"یک حبه قند" رضا میرکریمی اما متعلق به سینمای دیگری است. سینمایی که در آن کمتر حضوری از خاکستری و رنگ های سرد می توان یافت. نسل انقلاب حتی اگر قصه اعتراض را روایت کنند در آن امید موج می زند، فریاد می زنند، شکایت می کنند اما رنگ هایشان سرخ است و به کبودی مرگ تنه نمی زند.

گروه فرهنگی مشرق- نقد آثار فعالان و هنرمندان انقلاب اسلامی در کنار نقد عملکرد نهادهای فرهنگی ارتزاق کننده از بیت المال از موضوعاتی بوده که هموار مورد توجه تحریریه مشرق قرار گرفته است. در این زمینه کم نبودند فیلم های سینمایی و کتابهایی که در سایت خبری تحلیلی مشرق معرفی و کم و بیش نقد شده اند. همان گونه که پیش از این نیز اطلاع رسانی شد، پرداختن به زوایای مختلف اثر جدید رضا میرکریمی؛ "یک حبه قند" از موضوعاتی است که بنا داریم به آن بپردازیم و ان شاء الله این روند ادامه خواهد داشت.
نقد اخیر که به نوعی نقدشناسی "یک حبه قند" محسوب می شود.
****

تفسیر های هالیوودی از یک حبه قند
درباره نشانه شناسی در سینما، و سمبلیسم سینمایی حرفهای زیادی نوشته شده و نویسندگان و منتقدین کمی نبودند که ورق سیاه کرده اند تا این موضوع را در میان اهل سینما جا بیاندازند؛ و بگویند استفاده از سمبل ها و نشانه ها تا چه اندازه می تواند بر روی مخاطب موثر باشد.
از این میان دسته ای نیز ظهور کرده اند که نشانه شناسی را تا رمز نگاری گسترش داده اند.این رخداد در باره فیلم های هالیوودی بیش از هر چیزی نمود داشته است. این دسته از منتقدین و نویسندگان تحت تاثیر سینما و فرهنگ یهودی که به رمزنگاری و تولیدات اسرار آمیز چه در زمینه داستان و رمان و چه در مورد فیلم های سینمایی علاقه مند هستند تولیدات را از همین بعد مورد مداقه قرار می دهند. این یعنی اینکه در تمام آثار نشات گرفته از تفکرات این قوم – یعنی قوم یهود- منتقدان یاد شده به دنبال رمزگشایی از سمبل هایی هستند که در اثر گنجانده شده اند که در بسیاری از موراد چندان بیراه نرفته وبه نکات ظریفی هم اشاره می کنند.
این دیدگاه  در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد شمسی علاقمندانی چند در ایران پیدا کرد، و البته گاهی هم مسیر افراط را پیموده و کار بیخ پیدا می کند و گاه اندکی خنده دار.
ماجرا زمانی جالب تر می شود که چنین نظرگاهی در نقد پایش به بررسی آثار داخلی باز شود و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! این طور نقد کردن آثار داخلی یکی از اتفاقاتی است که برای فیلم "یک حبه قند" افتاده است.
یکی از منتقدین مشهور این جرگه در روزهای اخیر تحلیلی بر فیلم یک حبه قند میر کریمی گذاشته و از آن برداشتی سیاسی بیرون کشیده و الخ. ایشان هر یک از شخصیت ها را نمادی از شخصیت های سیاسی کشور گرفته و در پایان اتفاقات رخ داده را با حوادث به وقوع پیوسته در امروز و دیروز ایران همانی کرده و البته از سوی این فیلم برای آینده نیز نسخه پیچیده اند و در آخر هم حکمی برای فیلم ساز و نگاه کارگردان صادر کرده اند.
گذشته از آن که در این تحلیل چقدر از این همانی کردن ها و چه میزان از فضای شخصیت ها با کشفیات جناب منتقد قابل جمع است باید منتظر رویه خطرناکی در نقد بود که از این پس ممکن است دامنگیر سینمای داخلی شود. این که بدون هیچ قرینه ای برچسب هایی را به یک فیلم بچسبانند واز آن نتایج عجیب و غریب بگیرند پس از این می تواند عمومیت پیدا کرده و البته آخر و عاقبت چنین دیدگاهی در گفتمان انتقادی سینمای ایران مشخص است. در حقیقت کار از تفسیر و گره گشایی از داستان و شخصیت ها در این نمونه از نقد گذشته و به حوزه تاویل رسیده است. تاویل کردن سینما از آن افراط هایی است که می تواند میز را یک سر به هم بریزد و کار را خراب کند.

از دنیای خاکستری روشنفکری تا باغ رنگی میر کریمی
از دوره سفر بزرگان ایرانی به ینگه دنیا و ممالک فرنگ و ظهور روشنفکری ایران به این سو به نظر نمی رسد در هیچ دوره ای روشنفکران ایرانی رنگی جز طیف سیاه، سفید و خاکستری را شناخته باشند. روشنفکران وطنی هماره در این دوران دچار کور رنگی بوده و هستند و البته این ربط چندانی به ماهیت ناامیدی شان ندارد. شاید این دلباختگی به واسطه آب و هوای خاکستری سرزمینی بود که دل در گرو آن داشتند و البته این جماعت از آنجایی که در هیچ دوره ای از تاریخ ایران زمین به وضوح، خودشان هم نمی دانستند چه چیزی را می خواهند و دقیقا می خواهند کدام آینده را به تصویر بکشند، تقریبا در همه دوره ها دچار یاس و دلزدگی می شدند و این یاس و دلزدگی البته با این طیف رنگ خاکستری ارتباط و پیوندی عمیق برقرار کرده است.
سینمای روشنفکری ایران هم چه در دوره های پیش از ظهور انقلاب اسلامی در ایران و چه پس از آن خصوصیات والد خود را بروز داده و از اصل خود فاصله نگرفته است از نمونه های پیش از انقلابی آن هم که بگذریم در سال های پس از انقلاب نمونه های زیادی هستند که در این دسته می گنجند از "هامون" بگیرید و بیایید تا همین "جدایی نادر از سیمین". سینمای روشنفکری روایت گر یک بن بست است، بن بستی تاریخی که در هر دوره ای رنگ و بو و مصادیق خاص خود را دارد اما آنچه که در تمام این دوران تکراری است خود همان بن بست است که هر لحظه نو به نو هویت می گیرد.
در تکنیک روایت بن بست، روشنفکری فضاهای سرد و تاریک را انتخاب می کند، هوا یا ابری است و یا لوکیشن ها در محیطهای کم نور با نور زمستانی، خاکستری به تصویر کشیده می شوند، همه چیز به همه چیز می آید، پیام یاس با رنگ های خاکستری.
"یک حبه قند" رضا میرکریمی اما متعلق به سینمای دیگری است. سینمایی که در آن کمتر حضوری از خاکستری و رنگ های سرد می توان یافت. نسل انقلاب حتی اگر قصه اعتراض را روایت کنند در آن امید موج می زند، فریاد می زنند، شکایت می کنند اما رنگ هایشان سرخ است و به کبودی مرگ تنه نمی زند. " یک حبه قند " از آن دسته فیلم ها است که حتی عزا در آن خاکستری نیست و ته مایه ای از رنگ های گرم را دارد. برخلاف اظهار نظر یکی از منتقدین که این فیلم را با "مادر" علی حاتمی مقایسه کرده بود؛ اثر میرکریمی با مرثیه گونه حاتمی که آغشته به بن بست گرایی روشنفکر دهه شصت و هفتاد است مرزهایی مشخص دارد. میرکریمی مانند حاتمی ادا در نمی آورد، ممکن است قطعاتی از پازلش در کلاژی که طراحی کرده به هم نیایند، اما تا آنجایی که توانسته است کوشیده به واقعیت نزدیک شود.
دنیای رنگارنگ سید رضا میرکریمی به عمد هزار رنگ است، چون او باور دارد این خانواده هنوز زنده اند و نفس می کشند، برخلاف مادر که در آن حاتمی از آدم های به تاریخ پیوسته و موزه ای سخن می گوید، میرکریمی از آدم هایی حرف می زند که همین امروز می توانی ردی از آنها را در کوچه پس کوچه های شهر پیدا کنی.

نقد های خوشحال!
بعضی ها عادت دارند وقتی از چیزی خوششان آمد و آب از دهانشان راه افتاد چنان تمام قد تحویلش بگیرند که انگار در دنیا نمونه ای نداشته است؛ به عبارتی آنقدر از دیدن اثر خوشحال می شوند که این خوشحالی بر نقدشان هم تاثیر می گذارد و به عبارتی نقدشان خوشحال می شود.
ماجرا از این قرار است که در طرف دیگر بازار نقد نویسی، نقدهایی برای یک حبه قند میرکریمی نوشته شده است که انگار اثر میرکریمی گوی سبقت را از بسیاری از آثار سینمای کلاسیک برده است و از فرداست که فیلمسازان جهان از این اثر کپی برداری کنند.
