کد خبر 76855
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۰ - ۱۵:۳۲

سعید حدادیان، مداح اهل بیت که از شعرای معاصر نیز به حساب می آید به تازگی شعری بلند در رابطه با سیر تاریخی چند سال گذشته سروده است.

به گزارش مشرق به نقل از فردا، او این شعر را به دختر کوچکش تقدیم کرده است که در حال حاضر دانش آموز است. حدادیان در همین رابطه گفت: «دختر کوچکم وقتی نخستین  نمره 20 مدرسه خود را گرفته بود من قرار بود آن را امضا کنم. وقتی امضا کردم، یاد دوران گذشته خودم افتادم و این شعر را سرودم. قصد هم بر این بود که  آن را در مهر و به مناسبت بازگشایی مدراس را منتشر کنم اما از آنجا که بازگشایی مدارس با هفته دفاع مقدس تقارن داشت انتشار آن را به آستانه روز 13 آبان موکول کردم.» 

********************

شوق کودکانه

باز دلتنگ زنگ مدرسه ام
دنگ دنگی که می شود پر و بال

حسرت مشق های ننوشته
لذت بیست های اول سال

مزه تلخ ترکه های انار
مزه ترش زال زالک کال

خنکای نسیم اول صبح
پر کشیدن در آسمان خیال

کیف و کفشی که آرزویم بود
نرسیدم به آرزوی محال

همنوا با اذان صبح شدن
ذکر بی بی و عطر احمد و آل

با سماور چهار قل خواندن
صبحدم، شکر قادر متعال

اول صبح، دوری از مادر
زنگ آخر ترانه های وصال

آبرنگی که باز هم گم شد
بین نقاشی از جنوب و شمال

قصه جنگ رستم و سهراب
داستان قشنگ رستم و زال

قصه بوسه های شیطانی
قصه آن دو مار خوش خط و خال

قصه لاک پشت و مرغابی
می توان پر کشید بی پر وبال

قصه های کلیله و دمنه
مکر روباه و حیله های شغال

شب باران صدای چکه سقف
صبح برفی بدون چکمه و شال

آش شلغم، بخور بابونه
چه نیازی به دکتر اطفال

شب چله، هوای کرسی داغ
همه بی غل و غش، همه خوشحال

دست مادر بزرگ حافظ بود
تا برای همه بگیرد فال

قصه غصه عمو نوروز
ننه سرما و خواب آخر سال

شوق عیدی گرفتن از بابا
ناگهان یا «محول الاحوال»

