میکند یا موانعی برای رفت و آمد در کرانه باختری ایجاد میکند به طور خاص هدف کشتن افراد خاصی را که از هوای آلوده یا درون آمبولانسهایی که نمیتوانند به بیمارستان برسند را ندارند. و یا زمانی که بیل کلینتون دستور بمباران بیمارستان الشفا در سودان را میدهد که در آن دهها هزار نفر کشته شدند و قبل از میشد به راحتی فهمید که به یک فاجعه انسانی مبدل خواهد شد. آنها قصد کشتن افراد خاصی را نداشتند که به صورت اجتناب ناپذیری خواهند مرد و یک بیمارستان در یک کشور آفریقایی که به سختی میتواند آن را بازسازی کند را نابود میکند. آنها و دوستانشان که عذر خواهی میکنند احتمالا میگویند آفریقاییها مورچههایی هستند که موقعی که ما راه میرویم زیر دست و پای ما له میشوند. ما میدانیم که گاهی اوقات چنین اتفاقاتی میافتد (البته اگر به خودمان زحمت بدهیم که به آنها فکر کنیم). اما ما نمیخواهیم که آنها را بکشیم چرا که آنها ارزش این همه توجه ما را ندارند.