مهدي سعيدي در جديدترين مطلب وبلاگ "گام آخر" نوشت: باز هم رئيس جمهور کشور به عنوان تاثيرگذارترين فرد در عرصه انقلاب جهاني اسلامي ما و فعالترين فرد مورد بحث است.
اما سوالي که چند ساليه ذهن من رو مشغول کرده و هنوز به جواب قانع کنندهاي خودم نرسيدم و از اتهام زنندهگان نشنيدم بحث رابطه مستقيم با آمريکاست! موضوع اينه که عدهاي که علاقهاي خاص به موضوع آمريکا دارند، مدت نسبتاً طولاني اين اتهام به احمدينژاد ميزنند که مثل اصلاح طلبها آرزوي رابطه با آمريکا در سر ميپرورانه!
حتي اين موضوع در خطبههاي نماز جمعه تهران هم به احمدينژاد نسبت داده شده! اما سوالي که براي من از همان ابتدا مطرح بود و يکبار ديگر هم مطرح کردم و به جواب نرسيدم: آيا واقعا اين برچسب به احمدينژاد ميچسبد؟ آن هم مذاکره در شرايط ناعادلانه، به سبک اصلاح طلبها و بدون اجازه رهبري؟
اول اينکه از اولين صفتهايي که حضرت آقا به دولت و رئيس جمهور دادند و ميدهند استکبار ستيزيه. و دوم هم سفرهاي هرسالهاش به نيويورک را داريم ميبينيم. سوم اينکه حمايت از اسرائيل به عنوان اصل خدشه ناپذير دولت آمريکا، با دشمني خوني احمدينژاد با صهيونيسم و شناخته شدن او به اين صفت در سراسر دنيا، چطور اين دوچيز قابل جمع است تا بتونه مذاکره رو کليد بزنه؟ در حالي که هر دو طرف به اين موضوع آگاهي دارن؟ و در آخر هم بايد به اتفاقات به روز و جديد و غيرقابل انکار سفر به قول آقا «پرکار و پرمغز» به نيويورک اشاره کرد. انقدر هم فاکتورهاي اين سفر عيانه که نياز به توضيح و تکرار اينجا ندارم. سفري که بعد از پررنگتر شدن اين اتهامات صورت گرفت.احمدينژاد تابهحال بارها از رابطه با همه کشورها سخن گفته غير از اسرائيل. اما اين رابطه و حرفزدنها رو مقيد کرده به عادلانه و دو طرفه بودن، که خب اين حرف آقا هم هست و مشکلش چيه؟
به راستي در چه سطحي از تحليل بايد باشيم که تشنگي احمدينژاد براي رابطه با آمريکا را باور کنيم؟ اين روزها فرصت خوبيه براي پيدا کردن جواب اين سوال.
به راستي در چه سطحي از تحليل بايد باشيم که تشنگي احمدينژاد براي رابطه با آمريکا را باور کنيم؟ اين روزها فرصت خوبيه براي پيدا کردن جواب اين سوال.