از جايگاه مهدويت در ميان روايات اسلامي بگوييد
قبل از هر مطلبي عرض سلام خدمت شما و همه خوانندگان خوب و صميمي سايت موعود دارم که در اين ايام با پيگيري جدي که داشتند زمينه انجام اين مصاحبه را فراهم کردند.
در پاسخ به اين سوال مطلبي را از حضرت آيت الله مظاهري نقل مي کنم که به گمانم با رعايت اختصار تمام جواب مدنظر شما را به همراه داشته باشد. ايشان مي فرمودند ما حدود 6000روايت در حوزه مهدويت داريم که درباره هيچ موضوع ديگري حتي نماز به اين تعداد روايت به دست ما نرسيده است.
محتواي اين 6000 روايت چيست و نشانههاي ظهور در ميان آنها چه جايگاهي دارد؟
در مجموعه اين روايات موضوعات متنوع و متعددي طرح شده که از اثبات ولايت و امامت حضرت مهدي عليه السلام تا حوادث آستانه قيامت و عصر حضور و پس از ظهور ايشان را در برمي گيرد؛ولادت امام، تاريخ عصر غيبت، ضرورتها و آثار غيبت امام، وظايف منتظران، توقيعات و تشرفات از جمله اين عناوين هستند. همين طور که مي بينيد 6000 روايت محدود به نشانه هاي ظهور نيست و نشانه هاي ظهور تنها بخشي از اين حجم عظيم و بي سابقه روايات را دربرمي گيرد. به عبارت ديگر روايات نشانه هاي ظهور درصدي از از کل اين روايات است.
نحوه بيان نشانههاي ظهور در روايات به چه شکل است و آيا مجموع اين نشانه ها تا کنون شمارش شده اند؟
در استقصايي که استاد علي اکبر مهدي پور انجام داده اند ضمن يکي از جلساتي که در خدمتشان بودم فرمودند مجموعه اين نشانه ها حدود2000 مورد مي شود. ايشان در کتاب لزوم تفکيک علائم حتمي از غير حتمي خود نيز به اين مطلب اشاره کرده اند. با توجه به آشفتگي مخاطبان ائمه عليهم السلام و ضعف آنان روايات شکل و سياق کاملا منظمي ندارند. در سالهاي اخير و به خصوص 4 دهه گذشته تلاشهاي در خور توجهي براي منظم کردن اين ميراث ارزنده انجام شده است. استاد علي کوراني کتاب عصر ظهور اين روايات را بر اساس مناطق جغرافيايي دسته بندي کرده اند. کتاب مهدي منتظر آيت الله خراساني با تاکيد بر جنبه هاي فرهنگي دسته بندي هاي خوبي را در خود جاي داده است. همچنين کتاب الفجر القدس المهدي عليه السلام نوشته استاد مجتبي الساده براي اولين بار نشانه هاي نزديک به ظهور را ماه به ماه دسته بندي کرده اند که در نوع خود بي نظير است. مجموعه اين نشانه ها را به ترتيب حروف الفبا و به شکل رايج معجم نويسي مي توانيد در کتاب چهارجلدي معجم الملاحم والفتن آيت الله دهسرخي ببينيد.
تحقيق مفصل و طولاني مدتي در حوزه نشانه هاي ظهور و منابع مربوط به آن داشتم که در پايان به اين نتيجه رسيدم که پس از تفکيک حوادث پيش از قيامت و پس از ظهور از مجموعه روايات اشراط الساعه و علائم ظهور ميزان نشانه هاي باقيمانده را به حداقل بيست و يک شکل مي توانيم دسته بندي کنيم: براساس مناطق جغرافيايي، آسيبهاي اجتماعي، بلاياي طبيعي، زمانه وقوع، شخصيتهاي جريان ساز آخرالزمان و... بخشي از اين دسته بندي ها تا کنون انجام شده و بخشي از آنها نيازمند تحقيقات جدي و نوين است.
چه ضرورتي داشته که اين همه به موضوع نشانه هاي ظهور پرداخته شود و چه فوايدي براي ما به دنبال دارد؟
قبل از پاسخ به اين سوال مجددا تاکيد مي کنم مجموعه روايات مهدويت به موضوعات متنوع و متعددي مي پردازد که يکي از آنها نشانه هاي ظهور است؛ يعني ما گمان نکنيم همه آنچه درباره امام عصر عليه السلام به دست ما رسيده محدود به نشانه هاي ظهور نمي شود.
بحث نشانه هاي ظهور از اين جهت پررنگ تر از بقيه بخشها به چشم مي خورد که اساسا بشر کنجکاو و عجول آفريده شده و بر مبناي همين دو ويژگي دوست دارد هرچه سريعتر از آنچه قرار است در آينده اتفاق بيفتد با خبر شود. شما وقتي روايات را مرور مي کنيد مي بينيد اين کنجکاوي و پرسش از آينده از زمان حضرت آدم مطرح بوده است. با بررسي اجمالي مشاهده مي کنيم از 2000 نشانه گفته شده بيش از 1900 مورد آنها تا کنون اتفاق افتاده و تنها نشانه هاي حتمي آستانه ظهور و حوادث حاشيه آنها باقي مانده است. طبيعتا چنين پيگيري و استقصايي مي تواند چنين آثاري براي ما به دنبال داشته باشد:
1. يقين به علم غيب و علم به آينده معصومين عليهم السلام
2. افزايش اميد به وقوع و قرب ظهور
3. شناسايي جايگاه خود در نقشه هستي
4. آمادگي براي مواجهه با آسيبها و فتنه ها
5. ريشه يابي دقيقتر مشکلات و بحرانها
6. جهت يابي براي برنامه ريزي هاي خرد(فردي/ خانوادگي،...) و کلان اجتماعي(درون مرزي، درون ديني و مذهبي، بين المللي)
که براي پرهيز از اطاله کلام تفصيل آن را موکول به فرصتي ديگر مي کنم.