جای ماهی سفید در حلقوم
تیغ ماهي کپور بود و کفال

نرود از مشام جان هرگز
بوی بابا و عطر نان حلال

آب و نان مرا به سختی داد
تا رسیدم به درس صفحه ی دال

چند روزی شدم کمک خرجش
تق و تق می کند هنوز بلال

بانک بی اختلاس من قلک
سرفه سکه از گلوی سفال

پول مشهد تهیه شد آخر
عمر بی بی ولی نداد مجال

دوره شام های نان و پنیر
دوره نان بربری دو ریال

دوره یک قران و ده شاهی
عهد یک سیر شانزده مثقال

سر سفره نگاه کارد، پنیر
باز دعوای قاشق و چنگال

هر کسی صبح زود تر می رفت
بود خوش تیپ خانه بی جنجال

یاد روزی که مثل اعیان ها
دل ما هم خنک شد از یخچال

یاد روزی که چشم ما وا شد
به تماشای اولین سریال

قصه عشق کودکانه من
گل نسرین باغ مش اسمال

ناگهان زیر چرخ یک نیسان
شد گل آرزوی من پامال

شعرهای فروغ فرخزاد
در کنار نوشته های جلال

طنز های عبید هم دیگر
از رخ من نبرد گرد ملال

تا پلیس محله مسجد بود
دزد ایمان ما نشد رمال

قصه صبح جمعه، مهدیه
روضه کافی و اذان بلال

شب قدر و قرائت قرآن
عالمی داشتم برای مثال،

دل بی دست و پای من لرزید
از تماشای سوره زلزال

پشت بام و نسیم بازیگوش
رؤیت ماه اول شوال

طعنه می زد به روی ماه تمام
از لب حوض، خنده های هلال

حوض آبی و ماهی قرمز
عشق پیروزی، عشق استقلال

دست یک جا شکست، پا یک جا
بازی فوتبال و بسکتبال

با پنالتی دقیقه آخر
تیم ما باخت از بد اقبال

مش غضنفر که از فرنگ آمد
ما آنرمال شدیم و او نرمال

پسر او به جای آمریکا
سر در آورده بود از سنگال

از عنایات دوستی ناباب
پسر مش کریم شد اغفال

مي زد از دیدن طلبکاران
گاهگاهی لب پدر تبخال

هفته ها زیر منت قصاب
چوب خط همه بدین منوال

نسیه می داد و ورشکست نشد
پیر اهل محل نبی بقال

روزی از مدرسه که برگشتم
کسی از من نکرد استقبال

تک درخت کنار خانه شکست
نکند مادرم؟...  زبانم لال!

دیگر آن شوق کودکانه گذشت
آه از روزگار رو به زوال

***
ای دل، ای دل، دل شکسته مسوز
ای دل،  ای دل، دل شکسته منال

آسمان از ولایت مولا(ع )
داد سهم مرا تمام و کمال

پدرم نوکر امام حسین(ع )
مادرم عاشق  محمد و آل(ص )

یاد آن روضه های هر هفته
عطر عود و تبسم تمثال

با صدای گرفته مرشد
باز می شد همیشه راه وصال

خیمه بچه ها غریبِ غریب
چشمه اشک ما زلالِ زلال

در هیاهوی ظهر عاشورا
کشته می داد روضه ی گودال

قصه ی انقلاب و قصه جنگ
کرد خوبان قصه را غربال

سینه سرخان مسجدی رفتند
تا فراسوی آسمان خیال

رنگ دشمن سفید شد چون گچ
روی ظالم سیاه مثل ذغال

دوستانم شهید گمنام اند
نام من شد بسیجی فعال

سال ها رفت و پای درس حساب
کسی از حال ما نکرد سؤال!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 15
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • ياسر (SUZUKI 1000) ۱۵:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    بسيار زيبا بود ؛ نفست گرم حاج سعيد ...
  • ۱۵:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    آفرين آقا سعيد. اگر چه ازت خوشم نمياد اما خيلي خوب سرودي. فقط... کاش به همين شعر و مداحي اکتفا مي کردي!
  • حميد ۱۵:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    و باز هم يك تيتر بدون ارتباط و با منظور!
  • ۱۵:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    ایول حاج سعید
  • رها ۱۶:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    تا پلیس محله مسجد بود دزد ایمان ما نشد رمال ... خيلي عالي بود
  • علی ۱۷:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    چه مشکلی برات ایجاد کرده که ازش خوشت نمیاد .
  • محمدجواد ۱۸:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    اگر مردونگی این و داشتید که بگید این صحبتها و این شعر را در برنامه نیمروز شبکه 3 در تاریخ 89/8/11 خوانده خیلی خوب بود
  • ناشناس ۱۹:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    کسی در جلسه و روضه امام حسین غیبت این و اونو کنه لیاقت نوکری آقا رو نداره به نظر میاد شما به شعر و شاعریت برسی بهتره خودت تو مجلسات میگی غیبت تهمت و... گناه کبیرست ولی انجامشون میدی ای وای بر عالم بی عمل
  • ایمان ۱۹:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    خدا نگهدارت حاجی
  • ۲۰:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    ماشاالله
  • حسن ۲۳:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
    0 0
    سلام آفرین حاج سعید خیلی به دلم نشست ...
  • داریوش کیانفر ۰۳:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۲
    0 0
    منم اصلا باحاش حال نمیکنم ولی شعر زیبایی بود
  • سعید ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۲
    0 0
    عالی بود ای والله تیغ امثال حاج سعید آقاها همیشه باید برنده باقی بماند .
  • amir ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۲
    0 0
    خیلی قشنگ بود
  • ۲۲:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۳
    0 0
    قافیه که نداشت تمرین کنید بهتر می شه ان شاء الله

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس