کد خبر 82966
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۰ - ۰۸:۳۸

مرد رمال با اغفال يك دختر جوان توانست تمامي اموال خانواده او را از چنگش درآورد و دختر ديگري را نيز با نيرنگ به عقد موقت خودش درآورد.

به گزارش گروه خواندنی های مشرق به نقل از شرق، مرد 49ساله‌اي روز چهارم آبان به كلانتري افسريه مراجعه و مفقود شدن تنها فرزندش را اعلام كرد. اين مرد در اظهاراتش گفت: «تنها فرزندم كه دختري 25ساله به نام آرزو است و به تازگي در مقطع كارشناسي ارشد دانشگاه قبول شده، دو روز قبل با 5/8 ميليون تومان پول نقد و طلاهايش از منزل خارج و بعد از آن ناپديد شد و تلفن همراهش را هم جواب نمي‌دهد.»
 

كارآگاهان پايگاه ششم پليس آگاهي در اولين پيگيري خود از طريق موبايل «آرزو» دريافتند تلفن همراه وي در همان روزي كه پدر وي اقدام به طرح شكايت كرده به فرد ناشناسي واگذار شده است. شخصي كه مدعي بود اين تلفن را خريداري كرده است شناسايي و احضار شد اما اطلاعات زيادي درباره آرزو نداشت.

در ادامه معلوم شد كه اين دختر آپارتمان مادرش را نيز به فروش رسانده است. اين موضوع زماني فاش شد كه خريدار براي اطلاع از زمان تخليه آپارتمان به اين محل مراجعه كرد. مرد خريدار به مادر اين دختر گفت چند بار و در نبود آنان از طريق بنگاه و با هماهنگي «آرزو» از آپارتمان بازديد كرده و تمامي مراحل خريد در بنگاه و محضر به اتمام رسيده است. اين آپارتمان توسط «آرزو» به مبلغي نزديك به يك‌صد ميليون تومان به فروش رفته و بيشتر مبلغ نيز دريافت شده و مابقي نيز به زمان تخليه موكول شده بود.

در مرحله بعدي رسيدگي به اين پرونده، از طريق خريدار آپارتمان، بنگاهي كه معامله در آنجا انجام شده بود شناسايي و معلوم شد «آرزو» با سند و وكالت بلاعزلي كه از مادرش در اختيار داشت، توانسته است كاملا‌ به صورت قانوني اين آپارتمان را به فروش برساند.

مادر «آرزو» كه داراي مدرك دكتراي علوم اجتماعي است در اين‌باره به افسر پرونده گفت: «من و پدر «آرزو» مدتي بود با هم اختلاف داشتيم. اين اختلاف اخيرا‌ منجر به جدايي بين ما شد. «آرزو» نيز چند ماهي است كه با من و پدرش ناسازگار شده و من در مقابل اصرارش در مورد آپارتماني كه در آن ساكن هستيم وكالت بلاعزل به او دادم، اما هيچ وقت فكر نمي‌كردم او بدون اطلاع من اقدام به فروش آپارتمان كند.»

كارآگاهان در ادامه تحقيقات از طريق بنگاه‌دار دو نفر را كه در جريان خريد آپارتمان و دريافت مبلغ از بانك حضور داشتند، شناسايي كردند. يكي از آنها جوان 33ساله‌اي به نام ياسر بود كه چك‌هاي خريدار را از بانك نقد كرده بود. «ياسر» كه چند بار به دلايلي با اين خانواده ديدار داشت مورد شناسايي خانواده دختر قرار گرفت.

در پيگيري‌هاي بعدي از اين جوان سه آدرس و مشخصات متفاوت به دست آمد و معلوم شد وي خود را وكيل پايه‌يك دادگستري، در جايي ديگر مدير كاروان حج و زيارت و در مورد سوم خود را دبير آموزش و پرورش معرفي كرده است.

در نهايت ياسر روز 21 آبان در خيابان امام خميني(ره) شناسايي و دستگير شد. متهم در اظهارات اوليه‌اش داشتن هرگونه اطلاع از سرنوشت «آرزو» را منكر شد، اما با توجه به مدارك و مستندات به‌دست‌آمده از جمله نقد كردن چك خريدار آپارتمان توسط وي در بانك، آشنايي‌اش با خانواده فاميل آرزو، حضور وي در مراحل خريد و فروش آپارتمان و... در نهايت مجبور به اعتراف شد و گفت: حدود يك سال قبل از طريق خانواده‌اي كه فاميل آرزو هستند با اين دختر در يك مجلس مداحي آشنا شدم.
 
در اين آشنايي فهميدم اين دختر به علت نداشتن تمايل به ازدواج با خواستگارش دچار مشكل شده و از طرف آن پسر تحت فشار است. همچنين وي با خانواده‌اش نيز مشكلاتي دارد. با اطلاع از اين موارد در فرصتي مناسب درباره مشكلاتش با وي صحبت كردم و او علاقه‌مند شد از اين وضعيت بيرون بيايد.
 
من در چندين جلسه نظر او را به سمت خودم جلب كردم و با پيشگويي و رمالي و استخاره توانستم ذهن او را تسخير كنم. اين دختر آپارتماني را كه به نام مادرش بود فروخت و پس از كسر طلب بانك، مابقي را به من داد و من خانه‌اي مجردي در جنوب شهر برايش اجاره كردم تا تنها در آنجا زندگي ‌كند. با راهنمايي متهم، «آرزو» همان روز شناسايي و به پليس آگاهي منتقل شد.
 
در اين ميان دختري به نام «مهديس» كه فاميل «آرزو» بود و آرزو از طريق وي با «ياسر» آشنا شده بود، با شنيدن موضوع پرونده «آرزو»، به اتفاق خواهرش به آگاهي مراجعه كرد و به افسر پرونده گفت: «ياسر» حدود 12 سال قبل با برادرم كه مداح اهل بيت است، در يكي از شهرستان‌ها هم‌خدمت بود. در آن زمان «ياسر» در مرخصي‌هاي مشتركش با برادرم، يكي، دو بار براي ديدن برادرم به خانه ما آمد و ما او را به‌عنوان يك هم‌خدمتي سربازي برادرم مي‌شناختيم. ياسر هم مداحي را شروع كرده بود اما دو برادرم در مداحي از همان نوجواني و جواني حرفي براي گفتن داشتند.
 
بعد از اتمام دوران سربازي سال‌ها «ياسر» هيچ ارتباطي با خانواده ما نداشت و تقريبا او را فراموش كرده بوديم تا اينكه حدود 5/1 سال قبل براي زيارت كربلا به اتفاق تعدادي از اعضاي خانواده از جمله مادر و خواهر بزرگ و برادر به كربلا مشرف شديم. در اين كاروان «ياسر» مداح و به نوعي مدير كاروان بود. در طول مسير و در كربلا وي به دور از چشم خانواده موضوع علاقه‌اش به من را مطرح كرد.
 
من نيز در جوابش با ناراحتي مساله متاهلي‌اش را به وي يادآور شدم و او در جوابم گفت با خانواده‌اش مشكلاتي دارد و از زندگي‌اش راضي نيست. من به علت متاهل بودن ياسر، در طول زيارت كربلا پاسخ مثبتي به وي ندادم. پس از مراجعت از كربلا، درحالي كه رفت و آمدهاي ياسر به خانه ما دوباره شروع شده بود در هر فرصتي موضوع را پنهاني پيش مي‌كشيد و حتي برايم دليل آورد كه مي‌تواند بدون اجازه پدر و خانواده‌ام، مرا براي محرم شدن به عقد خود درآورد. ياسر كم‌كم با حرف‌هايش مرا به سمت خود جلب كرد و ما صيغه خوانديم. در هفته‌هاي بعد حتي خانه‌اي را برايم اجاره كرد.
 
بعد از حدود يك سال از عقد پنهاني ما، خواهرم به رفتارهاي من شك كرد و من اين موضوع را به «ياسر» گفتم. ياسر نيز به بهانه‌هايي به خواهرم نزديك شد و به بهانه اينكه براي او يك خواستگار مناسبي سراغ دارد، سعي كرد وي را ساكت كند تا كسي به اين رازمان پي نبرد اما خواهرم نتوانست اين مساله را از مادرم پنهان كند و زماني كه مادرم فهميد از هوش رفت و خواهرم به دليل آبروي خانوادگي و ترس از برادرانم توانست مادرم را راضي كند فعلا موضوع از خانواده مخفي بماند تا اوضاع خراب‌تر نشود.
 