اثر میرکریمی اگر چه نکات مثبتی دارد و توانایی هایی را به رخ می کشد که در سینمای ایران کمتر می توان پیدا کرد اما نقاط ضعفی نیز دارد که اشاره نکردن به آنها در درجه اول ظلم به فیلم ساز است.
میرکریمی از فیلم قبلی اش یعنی به "همین سادگی" در حال تجربه سبک جدیدی از قصه ها به عنوان داستان فیلم است که شباهت فراوانی به قصه های "ریموند کارور" داستان نویس آمریکایی دارند. این داستان ها به جای اینکه از فراز و نشیب ها و گره های داستانی استفاده کنند از یک مسیر خطی روایی استفاده می کند و جذابیتش در توصیف است و نه در موقعیت.
البته هم "به همین سادگی" و هم "یک حبه قند" هر دو هنوز گره های داستانی خود را حفظ کرده اند اما تا حدودی از فضای داستانی کلاسیک دور شده اند. از میان این دو "یک حبه قند" به داستان های کلاسیک نزدیک تر است در عین حال همچنان رنگ و بویی از توصیف گرایی فیلم قبلی میرکریمی را نیز در خود دارد.
این توصیف گرایی اگر دچار افراط شود؛ هدف قصه را تهدید و تحدید می کند و درست در نقاطی که این اتفاق می افتد، بزرگترین ضعف های فیلم میرکریمی نیز رخ می نماید. توانایی میرکریمی در توصیف تصویری آن قدر جلوه می کند که گاه او را از حرفی که می خواهد بزند دور می کند و این چنین قصه درست در اوج خودش دچار آشفتگی می شود. این آشفتگی بر روی همه عناصر داستان تاثیر می گذارد و حتی شخصیت پردازی ها را هم در مقاطعی تضعیف می کند.
****
به هر روی " یک حبه قند نمونه مناسبی برای مرز بندی میان سینمای انقلاب و سینمای روشنفکری است و با وجود همه مباحثی که ممکن است به عنوان نقاط ضعف آن ارائه شود، نمادی است برای تجربه های رو به جلوی سینمای انقلاب؛ اما نباید فراموش کرد که به هر حال "یک حبه قند" یک تجربه است؛ با همه ویژگی هایی که یک تجربه می تواند داشته باشد؛ضعفها و قوتها.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 12
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • سعید ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    این فیلم یکی از بهترین فیلم هایی ایرانی است که تا حالا دیدم
  • rabya ۱۲:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    لطفا دیگر فیلم نقد نکنید چون اصلا این کار را بلد نیستید نقد شناسی پیش کش.
  • همید ۱۳:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    این چه ... شعری بود دیگه که نوشتین؟ نقدشناسی می فهمید یعنی چی؟ برای فهمیدن این ترم ادبی از نویسنده بی سواد این مطلب مشوش می خواهم که به مقدمه کتاب دکتر فتوحی با عنوان نقدادبی در سبک هندی مراجعه بکند
  • ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    آقای فرهنگی یعنی آقای دبیر فرهنگی لطفا واقع بین باشید. مخاطب با دیدن این فیلم به مسیر انقلاب نزدیک می شود؟
  • ۱۸:۴۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    یه چشم تو شهر کورها پادشاهه،واقعا در آشفته بازار سینمای امروز که مملو از فیلم های بی محتوا و یا شاید بهتر است بگوییم بد محتوا و سیاه است عالی بود.دستش درد نکنه. در ضمن شاخ در اوردم وقتی دیدم شکارچی شنبه را اکثر سینماها برداشتند از پرده!!! واقعا چرا؟؟؟؟؟
  • متین ۱۹:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    من یک چیز را در فیلم میر کریمی نفهمیدم و برایم حل نشده. آن اینکه،اگر پسندیده دل در گرو قاسم داشت چرا بر سر بساط عقد پسر دیگری نشسته بود؟ اجبارش کرده بودند یا خودش اینقدر استقلال و پختگی فکری و تصمیم گیری نداشت یا چه؟ این چه تصویری است که در این فیلم در حال ساخته شدن است؟ قبیح نیست که دل در گروی کسی باشد و جسم بر سر سفره ی پیمان ابدی با کس دیگر؟ از قباحتش که بگذریم. این چه وصفی است آخر؟ من نمی فهممش. دختر قصه ی ما بر سر سور و ساط عروسی همه ی خانواده رو دور هم جمع کرده آخر سر هم اشکش نه برای داماد که برای به ظاهر عشق سال های دورش جاری است؟ اینطور بود یا من بد فهمیدم؟
  • rabya ۲۳:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    0 0
    سلام مشرق خوشحالم که علائم حیاتی شما را مشاهده کردم خلاصه به شما بگویم قدر این موقعیت را بدانید شما یک سایت خبری هستید شناخته شده اید مورد اطمینان هستید ، می توانید روشنگری کنید ، میتوانید مربی باشید ، مشکلات را حل کنید ، دفاع کنید ، بجنگید ، حمله کنید ، میتوانید فعل توانستن را صرف کنید........ اما اگر غافل از این همه باشید توانتان صرف آب در هاون کوبیدن میشود به عمل کرد خود نگاه کنید ببینید چه قدر مفید بوده اید برای جامعه ، برای مردم ببینید در پیشگاه خداوند نسبت به مسئولیتی که به گردن داشته اید چه میزان سر بلند هستید برای امام زمان (عج) سرباز هستید یا سربار. درشتی کلام من به این خاطر است که بار مسئولیت شما را از دور می بینم و امید وارم به مقصد برساید . انشاءا...