اين آثار از همه نشانهها به دست ميآيد يا برخي از آنها؟
همان طور که عرض کردم نشانه هاي ظهور را به بيست و اندي حالت مي توان دسته بندي کرد که در ميان آنها کم کارکردترين حالت دسته بندي بر اساس شخصيتها و جريانهاي سياسي است. فوايد گفته شده در بالا تقريبا از هيچيک از روايات مربوط به شخصيتها برنمي آيد و آنقدر که بر جريانهاي فکري،عقيدتي و فرهنگي آخرالزمان تاکيد شده بر دنيال کردن شخصيتها اصرار در روايات نمي بينيم. عمده تاکيد موجود درباره شخصيتها مربوط به آن دسته افرادي است که در شش ماهه و نهايتا يکساله پيش از ظهور در اطراف ما رخ نمايي مي کنند و براي بقيه دوره ها نمي توان چنين نتيجه اي به دست آورد. در ادامه مطالب انشاءالله در اين باره بيشتر توضيح خواهم داد.
مگر همه اين نشانه ها مربوط به دوره نزديک به ظهور نيست؟
خير. آخرالزمان در روايات شامل دوره هاي مختلفي مي شود. بخشي از روايات بيان کننده اين مطلبند که يک ميليون عالم و آدم قبل از حضرت آدم خلق شده و حضرت آدم و نسل او در انتهاي اين دوره قرار مي گيرند. در واقع اين دسته از روايات خلقت آدم را سرآغاز آخرالزمان بين مي کند. اين دست روايات خيلي کم هستند.اما روايت قابل توجهي در کنار آيات قرآن کريم بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را سرآغاز آخرالزمان و نشانه هاي قيامت مي داند. شما نگاه کنيد در قرآن کريم چنين تعابيري چشم نوازي مي کند:
- اقتربت الساعه و انشق القمر
- فقد جاء اشراطها
- اليس الصبح بقريب
- ....
روايات نشانه هاي ظهور عموما مربوط به دوره پس از غيبت کبري است و هرچه به دوره ظهور امام عليه السلام نزديک مي شويم حجم روايات بيشتر مي شود.
يعني ما اتفاقاتي داشتهايم که قرنها قبل اتفاق افتاده و در زمره نشانههاي ظهور خوانده شده است؟
بله. ما رواياتي داريم که با عبارت «ياتي علي الناس زمان...» شروع مي شود اين روايات بيان کننده وقوع تغيير و تحولي در دوره هاي بعد از معصومان عليهم السلام است و ناظر به زمان خاصي نيست. يکي از اتفاقات جالبي که در منابع تاريخي نقل شده اين است که خواجه نصيرالدين طوسي با استفاده از يکي از روايات آخرالزماني ماجراي حمله مغول به عراق را به سمتي که کم آسيب تر بود سوق داد و نهايتا با گذر ايام منجر به نفوذ تشيع در جريان مغول و کاهش فضار بر شيعيان شد.
با اين تعبير ما بايد به دنبال مصاديق نشانههاي ظهور باشيم؟
عرض کردم نشانه هاي ظهور متنوعند. درباره بخشي از آنها اين جمله درست است براي بخشي نه تنها غلط که آسيب زاست.
مي شود در اين رابطه بيشتر توضيح دهيد؟
ببينيد در روايات ما صحبت از اين است که در آخرالزمان دينداري چنان سخت مي شود که شخص در فاصله يک شب تا صبح يا صبح تا شب نميتواند ايمان خود را حفظ کند. اين مطلب هرچقدر به دوره ظهور امام عليه السلام نزديک شويم شديدتر ميشود. طبيعتا اين دست روايات ميتواند و بايد مبناي رصد اجتماعي ما قرار گيرند و در اين راستا، هم بايد سياستهاي پيشگيرانه داشته باشيم هم درماني. در مقابل اين دست روايتها، روايات مربوط شخصيتها و جريانهاي سياسي آستانه ظهور است. درباره اين روايات و مصداقيابي آنها خيلي جدي بايد احتياط کرد.
يعني نبايد به اين دست روايات کاري داشته باشيم؟
خير منظور بنده اين نبود. درباره اين روايات بايد پيگير مطالب باشيم اما اگر شباهتهايي ميان برخي از افراد و آن شخصيتها و جريانها ديديم حداکثر به عنوان يک احتمال بگوييم شايد آقاي فلاني مصداق فلان نشانه ظهور باشد شايد هم نباشد. والا لطمه هاي خيلي جدي را به دنبال مي آورد.