در همين روزها بود كه ما گم شدن «آرزو» را فهميديم. وقتي متوجه شديم «ياسر» باعث اين كار بوده و مهم‌تر از همه دخالت «ياسر» در اختلافات خانوادگي «آرزو» علت اصلي طلاق پدر و مادرش بوده، نتوانستم موضوع را پنهان نگه دارم. از طرفي اين فرد شياد آينده مرا هم با فريبكاري و نيرنگ خراب كرد. وقتي كه «آرزو» در جريان داستان زندگي مهديس قرار گرفت، فهميد تمامي اتفاقات به وجودآمده نقشه‌ ياسر براي به دست آوردن 65 ميليون تومان پول خانه به علاوه ميليون‌ها تومان طلا و لوازم گران‌قيمتي بوده كه پدر و مادرش براي تنها فرزند خود خريده بودند.
 
در اين مرحله دختر فريب‌خورده به افسر پرونده گفت: «وقتي كه «ياسر» از اختلاف پدر و مادرم با هم و نارضايتي من از اين مساله و همچنين عدم تمايلم به ازدواج با يك پسر جوان و مقاومتم در مقابل سماجت‌هاي اين پسر مطلع شد، به بهانه خيرخواهي و راهنمايي و اينكه مي‌تواند به من كمك كند كم‌كم در ذهنم نفوذ كرد و حتي در اين راه از يك رمال حرفه‌اي كه استاد او بود، كمك گرفت.
 
من زندگي پدر و مادرم را به حراج گذاشتم و آينده خودم و پدر و مادرم را نابود كردم و تمامي پول‌هاي فروش خانه، طلاها و لباس‌هاي گران‌قيمت را در اختيار «ياسر» گذاشتم چون او با دلايل شيطاني و پوچ و با كمك فرمول‌هاي رمل و اسطرلاب و پيشگويي و... مي‌گفت كه تمامي اندوخته‌هاي پدر و مادرت حرام است و شيطان در خانه و زندگي ما رخنه كرده و بايد براي دور شدن شيطان از زندگي خود خانه و همه دارايي‌هاي ديگرمان را بفروشيم و از نو و از راه‌حلال براي خود امكانات و خانه فراهم كنيم. من با آموزش‌هاي «ياسر» آپارتمان كوچك مادرم را با قيمت خيلي پايين فروختم و تمام پولش را به اين مرد دادم.
 
در ‌حالي‌كه مادرم با تلاش خودش و حمايت‌هاي پدرم توانسته بود مدرك دكتراي علوم اجتماعي بگيرد و دفتر مشاوره‌اي را اداره كند و زندگي ما كم‌كم با درآمدهاي مادر داشت رنگ رفاه و آسايش به خودش مي‌گرفت كه من همه چيز را خراب كردم. من حتي به وسايل خانه هم رحم نكردم و وسايلي مثل آينه و شمعدان و ساير وسايل قيمتي خانه را فروختم و تمام پولش را به اين فرد دادم.»
 
پس از روشن شدن جزييات ماجرا «ياسر» يك‌بار ديگر تحت بازجويي قرار گرفت و در اعترافات خود گفت: «با پول‌هاي به دست آمده نزديك به 14 ميليون تومان از بدهي‌هايم را پرداختم، يك دستگاه خودرو پژو 206 خريدم، حدود هشت ميليون تومان را به استادم كه رمال است و اين كار را به من ياد داده، دادم، مقداري وسايل خريدم و مابقي پول‌ها را هم در اختيار دارم. بنابراين گزارش، ياسر اكنون در حالي در بازداشت به سر مي‌برد كه پليس احتمال مي‌دهد وي افراد ديگري را نيز به همين شيوه فريب داده باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۳
    0 0
    چه شیاد هایی پیدا میشن !!! و از اون بدتر چقدر دخترای جامعه ساده هستن

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس