کد خبر 78069
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۰ - ۱۹:۳۵

پزشک فهمید که ماندن جانبازی که ترکش های هلندی در سر دارد در جایی که صدای بلندگوی مراسم به گوش می رسد سمی مهلک برای اوست.

به گزارش مشرق به نقل از خبر آنلاین، خبرنویسی، آدم ها را بر اساس شخصیت حقوقی و ارزش خبری شهرت تقسیم می کند. قاعده ای که خیلی وقت ها ضابطه ای دست و پاگیر است و پایبندی به آن عین خیانت به واقعیت هایی که از کنارشان می گذریم. آنچه در ادامه می آید روایتی است از دوشنبه شب در صحرای منا:
 
گوشه ای از چادر جانبازان در منا نشسته بود.
آخرین شب بیتوته حجاج در سرزمین پررمز و راز منا بود و جانبازان سرتراشیده میزبان محفلی بودند که در آن به پیشواز محرم رفته بودند.
جانبازی یک باره مساله ساده ای برایش رخ داد. چند قطره خون از بینی اش بیرون آمد. چند قطره آنقدر بیشتر شد که نتوانست جلوی خونریزی را بگیرد. امدادگر رسید و او را خیمه کناری منتقل کرد. سخنران که از قضا حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی بود با ذکر صلواتی به ادامه سخنانش در باب سعادتی که نصیب جانبازان شده ادامه داد.
 

 حالا حسین لاری که در اولین کاروان جانبازان به سرزمین وحی چند دقیقه ای با او گپ زده بودم توی خیمه کنار مراسم روی زمین بود و همسرش بالای سرش و به امدادگر و پزشک وضعیت شوهرش را توضیح می داد.
 
 
پزشک فهمید که ماندن جانبازی که ترکش های هلندی در سر دارد در جایی که صدای بلندگوی مراسم به گوش می رسد سمی مهلک برای اوست.
 

حسین به اورژانس هلال احمر برده شد و مرثیه شروع شد.
حرفها و گلایه های همسر حاج حسین بماند برای وقتی دیگر؛ ولی همین را بدانید که آنچه درباره خیلی از جانبازان می گوییم حرفهایی از روی نا آگاهی است. باید بودی و می دیدی وقتی می شنید «همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی...» را می شنید چطور تکان می خورد. مردی که در شرایط خاص نور و صدا قاتل‌اش بود.
 

حاج حسین عید قربان سرتراشیده بود و جای ترکش سیمنف هلندی بیشتر معلوم بود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 7
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • راحله ۱۹:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۷
    0 0
    بهتر نبود می نوشتید تا سر حد شهادت؟
  • مرتضي خاكپور ۰۰:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    اگر معلول عادي بود . امكانات سلامتي تكميل بود .
  • ۰۰:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    خدایا آیا میتوانیم پاسخگو و جبران کننده رنج این عزیزان باشیم؟ وای از روز حساب
  • مجتبی « تنکابن » ۰۱:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    احسنت؛ درست فرمودید.
  • حسین ۰۱:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    بغضم گرفت.
  • علی ۰۳:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    واقعا این گونه را جع به این عزیزان حرف زدن نامردی است.ومجتبی تنکابنی من همشری خودت هستم ما شیرودیها وخلعتبریها را از یاد نبردیم ای کاش یک ساعت خودمان را جای این عزیزان گذاشتیم
  • علی از تنکابن ۰۳:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۸
    0 0
    ای کاش یک ساعت از زندگیت را با این عزیزان بودی تا درک می کردی این عزیزان و خانواده هایشان روز و شب ندارند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس