سرویس جهان مشرق- سند راهبردهای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا (۲۰۱۷) از سوی کاخ سفید منتشر شد. در این میان، دو بخش از سند بیش از همه از اهمیت برخوردار است: اولی اینکه چین و روسیه به عنوان دو تهدید اصلی برای آینده هژمونی آمریکا بر جهان معرفی شدهاند و دوم اینکه برجستهنمایی تهدید ایران به جای اسرائیل و دیگران در منطقه غرب آسیا در دستور کار دولت ترامپ قرار گرفته است.
چهار راهبرد اصلی در سند امنیتی ملی ترامپ
سند ۲۰۱۷ از چهار راهبرد اصلی سخن میگوید که اولی در مرکز و اولویت اصلی است و پس از آن اولویتهای بعدی قرار دارد. حفاظت از فرهنگ و سبک زندگی آمریکای در کنار مردم و سرزمین ایالات متحده اولویت اصلی دولت آمریکا قرار گرفته است زیرا یک ملت بدون فرهنگ خود، گویی بخشی از ملت دیگر است بنابر این بدون حفاظت از فرهنگ، حفاظت از ملت آمریکا معنایی ندارد. در اولویت بعدی، تداوم پیشرفت و شکوفایی این ملت است که نتیجه آن تقویت قدرت ایالات متحده است.
در حلقه بعدی با قدرتی که به دست آمده، امنیت آن تأمین شده و دائماً در حال بازتولید و افزایش است، میتوان دولتهای رقیب و دشمنان تهدیدساز را بدون درگیری خشونتآمیز و هزینهساز به سمت منافع آمریکا سوق داد و مجبور کرد. در این فرآیند فشار، تقویت مزیتهای نسبی ایالات متحده و هماهنگی با متحدان خارجی نقش تعیینکنندهای دارد. در مرحله آخر و در اولویت بعدی نسبت به رفع تهدیدها، تأمین روند گسترش نفوذ ارزشهای آمریکایی در جهان در دستور کار واشینگتن قرار گرفته است تا تسهیلکننده گسترش هژمونی ایالات متحده بر جهان باشد.
مهمترین قسمت سند؛ راهبرد سوم:حفظ صلح از طریق افزایش قدرت با ترجیح مؤلفههای قدرت سخت بر نرم
مشاوران امنیتی دانلد ترامپ سه لایه از بازیگرانِ تهدیدکننده امنیت آمریکا در عرصه بینالملل را در توضیح راهبرد سوم ترسیم میکنند: «قدرتهای تجدیدنظرطلب چین و روسیه، دولتهای سرکش ایران و کره شمالی و سازمانهای فراملیتی تهدیدبرانگیز به ویژه گروههای تروریستی جهادی» . راهبردنگاران دولت ترامپ، این سه تهدید را جبهه مقابل «جوامع آزاد» معرفی میکنند و در تشریح آن به توضیح نسبتاً جدیدی در مورد چین و روسیه اشاره میکنند که جای تأمل دارد:
«چین و روسیه میخواهند جهانی را شکل دهند که دقیقاً در نقطه مقابل ارزشها و منافع ایالات متحده قرار گیرد. چین به دنبال بیرونراندن ایالات متحده از منطقه هند-اقیانوس آرام، گسترشدادن الگوی اقتصاد دولتی خود و نظم بخشیدن دوباره به منطقه به نفع خود است. روسیه هم میخواهد بار دیگر جایگاه خود را به عنوان ابرقدرت تحکیم و در نزدیکی مرزهای خود حوزه نفوذ ایجاد کند. لزوما اهداف این دو کشور منطبق نیست. ایالات متحده آمادگی دارد در زمینههای مرتبط با منافع مشترک با هر دو کشور همکاری کند.
برای چندین دهه سیاست ایالات متحده در این باور ریشه داشته که حمایت از افزایش قدرت چین و پیوستن آن به نظم بینالمللیِ پس از جنگ میتواند به لیبرالسازی این کشور منجر شود. اما برخلاف آنچه امید میرفت، چین قدرت خود را به بهای تضعیف حاکمیت سایر کشورها توسعه داد. چین به جمعآوری و بهرهگیری از اطلاعات در مقیاسی بینظیر و توسعه برخی از ویژگیهای نظام خودکامه خود ازجمله فساد مالی و نظارت شدید بر مردم پرداخت. این کشور با اختصاص بودجه بسیار درحال ساخت توانمندترین ارتش جهان بعد از ایالات متحده است. زرادخانه هستهای چین درحال توسعه بوده و از تنوع بالایی برخوردار است. بخشی از نوسازی ارتش چین و توسعه اقتصادی این کشور مرهون دسترسی آن به نوآوریهای اقتصادی ایالات متحده ازجمله دانشگاههای این کشور است که در سطح جهان از رده بالایی برخوردارند.
هدف روسیه تضعیف نفوذ ایالات متحده در جهان و جداکردن واشنگتن از متحدان و شرکایش است. روسیه به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و اتحادیه اروپا به عنوان تهدید مینگرد. روسیه در حال سرمایهگذاری روی توانمندیهای نظامی جدید از جمله سامانههای هستهای (که همچنان مهمترین تهدید وجودی ضد ایالات متحده محسوب میشود) و توانایی های بیثباتکننده سایبری است. روسیه با بکارگیری شیوههای جدید خرابکاری به مداخله مخفیانه در امور سیاسی دیگر کشورهای جهان مشغول است. ترکیب بلندپروازی روسیه و افزایش تواناییهای نظامی آن مرزی بیثبات در منطقه اوراسیا ایجاد کرده، جایی که خطر بروز درگیری به دلیل محاسبات نادرست روسیه درحال افزایش است.»
سیاست اصلی دولت ترامپ در مقابله با این سه تهدید (قدرتهای تجدیدنظرطلب، دولتهای سرکش و سازمانهای تروریستی) به کارگیری همه توان داخلی ایالات متحده بدون رودربایستی و ائتلاف با همه متحدان خارجی و دولتهای همراستا است:
«ایالات متحده به دنبال همکاری با رقبا آن هم از موضع قدرت است. برای رسیدن به این هدف، باید مطمئن شویم که توان نظامی ما از همه برتر است و کاملاً با توان نظامی متحدانمان و همه اهرمهای قدرت ما همآهنگ و یکپارچه است. برخورداری از یک ارتش قدرتمند تضمین میکند که دیپلماتهای ما میتوانند از موضع قدرت عمل کنند. در چنین صورتی، ما به همراه متحدان و شرکایمان نسبت به هرگونه تجاوزی به منافع ایالات متحده بازدارنده خواهیم بود و درصورت بروز تجاوز، آن را شکست میدهیم و احتمال مدیریتکردنِ رقابت، بدون بروز درگیریهای خشونتآمیز و همراه با حفظ صلح را افزایش میدهیم.»

نکته مهم در بکارگیری توان داخلی، سهم عمدهای است که دولت ترامپ به ابزار قدرتِ سخت داده و گویی به دوران استعمار کهن و فتح سرزمینها با قدرت باروت بازگشته است. نشانه این امر، آن است که در این سند امنیتی در زمینه توان داخلی برای مقابله با بازیگرانِ تهدیدکننده امنیت آمریکا در عرصه بینالملل، بر تقویت مزیت نسبی واشینگتن تأکید و از حوزهها و مؤلفههای زیر به عنوان مواردی نام برده شده است که آمریکا باید مزیت نسبی خود را تقویت کند تا در همکاریها و تعاملات و تخاصمها دست بالا را برای منافع خود تضمین کند:
قدرت نظامی، صنایع دفاعی، توان هستهای، توانمندیهای فضایی، فضای سایبر، توانمندیهای اطلاعاتی. ترجیح قدرت سخت بر نرم در این زمینه کاملاً روشن است.
در این سند تأکید شده که دولتهای گذشته آمریکا از زمان فروپاشی شوروی دائماً بر طبل کاهش بودجه نظامی کوبیدهاند بر اساس این باور نادرست که مردمان جهان، خود به سمت ارزشهای دنیای آزاد حرکت میکنند و همین «غفلت» موجب شده که دولتهایی مانند چین و روسیه، خلأ قدرت را در برخی مناطق جهان پر کنند:
«از دهه ۱۹۹۰ ایالات متحده تاحد زیادی از آسودگی خاطر راهبردی برخوردار بود. ما تصور میکردیم که برتری نظامی ما تضمین شده است و برقراری صلح دموکراتیک اجتنابناپذیر است. ما بر این باور بودیم که گسترش اعتقادات لیبرال دموکرات و گسترش شمول آن میتواند به طور بنیادی ماهیت روابط بینالمللی را تغییر دهد و اینکه رقابت میتواند راه را برای همکاری صلحآمیز باز کند. ایالات متحده به جای افزایش تواناییهای نظامی خود همزمان با افزایش خطراتی که امنیت ملی ما را تهدید میکردند، به طور چشمگیری به کوچکسازی ارتش تا پایینترین سطح خود از سال ۱۹۴۰ پرداخت. نیروی مشترک به جای توسعه تواناییهای مهم خود وارد تقریبا یک دهه تعطیلات خرید شد که در جریان آن تهیه سامانههای تسلیحاتی جدید بسیار محدود بود...
ما به اشتباه بر این باور بودیم که فنآوری میتواند خلاء کاهش ظرفیتها را پر کند، یعنی کاهش توانایی اعزام نیرو به منظور غلبه نظامی، حفظ دستاوردها و دستیابی به نتیجه سیاسی مطلوب. ما خود را متقاعد کرده بودیم که تمام جنگ ها با حفظ فاصله و با کمترین تلفات به سرعت به پیروزی منجر خواهند شد. وقتی ما در چنین شرایطی بودیم، دوران رقابت قدرتهای بزرگ بازگشت. در این زمان بود که چین و روسیه تحکیم نفوذ خود را در منطقه و جهان آغاز کردند. امروز آنها از تواناییهای نظامی بهره میگیرند که برای ممانعت از دسترسی ایالات متحده در شرایط بحرانی و به چالشکشیدن توانایی ما برای اجرای آزادانه عملیات در مناطق مهم تجاری در دوران صلح طراحی شدهاند. خلاصه آنکه آنها برتریهای ژئوپلیتیکی ما را به چالش میکشند و تلاش میکنند نظم بین المللی را به نفع خود تغییر دهند.
علاوه بر آنکه امروزه دسترسی به توان بازدارندگی بسیار پیچیدهتر از زمان جنگ سرد است. دشمنان با شیوه جنگ ایالات متحده آشنا شدند و سرمایهگذاری بر روی توسعه تواناییهایی که نقاط قوت ما را هدف میگرفتند آغاز کردند و درصدد بهره گیری از نقاط ضعف ما بر آمدند. توسعه سلاحهای دقیق و ارزانقیمت و استفاده از ابزار سایبری به رقبای دولتی و غیر دولتی ایالات متحده اجازه داد در عرصههای مختلف به این کشور آسیب برسانند. چنین تواناییهایی آنچه را که تا همین اواخر برتری ایالات متحده در زمین، هوا، دریا، فضا و عرصه سایبری بود، به چالش کشید. آنها همچنین دشمنان ایالات متحده را قادر ساختند بدون استفاده از سلاح های هسته ای حملات راهبردی ضد ما به راه اندازند به گونه ای که به اقتصاد ایالات متحده آسیب برساند و از توان آن برای اعزام نیرو بکاهند. بازدارندگی باید در تمام این عرصهها گسترش یابد و تمام حملات راهبردی احتمالی را در برگیرد.
این درحالی است که دشمنان و رقبا در زمینه اجرای عملیاتی که به درگیریهای آشکار نظامی ختم نشود و در مرز قوانین بین المللی قرار بگیرد تبحر یافته اند. کشورها و سازمان های سرکوبگر و بسته هرچند از بسیاری جهات آسیب پذیر هستند اما معمولا چابک ترند و سریع تر می توانند ابزار اقتصادی، نظامی و به ویژه اطلاعاتی خود را برای رسیدن به اهدافشان هماهنگ کنند.»
اینگونه بیان امپریالیستی، (به قول ولادیمیر پوتین) سلطهگرانه در سند راهبردهای امنیت ملی آمریکا، به وضوح نشان میدهد واشینگتن قرار است سلطه خود را بر مردمان جهان با زور گسترش دهد زیرا متوجه شده قدرت نرم ایالات متحده برای جذب کشورها کافی نیست.
راهبرد اصلی دولت ترامپ در خاورمیانه: برجستهسازی تهدید ایران
ترامپ تلاش میکند تهدید اسرائیل را کمرنگ و تهدید ایران را برساخته و سپس پررنگ کند. او فعالیت همه سازمانهای تروریستی در خاورمیانه را مستقیم و غیرمستقیم به ایران نسبت میدهد، بر لزوم وحدت کشورهای عربی و اسرائیل ضد تروریسم و حامی دولتی آن (که به قول آنها ایران است) تأکید میکند و حتی نهایینشدن صلح اعراب و اسرائیل طی چند دهه اخیر را ناشی از حمایت ایران از حماس و مانند آن معرفی میکند. گویی هیچ مشکلی (البته با تعریفی که واشینگتن از مشکل دارد) در غرب آسیا نیست به جز اینکه تضعیف ایران میتواند به رفع آن کمک کند.
اصرار بر اینکه بارها در سند ۲۰۱۷ نام ایران در کنار کره شمالی بیاید، حفظ خطر توهمی بمب هستهای ایران در افکار عمومی جهان است، و الا همه میدانند ایالات متحده در مورد حمله به کره شمالی صرفاً بلوف میزند (در همین چند روز اخیر، تیلرسون وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد واشینگتن تمایل دارد «بدون پیش شرط» با پیونگیانگ بر سر میز مذاکره بنشیند اما دو روز بعد حرف خود را پس گرفت. البته دولت ترامپ در بلوف حمله علیه کره شمالی به جز بزرگکردن تهدید هستهای ایران، پیشگیری از ادغام دو کره را نیز مد نظر دارد زیرا رئیسجمهور جدید کره جنوبی حامی ادغام است).
دانلود سند جدید امنیت ملی آمریکا (۲۰۱۷)
برگردیم به منطقه غرب آسیا. چرا سند راهبردهای امنیت ملی آمریکا بر برجستهسازی تهدید ایران تأکید دارد؟
برای این امر دستکم میتوان به سه دلیل اشاره کرد:
۱- ترامپ یک تاجر است:
او بیش از هر چیز به دنبال پول است. اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی در سالهای گذشته نشان دادهاند که بزرگترین خریداران محصولات آمریکایی هستند پس سند امنیت ملی ترامپ که این بار به خلاف سند امنیت ملی اوباما (۲۰۱۵ میلادی) تأمین امنیت اقتصادی آمریکا و شکوفایی آن را یکی از راهبردهای اصلی خود قرار داده است، بر مبنای حمایت از دستبهجیبهای اصلی در خاورمیانه تنظیم شده است. هر چه دولتهای یادشده از ثبات و قدرت بیشتری برخوردار باشند، به معنای رشد اقتصادی آنها و در نتیجه، معاملههای پرسودتر میان آنها با ایالات متحده است. برای مثال معلوم نیست اگر حاکمان کنونی ریاض سقوط کنند، آیا حاکمان بعدی نیز تا این حد کوتهبین هستند که با فریب دیپلماتیک و رسانهای دست به جیب شوند؟!
از آن سو ایرانستیزی و برساختن و برجستهسازی خطر موشکی و هستهای ایران میتواند این دستبهجیبها را وادار کند هر چه میتوانند برای تحکیم قدرت دفاعی خود در صورت حمله احتمالیِ ایران هزینه کنند، از تجهیزات دریایی تا موشکها و جنگندهها و از رادارها تا سپر موشکی از سوی شرکتهای تسلیحاتی آمریکایی که اتحادیه آنها یکی از بزرگترین حامیان ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری اخیر بود به سمت این کشورها در منطقه روانه میشود. جالب اینکه برخی در داخل ایران به این ایرانهراسی دامن میزنند و بازدارندگی را با ایجاد توهم ایرانِ خطرناک، اشتباه میگیرند و جیب ترامپ و شرکتهای آمریکایی را پُر میکنند.
۲- ترامپ باید حمایت لابیهای قدرتمند یهودی و اسلحهسازی را پشت خود نگه دارد:
جدا از اینکه رژیم اسرائیل یکی از خریداران اصلی محصولات آمریکایی در غرب آسیا است، صهیونیستها و یهودیان افراطی بر بسیاری از شرکتهای بزرگ و بنگاههای کلان اقتصادی در جهان و آمریکا حکمرانی کرده و نفوذ دارند. حمایت ترامپ از اسرائیل که گاهی به حالت کاسه داغتر از آش مشابهت مییابد، قطعاً به طمع ترامپ نسبت به تقویت همکاری با این لابی ثروتمند ارتباط داد. این مسأله به ویژه در دوره اول دولت او که نیاز بیشتری به نفوذ اسرائیل و یهودیان افراطی برای پیروزی مجدد در انتخابات ریاستجمهوری دارد، اثر زیادی بر رفتار و تصمیمات ترامپ و مشاوران امنیتی وی داشته و دارد. در مورد لابی اسحهسازی نیز در بند گذشته سخن گفتیم.
۳- از نظر واشینگتن، موازنه قوا در منطقه باید حفظ شود:
بدون تردید بر اثر درگیریهای داخلی در کشورهای حاشیه خلیج فارس و همچنین سستیهای بنیادین در ساختار قدرت این کشورها، منطقه غرب آسیا در سالهای گذشته شاهد رشد آشکار قدرت ایران بوده است. ایران توانست سالهای تحریم را پشت سر بگذارد، از رشد تروریسم در منطقه جلوگیری کند، در خنثیسازی کودتای آمریکایی در آنکارا نقش مؤثری ایفا نماید، دولت ضداسرائیلی را در سوریه را با تمهیدات خود بر سر کار نگه دارد، از رویکارآمدن دولت ائتلافی در لبنان برای ساماندادن به اوضاع آن کشور پشتیبانی کند، تجزیهطلبی اقلیم کردستان عراق را خنثی کند و ...
این تغییر محسوس که نتیجه لطف پروردگار و سالها برنامهریزی و مجاهدت بوده است، از چشم راهبردنگاران آمریکایی دور نمیماند. تداوم این روند، بدون شک ایران را به قدرت اصلی در منطقه تبدیل میکند و این برای آمریکاییان که منافع فراوانی برای خود در غرب آسیا قائل هستند، میتواند خطرناک باشد. نه فقط ایران، بلکه تبدیلشدن هیچ کشوری در خاورمیانه به قدرت نخست به نفع آمریکا نیست، چه برسد به اینکه آن قدرت نخست، ایران باشد. بنابر این حفظ موازنه قوا در غرب آسیا راهبرد اصلی آمریکا در این سالها خواهد بود. بدین منظور، آمریکا در کنار دولتهایی قرار میگیرد که در سالهای گذشته دائماً کفه آنها در ترازو به بالا رفته و قدرت خود را از دست دادهاند. واشینگتن با این کار، قصد دارد کفه آنها را سنگینتر کرده و از تداوم روند برتری ایران جلوگیری کند.
تداوم این رقابت منطقهای که هماکنون به ویژه میان ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل برقرار است، به واشینگتن اجازه میدهد با امتیازگرفتن از این و امتیاز دادن به آن، خود را وارد بازی کرده و منافعش را به پیش ببرد. برای مثال آمریکا در زمان ریاستجمهوری اوباما توانست با پیشنهاددادن امتیازهایی به ترکیه از جمله تضعیف کردها، آنکارا را به حمایتِ پشت پرده از داعش و معارضین سوری سوق دهد. واشینگتن با این اقدام، ایران و محور مقاومت را به مقابله واداشت و زمانی که تهران تصمیم گرفت فعالیتهای نیروی قدس را در سوریه افزایش دهد، عربستان را به خریدهای مجدد نظامی از ایالات متحده تحریک کرد...
جمعبندی
این سند، صرفاً راهبردهای اعلامی است، نه اِعمالی. ممکن است آنچه در واقعیت طی سالهای آتی رخ میدهد با آنچه در این سند آمده متفاوت باشد، جدا از اینکه احتمال دارد در سال یا سالهای آتی سند دیگری برای تشریح راهبردهای امنیت ملی در دولت ترامپ منتشر شود و همین راهبردهای اِعلامی نیز به گونهای دیگر اعلام شود. با این حال میتوان فضای فکری تیم حاکم بر ایالات متحده را از سیاههها و سفیدی میان خطوط این سند درک کرد. قطعاً تصمیمسازان کشورمان آن را بررسی کرده و خواهند کرد و تحلیلگران سیاسی راهحلهایی را برای بهرهگیری از فرصتهای موجود ارائه مینمایند.
نفس اعلام راهبردهای امنیتی به جهان، به معنای اطمینان واشینگتن از تحقق آن است. به بیان دیگر حاکمان کاخ سفید بر این باورند که ما چنان قدرتی داریم که حتی با اطلاع رقبا و دشمنانمان از برنامههای ما، کسی را یارای مقابله با آن نیست. این امر در شرایطی که متن سند به لزوم سلطه کامل ایالات متحده بر جهان در همه عرصههای زمینی، دریایی، هوایی، فضایی و سایبری تصریح دارد، بر اهمیت آن میافزاید و نشان از لزوم همکاریهای بیشتر و اتحادهای مؤثرتر میان مخالفان استقرارِ روزافزون ساختار تکقطبی بر نظام بینالملل دارد تا با آگاهیبخشی به ساکنان کره زمین، همافزایی توانمندیها و اجرای راهحلهای نتیجهبخش و نجاتبخش (نه فقط مقابله صرف که گاهی موجب بزرگترشدن دشمن میشود) بر این تهدید قرن بیست و یکم فائق آیند.
منابع
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13960928001882
http://www.iribnews.ir
http://www.ronpaulinstitute.org/archives/featured-articles/2017/december/18/who-to-believe-on-washington-s-korea-policy-tillerson-or-trump
https://www.rt.com/news/413961-putin-us-defense-strategy