آيا مصداقي براي لطمه ها در ذهن داريد؟
در صفحه 78 به بعد کتاب نشانه هاي يار و چکامه انتظار نوشته آقاي عليزاده مطلبي نقل شده که کاملا مناسب اين سوال است. شايد بعضي به ياد داشته باشند در ايام حمله جورج بوش پدر به عراق مشهور شد يکي از مراجع کنوني و يکي از سخنرانان مطرحي که چند سال قبل فوت کردند، گفته بودند اين حمله از نشانه هاي ظهور است و قطعا تا چند سال آينده امام عليه السلام ظهور خواهند کرد. در آن کتاب آمده که نويسنده به همراه جمعي از دانشجويان به ديدار آن سخنران در قم رفته بودند تا از محضرش استفاده کنند. او اين ادعا را براي آنان با همين قطعيت تکرار کرده بود. آقاي عليزاده مي نويسد بعد از سخنراني تمام تلاشم را کردم که دانشجويان اين مطلب را جدي نگيرند که نشد. حدود دوسال بعد يکي از آن دانشجويان را در مشهد ديدم و از سرنوشت آن جمع پرسيدم،گفت تعدادي از آنان با اصل دين مشکل پيدا کردند و...
مشابه اين جريان را اوايل دهه 80 با جمعي از دانشجويان يکي از دانشگاههاي بزرگ تهران تجربه کردم. آسيب جدي تطبيق اين دست نشانه ها اين است که با معلوم شدن اشتباه بودن اين تطبيق عده اي اصل مهدويت و تشيع را زير سوال مي برند و منکر مي شوند. اين نکته را هم در اينجا متذکر شوم که ما گاه پيگير مصاديق مي شويم گاه مصداق سازي مي کنيم. حالت اول به شکل احتمالي بيان مي شود و حالت دوم به شکل قطعي که در ادبيات ديني از آن به تفسير به راي تعبير مي شود. اين حالت دوم همسو با برنامه ها و خواسته هاي دشمنان است که چه عمدي باشد چه سهوي.
چطور مي شود که جرياني داخلي و ولايي همسو با دشمنان حرکت کند؟
قرآن کريم تعبير جالبي دارد مي فرمايد: لن يرضي عنک اليهود و النصاري حتي تتبع ملتهم؛ خداوند به کنايه از مسلمانان خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد يهود و مسيحيان تنها زماني از تو راضي مي شوند که دست از اسلام برداري و از آنها پيروي کني. اساسا بناي دشمن هميشه بر تضعيف باورهاي اعتقادي اسلامي بوده و اين تلاش هرگز تعطيل نشده است. اوايل پيروزي انقلاب شايع کرده بودند چهره امام خميني در ماه ديده شده و خيليها هم به اين دامن زده بودند. نهايتا بعد از پيگيري و دستگيري و بازجويي ها مشخص شد اين طرح در موساد طراحي و به دست عوامل ساواکي آنان اجرا شده بود. ظاهر اين ماجرا تعظيم و تکريم امام بود و عوام از اين بابت فريب خوردند اما باطن آن خشکاندن ريشه هاي اسلام با استفاده از تيغ تيز خرافات بود. قرآن کريم به ما دستور داده که قولوا قولا سديدا؛ محکم حرف بزنيد جوري که به تعبير امروزي ها مو لاي درز آن نرود. حتي در جاي ديگر به مومنان دستور مي دهد جوري حرف نزنيد که دشمن بتواند از آن سوء استفاده کند.در آيه 104 سوره بقره چنين آمده که:
اى افراد باايمان! (هنگامى که از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درک آيات قرآن مىکنيد) نگوييد: «راعنا»؛ بلکه بگوييد: «انظرنا». (زيرا کلمه اول، هم به معنى«ما را مهلت بده!»، و هم به معنى«ما را تحميق کن!» مىباشد؛ و دستاويزى براى دشمنان است.) و(آنچه به شما دستور داده مىشود) بشنويد! و براى کافران(و استهزاکنندگان) عذاب دردناکى است
ما وقتي براي نشانه هاي ظهور و شخصيتهاي آخرالزمان، مصداق سازي مي کنيم دقيقا از همان جنس رفتاري را انجام داده ايم که دشمن مي خواسته انجام بدهد. شما وقتي مي گوييد فلاني قطعا همان سيد يا فرمانده عصر ظهور است مثل اين است که بگوييد چهره امام در ماه ديده شده چون هر دوي اينها مصداق قول سديد نيست و اسلام و اهل بيت عليهم السلام هرگز چنين رفتاري را تاييد نمي کنند.
آيا در سالها و قرون قبل هم اين مصداق يابي ها دچار خطا شده اند؟
سوال خيلي خوبي است. ما وقتي به تاريخ نگاه مي کنيم مي بينيم موارد اشتباه کم نبوده است. در اينجا به چند مورد تطبيق مصداقها که در بسياري موارد خلافش ثابت شده اشاره مي کنم:
پرچمهاي سياه: قيام عباسيان(در کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور)، دولت صفويه(کتاب رجعت علامه مجلسي) و الان انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران(در کتاب دهه80 دهه ظهور)
خروج مردي از مشرق: قيام عباسيان(در کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور)، مشروطه، جنبش آيت الله کاشاني(در کتاب دهه80 دهه ظهور)، قيام امام خميني
همزماني خروج يماني، سفياني و خراساني: امام خميني، آيت الله خامنه اي و صدام(در کتاب دهه80 دهه ظهور)
خروج مردي از قزوين: امام خميني(در کتاب دهه80 دهه ظهور) و رضاشاه (در سايت ظهور نزديک است)
سفياني:افسر ارشد لشکر سوريه(به نقل از مرحوم بهلول و امام موسي صدر)، پادشاه اردن(در سايت ظهور نزديک است)
دجال: فرهنگ غرب، ماهواره(در کتاب دهه80 دهه ظهور)، بوش(همان، سايتهاي مسيحي)
شيصباني:صدام(در کتاب دهه80 دهه ظهور و سايت ظهور...)
عوف سلمي: صدام(در کتاب دهه80 دهه ظهور)
يماني: امام خميني(در کتاب دهه80 دهه ظهور)،سيد حسن نصرالله(سايت ظهور...)،حوثي(سايتهاي متعدد در ايام نبرد يمن)
شعيب بن صالح:آقاي هاشمي رفسنجاني(در دهه60 اين مطلب مشهور بود)، سيد رحيم صفوي(در ايام فرماندهي سپاه شهرت يافته بود)، سردار شمخاني(در ايام وزارت دفاع شهرت يافته بود)، دکتر احمدي نژاد(سايت ظهور... و برخي ديگر از طرفداران ايشان)
سيد حسني: آقاي خاتمي(در کتاب دهه80 دهه ظهور)،آيت الله حکيم(سايت ظهور...)
طلوع خورشيد از مغرب: بازگشت امام خميني از فرانسه(در کتاب دهه80 دهه ظهور)،ظهور امام زمان عليه السلام و وقوع اين رخداد در سال 2012(مشهور شده پس از اکران فيلم هاليودي2012 و اخبار حاشيه اي آن به خصوص از ناسا)
قتل نفس زکيه در کوفه: شهيد محمدباقر و بنت الهدي صدر(در منابع متعددي ديده ام که الان به ياد ندارم شايد در منتظر تاريخ آقاي مدرسي و روزگار رهايي آمده باشد)، شهيد حکيم(در کتاب دهه80 دهه ظهور و سايت ظهور...)
و...
شما نگاه کنيد هرکسي از ظن خود همراه نشانه هاي ظهور شده و در حد گمان و محدود به حوادث دوره زندگي خود به تطبيق نشانه بر حوادث و شخصيتهاي اطرافش پرداخته است. در اين ميان کتابهايي مثل دهه 80 دهه ظهور انشاءالله، بشارت ظهور و نيز سايت ظهور نزديک است با سرعت بيشتري به تطبيق اين مصاديق پرداخته اند. در اينجا بد نيست خاطره اي را از آيت الله استادي نقل کنم. ايشان در هماش دوسالانه بررسي ابعاد وجودي حضرت مهدي عليه السلام در سال 1379 نقل مي کردند ضمن بررسي آثار خطي قرن نهم (همان طور که مي دانيد ايشان خيلي در حوزه نسخ خطي تخصص و تسلط دارند) به کتابي از يکي از علماي آن دوره برخوردم(ايشان نام کتاب و مولف را ذکر کردند که متاسفانه بنده از خاطرم رفته است) چنان داد پر شدن جهان از ظلم و ستم را سر داده اند و تاکيد مي کنند بر اين اساس ظهور نزديک است گويا تا چند ماه يا چندسال ديگر قطعا ظهور اتفاق مي افتد. الان چند صد سال از آن تاريخ گذشته و هنوز ظهور امام عليه السلام رخ نداده است. ما بايد در اين تطبيق دادنها بايد براي خود احتمال خطا هم قائل شويم و اينقدر قطعي صحبت نکنيم.
شما خودتان را جاي دشمنان و حتي افراد بي اعتقاد يا کنجکاو نسبت به تشيع بگذاريد؛ با ديدن اين همه آشفتگي چه احساسي به شما دست مي دهد؛ خصوصا در موردي که فاصله ميان تطبيق از رضاشاه تا امام خميني مي شود. آيا جز اين است که دشمن به تمسخر و بقيه به طرد اسلام و تشيع مي پردازند؟ مقالات سه قسمتي تطبيق آقاي احمدي نژاد و شعيب بن صالح در سايتهاي بالاترين و پيک نت (به تصريح سايت ظهور ) براي تمسخر و خنده به مخاطبان ارائه مي شود. با توجه به آيه 104 سوره بقره ما نمي توانيم به طعن و تمسخر دشمنان بي توجه باشيم و نبايد به گونه اي صحبت کنيم که اسباب مضحکه دشمنان را فراهم کنيم. اگر زماني بيان ما مصداق قول سديد و بيان محکم و بي خدشه شد مي توانيم به تمسخر و طعن دشمن بي اعتنا شويم. همان طور که مي بينيد هردونتيجه تمسخر و طرد به نفع دشمن است و ما فرصت جذب افراد به تشيع ويارسازي براي امام عصر عليه السلام را خودمان از بين مي بريم. عجيب اينجاست که به جاي پذيرفتن نصايح مشفقانه و اشکالات وارد به خود، رفتار خود را مصداق درخواست اهل بيت عليهم السلام تيتر مي کنيم. گويا براي اثبات ما بايد اهل بيت عليهم السلام هم علاوه بر ياران امام زمان عليه السلام هزينه شوند.
نويسندگان سايت ظهور نزديک است(u313) بر اين باورند که تطبيق آنان بر اساس روايات و مباني عقلي است. نظر شما در اين باره چيست؟
نکته اول اينکه آنان مدعي هستند درباره نشانه هاي ظهور هزاران حديث به دست ما رسيده که اين را به حساب سهو کلامي مي گذارم. عرض کردم کل روايات مهدوي در تمام ابواب متنوع و متعدد آن حدود6000 روايت است و گمان مي کنم هزاران روايت آن هم با نگاه تطبيق پذير بر حوادث دوره ما تعبيري علمي و دقيق نباشد.
