به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
حمله دشمن به بعضی نهادها به این معنا نیست که «هویت» در کارزار دشمنی یک امر غیرمهم و یا ثانویه است. اگرنه، مثل این است که وقتی دشمن به برجک یک فرودگاه نظامی حمله میکند، بگوییم دشمن با فرودگاه و ارتش ما کاری ندارد! تنزل موضوع دشمنی علیه بنیانها به دشمنی علیه نهادها، نوعی تغافل یا غفلت به حساب میآید. اگر کسی در این تردید داشته باشد که آمریکا، اروپا و عوامل منطقهای آنها نمیخواهند از اساس چیزی به نام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، باید به پزشک مراجعه کند چرا که دچار بیحسی شده و اولین آثار یک بیماری مهلک در او پدیدار گردیده است.
البته در این هم تردید نداریم که برای غرب، این شخص با آن شخص و این گروه با آن گروه تفاوتهایی دارد اما این تفاوتها و فاصلهگذاریها در حدی نیست که روی اصل دشمنی با نظام تاثیری بگذارد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
۱- آمریکا و رژیم صهیونیستی در طول این ۳۹ سال بنابر آنچه مکرر اظهار کردهاند، از سوی هیچ قدرتی به اندازه جمهوری اسلامی ضربه نخوردهاند و این در حالی است که در اکثر این مدت در ایران در منصب ریاستجمهوری کسانی بودهاند که نگاه آنچنان بدی هم به آمریکا و رژیم صهیونیستی نداشتهاند. همین امروز هم وقتی روی یک فروند موشک نوشته شود مرگ بر اسرائیل بعضی تاب نیاورده و آن را برهم زننده سیاستهای خویش به حساب میآورند. در یک زمانی یک جریان در ایران پا پیش گذاشت و حزبالله لبنان را متقاعد کرد تا متجاوزین آمریکایی که به زندان افتاده بودند را آزاد کند که این اقدام بدون عمل آمریکا به تعهد متقابلی که داده بود، انجام شد اما همین رئیس دولت از سوی آمریکاییها به عنوان «تروریست» معرفی شد.
در بین رؤسایجمهور ایران، هیچکس به اندازه سیدمحمد خاتمی در جهت برداشتن دیوار بیاعتمادی آمریکا نسبت به ایران تلاش نکرد و هیچ ادبیاتی به اندازه ادبیات او به ادبیات آمریکا نزدیک نبود اما او هم در دوره دوم ریاستجمهوری خود مورد عنایت آمریکا قرار نگرفت و به واسطه او، آمریکا نه تنها تلاشی برای جبران ظلمها و یا اصلاح رفتار خود نکرد بلکه در دوره دوم ریاستجمهوری خاتمی، ایران را «محور شرارت» نامید و مدعی شد که ایران از تروریزم حمایت میکند و درصدد دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی میباشد!
در دولت روحانی نیز که اساسا حل مسائل ایران با آمریکا به گونهای که برای دو طرف رضایتبخش باشد، با جدیت دنبال شد و این دولت یکی از عجیبترین قراردادهای بینالمللی را امضا کرد، باز هم آمریکا حاضر نشد هیچ امتیازی به دولت روحانی بدهد. علت آن کاملا واضح است؛ بله آمریکا وجود دولتی را که به تحمیلها تن دهد، به دولتی که اهل مقاومت باشد، ترجیح میدهند اما از آنجا که با نظام و ملت ایران طرف هستند، از اعمال فشار بر ایران نمیکاهند.
۲- یکی از طرح فریبهای آمریکا این است که وقتی در ریاستجمهوری ایران فردی بالنسبه متمایل به غرب سر کار میآید و اهل امتیاز دادن است، وانمود میکند که فشار به مردم ایران سبب دست برداشتن آنان از انسانهای ایدئولوژیک و روی آوردن آنان به عملگرایان شده است! اما نتیجه چنین تحلیل و جمعبندی، هیچگاه این نبوده که پس حالا کمی با ایران مدارا کنیم و از میوهای که رسیده است، بهره ببریم.
در چنین شرایطی جمعبندی دشمن این است که فشار اقتصادی و سیاسی بر ملت ایران نتیجه داد پس ملت ایران در برابر فشار زانو میزند پس هرچه فشار بیشتر، عقبنشینی ایران از منافع خود بیشتر خواهند شد.
به این نمونه عینی توجه کنید، باراک اوباما در پایان عمر دولت نهم دومین نامه خود را خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن بر لزوم بازسازی روابط ایران و آمریکا تاکید داشت چرا که در این مقطع، جمعبندی آمریکا این بود که ایران دارای ثبات است و امکان غلبه بر آن از طریق اقدامات سخت وجود ندارد و لذا لاجرم باید به «راه نرم» فکر کرد. در این مقطع از منظر آمریکا برقراری رابطه سیاسی با ایران، کلید نفوذ در ایران و مدیریت آرام تحولات سیاسی - اجتماعی آن است. اما کمی بعد و زمانی که به دلیل فتنه ۸۸ چشمانداز ثبات ایران تغییر کرد و آمریکاییها گمان کردند آشوبهای خیابانی کار نظام را میسازد، حمله نظامی به ایران را در دستور کار قرار دادند اما کمی بعد که اوضاع تحت کنترل نظام درآمد، آمریکا از حمله منصرف و دچار بحران تصمیمگیری شد. پس کاملا واضح است که تهدید نظامی ایران از سوی آمریکا رابطه مستقیمی با شرایط بیثبات و روی کارآمدن دولتهایی که چالش ایدئولوژیک با نظام جمهوری اسلامی داشته باشند، دارد.
اما پیش از آنکه دولتی همگرا در ایران بر سر کار آید، آمریکا در تبلیغات سیاسی وانمود میکند که آنچه باعث نگرانی غرب از ایران میشود، اسلام و نظام اسلامی آن نیست بلکه افراطگرایانی هستند که محو رژیم اسرائیل و عقب راندن نیروی نظامی آمریکا از منطقه را دنبال مینمایند.
۳- اینکه دشمن برای رسیدن به اهداف پلید خویش به تحریف واقعیت روی میآورد، چندان غیر طبیعی نیست اما اینکه کسانی در داخل ایران وانمود کنند که آنان میتوانند با ادبیات مناسب و پرهیز از درشتگویی علیه غرب، دیوار بیاعتمادی آمریکا و اروپا نسبت به ایران را کوتاه کرده و سرمایههای آنها را در خدمت تولید و سرمایهگذاریهای دراز مدت درآورند، عجیب است. کاش این آقایان لیستی از نتایجی که در پیگیری سیاست نزدیکی به غرب بدست آوردهاند را منتشر میکردند تا ما هم بتوانیم باور کنیم که مشکل غرب اصل نظام و مردم متمدن ایران نیست بلکه تفکر و ادبیات کسانی است که نمیخواهند با غرب کار کنند.
وقتی هفته پیش آقای دکتر محمد جواد ظریف در مصاحبه خود با صراحت گفت که آمریکاییها هم متن و هم روح برجام را نقض کردهاند چه جای تردید که دولت آمریکا ملت ایران را در دوره روحانی بیش از دولت احمدینژاد تحت فشار قرار داده است. این قلم به جد معتقد است که تا زمانی که ملتی بنام ملت ایران وجود دارد، آمریکا به جبران ضربات مهلکی که از آن خورده است، آن را مورد انکار و اهانت قرار میدهد. در این بین اگر مردم ایران به هر دلیلی به کاندیدایی رأی دهند که در تبلیغات گمراه کننده غرب، در نقطه مقابل نظام جمهوری اسلامی معرفی شده است، ولو اینکه- به فرض محال- این فرد سرکرده جبهه ملی ایران - یعنی دورترین گروه از نظام- هم باشد، نه تنها از فشار غرب خلاصی نخواهند داشت، بلکه با افزایش فشار هم مواجه میشوند.
در جریان نهضت نفت، آمریکا و انگلیس برابراسناد تاریخی، از بین جبهه ملی و فدائیان اسلام، جبهه ملی را ترجیح میدادند اما در عین حال وقتی این دو طیف از هم جدا شدند، آمریکا و انگلیس با استفاده از «بدنامها» کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را علیه رهبر جبهه ملی راه انداختند. پس کاملاً واضح است که ترجیحات تبلیغاتی و رسانهای غرب هیچ ربطی به نگاه آمریکا به نظام و مردم ایران ندارد بلکه در این تبلیغات، آمریکا دنبال نردبانی برای فایق آمدن بر ملت ظلمستیز ایران است و آنان که اهل مماشات هستند حداکثر در حد نردبان مورد توجه «شیطان بزرگ» قرار میگیرند.
۴- فراتر از نظام جمهوری اسلامی، آمریکا واقعاً به «اسلام» کار دارد. در این میان مواجهه غرب علیه بخشی از مسلمانان با گروه معینی- مثل القاعده و...- نیست با اصل اسلام کار دارند. آتش زدن قرآن توسط کشیش جونز در یک کلیسای پایتخت آمریکا و اهانت به پیامبر اسلام در چند روزنامه اروپایی- ماجرای شارلی ابدو- کاملاً نشان داد که آنان با اصل اسلام کار دارند. همین هفته پیش یک روزنامه اروپایی نوشت میان آنچه توسط داعش تعلیم داده میشود با تعلیمات جامعهًْالازهر مصر تفاوتی وجود ندارد!
و حال آنکه همه میدانند اگر داعش مظهر افراطگرایی در جهان اسلام باشد، دانشگاه الازهر مظهر تسامح دینی است. پس اگر غرب دعوای خود علیه اسلام را زیر پوشش مبارزه با تروریزم و داعش ببرد نباید ما را از اصل دعوایی که با اسلام اصیل در همه جلوههای رحمانی و جهادی آن دارد، غافل گرداند.