مهدي بختياري نويسنده وبلاگ "مرصاد" در جديدترين مطلب خود نوشت:
يک روز چند تا از خانمهاي افسرها دور هم جمع شده بودند.
يکيشان ميگفت: شوهر من آنقدر دخترم را دوست داره که اگر دخترم نصف شب بگه من کنتاکي مي خوام، ميره و از هرجا که شد برايش مي خره.
گيتي گفت:جدي؟ شوهر من آنقدر دخترمو دوست داره که اگه اون هر وقت روز بگه که من کنتاکي مي خوام، بهش ميگه با نفست مبارزه کن دخترم.
فقط جهت اطلاع:
شهيد حسن آبشناسان فرمانده قرارگاه شمالغرب حمزه سيدالشهدا و فرمانده لشگر 23 نوهد، ارتش جمهوري اسلامي ايران در سال 1315 در در تهران به دنيا آمد.
دوران کودکي را با تحصيل در مدرسه سپري کرد و درسال 1336 با اخذ مدرک ديپلم وارد دانشکده افسري شد.
در سال 1339 با درجه ستوان دومي فارغالتحصيل گشت و يک سال بعد دوره مقدماتي را به پايان رساند. پس از آن، در اولين دوره «رنجر»، «دورههاي عالي ستاد فرماندهي»، «دورههاي چتربازي و تکاوري» در داخل و خارج کشور، شرکت نموده و تمامي اين مراحل را با موفقيت پشت سر گذاشت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به درجه سرهنگي ارتقاء يافت و فرماندهي «يگان جنگهاي نامنظم در قرارگاه سيدالشهداي ارتش» را بر عهده گرفت.
شهيد آبشناسان با تشکيل سپاه، نيروهاي جديد را در «آموزشگاه سعدآباد» تحت تعليم خود قرار داد و در سال 1363، مطابق حکم رسمي «قرارگاه رمضان»، فراهم نمودن زمينههاي آموزش جنگهاي نامنظم سپاه به وي واگذار گشت.
وى از اولين روزهاى جنگ تحميلى به منطقه جنوب اعزام شد و موفقيت هاى بسيارى در جنگ هاى نامنظم کسب و اولين اسراى عراقى را به اسارت گرفت. چندى بعد در يکي از عملياتها از ناحيه کتف مجروح شد ولى براى مداوا در بهدارى توقف نکرد و از آن به بعد اهالى دشت عباس به وى لقب شهيد صحرا را دادند.
ايشان بعلت همين فداکارى و زحمت ها به فرماندهى قرارگاه حمزه سيد الشهدا منصوب شد و با اتحاد صميمانه ارتش و سپاه به پيروزى هاى چشمگيرى نائل شد که پيام تاريخى امام(ره) براى رزمندگان قرارگاه را در پى داشت.
حسن آبشناسان در عمليات پيرانشهر، سردشت و بانه، شرکت کرد و از همرزمان نزديک محمد بروجردي بود.
در سال 1364، در حاليکه فرماندهي لشگر 26 نوهد، فرماندهي قرارگاه حمزه و لشگر 33 نيروهاي مخصوص را بر عهده داشت، همزمان با عمليات قادر، در منطقه «لولاند» بر اثراصابت ترکش به شهادت رسيد.
وى از اولين روزهاى جنگ تحميلى به منطقه جنوب اعزام شد و موفقيت هاى بسيارى در جنگ هاى نامنظم کسب و اولين اسراى عراقى را به اسارت گرفت. چندى بعد در يکي از عملياتها از ناحيه کتف مجروح شد ولى براى مداوا در بهدارى توقف نکرد و از آن به بعد اهالى دشت عباس به وى ل