ثانيا در تطبيقها اشکال، سفسطه، تحيل و تفسير به راي بسيار خودنمايي مي کند به نحوي که چاره اي نيست جز اينکه از واژه مصداق سازي استفاده کنيم. اين را هم ياد آور شوم در روايات به اهل تفسير به راي يا تحريف معنوي اخطار شده که اگر توبه نکنند بايد خود را مهياي نشستن در آتش نمايند.
فکر مي کنم اگر ابتدا به اشکالات بپردازيم بهتر باشد؟
من هم موافقم و چند مورد از آنها با هم مرور مي کنيم.
اولين اشکال جدي اين تطبيق توقيتي است که انجام شده است. همه مي دانيم توقيت کنندگان از ناحيه اهل بيت عليهم السلام به شدت نهي و طرد شده اند. به اين جمله نگاه کنيد:
« شايد بتوان با توجه به روايت 72 ماه( بنا بر روايتي که مورد اعتماد و استناد محققين است ، شعيب 72 ماه قبل از ظهور در ميان ايرانيان زمينه ساز ظهور خروج مي کند) ، ظهور شعيب بن صالح را بعنوان آغاز شمارش معکوس براي ظهور به حساب آورد ، از اين جهت ظهور و خروج شعيب از بسيارنزديک بودن ظهور خبر مي دهد.»
جز اينکه بگوييم معلوم نيست سرآغاز اين72ماه از چه زماني است. جالب اينجاست که اگر ما بخواهيم سرآغاز را ابتداي فعاليتهاي انتخاباتي بگيريم امام زمان عليه السلام بايد طي روزهاي آتي ظهور کنند و اگر سرآغاز آن،ابتداي رياست جمهوري ايشان باشد طي ماههاي آتي و اگر هم سرآغاز دوره استانداري يا شهرداري آقاي احمدي نژاد باشد که بايد قبول کنيم چندسالي از ظهور گذشته است. بهترين آغاز براي اقدامات در راستاي اصول گرايي و عرضه شعارعدالت و امثال آن در سطح مطرح در کل کشور از همان دوره شهرداري ايشان شروع شد جزاينکه دوستان دوره هاي خدمات پيشين رياست جمهور در اردبيل و تهران را بخواهند ناديده بگيرند.
اشکال دوم اين است که ظهور قطعا در اين سالها اتفاق مي افتد و بر همين اساس به دنبال تمام مصاديق نشانه ها در معاصران پرداخته اند؛ براي نمونه آيا نمي توان تصور کرد ميان مرگ عبدالله حاکم عربستان تا ظهور(حتي اگر همين ملک عبدالله الآن عربستان باشد) چندسالي فاصله باشد و در اين چند سال عربستان فاقد ثبات سياسي باشد؟
اشکال سوم هم اينکه بي محابا و قطعي اظهار نظر کردن است که پيش از اين درباره آسيبهايش صحبت شد.
اشکال بعدي اين است که روايات نشانه هاي ظهور را در معرفي اشخاص و جريانها محدود کرده اند گويا آنچه در روايات نشانه ها آمده تنها حاوي اين مطالب است حال آنکه اشاره کردم جريانها و شخصيتها يکي از بيست مطلبي است که در روايات نشانه هاي ظهور آمده است.
و بالاخره از همه اين اشکالات مهمتر اين است که ايشان به موضوع بداء هيچ توجهي نداشته اند . بنا بر اين اصل، ظهور ممکن است دچار تقديم يا تأخير بشود. وقتي درباره اصل ظهور احتمال تقديم و تأخير وجود به طريق اولي درباره نشانه ها اين احتمال وجود دارد.
اگر تعدادي از سفسطه هاي مقالات يادشده را هم بفرماييد ممنون مي شويم.
اولين مغالطه اتفاق افتاده تحديد و محدود کردن مفاهيم عام به خاص است. شما نگاه کنيد مجموعه صفات ظاهري شعيب در بسياري از مردم قابل مشاهده است و در ترکيب با ويژگيهاي شخصيتي هم باز مصاديق زيادي در تاريخ و حتي دوره کنوني ما پيدا مي کند. آيا براي نمونه اين ويژگيها قابل تطبيق بر شهيد همت به عنوان لشکر 27 رسول الله صلي الله عليه و آله تهران نيست؟ اگر مبناي تطبيقي ايشان درست باشد بايد معاصران شهيد همت همت هم به اين نتيجه مي رسيدند. آيا اين نقض غرض مرد ادعاي نويسندگان سايت درباره فلسفه بيان نشانه هاي ظهور توسط اهل بيت عليهم السلام نيست؟
بديهي است تطبيق ويژگيهاي ياران حضرت بر آقاي احمدي نژاد به فرض صحت، دال بر انحصار در ايشان نيست.
دومين مغالطه تعميم مطالب محدود يا استقراي ناقص است که عکس مطلب قبلي به شمار مي آيد. مستندات نويسنده که براي ضرورت مصداق يابي به آن استناد کرده اند محدود به چند مورد خاص است؛ در صورتي که در موارد ديگر شما چنين تاکيداتي نمي بينيد مثلا درباره قيسي، مغربي، مصري و... و يا ديگر موارد. به عبارت ديگر شايد ما مامور به شناسايي و پيگيري مصاديق احتمالي سفياني، خراساني و تعداد محدودي از افراد باشيم نه همه آنها و فايده بيان اين مطالب همان مورادي باشد که در ابتداي گفت و گو عرض کردم
و با ترک مصداق شناسي «هزاران روايت نشانه ظهور» از کارکرد و خاصيت نمي افتند.
سومين مطلبي در اين راستا که مي توان به آن اشاره کرد استفاده از مستندات و مداليلي است که اصلا براي اثبات مدعا مناسب نيستند؛ براي نمونه ببينيد:« گوش به فرمان امام در زمان جنگ و رفتن به جبهه ها و.... تاامروز مطالعه مستمر و مداوم صحيفه نور امام » مطالعه مداوم صحيفه نور و نه البته صحيفه امام خميني که از آن کاملتر است چه چيزي را ثابت مي کند؟ گوش به فرمان بودن رفتاري عملي است و بايد مصداقهاي رفتاري و عملي براي آن برشمرد نه نظري! و آيا همه آنان که صحيفه نور و امام را مي خوانند و امروز پيگير سخنرانيهاي مقام معظم رهبري هستند گوش به فرمان ايشانند؟ اگر اين استدلال درست باشد ما بايد گوشه به فرمان ترين افراد را در کاخ سفيد بيابيم!
يا مثلا براي اثبات خراساني بودن مقام معظم رهبري از سکوت ايشان در پاسخ استناد کرده اند؛ گويا دوستان عرصه را با عرصه خواستگاري اشتباه گرفته اند که سکوت نشانه تاييد و رضايت فرض شده حال آنکه مبنايي در ميان علما و حوزويان رايج است که الباطل يموت بترک ذکره؛ بر اين اساس به بعضي از مطالب و سوالات نمي پردازند چون اساسا آنها را از حيص اعتبار ساقط مي دانند و پرداختن و پاسخ دادن به آن را به نحوي تاييد آن مي دانند.
چهارمين مغالطه ناديده گرفتن احتمالا مصلحتي برخي مطالب مانند نسبت شعيب با قبيله بني تميم است. قاعدتا بايد اين وِيژگي براي شعيب بن صالح ويژگي شناخته شده اي باشد والا ذکر آن در بيان اهل بيت عليهم السلام ضرورتي نداشت(بنابر همان مبناي نويسندگان سايت)همچنين است جواني شعيب بن صالح و ويژگيهاي ظاهري سفياني در تطبيق بر پادشاه اردن اگر اين متنها را به دانشجويان درس منطق کاربردي يا مغالطات بدهيد موارد متعدد و جالب ديگري هم به شما ارائه مي کنند که براي جلوگيري از اطاله مصاحبه به همين مقدار اکتفا مي کنم.
طبيعتا الان بايد نوبت موارد تحميل و تفسير به راي رسيده باشد؟
بله. اين دسته از اشتباهات را بايد مصداق مطالبي بدانيم که قافيه براي شاعر تنگ آمده و با اين حال مطالب خود را آورده است. تنها به چند مورد از اينها اکتفا مي کنم:
درباره تطبيق نام شعيب به آقاي احمدي نژاد آن را مردمي ترجمه کرده اند؛ شما اين تاويل را به هر زبانشناس يا متخصص علوم ديني نشان بدهيد غير ممکن است آن را قبول کند. گفته اند کارکرد تصغير واژگان در عربي تحبيب(اظهار محبت به مخاطب است) پس شعيب يعني محبوب و مردمي!
يا ببيند درباره سيد موسوي در خوزستان مي نويسند:« روايات زيادي در مورد او در دست نيست ، تنها روياتي که بيان مي کند در آستانه ظهور و همزمان به حرکت سپاه خراسان به رهبري سيد خراساني ، در خوزستان ايران ، مردم با سيدي موسوي بيعت مي کنند ، با توجه به قرائن متعدد اين سيد موسوي نه تنها در مقابل سيد خراساني و لشگرش نمي باشد بلکه به احتمال قوي بيعتش در راستاي کمک رساني به لشگر سيدخراساني مي باشد.» و در کنار اين مطلب شما عکس آيت الله جزايري را مي بينيد گويا هيچ مصداق ديگري در اين استان پهناور نمي تواند مصداق اين عبارات قرار گيرد.
در چند مورد از نوشته هاي خود به اين شعر مقام معظم رهبري استناد کرده اند:«دلبسته ياران خراساني خويشم» و اين را دليل بر اين گرفته اند که ايشان خود را مصداق سيد خراساني مي دانند. همان طور که بر همگان واضح است صنايع مختلف و متنوعي در اشعار به کار گرفته مي شود و بنا بر اينکه اين را ايهام، مجازو... بدانيم معناي اين مصراع متفاوت مي شود و هر برداشتي از اشعار جز بيان احتمال نيست و تنها خود شاعر است مي تواند بگويد منظورش چه بوده البته آن هم در حالتي که شاعر به هنگام سرودن قصد چندوجهي سرودن و ايهام گفتاري نبوده باشد!
