کد خبر 7422
تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۳۸۹ - ۰۳:۱۶

وقتي مختار در زندان بود ميثم تمّار خطاب به وي چنين گفت:" تو از زندان ازاد خواهي شد و به خون خواهي حسين(ع) قيام خواهي کرد و اين جباري که اکنون در زندان او هستيم(ابن زياد) بوسيله تو کشته خواهد شد. تو با همين پاهايت سر و صورت او را لگد مال خواهي کرد.

نويسنده وبلاگ "ارمينه" در جديدترين مطلب وبلاگ خود به مناسبت در پيش بودن آغاز پخش سريال "مختارنامه"، چکيده اي از فراز و نشيب هاي زندگي مختار را چنين گردآوري کرده است:
- مختاربن ابوعبيد ثقفي دقيقا در سال اول هجرت بدنيا آمد!
- لقب او کيسان بود و بعضي او را اهل فرقه کيسانيه مي دانند علت را هم حمايت او از محمدبن حنفيه فرزند حضرت امير(ع) مي دانند حال آنکه فرقه کيسانيه بعد از مرگ محمدبن حنفيه شکل گرفت و مختار قبل از محمدبن حنفيه از دنيا رفت!
- بعضي هم مي گويند علت اين لقب آن است که حضرت امير در طفوليت مختار، روزي او را روي زانو گذاشت و نوازش کرد و به او گفت: يا کيّس يا کيّس" و اينکه دوبار کيّس را به زبان آورد وجه تثنيه آن نيز (کيسان) لقب مختار شد.( کيس به معناي زيرک است)
- پدر مختار، ابوعبيد بن مسعور سقفي بود. 4 روز بعد از خلافت عمر وي دستور اعزام نيرو به سر حدات ايران را صادر کرد و اولين کسي که داوطلب شد همين ابوعبيد پدر مختار بود که بعدا فرماندهي سپاه اسلام را نيز به عهده او گذاشتند.
- پدر و دو برادر مختار در جنگ با ايران در روزي که به يوم الجسر معروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان 13 سال داشت تحت تکفل عمويش سعد ثقفي در آمد.
- نقل شده است که مادر مختار وقتي او را حامله بود در خواب ديد که بشارت پسري شجاع را به او مي دهند او همچنين بعد از تولد مختار خوابي مشابه در مورد او ديد.
- عموي مختار از طرف حضرت امير (ع) فرماندار مداين شد و تا زمان امام حسن(ع) بر اين سمت بود. او همچنين يکي از فرماندهان سپاه اميرالمومنين در جنگ صفين بود. مختار نيز به همراه عمويش به مداين رفت.
- گفته مي شود که وقتي صلح بر امام حسن تحميل شد. و به ايشان در ساباط سوء قصد صورت گرفت گفت من را به خانه سعد ثقفي(عموي مختار) ببريد. و در آنجا مختار به عمويش پيشنهاد کرد که امام حسن (ع) را تحويل معاويه دهند و از اين راه پول و مقامي بدست آورند.
- بعضي مي گويند علت اين پيشنهاد مختار اين بود که بسياري از سرداران امام حسن(ع)به او خيانت کرده بودند و او بدينوسيله مي خواست عمويش را امتحان کند تا اگر خطري امام را تهديد مي کند جان حضرت را نجات دهد.
- عموي مختار در جواب اين پيشنهاد با قاطعيت و تندي به مختار مي گويد:" قبّح الله في رأيک" و وقتي او را سرزنش مي کند آنچنان که در اعيان الشيعه آمده است مختار در جواب مي گويد:" قصد جدي نداشتم فقط مي خواستم شما را امتحان کنم!"
- مختار خواهري داشت به نام صفيه که اين خواهر بعدا با عبدالله ابن عمر پسر خليفه دوم ازدواج کرد. و همين عبدالله بواسطه احترامي که عرب براي او قائل بودند دو بار باعث ازادي مختار از زندان شد.
- وقتي که مسلم ابن عقيل به کوفه رفت مختار او را به خانه خويش برد اما بعدا بخاطر در خطر بودن جان مسلم وي به خانه هاني بن عروةنقل مکان کرد. و مختار بخاطر همکاري با مسلم به زندان افتاد.
- مختار دو بار به زندان ابن زياد افتاد يک بار مصادف با حادثه عاشورا و يک بار مصادف با قيام توابين. ميثم تمّار يار صديق حضرت امير(ع) هم با او در زندان بود.و ابن زياد هر دو را به اعدام محکوم کرده بود. که ميثم اعدام شد و مختار با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد.
- آنچنان که ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه گفته است وقتي مختار در زندان بود ميثم تمّار خطاب به وي چنين گفت:" تو از زندان ازاد خواهي شد و به خون خواهي حسين(ع) قيام خواهي کرد و اين جباري که اکنون در زندان او هستيم(ابن زياد) بوسيله تو کشته خواهد شد. تو با همين پاهايت سر و صورت او را لگد مال خواهي کرد. " جالب آنکه اين اتفاقات حادث شد.
- امام سجاد(ع) يک بار در حق مختار دعا کرد و آن هنگامي بود که وي سر ابن زياد و عمر سعد را براي حضرت به مدينه فرستاد. و امام براي او اينگونه دعا کرد:" الحمدلله الذي ادرک لي ثاري من اعدائي و جزي الله المختار خيراً"
- بعضي مي گويند مختار ادعاي نبوت داشت و علت آن احتمالا اين بود که مختار سخنوري قهار بود و جملاتي را بر وزن آيات قرآن به زبان مي آورد. به عنوان نمونه به اين جملات دقت کنيد:" و رب البلد الامين و حرمة طور سينين، لأقتلن الشاعرالمجين، اعشي الناعطين، و سوء البرق البارقين، ابن الامة من جولاء خانقين، الذي مننت عليه فکفرو تابعن فغدر، و غداً يلقي فيُنحِر، ثم يصير الي سقر، فينوق فيها العذاب الاکبر...."
- به مختار لقب کذاّب داده بودند. روزي امام باقر(ع) فرزند مختار را ديد. وي به امام گفت که مردم حرفهاي زيادي در مورد پدرم مي زنند اما حق همانست که شما بگوييد. امام پرسيد چه مي گويند. ابوالحکم فرزند مختار گفت مي گويند کذاّب! امام در جواب فرمود: "سبحان الله پدرم به من خبر داد که بخدا سوگند مهريه مادر من از همان پولي بود که مختار برايش فرستاده بود." گفته مي شود عبدالله ابن زبير اولين بار لقب کذاّب را به مختار داد!
- در بين علماي شيعه تا کنون تعداد زيادي از علما از مختار حمايت کرده اند. من جمله علامه اميني صاحب الغدير، علامه مامقاني، علامه ابن نما، مرحوم حاج شيخ عباس قمي، آيت الله خويي، مقدس اردبيلي،علامه باقر شريف القرشي، علامه حلي و...
- سردار اصلي سپاه مختار ابراهيم اشتر بود که اين ابراهيم فرزند مالک اشتر سردار نامي سپاه امير المومنين(ع) است.
- در قيام توابين شعار اصلي سپاه منتقم « يا لثارات الحسين» بود و در قيام مختار يک شعار ديگر هم به آن اضافه شد« يا منصور اَمِت» و اين شعاري بود که مسلمانان در جنگ بدر به کار مي بردند.
- بيشتر ياران مختار از ايرانيان غير عرب بودند که آنان را ارتش سرخ مي گفتند.
- نقل شده است که روزي حضرت امير(ع) بر شريح قاضي به سبب اشتباهي که کرده بود خشم گرفت و خطاب به شريح گفت:« بخدا سوگند تو را به ماينقيا تبعيد خواهم کرد تا دو ماه در آنجا بين يهوديان قضاوت کني.» اما اين فرصت هرگز دست نداد تا اين که مختار در کوفه به قدرت رسيد و وعده حضرت امير را محقق کرد و شريح را به ماينقيا تبعيد کرد.
- عبدالله بن زبير، محمد حنفيه و عبدالله بن عباس با 17 نفر از بني هاشم را در غاري به نام « شعب عارم» حبس کرد و جلو آن هيزم ريخت تا مختار را وادار به تسليم کند. اما مختار با اعزام يک گروه چريکي زندانيان را آزاد کرد.
- اين گروه را «خشبيه» به معناي « چوب داران» مي ناميدند علت آن هم اين بود که مختار خوش نداشت يارانش با شمشير وارد مسجد الحرام شوند از همين روي به آنها دستور داد که عمليات خود را با چوب هايي که« کافر کوب» مي ناميدند( و اين کلمه فارسي است چرا که بيشتر ياران مختار ايراني بودند و در سپاه وي بيشتر مکالمات به زبان فارسي صورت مي گرفت) انجام دهند.
- مختار يکي از کساني است که مردم کوفه به او هم بي وفايي کردند و پشتش را در هنگام سختي خالي کردند.
- وقتي مختار به همراه 6000 نفر در قصر خود گرفتار آمد و به محاصره دشمن درآمد خطاب به يارانش گفت :« من که تصميمم را گرفته ام و تسليم نخواهم شد؛ از قصر خارج مي شوم و با آنان مي جنگم تا کشته شوم و وقتي من کشته شوم ضعف و ذلت شما بيشتر خواهد شد و آنها از شما انتقام خواهند گرفت و بعد پشيمان خواهيد شد... اما اگر اکنون با من بيرون بياييد، از دو حال خارج نيست يا پيروز مي شويد و يا به شهادت مي رسيد... اگر با من نياييد فردا در همين وقت ذليل ترين و زبون ترين مردم روي زمين خواهيد بود» و همان شد که مختار گفته بود!
- وقتي مصعب ابن زبير مختار را به شهادت رساند عبدالملک مروان براي تصرف عراق به جنگ مصعب آمد و او را شکست داد. گويند وقتي عبدالملک بر عراق مسلط شد وارد دارالاماره کوفه شد و سر بريده مصعب را جلوي او نهادند. مردي از عرب به نام« ابي مسلم نخعي» برخاست و خطاب به عبدالملک گفت:« من در همين مکان(دارلاماره) بودم و ديدم که سر بريده حسين(ع) را جلوي ابن زياد نهادند و چندي بعد ديدم سر ابن زياد را در همين مکان جلوي مختار گذاشتند و مدتي نگذشت که ديدم سر بريده مختار را در اينجا جلوي مصعب بن زبير نهادند و حال، سر بريده مصعب را در جلوي تو مي بينم!» گويند عبدالملک وحشت زده شد و دستور داد آن بنا را ويران کنند!
- تا سالها محل دقيق قبر مختار مشخص نبود تا اينکه علامه عبدالحسين طهراني دستور داد محدوده مشهور به مزار مختار را فحص و تفتيش کنند. در اين فحص و تفتيش آثار بناي مخروبه اي کشف شد که مي گويند در قديم حمام بوده است. حفاري را ادامه دادند. در حين حفاري مرحوم علامه سيد رضا بحرالعلوم نقلي از پدرشان سيد محمد مهدي بحرالعلوم در مورد مرقد مختار در زاويه شرقي جنب ديوار قديمي مسجد کوفه فرمودند و با نظارت وي و علامه طهراني همان موضع معين را حفاري کردند تا به لوحي رسيدند که اين جمله بر روي آن نقش بسته بود:« هذا قبرالمختار بن ابي عبيد ثقفي» و بدين ترتيب ساختماني در محل قبر وي بنا گرديد که همين مقبره فعلي مختار است.
اضافات:
- وقتي مختار حکومتش را تشکيل داد فرمانداراني را منصوب کرد. اولين فرمانداري که منصوب کرد عبدالله بن حارث نخعي بود که او را استاندار منطقه اي به نام « ارمنيه»(بخوانيد ارمينه) کرد و «اِرمَنيَه» آتچنان که در معجم البلدان آمده است:« ارمنيه اسم لضقع عظيم في جهه الشمال» اسم ناحيه بزرگي در قسمت شمال است( قسمتهايي از شمال عراق، ايران، جنوب ترکيه تا جنوب روسيه)
- بهترين کتاب در مورد زندگي محتار شايد کتاب «قيام مختار» نوشته سيدابوفاضل رضوي اردکاني باشد.
- داستان قيام مفصل بود و حتما در سريال مختارنامه بطور مبسوط به آن پرداخته خواهد شد من فقط خواستم گوشه اي از حواشي زندگي اش رو در اين پست بيارم.
- واسه کار ديگه اي رفته بودم،يهويي چشم باز کردم ديدم تو کتابفروشي ام، من موندم و يه بغل کتاب!!
- خبر آمد خبري در راه است...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس