به گزارش مشرق، پیام فضلینژاد، سردبیر پیشین مجله عصر اندیشه پیرامون اندیشه «ثباتگرایی» در جامعه ایران، رفتار انتخاباتی طبقه متوسط و همچنین مهمترین بحرانهای پیش روی دولت آینده، به تحلیل گزارههای مختلف پرداخت.
فضلینژاد گفت: در میان اندیشههای مختلف، «ثباتگرایی» یکی از گزارههای انتخابات پیشروست و طرفداران خود را دارد. چنین القاء میشود که کشور به ثبات رسیده و عبور از روحانی، این ثبات را تهدید میکند، در حالی که کشور در «رکود» است و رو به تعطیلی میرود، نه «ثبات».
وی افزود: یکی از گزارههای روانشناسی سیاسی در انتخابات پیش رو این است که طبقه متوسط مدرن حامی «ثبات» است و برای همین، عبور از دولت روحانی را نمیپسندد، هرچند که به اقناع عقلی نیز درباره «ناکارآمدی» این دولت رسیده باشد، ولی چون هندسه ذهنی او بر این مبنا شکل گرفته که با تغییر دولت، ثبات کشور در معرض تهدید قرار میگیرد، بنابراین تصمیم خود را پیشاپیش گرفته است و به حفظ وضع موجود با هدف ادامه ثبات کشور رای خواهد داد. اما به دلایل مختلف، این یک گزارة قطعی نیست.
فضلینژاد اظهار داشت: اولا، «ثبات» در سطح راهبردی معطوف به حاکمیت به معنای تمامیتِ نظام است، نه الزاماً محصول دولت. خصوصا وقتی دولت به دوگانگی در حاکمیت دامن بزند، در این صورت خود عامل بیثباتی است نه ثبات، چون در ساختار دیوانسالاری ما، دولت یک رکن از ارکان ثباتبخش به وضع کشور است. دولت یکی از شریانهای ثبات است، به شرطی که هویت خود را در تضاد با ابراستراتژی حاکمیت تعریف نکند. در شرایط امروز، دولت همه حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به رکود کشانده است تا نوعی ثبات مصنوعی را القاء کند، اما تعطیل کردن کشور که ثبات نیست.
این پژوهشگر سیاسی در ادامه گفت: دلیل دوم این است که طبقات متوسط میبینند که اگر رکود اقتصادی حاکم ادامه یابد، چندی بعد سطح طبقاتیاش افول و نزول میکند و در چند سال گذشته بخشی از طبقه متوسط ما در آستانه فقیر شدن قرار دارد. پس ما با فرآیند جا به جایی طبقات اقتصادی روبهرو هستیم و این یک علامت ضدثبات است. ثالثا، طبقه متوسط تحصیل کرده میداند که اساساً در دنیای امروز، هیچ یک از محیطهای اقتصاد و سیاست کلان در دنیا دارای ثبات نسبی نیستند. حتی سیاستهای استراتژیک کشورها از مرحله ثبات به تغییر میل کرده است؛ از اروپا و آمریکا تا ترکیه و افغانستان. کسانی که از ثبات حرف میزنند باید محیطها و متغیرها را در کنار یکدیگر بسنجند و وضع آینده را روبروی چشم ملت بگذارند. در آینده نزدیک دست کم پنج بحران در ایران در حال برخورد با یکدیگرند: 1- بحران انرژی 2- بحران مالی و بانکی 3- بحران جمعیتی 4- بحران ناکارآمدی 5- بحران دانش.
فضلینژاد گفت: هر یک از این بحرانها در دل خود بحرانهای کوچکتر یا بحرانهای همعرض را دارد. در کمتر از 5 سال در بحران انرژی، منابع آبی و هستهای به بالاترین سطح حساسیت و اولویت میرسند. در بحران مالی با بحران صندوقهای بازنشستگی و عوارض بازار سیاه مانند پولشویی روبهرو خواهیم شد و باید برای آن تحلیل و برنامه عملیاتی داشته باشیم. در بحران جمعیتی، ما با تغییر نسبت میان جمعیتهای مذهبی و جوامع جنسی جدید مواجه میشویم که پیامدهای ویژه خود را دارد. در بحران ناکارآمدی ما نیازمند بازسازی سریع زیرساختهای دولت هستیم که اگر به سوی نوسازی بوروکراتیک نرویم، نارضایتیهای فزآینده مشروعیت نظام را با چالشهای جدی مواجه میکند. در بحران دانش ما در 4 سال گذشته با پسرفت رشد علمی مواجهیم. اکنون معادلات و محاسبات دانش جهانی کاملا تغییر کرده و ما از آن بیخبریم. همه این تغییرات که بازه زمانی آن هم نزدیک است، یک سناریوی دقیق را در دولت بعدی میطلبد و با سناریوهای دولت حاکم ما تا عمق رکود پیش خواهیم رفت و امیدی به مدیریت تحولات آینده نباید داشت.
سردبیر پیشین مجله عصر اندیشه با تاکید بر اینکه «دولت حاکم فاقد هر سناریویی برای ثبات است» گفت: سناریوی ثبات، یک سناریوی آیندهپژوهانه است که ضمن داشتن درکی از سریعترین برنامهها برای حل مشکلات موجود، با مردم از «مشکلات آینده» آنها سخن بگوید؛ مشکلاتی که توده مردم به آن توجه ندارند و شناسایی و هشدار آن، کار متخصصان و آیندهپژوهان است.
نویسنده پرفروشترین کتاب سیاسی سال 88 در پاسخ به این سوال که با بحرانهای آینده «نقشه راه نجات کشور در دست کیست؟» گفت: کسانی میتوانند وضع موجود را تغییر دهند که تئوریای آیندهپژوهانه برای عبور از وضعیتی که ما آن را «بحرانهای ترکیبی» مینامیم، داشته باشند. کسانی میتوانند «وضع موجود» را تغییر دهند که به جای شعارهای واهی و سرگرم کردن جامعه، برنامه عملیاتی با ایدههای پیمایش شده داشته باشند، نه آنکه مانند آثای روحانی با وعده و وعیدهای غیرکارشناسی بر حجم مطالبات بیفزایند و برخلاف ادعایشان، سرانجام به تجزیه سرمایه اجتماعی کشور دامن زنند. کار سیاستمدار حرفهای که تفکر اجرایی دارد، ارائه راهحل برای معادلات عینی و برنامه عملیاتی برای شکستن بنبستهاست. سیاستمدار حرفهای نباید در خیال و رویا شعار بدهد، بلکه باید معادله را بشناسد و راهحلهای مختلف ارائه دهد و در آخر، بهترین راهحل را انتخاب کند. «قدرت استنتاج معادله» و «مهارت انتخاب راهحل»، از شاخصهای ضروری شخصیت دولتمردان و حکمرانان است.
فضلینژاد افزود: ما در بحران ناکارآمدی با بحران نارضایتی عمومی مواجه میشویم که این دولت به آن نیز دامن زده است. مردم از دروغگویی و وعده های توخالی بیزار شدهاند. از فساد و رانت به ستوه آمدهاند. به شدت منتقد وضع سبک زندگی اشرافی، متکبرانه و عقلکل پندار میان مسئولان و حکمرانان، از هر حزب و گروهی، هستند. اینجا محبوبیت و مقبولیت و حتی مشروعیت دولت دچار چالش میشود و ما گاهی با پای خود و با دامن زدن به بحران ناکارآمدی، داخل سناریو و زمین بازی دشمن شدهایم.
پیام فضلینژاد در پایان با تاکید بر اینکه انقلابیون پتانسیل ترمیم بحران نارضایتی و بیاعتمادی را دارند، اظهار داشت: امروزه بخش مهمی از مردم به دنبال مایحتاج اصلی زندگیاند، عده زیادی به نان شب محتاجند و طبقه فقیر ما حجیمتر شده است. برای کدام مدیر و مسئول ما قیمت میوه و یک پاکت شیر 200 م لیتری که 800 تومان است، مهم است؟ برای کدام یک از دیوانسالاران ما قیمت یک بسته پوشک بچه یا چند کیلو میوه دغدغه است؟ عده ای واقعا سخت پول درمیآورند که زندگی کنند. چندی پیش شبکه ٥ نشان داد که در حلبی آباد تهران، زنان بی سرپرست میخ صاف میکنند تا نُون بخورند. نمیخواهند تن فروشی کنند. ٨٠٠ میخ در روز صاف میکنند و ١ نآن میخرند برای ٣ نَفَر! بعد معمای شاه را می بینند و با خود میگویند خب پس وضع چه فرقی کرد؟ برای این بحران بیاعتمادی، دولت آینده باید فکر جدیای کند و تنها انقلابیون از پس ترمیم آن برمیآیند.