در نوشته هاي اين سايت، اين تحميل تا آنجا پيش رفته که غزه را جزيي از کشور مصر دانسته اند:« مرد مصري بنا بر روايات جنبشي نظامي در مصر(غزه) برپا مي کند و بعد قيام سفياني نيز بين او و سفياني درگيريهايي پيش مي آيد، برخي اعتقاد دارند قيام مصري همان قيام تيره " قيس" در مصر است.» آيا خوانندگان سراسر دنيا با خواند اين عبارات و تحميل رأيها به ما بجا و بحق نمي خندند؟ موارد ديگر از اين دست را شما در متون مختلف اين عزيزان مي توانيد ببيند
يک سوالي که نويسندگان سايت ظهور....(u313) از موعود داشتند اين بود که چرا اين همه مطالب ما را درج نکرديد ولي جوابيه و نقد يکي از مقالات ما را آن هم بدون ارائه اصل مطلب با عجله منتشر کرديد؟
اين چند سوال بود نه يک سوال! از آخر به اين چند سوال جواب مي دهم:
اولا در موعود کاري بي حساب و کتاب و مطالعه ارائه نمي شود اما در عين حال قدر وقت را هم مي دانيم. به عبارت بهتر اين طور نيست که چنان با عجله کار کنيم که کار ناپخته ارائه شود ليکن تمام تلاش بر اين است که مطلب در اسرع وقت و بهترين زمان ممکن البته با تمام محدوديتهايي که از حيث نيرو و امکانات و.... داريم به دست مخاطب برسد به هر حال:
قدر وقت ار نشناسد دل و کاري نکند بس خجالت که از اين حاصل ايام بريم
ثانيا اينکه چرا مطالب سايت دوستان را نقل نکرديم قبل از هر چيز به علت وجود اين همه اشکال و ضعفي است که در مطالب وجود داشته و در وهله بعدي اساسا بناي موعود بر پيگيري و ارائه چنين خط مشي تطبيقي و مصداق يابي يا مصداق سازي نيست. نويسنده محترم و توانمندي را در قم مي شناسم که با استفاده از مجموع آيات قرآن، روايات، مطالب کتب مقدس ساير اديان، منابع نجومي و نيز ادبي و پيشگويانه اقوام مختلف و نيز علوم غريبه پيشگوييها و پيش بينيهاي قابل توجهي دارد. البته هنوز او را نديده ام. اين طلبه بزرگوار اوايل تابستان سال قبل از حمله آمريکا به عراق مجموعه اي را براي مجله ارسال کرده بود. تقريبا تمام پيش بيني هاي ايشان حتي زمان حمله درست از آب درآمد. موعود نه قبل از حمله و نه پس از آن هيچ مطلبي در اين رابطه از ايشان نياورد. حجم محاسبات و تحليلهاي اين نويسنده به حدي رسيد که ديد نمي تواند به روزترين اطلاعات را به شکل کتاب به جامعه ارائه کند وبلاگي را راه اندازي کرد و مرتب مطالبش را در آنجا درج مي کرد. بخش قابل توجهي از اطلاعات و پيش بينيهاي اين وبلاگ هم درست از آب درآمد اما اين بزرگوار تا آنجا پيش رفت که تاريخ ظهور را هم تعيين کرد و خب همان طور که توقع داشتيم اين يکي اشتباه از آب درآمد. وقتي تلفني علت تعطيل شدن وبلاگ را از ايشان پرسيدم با حسرت اين روايت امام صادق عليه السلام را که در کتاب شريف کافي آمده برايم نقل کرد که:
أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِين
خدا نخواهد جز آنکه با وقتى که وقتگذاران تعيين کنند مخالفت کند (پس هر که براى ظهور آن حضرت وقتى معين کند، واقع و حقيقت و زمانى که خدا آن حضرت را ظاهر کند بر خلاف آنست)
شما مقايسه کنيد وقتي مطالبي با اين همه پشتوانه در موعود نمي آيد مطالب اين سايت که جاي خود دارد و هرگز قابل مقايسه با آن نيست. مطلبي در تطبيقهاي دوستان سايت ديدم که واقعا مصداق اين بود که از سر قافيه به تنگ آمدن اين مطلب را نوشته اند:
« در مورد قسمت دوم اسم شعيب بن صالح که " صالح " مي باشد بايد دقت کرد که صالح در اينجا در نقش پدر براي شعيب مي باشد. که با بررسي اين بخش نيز به ربط زيبا و پرمفهومي دست مي يابيم .
صالح را چه به مفهوم عام آن يعني نيکوکار بگيريم مي تواند منطبق بر نام پدر احمدي نژاد باشد و چه به معناي خاص آن يعني " صالح پيامبر " بايد گفت طبق برخي نقل قولها شغل حضرت صالح(ع) آهنگري بوده است و همانطور که ميدانيد شغل پدر آقاي احمدي نژاد هم آهنگري بوده است.(با تشکر از دوست عزيزي که مطلب قرآني اين رمزگشايي را تهيه فرمودند)»
تمام منابع حديثي و روايي مان را مرور کردم در هيچيک از آنها نديدم گفته باشند جناب صالح پيامبر عليه السلام آهنگري مي کرده است. واقعا شان موعود در اين همه سال درج اين چنين نوشته هايي نبوده است.
و بالاخره مگر هر مطلبي که نقدش ارائه مي شود اصل مطلب را هم مي آورند به خصوص در شرايط کنوني که هرکس در عرض چندثانيه مي توان با استفاده از موتورهاي جست و جوي اينترنتي آن را پيدا کرد. به علاوه که کليدواژه هايي که براي جست وجوي مطلب به خواننده کمک مي کرد در مقاله نقد آمده بود.
موضوع لزوم توجه به عدم افشاي سر که در صحبتهاي آقاي شفيعي سروستاني آمده بود چيست؟
از قديم گفته اند: هرکه را اسرار حق آموختند مهرکردند و دهانش دوختند
در منابع تاريخي ما هم نکته بسيار مهمي درباره حسين بن روح و انتخاب او به عنوان نايب امام عصر عليه السلام آن هم با وجود علماي بزرگي همزمان با او اشاره شده که نقل آن در اينجا خالي از لطف نيست:
از ابو سهل نوبختى پرسيدند. چطور شد که حسين بن روح نائب امام زمان شد و تو نشدى؟
در جواب گفت: ائمه طاهرين عليهم السلام بهتر ميدانند چه کسى را باين سمت برگزينند. من مردى هستم که دشمنان شيعه (اهل تسنن) را ملاقات نموده و با آنها در امور اعتقادى مناظره ميکنم.
اگر من مانند ابو القاسم (حسين بن روح) مکان امام زمان عليه السّلام را ميشناختم شايد در موقع مناظره که درآوردن دليلى معطل ميشدم براى اثبات مدعا جاى او را بديگران نشان ميدادم! ولى ابو القاسم اگر في المثل امام در زير دامنش باشد و او را با قيچى پاره پاره کنند، دامنش را نمىگشايد که دشمنان او را ببينند!
بنا بر نقل وسايل الشيعه(ج16،ص236)در روايتي امام صادق عليه السلام فرمودند:
منظور از حمل نمودن امر ما، صرفا قبول و تصديق آن نيست، بلکه حمل امر ما، پوشيده داشتن و صيانت آن از غير اهلش است. به حاملان امر ما سلام برسان و به ايشان بگو: خداوند رحمت کند بنده اي را که محبت مردم را به ما جلب نمايد؛آنچه را درک مي کنند، برايشان بيان کنيد و آنچه را انکار مي کنند، از ايشان پوشيده بداريد.
گمان مي کنم بهتر است در پاسخ به اين سوال به همين مقدار اکتفا کنم، بهتر است.
مهمترين وظيفه ما در اين زمان چيست؟
پاسخ به اين سوال حداقل نيازمند دوساعت زمان است. اجمالا عرض مي کنم ما در گستره وسيع زمان و مکان مجموعه اي از نقشها را داريم؛ اين نقشها در نسبت و رابطه دو طرفه با خدا، خود، ديگر انسانها(اعم از خويشان، آشنايان و بقيه انسانها)، طبيعت و ديگر موجودات و مخلوقات خداوند در عرصه هاي فردي،جمعي و اجتماعي تعريف مي شود. مبناي عمل ما در تمام اين ابعاد بايد اين روايت قرار گيرد:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظر
هرکس دوست دارد در زمره ياران حضرت مهدي عليه السلام قرار گيرد بايد منتظر باشد و درحال انتظار با ورع و اخلاق نيکو رفتار کند.
ببيند امام باقر عليه السلام مي فرمايند:
من مات و ليس له إمام فموته ميتة جاهليّة، و لا يعذر النّاس حتى يعرفوا إمامهم. و من مات و هو عارف لإمامه لا يضرّه تقدّم هذا الأمر او تأخّره. و من مات عارفا لإمامه کان کمن هو مع القائم في فسطاطه.
آن کس که بى امام بميرد، مرگ او همچون مرگ در زمان جاهليت است، و اگر مردمان امامشان را نشناسند عذرى از ايشان پذيرفته نيست. و آن کس که با شناخت امام بميرد، زود و دير شدن اين امر به او زيانى نمىرساند (زيرا که او حق را شناخته و از آن پيروى کرده است)، و آنکه با شناخت امام خود از دنيا برود، همچون کسى است که با امام قائم باشد در خيمه او به سر برده باشد.
شما نگاه کنيد ما مامور به معرفتيم نه مصداق يابي و حتي مصداق سازي. واقعا عجيب است که دوستان تيتر کرده اند مصداق يابي نياز ضروري عصر ظهور!
ديدگاه موعود درباره فاصله ما با ظهور و امکان صحت تطبيقها چيست؟
موعود از پيشتازان نزديک دانستن ظهور است. شما طرح جلد شماره33 مجله را ببينيد يعني حدود يک دهه قبل از راه اندازي سايت ظهور... تيتر اصلي و درشت روي جلد اين عبارت است:
ظهور نزديک است!
موعود اولين جايي بود که سخنراني آيت الله ناصري با اين عنوان را منتشر کرد.در طول اين سالها اينقدر موعود از نزديکي ظهور فرياد زده که يکي از ماهنامه هايي که چند وقتي است در عرصه مهدويت منتشر مي شود به ما طعنه زده بود که شما چنان صحبت مي کنيد گويا قرار است همين سالها امام ظهور کند. اين مطلب در پي سخنراني آقاي شفيعي سروستاني در دانشگاه بين المللي قزوين بود که ايشان تبيين کرده بودند غير از نشانه هاي حتمي ظهور و نشانه هاي وابسته به آن باقي نشانه ها همه اتفاق افتاده اند و اين مطلب در سايتها و وبلاگها و ايميلهاي بساري بازتاب يافت. خيلي جالب است که دوستان سايت ظهور در نهايت بي ادبي ضمن نظرات خوانندگان مطلبي را درج کرده اند که حتي قابل نقل نيست. گويا حال موعود همان زبان حال حافظ است که :
حافظم در مجلسي دردي کشم در محفلي
بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت ميکنم
اما درباره امکان صحت تطبيقها را هم که مفصلا عرض کردم.
مطلب انتهايي
الحمدلله مصاحبه مفصلي بود و بالاخره در موعود هم خياط در کوزه افتاد و بعد از قريب12سال مصاحبه کردم فکر نمي کردم لااقل به اين زوديها در موعود مخاطب مصاحبه قرار گيرم. توصيه اي هم به دوستان دارم که در قالبي بيتي از مولوي يادآور مي شوم:
از خدا جوييم توفيق ادب / بي ادب محروم ماند از لطف رب.