  • حسين آقا ۰۰:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۷
    0 0
    بابا گروه فرهنگي فعال ... بابا پاسخگو ... بابا ديالکتيک نقد ... . . .
  • ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۷
    0 0
    این فیلم اصلا داستان ندارد به شدت آشفته است
  • متين ۲۱:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۷
    0 0
    فيلم كارگردان گرامى جناب ميركريمى،در كل براى من جذاب بود.اگرچه به نظرم در حوزه داستان پردازى ضعيف بود(ضمن نقدى كه در كامنت قبلى نوشتم) و بيشتر استفاده از رنگ ها و توجه به يك سرى جزييات، چون بازى گرفتن از خردسالان_ مثل شيرين زبانى هاى دخترناز كوچك قصه_ كه واقعا كارى سخت است و خيلى از كارگردانان از خير آن ميگذرند، دلنشين و قابل تحسين است. نميدانم اگر نقدى به اين كارگردان در حوزه اجرا داشته باشيم،چقدر براى ايشان قابل قبول است؟ اين نقد مربوط است به يك سرى نشانه ها در تعدادى از سكانس ها كه رعايت حدود بين بازيگران زن و مرد سريال، ناديده گرفته شده بود. آيا ما مى توانيم، از جناب ميركريمى عزيز به عنوان فيلسماز انقلاب با سابقه درخشان، انتظار توجه به رعايت حدود، در حيطه ى كارگردانى ايشان را داشته باشيم؟ برخلاف بسيارى ديگر از كارگردانان، كه مكتب و روششان روشن است و اساسا، انتظارى از اين ايشان نسبت به رعايت حدود در بازيگردانى بازيگران نيست. (اشاره به گرفتن دست خواهر باردار قصه توسط شوهرش و كشيدن او به بيرون اتاق/ درست كردن روسرى خواهر ديگر توسط همسر روحانى اش و از اين قبيل)/ اگر اين اجرا به اينصورت نبود چه لطمه اى به آن وارد ميشد؟؟ هر چند به نظر شايد بسيارى از افراد حتى مدعى و صاحب نظر، اين ايراد را خنده دار يا مسخره! و از نوع ايرادهاى يك قوم خاص بدانند ولى تأملى كمى بيشتر، از رعايت اين به ظاهر جزييات در فيلم ملول نخواهد گشت. كه مقصود بدست اوردن رضايت مقصود حقيقى، حتى در اين جزييات به ظاهر بي اهميت است.
  • sheida ۰۱:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    می خوام بدونم دست زدن یه مرد به یه زن جه لطمه ای به فیلم زده که اینجوری رگ غیرتتون بالا زده؟؟؟؟؟ همین محدودیت های بدوی و کودکانه سینمای مارو نابود کردن!!!!
  • ۱۷:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۵
    0 0
    شما اگر سری به فیلمهای دیگر سینما بزنید معنای قباحت را میفهمید این فیلم که جزو تمیزترین و نجیب ترین فیلمهای اخیر است.در اکثبر فیلمها دل در گرو کسی داشتن انهم به صورت مشروع که سهل است عشق های مثلثی و مربعی و چندین وجهی به قبیح ترین شکل ممکن و نامشروع ترین صور به تصویر کشیده شده.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس