به گزارش مشرق، امیر استکی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
حتما برایتان پیش آمده است که با یک یا چند نفر دیگر بر سر مسالهای به مباحثه بپردازید. یکی از اتفاقاتی که در اکثر این مباحثات میافتد بالا رفتن صداهاست. یعنی در حالی که ۲ دسته براحتی صدای هم را میشنوند اما در کشاکش بحث هر لحظه صداها بالاتر میرود.
مخصوصا آن شخص یا دستهای که دست پایینتر را در استدلال دارد، بیشتر به سمت استفاده از صدای بلند برای غلبه بر حریف پیش میرود. شاید بتوان این حالت را نوعی حرکت غریزی برای ایجاد یک وجهه از استیلا بر طرف مقابل دانست.
از قدیمالایام هم برای توصیف چنین حالتی از مثل «طبل تو خالی صدایش بیشتر است» استفاده کردهاند. هر چه طبل تهیتر باشد، صدایش بیشتر و بلندتر است. اگر بخواهیم این حالت را به سطوح کلانتر تعمیم دهیم باید بگوییم هر نوع فرافکنی و به میان آوردن مسائل غیرمرتبط و جار و جنجال هم شکلهای دیگری از همان صدای بلند است.
وقتی در یک کارزار انتخاباتی آنچه مطرح میشود بیش از آنکه یک واکنش طبیعی و قابل قبول نسبت به نقدها باشد، نوعی تند کردن و جنجال برپا کردن باشد، باید از خالی بودن دست طرف صحبت به میان آورد. ایجاد ترس موهوم و تبدیل کردن یک بحث بر سر کارآمدی به یک مساله امنیتی و حیاتی، شکلی جدید از سر گردنهگیری است. بر سر گردنهای که توسط حرامیان قرق شده است و برای محصورشدگان در آن راه پس و پیشی نیست، تن دادن به خواستههای دزدان تنها راه منطقی پیش رو برای مسافران بختبرگشته است.
طبعا در انتخاب بین مرگ و زندگی، در شرایطی که فقط پای منافع مادی در میان باشد، انتخاب زندگی امری طبیعی است. در زندگی اجتماعی هم هرگونه وضعیتی که کنشگر را به چنین استدلالی برساند، در حکم همان راهزنی خواهد بود. ایجاد این وضعیت تا حدود زیادی به تعریف جامعه هدف از وضعیت بد و غیرقابل قبول بستگی دارد و اگر گروهی نقطه ضعفها و ترسهای یک جامعه را بشناسند براحتی میتوانند چنین وضعیتی را برای آنها ایجاد کرده و به مراد خود برسند.
پس تا اینجا مساله دو شکل به خود گرفت؛ اول اینکه حرکت به سمت راهحلهایی غیرطبیعی و پر جار و جنجال در وهله اول ناشی از خالی بودن دست از چیزهای قابل دفاع، برای عرضه به مردم در برخورد با نقد منتقدان است و دوم اما اینکه در میان همه انواع فرافکنی و جار و جنجال، آن نوعی از آنها که مستقیما ترسها و نقطه ضعفهای مردم را نشانه میگیرند، نوعی از راهزنی و گروگانگیری خواهند بود.
ترس نسبت به جان، ترس نسبت به معیشت و ترس نسبت به آزادی از جمله مواردی هستند که این روزها به شکلهای مختلف برانگیخته میشوند. دولت یازدهم به واسطه تند کردن فضای رقابتهای انتخاباتی و استفاده از این ترسهاست که تلویحا همه نقدهای منتقدان درباره ضعف عملکردش را تایید میکند. هیچ نیازی نیست که منتظر باشیم جناب روحانی و دولتش اعتراف کنند که ناکارآمد بودهاند، بلکه مشاهده همین فرافکنیها و تلاشها برای برانگیختن ترسهای سهگانه مذکور در میان مردم، خود به خود مشت خالی آنها را باز میکند.
در روستاها و مناطق فقیرنشین شایعهای به قوت در حال رد و بدل شدن است که در صورت رای ندادن به حسن روحانی یارانه آنها قطع خواهد شد. اینجا ترس از معیشت است که برانگیخته میشود. از این نکته که دولت روحانی با سیاستهای رکودزای خود کار را به جایی رسانده است که یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی برای بسیاری به یک کمک هزینه حیاتی تبدیل شده است که بگذریم، همین ایجاد ترس است که برای رایآوری مجدد بشدت مورد توجه قرار گرفته است.
مساله دیگری که با آن رعبآفرینی میشود، مساله برجام است. در وعدههای انتخاباتی روحانی در سال ۹۲ بنا بر این بود که هم سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ زندگی مردم. در کوران مذاکرات بسیار فشرده هستهای و در توضیح عواید آن برای ملت و در واکنش به منتقدان، همواره اینگونه بیان میشد که همه تحریمها فردای برجام برداشته خواهد شد، خاصه تحریمهای مالی و تحریم چرخه دلار اما پس از گذشت نزدیک به ۲ سال از اجرایی شدن برجام آنچه حاصل شده، نه وعدههای رئیسجمهور و دولتش بلکه حداقلی از آنچه وعده میدادهاند، است. تحریمهای لجستیکی تا حدود بالایی رفع شدهاند ولی تنگناهای مالی با تغییراتی اندک، به قوت خود باقی هستند و اگرچه دولت در مقام دفاع از عملکرد خود، هیچگاه حاضر به پذیرش اشتباهاتش نبوده است ولی این موضوع منجر به گرایش شدید دولتمردان به تغییر دستاورد برجام از زمینه اقتصادی به زمینه امنیتی است. پس از آنکه معلوم شد تقریبا هیچ، عاید کشور شده است، ادبیات دولتمردان و شخص روحانی در چرخشی آشکار به این سمت رفت که زدوده شدن سایه جنگ از سر کشور را بزرگترین دستاوردهای برجام بدانند.
این روزها با تکیه بر تحولات سیاسی اخیر ایالات متحده آمریکا، دولت و هوادارانش بر برانگیختن ترس بزرگتری متمرکز شدهاند؛ ترس از جنگ و ترس از جان و امنیت. آنچه از جانب آنها به ملت منتقل میشود، این است که هر گزینهای جز روحانی میتواند سایه جنگ و ناامنی و تبدیل شدن ایران به سوریه و عراق را بر سر کشور بگستراند.
به وضوح در اینجا عنصر ترس است که تلاش میشود مانند استدلال ساده و سرراست راهزنان و سر گردنهبگیران، به کار گرفته شود؛ یا مال یا جان و در اینجا یا روحانی یا سایه جنگ، آن هم زمانی که ترامپ دیوانه رئیسجمهور آمریکاست و داعش هم در کمین و منتظر از اقتدار افتادن دولت مرکزی برای گسترش حملات تروریستی در ایران است.
روحانی اخیرا در سخنرانی خود در میان هوادارانش، رقبایش را کسانی که سالها پیش میخواستهاند در پیادهروها دیوار بکشند و زن و مرد را جدا کنند، معرفی میکند. باید مطرح شدن این مساله در کارزارهای انتخاباتی را تلاشی برای برانگیختن ترس از تحدید آزادی در میان هوادارانش دانست. تلاشی برای جلب رای اقشاری که مستعد ترس از چنین وضعیتی هستند.
روح و روان و امنیت فکری عده زیادی در کشور، هدف قرار گرفته است تا دولت روحانی برقرار باقی بماند. البته استعمال این تاکتیک سیاسی خشن، از دولتی که درصد قابل توجهی از اعضای کابینهاش را امنیتیهای سابق تشکیل میدهند، دور از انتظار نیست اما طنز تلخ در این میان این است که این رعبانگیزی و ترساندن و بازی کردن نقش پهلوان پنبه، به عنوان کارآمدی و لیاقت به مردم عرضه میشود.
مردمی که از طرف برپاکنندگان این بازی ترس و رعب، امید میرود صدای بلند وحشت این طبل تو خالی را به عنوان تدبیر و کارآمدی بپذیرند و رایهای خود را برای تداوم کلیدداری پاستور، به پای دولت سرمایهدار- سیاستمداران کهنسال بریزند.