مقدمـه
فضايي دوقطبي و يک تقسيمبندي بين شرق و غرب که انقلاب اسلامي در آن به پيروزي رسيد باعث شد که خيليها پيروزي انقلاب اسلامي را جدي نگيرند. يعني گمان ميکردند چون اين انقلاب، يک انقلابي بود که رژيم مورد حمايت شاه و آمريکا را ساقط کرد، طبيعتاً زير پرچم بلوک شرق قرار ميگيرد، اما شعار نه شرقي و نه غربي يک شوکي بود براي هر دو جريان و يک همگرايي را در مقابله با انقلاب ايجاد کرد.
ثمره مهمي که انقلاب در دنيا داشت يکي ترويج روحيه انقلابيگري بود، نهتنها بين مسلمانان، بلکه غيرمسلمانان را براي مبارزه با استکبار علم کرد و موجي در دنيا به راه انداخت و جنبش انقلابيگري را در بين مسلمين و غير مسلمانان زنده کرد. مسأله دومي که انقلاب توانست در دنيا جا بيندازد و کمکم ملتها به دنبال آن رفتند، مسأله معنويتخواهي بود. انقلاب اسلامي ايران خلأ معنوي بسياري از جريانها را پر کرد و کمکم غرب و شرق دچار مشکلي با عنوان پديده "رشد اسلام ناب" شدند. اين باعث شد که يک مبارزه جدي عليه انقلاب اسلامي در دنيا شروع بشود. جنسهاي مبارزه هم متفاوت بود. يک بار جنگ سخت بود که جنگ تحميلي از اين دست بود. حوزه فعاليتهاي جنگ نرم مراحل متعددي را طي کرد، از تهاجم اخلاقي گرفته تا تهاجم سياسي، تهاجم رسانهاي، اقتصادي و... ؛ اما اين تهاجمات نتيجه مطلوب آنان را در پي نداشت. البته بايد اين نکته را مد نظر قرار داشت که اين اقدامات برخي ضربهها را نيز به ما وارد کرد.
اما دشمن پس از پيروزي جنگ فازي را در حوزه تهاجم فرهنگي و جنگ نرم آغاز کرد که يک اتفاق پنهان و تا چند سال اخير هم براي خيليها ناشناخته بود. آن هم اين بود که غرب به اين نتيجه رسيد که بايد بيايد هويت ما را تغيير بدهد. يکي از راهکارهاي تغيير هويت هم تغيير مذهب است. چون يکي از عوامل همگرايي و هويت، مذهب است. چون انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي يک ايدئولوژي خاصي به عنوان تشيّع دارد، اگر بخواهد آن دو شاخصهاي که عرض کردم در دنيا رشد کرده را بزند بايد مي آمد مرکزيت انقلاب يعني تشيّع را نابود ميکرد. براي تضعيف تشيّع راهکارهاي متفاوتي ارائه شد. يک بخشي از اين تهاجم، تهاجم اعتقادي بود که پنهان ماند. ما روي تهاجم اخلاقي خيلي مانور ميدهيم. الآن شما با يک مسئول صحبت کنيد و بگوييد تهاجم فرهنگي اولين چيزي که به ذهنشان ميرسد از تهاجم فرهنگي، فيلم مبتذل، CD مبتذل، سايتهاي مستهجن در اينترنت، شبکههاي ماهوارهاي، نهايتاً فارسي1. اينها را به عنوان تهاجم فرهنگي ميبينند. ولي شما وقتي ميآييد در مجموعههاي پايينتر نگاه ميکنيد و دقيق ميشويد ميبينيد در زير پوست جمهوري اسلامي يک تهاجم اعتقادي راه افتاده است. يعني در بخش تهاجم فرهنگي، تلاش براي تغيير اعتقاد شکل گرفت.
اين تلاش دو جهت داشت، فاز اول فاز تغيير مستقيم بود. يعني مسيحيسازي، بهاييسازي، وهابيسازي، صوفيسازي. اما در فاز دوم که تقريباً از سال 76 – 75 خيلي علنيتر شد و شدت بيشتري گرفت و فاز خيلي مهمي بود که من از آن به عنوان بزرگترين خطر در حوزه جريانهاي فرقه اي و فرهنگي ياد ميکنم، جرياني به عنوان معنويتگرايي بود ؛ اما نه آن معنويت که انقلاب اسلامي ترويج ميکرد، بلکه يک جرياني از معنويتهاي پوچ، معنويتهاي سکولار، معنويتهاي بيشريعت. هدفش چه بود. خب يک هدف کلان مبارزه با انقلاب اسلامي بود. اما هدف مشخصي که در داخل کشور آن را دنبال ميکرد، جايگزيني اسلامي شبهعرفاني با اسلام شريعتمحور، فقيه محور بود. يعني تو مرجع تقليد نداشته باش. ولي فقيه نداشته باش، کاري به کاري روحاني و شريعت و کتاب و... نداشته باش و تبديل به يک انساني شو که يکسري اصول مشترک که مورد اتفاق همه است را قبول ميکند.
بدين طريق اين جريان به راه افتاد، يعني يک شبه عرفانهايي وارد کشور شدند که خودشان دو بخش داشتند که يک بخششان جريان بودند؛ يعني تفکرات خاص خود را داشتند، يک بخششان هم فرقه بودند که اصطلاحاً امروز در دنيا به اينها ميگويند (new reli… movement) جريانات نوپديد ديني.
چه شد که اين جريان در غرب به وجود آمد و چه شد به کشور ما وارد شد.
بعد از جنگ جهاني دوم يک اتفاقي در غرب افتاد و آن هم خلأ معنويت بود. ميدانيد که در جنگها مردم درگير هستند و در درگيريها احساس کمبود نميکنند. يعني جنگ انسانها را متحد ميکند. بعد از جنگ خلأهاي نظير اعتقادي، سياسي، فرهنگي به وجود ميآيد. غرب هم که بنيان و اساسش بر مبارزه با دين شکل گرفته است. يعني دنياي ليبرال امروز، با دين مبارزه کرد تا خودش را شکل داد، خب اين دنياي ليبرال خودش دين را تضعيف کرده بود بعد مردم تشنه معنويت شدند. وقتي تشنه معنويت شدند، گرايشهايي در غرب شروع شد. يک سري از جريانات عرفاني و فرقههاي کوچک عرفاني شروع کردند به تبليغات گسترده در غرب. خب هرچقدر هم رسانهها گسترش پيدا کردند اينها هم گسترش پيدا کردند. جريانات مختلفي شکل گرفت. اين جريانات البته چند نوع هستند. يک نوعي از اين جريانات جرياناتي هستند که در خود کشورها فعاليت ميکردند. مثلاً يک سري از جريانات فراعلمي مانند انديشههاي کيهاني، ارتباط با بشقابپرندهها در غرب بودند که در اين مرحله فرصت رشد پيدا کردند. حتي برخي از کشورهاي غربي به اين نتيجه رسيدند که ميشود از اينها به نفع خودشان استفاده کنند، براي سرگرم کردن مردم خودشان و به اين منظور به برخي از اينها دامن زدند و خودشان از اينها حمايت کردند.
يک سري از جريانات که بخش عمدهاي از عرفانهاي نوپديد را ظاهراً شکل ميدهد، جريانهاي شرقي هستند.
اين گروه با گسترش فرهنگ شرق يعني فرهنگ هند و اقتصاد و مثلاً باليوود اين گونه عرفان ها هم رشد کردند و تاثيرات خود را بر غرب گذاشتند. يا پس از گسترش اقتصاد کشور چين فرقه هاي چيني نظير ذن، فالون دافا و ... نيز در غرب رشد پيدا کردند و منطقه به منطقه مردم را تحت تاثير قرار دادند. کليسا و مسيحيت هم که تضعيف شده بود و توان مقابله با اين جريانات را نداشتند؛ البته خيلي از حکومت ها هم از اين ها حمايت کردند. شما ببينيد مثلاً جريان شيطان پرستي در غرب، جرياني است که وقتي سر منشا آن را نگاه مي کنيد که چه کساني اين جريان را به راه انداختند، (حداقل جريان شيطان پرستي جديد که از دهه 60 فعال شده) مي بينيد آنتوان آنلاوي پشت سر آن است. حالا آنتوان آنلاوي کيست. عکاس FBI و سازمان سيا است. اين فرد آمده جريان شيطان پرستي که ظاهراً يک جريان ضد مسيح است را راه اندازي کرده و کم کم اين جريان تبديل به يک جريان شبه عرفاني شده است. حالا شما ممکن است بگوييد شيطان پرستي چه ارتباطي با عرفان دارد. جالب است که شما بدانيد آنتوان آنلاوي هم معتقد است که ما يک مبناي ديني داريم. اين فرد وقتي قصد راه اندازي اين فرقه را داشت يک سري مبناي فلسفي را کنار هم قرار داد و در کتاب "انجيل شيطان" خود اصلاً مبنا پردازي کرد و در مقابل کليساي مسيحيت، کليساي شيطان را زد.
پس مي بينيم بخشي از اين جريانات ناخودآگاه نشات گرفته از سرخوردگي مردم از انقلاب صنعتي، جنگ و دين ستيزي غرب بوده و بخشي را هم خواسته کشورهاي غربي براي حفظ مردم خودشان و سرگرم کردن مردم خودشان فعال کردند. چون يکي از اتفاقاتي که بعد از جنگ جهاني دوم در غرب افتاد اين بود که برخي جنبشها پديد آمدند و اين جنبشها کمکم داشتند صبغه سياسي پيدا ميکردند و اين براي غرب خطرناک بود. مثلاً رپ براي مبارزه با تبعيض نژادي به وجود آمد. اين رپ وقتي به وجود ميآيد براي رفع تبعيض نژادي بايد بايد با اولين نماد تبعيض نژادي خود آمريکاست مقابله کند. براي همين آنها سريع ميآيند و هزينه ميکنند تا هدف آنها را تغيير بدهند؛ لذا آمدند مثلاً پانکيسم، هيپيزم و رپيسم را تغيير هويت دادند و بعضيهايشان را يک مديريت جديد کردند و ساماندهي و مدرنيزه کردند و به خارج از مرزهاي خودشان صادر کردند. فرقههاي نوپديد هم همين است. برخي از فرقههاي نوپديد آمريکايي، آفريقايي، هندي و... هستند که خود غربيها رفتند آوردند در کشورهايشان تکثير کردند و برخي در کشورهاي خودشان تکثير نکردند بلکه سران آنها را بردند آموزش دادند و اين آموزه ها را آنجا مدرنيزه کردند براي مبارزه با مسلمانان در دنيا خصوصاً انقلاب اسلامي. يعني برخي از اين جريانات در خود غرب اجازه فعاليت ندارند. الآن مرلين منسون يکي از چهرههاي مطرح شيطان پرستي دنياست. اين فرد در خيلي از کشورهاي اروپايي اجازه ورود ندارد؛ ولي همين اروپاييهايي که به او اجازه ورود نميدهند براي او تبليغ ميکنند. همين اروپاييها براي تبليغ شيطانپرستي به او امکانات ميدهند. يا خيلي از شخصيتهاي اوشو وقتي اوشو جريان فکرياش را در هند به راه مياندازد به آمريکا ميرود ولي خود آمريکاييها وقتي ديدند اوشو خطرناک شد او را اخراج کردند. يعني خودشان هم به اين نتيجه رسيدند که اينها برايشان خطر دارد. يا فرانسه در زماني که فرقه سايمتولوژي دست به مبارزه زد، فرانسه قانون چيد و برد در مجلس تصويب کرد و الآن فرانسه قانون و وزير مشاور در امور مبارزه با فرقهها دارد. هر فرقهاي در فرانسه آزاد نيست. و فرانسهاي هم که ميگويد ما مهد دموکراسي هستيم، کنترل ميکند. در آمريکا در سال 1979 يک گروهي به نام A people temp (معبد مردم) آمدند يک سري از مردم آمريکا و ساير نقاط جهان جمع کرد و به کشور گويان برد. رهبر اين فرقه در يک روز دست به خودکشي زد و دستور خودکشي عمومي داد. پس از اين دستور 913 نفر در يک روز خودکشي کردند. کمکم خود غربيها به اين نتيجه رسيدند که اينها دارد برايشان خطرناک ميشود. يک دفعه مي بينيد بنيادهاي در آمريکا شکل گرفت و خود آمريکاييها گروههايي راه انداختند که وظيفه آنها مبارزه با فرقهگرايي بود. وقتي خطرات اين جريان را احساس کردند و ديدند که اين جريان خطرناک است و دارد براي حکومتهاي آنها خطرناک ميشود، خودشان آمدند آنها را محدود کردند و قانون بردند در مجالسشان مصوب کردند و ساماندهي کردند. غربي ها وقتي خطرات اينها را پيدا کردند و ديدند يکي از کارکردهاي مهمي که فرقهها داشتند شکاف زي بودن است و وحدت ملي را ميشکند. يعني به هر حال مردم آمريکا ظاهراً دين ندارد ولي به هر حال مسيحي هستند و همين خود مسيحيت عامل اتحاد است ولي وقتي در کوچه به کوچه آمريکا فرقههاي مختلف راه بيفتد و اصلاً هويت امريکايي فراموش شود، همين موضوع يک خطر براي امنيت ملي ميشود. براي همين آمريکا آنها را ساماندهي کرد و برخي را محدود کرد، با برخي مبارزه کرد و بعضيها را جمع کرد. شما ببينيد وقتي ديويد کورش فرقه ديويديان را راه مياندازد، تا اين گروه صبغه سياسي پيدا ميکند و تلاش براي تشکيل حکومت را از اهداف خود بيان مي کند؛ آمريکا به او رحم نميکند و در ماجرايي تحت عنوان "ماجراي واکو" نزديک به 100 نفر را ميسوزاند. به اين بهانه که آنها دست به اسلحه بردند. بر فرض که بردند مگر در ايران فرقهها دست به اسلحه نبردند که شما داريد از آنها حمايت ميکنيد. يعني خود آمريکاييها احساس کردند که فرقهها ميتوانند عامل مهمي براي مبارزه با وحدت و امنيت ملي و ديني باشند. به همين دليل وقتي شروع به مبارزه با انقلاب اسلامي کردند يکي از راهکارهايشان استفاده از پتانسيل فرقهگرايي بود. بايد وحدت ملي ما را در قالب پتانسيل فرقهگرايي ميشکستند. با همين هدف آمدند و فرقهها را در ايران ترويج کردند. جريانات نوپديد ديني در ايران اسمهاي متفاوتي پيدا کرده است. در ايران به آنها جنبشهاي نوظهور معنوي ميگويند، نومعنويتگراها ميگويند، عرفانهاي وارداتي، عرفانهاي پوچ، عرفانهاي نوپديد و... ميگويند و همه اين اسامي يک چيز را به ما ميرساند و آن اين که اين يک خواستگاه ايراني و اسلامي ندارد. چون خواستگاه بومي ندارد اسمهاي متفاوتي پيدا کرده است و با توجه به کارکردش هر نهاد و مؤسسهاي يک اسم خاص را براي اينها تعريف کرده است. ما اسم آن را ميگذارم عرفانهاي پوچ. چون مقام معظم رهبري در يکي از صحبتهايشان از اين واژه استفاده کرد. و واقعاً هم عرفانهاي پوچ هستند. عرفانهاي نهيليستي عرفانهايي هستند که با هيچکدام از اديان الهي و حتي همين اديان تحريف شده هم سنخيت ندارد. اينها به هر حال توسط غرب در جامعه ما تزريق شد و شروع به تبليغ شد و تلاش شد بستر فرهنگي جامعه ما را يک بستر کاملاً عرفاني (منظور عرفانهاي انحرافي) بکند.
خصوصيت عرفان انحرافي اين است که عقلگرايي را تضعيف ميکند، دينگرايي را تزريق ميکند. اين عرفانها يک سري شاخصهاي کلي داشتند. من اينها را عرض ميکنم بعد وارد بررسي برخي از جريانها و اثراتشان در ايران ميشويم. واقعاً برخي از اثراتي که در دو دهه گذشته بر کشور ما داشتهاند، وحشتناک است. البته برخي آمارها را نميشود گفت و برخي حرفها را نميشود زد. من خلاصه يک آمارهاي کوچک را ميگويم چون نگراني ايجاد نشود. وقتي اينها را بررسي ميکنيم به چند دسته تقسيم ميشوند.
1- عرفانهاي هندي
2- عرفانهاي آمريکايي
3- عرفانهاي چيني
4- عرفان مسيحي
5- عرفان يهود و فراعنه
اين چند دسته مهمترين دستههاي اين عرفانهاي نوپديد در دنيا هستند. البته عرفانهاي آفريقايي هم هستند اما خيلي شکل نگرفتند چون آفريقاييها رسانه قوي نداشتند و قدرت تبليغاتي هم نداشتند. اين جريانات تقريباً وجوه مشترک دارند. اکثر اينها انسانمحور هستند، چون اُمانيستي هستند. شما وقتي ميرويد در اين فرقهها تحقيق ميکنيد، ميبينيد همه چيزهايي که ميگويند مال انسان است، نه انسان براي رسيدن به خدا، انسان به ماهو انسان. آرامش، خلصه، تنهايي، مديتيشن، تمرکز، خودآگاهي، خود رسيدن، خودشناختي، خودخدايي و... واژههايي است که هرکدام از اين عرفانها ترويج ميکنند. همهاش براي خود، درست است در عرفان اسلامي هم خود هست اما خود براي عبور است. حضرت امير ميفرمايد: عارف کسي است که نفس را شناخت و آن را پاک کرد و آن را از هرچه که از خدا دورش ميکند رها کرد.» يعني خودت را بشناس تا از پتانسيلها براي رسيدن به خدا استفاده کني. در آن عرفانها اينطور نيست. چون آنها خدامحور نيستند، انسان محورند.
مسأله دوم اينکه اين فرقه ها عمدتاً ضد معاد و تناسخگرا هستند. يعني معتقدند که انسان در اين دنيا وقتي ميميرد جسم از بين ميرود ولي روح باقي است و وارد يک جسم ديگر ميشود. و همينطور گردش مي کند تا به ابديت نهايي و به تکامل نهايي عالم ميرسد. برخي هم معتقدند که در يک دوره زماني روح و جسم با هم از بين ميروند و تمام ميشوند. يعني به معاد قائل نيستند.
سومين ويژگي شريعتستيز بودن است. عمده فرقهها با شريعت مبارزه ميکنند، خصوصاً اسلام. اينها عمدتاً شخصمحور و رهبرمحور هستند. اسلام شخصمحور نيست. کتاب محور است. قانون محور است، سند محور است. وحي محور است. ولي در اين عرفانها شخص، محور است. مثلاً اوشو يک محور ميشود فکر اوشو هرچي هست مبارزه ميکند با دين و شريعت. پائولو کوئيلو يک شخص است. اينها خيلي مهم است.
اينها سعي ميکنند معمولاً انسان را از فضاي اجتماعي و فضاي فعاليتهاي اجتماعي دور ميکند.اين چهارمين ويژگي است. يعني انزواطلبي، يوگا، مديتيشن، تمرکز، جلسات خاص خودي و آرام کردن خود. البته براي خام کردن مردم حقه و شگرد هم دارند. يعني ميآيند از حربههاي مختلف استفاده ميکنند. ميآيند ميگويند مگر نماز آدم را آرام نميکند؟ يوگا هم به آدم آرامش ميدهد. اگر آرام نشدي! ظاهراً هم ممکن است موقتاً چند وقتي آرام شوي و تسکين موقت به وجود بيايد، اما اين دائمي نيست.
اينها شريعتستيز و شريعتگريز هستند. نه فقط شريعت اسلام، بلکه از شريعت يهود و مسيحيت هم فرار ميکنند. فرقهها عقلستيز هستند و شست و شوي مغزي يکي از مهمترين راهکارهاست. چون رهبر يک فرقه ميخواهد مديريت کند و همه از او اطاعت کنند، عقلگريزند. با عقل مبارزه ميکنند و سعي ميکنند فرد را در جامعهاي بار بياورند که با عقل مبارزه کند.
کرامت محورند. يعني تلاش ميکنند يک سري کارهاي خارقالعاده را تبليغ کنند. طيالارض و... همين چيزهايي که آقايان به اسم عرفان اسلامي تبليغ ميکنند و اشتباه هم هست و ما مخالفيم چون عرفان اسلامي هدفش اين چيزها نيست. مثل طيالارض، طيالماء ، زندگيهاي آسماني، بشقاب پرندهها و... در همان فرقه معبد اين 913 نفري براي اين خودکشي کردند که بشقاب پرندههاي آسماني بيايند روحشان را ببرند. يعني آن قدر شست و شوي مغزي شده بودند همه باور کردند و با زن و بچه همه خودکشي کردند. يک جمعيتي خودشان را به طرز وحشتناکي کشتند. براي اين که به بشقاب پرندههاي فضايي ملحق شوند.
در ايران در دو دهه گذشته اين جريانات به راه افتاد. همين عناويني که مطرح کردم از همهاش شما ميتوانيد در کشورمان پيدا کنيد. از فرقههاي آمريکايي مثل اکنکار ميتوانيد پيدا کنيد از شمنيسم تا فرقههاي هندو مثل اوشو، ساي بابا، رام الله که به راحتي آثار، افکار و مريدانشان در ايران پيدا ميشود. اتفاقي در کشور ما افتاد که ما در حوزه کنترل فکر و انديشه يک مديريت مشخص و ساماندهي مشخص نداشتيم و اين فرقهها، خصوصاً در دوره اصلاحات رشد کردند. در دوره اصلاحات فضا را باز گذاشتند و هرکه آمد فرقهاي وارد اين کشور کرد. براي نمونه وزير اطلاعات چند روز پيش صحبت کرد يک آماري داد مبني بر اينکه آمريکاييها براي فروپاشي شوروي 10 ميليون کتاب در شوروي منتشر کردند. اما کتابهاي عرفاني نوپديد که در ايران چاپ شده آمارشان از صد ميليون عبور کرده است. البته آمار خيلي بالاتر از اين رقمهاست. تقريباً به ازاي هر ايراني يک يا دو کتاب در اين زمينه منتشر شده است. ما در حوزه ديني هم تقريباً کاري نکرديم. کدام کتابها در ايران به اندازه کتابهاي پائولو کوئيلو منتشر شده است. کتاب کيمياگر چاپ پنجاه و هفتم را از يک انتشارات گذرانده است. هفت، هشت تا انتشارات ديگر هم آن را چاپ کردهاند. يعني آثار پائولو کوئيلو به تنهايي به اندازه ده ميليون روسيه رسيده است. خب کسي نبوده اينها را کنترل کند. کسي نبوده مديريت کند. ظاهراً رمان است ولي يا تبليغ شمينيسم است، يا تبليغ عرفان تولتک است، تبليغ عرفان بيشريعت، تبليغ سکس، تبليغ همجنسگرايي، تبليغ خودکشي است و پائولو کوئيلو همه اينها را در آثارش تبليغ ميکند در «مکتوب»، «کيمياگر» و...، همچنين تبليغ جادوگري و سحر است. يعني اين آقا دارد تمام پايههاي دين ما را ميشکند چه کسي پائولو کوئيلو را به ايران ميآورد؟ آرش حجازي. نامزد ندا آقا سلطان. اصلاً آثار پائولو کوئيلو در ايران توسط آرش حجازي ترجمه شد. من معتقدم اينها توطئه بوده است و در ايران اينها را گسترش دادند. بعد آرش حجازي با کمک آقاي مهاجراني، پائولو کوئيلو را به ايران دعوت کردند. خود کوئيلو در ايران اظهار داشت که يکي از مهمترين کشورهاي دنيا که آثارش در آن منتشر شده ايران است. اين فرهنگ براي بچههاي ما جا افتاد. بعد وقتي شما در برخي از دانشگاهها رصد ميکنيد، ميبينيد در بين کتابهاي عرفاني آقاي پائولو کوئيلو نفر اولي است که دانشجويان او را ميشناسند. چهلم ميشود نهجالبلاغه و شصتم ميشود صحيفه سجاديه. اين نظرسنجي دقيق و کاملاً علمي در دوازده دانشگاه ما اين آمار است با همکاري مرکز آمار ايران. در مورد کتاب عرفاني کتاب کيمياگر پائولو کوئيلو و در مورد نويسنده عرفاني هم پائولو کوئيلو اول است. علامه طباطبايي دوازدهم است.امام خميني(ره) سيام است.
اينها فرهنگ را عوض کرده است. در سراسر ايران هر فرقهاي ميآيد يک عده به آن جذب ميشوند. در حوزه سايبر اينترنت رهاست. ما فضاي اينترنت را آماده کرديم مثل استخر بدون شنا بچههايمان را مياندازيم داخلش. هرکه توانست شنا کند از آن طرف بيرون ميآيد و هرکس نتوانست غرق ميشود. در حوزه فرقهها امروز چند هزار سايت عرفاني فرقهها مشغول فعاليت هستند. اگر جريان ريکي را به عنوان يک جريان فراعلم در اينترنت سرچ کنيد، بالاي يک ميليون صفحه فارسي پيدا ميکنيد. اينها را کسي در کشور ما رصد نکرده و قانونگذاري نشده است.
اتفاق عجيب ديگر در اين حوزه اين بود که پس از ورود اين فرقهها به کشور آنها آمدند در ايران شروع به برگزاري کلاسهاي آموزشي پرداختند. شما براي هرچيز که بخواهي کلاس بگذاري بايد مجوز بگيري. اما اينها بدون گرفتن مجوز در سراسر کشور آموزش گذاشتند. پول جمع کردند. يکي از اهداف غرب براي گسترش اينها در دنيا تجارت معنويت است. تجارت معنويت يکي از پرسودترين تجارتهاي دنيا با حجم گردش حدود 400 ميليارد دلاري است. همين کتابهاي عرفاني که در ايران منتشر شده بود سودش به جيب چه کسي رفته است؟ رسانههايي که از اين فرقهها تغذيه ميشوند ببينيد چقدر درآمد دارند؟ در ايران هم درآمد کسب کردند و شبکههايشان را ساختند و بستر را آماده کردند. بچههاي ما را بردند و محفل آموزشي راه انداختند. در دانشگاهها و قشر جوان ما عرفان اسلامي گسترش پيدا نکرد و اين عرفانهايي غربي و شرقي شدند بستر و زمينه را براي تغيير هويت ايراني آماده کردند. جوان ما که وارد اين فرقهها ميشود، شريعتگريز که شد به شريعتستيزي ميرسد و پس از آن اسلامستيز ميشود و کتابش به جاي قرآن ميشود پائولو کوئيلو، کاستاندا و... بعد ميبينيد جوان ما ديگر سراغ معارف ديني نميرود و دچار مشکل ميشود. بعد مشکلات ما کمکم شروع ميشود. به دنبال آمدن اين فرقهها يک عده انسانهاي حقهباز ميآيند و شروع ميکنند از آنها بهره گرفتن و اين فرقهها را بوميسازي ميکنند. يعني ما فرقه رام الله در هند را داريم، در ايران هم يک نفر ميآيد اين فرقه را ترويج ميکند. يکي ميآيد عرفان کيهاني که چند دهه است در غرب طرحش مطرح شده را به اسم عرفان حلقه در ايران مطرح ميکند و کلي پول ميگيرد که محتواي سکولار آموزش بدهد. اينها در کشور ما يک واقعيت است. شيطانپرستي هم همينطور است. نمادهايشان، آثارشان، کتابهايشان، تبليغاتشان همه هستند. در دبيرستان هستند، در دانشگاه ها، خيابان ها، رسانه ها و همه جا هستند و دارند تبليغ ميکنند. مهمترين مشکل ما اين است که ما قانوني براي مقابله با اينها نداريم. يعني امروز هر کسي مدعي شود و يک فرقه را راه بياندازد به اين جرم نميشود او را دستگير کرد مگر يک جرم ثانويه پيدا شود. يعني اگر کسي امروز ادعاي پيغمبري کند و يا ادعاي خدايي کند چه کسي بايد با او برخورد کند؟ دستگاههاي امنيتي او را ميگيرند ولي کجا بايد ببرندش؟ قانون نداريم. قوه قضائيه خيلي وقتها اينها را رها ميکند. تازه ترس طرف ريخته ميشود و به مريدانش ميگويد من رفتم با نظام هم مقابله کرد،. فلان وزير و وکيل هم مريدم بودند 4 تا دروغ هم ميگويد. مريدانش هم معتقدتر ميشوند. اين فرقهها الآن در ايران خطراتي را دارند که اين خطرات دارد براي ما مشکلساز ميشود. بعضي از آقايون ميگويند اين حرفها را نزنيد ولي من معتقدم اين حرفها بايد زده شود که بفهميم دور و برمان چه ميگذرد و مردم خطر را بشناسند و خانوادهها بچههايشان را کنترل کنند. مهمترين خطري که اين فرقهها براي کشور ما دارند مشکل تضعيف دين ماست. يعني مبارزه با دين يکي از ويژگيهاي اين فرقهها در کشور ماست.
دوم به دليل شکافزي بودن امنيت و وحدت ملي را برهم ميزنند. سومين خطر فرقهها براي کشور ما تضعيف بنيان خانواده است. وقتي يک خانم عضو يک فرقه ميشود مريد رهبران فرقه ميشود و آزاديهاي ناهنجار و فرقه و ارتباطات نامشروع که معمولاً در همه فرقهها وجود دارد، باعث ميشود که فرد از خانواده ببرد و کمکم بنياد خانواده دچار تزلزل و مشکل ميشود و ما با يک بحران خانواده رو به رو ميشويم. چهارم گسترش جاسوسي و اقدامات خرابکارانه، قتل و غارت و...است. چون وقتي کسي وارد يک فرقه شد ديگر تعهدي نسبت به اجتماع ندارد و تعهدش نسبت به فرقه ميشود. به همين دليل با مخالفين ميجنگد و اين قتلهاي فرقهاي در کشور کمکم رواج پيدا ميکند و جنايتهاي سازماندهي شده در کشور اتفاق ميافتد و يک مشکل امنيتي براي حکومت و مردم به وجود ميآورد. خطر پنجم کاهش رشد توليد علم است چون وقتي دانشجو سرگرم اين جريانات شد از پرداختن به علم باز ميماند. معمول بچههايي که گرايشات فرقهاي داشتند اگر بچههاي زرنگي هم بودند بعدها دچار مشکلات درسي خيلي جدي شدند. خطر ششم کاهش ازدواج است. وقتي ارتباطات جنسي آزاد و خلاف زياد ميشود قطعاً ازدواج کاهش مييابد. خطر هفتم افزايش بدحجابي و مفاسد اخلاقي در جامعه است. خطر هشتم برهم خوردن توازن اقتصادي خانوارها و جامعه است. يعني خيليها از طريق همين فرقهها درآمدهاي خيليهاي ديگر را ميگيرند. خيليها به عنوان کرامت، دعا و خيلي چيزهاي ديگر رفتند پولها و زندگيهايشان را خرج اين آدمها کردهاند و دچار مشکلات اقتصادي شدهاند در جامعه. خطر نهم اين است که اصلاً فرهنگ عوض ميشود. يکي از کارکردهايشان اين است که فرهنگ را عوض ميکنند و خورده فرهنگها را جايگزين فرهنگهاي ناب اسلامي ميکنند.
براي مبارزه با اين کارکردها نظام بايد راهکارهاي جدي را تدبير ميکرده. تا حالا راهکارهاي جدي انجام نشده است. شوراي عالي انقلاب فرهنگي مصوباتي را داشته ولي به آن عمل نشده است. به هر حال امروز ما با اين فرقهها طرف هستيم. فرقههايي که دارند هويت ما، دين ما، خانواده و بچه ما را ميبرند.
عمده کساني که جذب فرقهها شدهاند کساني هستند که آسيب اجتماعي ديدهاند. ما به آنها آسيب ديدگان اجتماعي ميگوئيم. کساني که دچار خللهاي روحي، شکستهاي خانوادگي، شکستهاي اجتماعي، مشکلات سياسي معمولاً اين آدمها هستند که جذب فرقهها ميشوند. در اين فرقهها آدم نرمال کمتر پيدا ميکنيد و بايد اين موضوع در رسانهها جا بيفتد بايد رفتن به سمت فرقهها يک نوع ناهنجاري محسوب شود. يعني مردم احساس کنند که وقتي کسي برود سمت فرقهها آدم مشکلداري است واقعاً هم همينطور است. از نظر روانشناسي هم آدمهايي که ثبات شخصيت ندارند، ثبات اعتقادي ندارند، آدمهاي ماندگار معمولاً سراغ اينها نميروند و آدمهاي رها به اين سمتها ميروند و جذب ميشوند به هر حال اين پوسته و اين فعاليت، فعاليت جدي بوده و براي ما خطرناک است و خطرات جدي را در جامعه در پي دارد. شما در همه جا فعاليتها و نمونه کارهايش را ميبينيد حتي در معماري شهر تهران جريانهاي نوپديد قابل مرزبندي نيستند.
سوالچقدر فعاليت دارند . کجا بيشتر با استقبال مواجه شده اند اصلا چه تعداد فرقه در ايران فعاليت مي کنند کجا تمرکز بيشتري دارند چقدر مريد دارند.
جريانهاي نوپديد قابل مرزبندي نيستند. چون خيليهايشان جريان فکرياند. اين جريانات همه جا هستند از طريق رسانهها در شهرها و مراکز استانها بيشترند و در مناطق مرفه بيشترند و در مناطق مستضعفنشين کمتر ديده ميشوند. بيشترين رشد و توسعه آنها در دانشگاههاست. بيشتر فرقهها از تهران شکل گرفته ميشوند. مردم معمولاً اول مقاومت ميکنند ولي اينها شروع به بوميسازي کردن کردهاند. يعني اولش با دين مبارزه نميکنند و به اسم عرفان شروع به کار ميکنند. شما اگر سر اين کلاسها بروي ممکن است جذب شوي. مثلاً مردم ما نسبت به بهائيت حساس هستند و آن را يک فرقه ضاله انحرافي ميدانند و با ان مقابله ميکنند ولي چون اين فرقهها با اسم عرفان جلو ميآيند و مردم ايران نيز عرفاندوست هستند، سريع به آن جذب ميشوند و در مناطق مختلف کشور ما هرجا رسانه هست اينها هستند. بستر عمده تبليغ آنها کتاب و رسانه است. نود درصد مخاطبين اين فرق قشر جوان هستند. امروز از دبيرستانها گرفته تا دانشگاهها آنها حضور دارند. يکي از مشکلات قضايي براي برخورد با اين فرق، تخصصي نبودن قضات ما و آشنا نبودن آنها با اين موضوعات است. اصلاً حتي خيلي از مسئولان کشور و مديران مياني اين خطرات را نميشناسند. حق هم دارند. چون درست آموزش نديدهاند. خيلي وقتها خود دستگاه فرهنگي مروج اينها هستند. امروز ما در فرهنگسراهاي تهران با اين معضل رو به رو هستيم. در فرهنگسراهاي تهران خيلي از کلاسهايي مثل خندهدرماني و... رسماً برگزار ميشود. در برخي از اين فرهنگسراها کلاسهاي مديتيشن و تمرکز برگزار شده است. البته قصد بر اين شده است که جلوي اين کارها گرفته شود. آقاي خوراکيان هم که آمده در اين زمينه شروع به کار کرده است. ولي در يکي دو دوره قبل فعاليتها خيلي سنگين بود.
رسانه ها
تأثيرگذارترين رسانهها قطعاً رسانه ملي است. ما نسبت به رسانهها در اين زمينه به شدت منتقد هستيم. يعني صدا و سيما نه تنها با اين جريانات مقابله نکرده، بلکه به اين جريانات دامن زده است. در يکي دو دهه اخير. براي نمونه روزي که احمدينژاد به برزيل رفت اخبار ساعت نه يک لوگويي را زد نوشت برزيل ريودوژانيرو شهر پائولو کوئيلو در شبکه يک. يعني صدا و سيماي ما نماد برزيل را پائولو کوئيلو ميداند در حالي که پائولو نماد انحراف است. يا صدا و سيما در خيلي از فيلمها و سريالها دارد تبليغ يوگا و مديتيشن ميکند و بعد وقتي با اينها کار مقابلهاي ميشود آن قدر اين برنامهها را اذيت ميکنند. براي مثال برنامه ضربان خيلي مردم از آن استقبال کردند و درخواست ادامه آن را دادند چون براي خانواده روشنگري بود. اين برنامه آمد اصل جريانات فرقهاي را بررسي کرد. اين برنامه الان دو جلسه اش پخش شده و باقي آن چند ماه در راهروهاي صدا و سيما معطل مانده است. ظاهراً مسولان رسانه ملي هنوز زمان پخش براي آن پيدا نکردهاند. من معتقدم دستهايي در صدا و سيما در کار است که نميخواهد امثال اين برنامهها پخش شود چون هر برنامهاي که به اين صورت ساخته ميشود جلويش توسط يک سري از عوامل گرفته ميشود. الان از عوامل پشت پردهها برخي فرقهها در صدا و سيما به صورت نفوذي داريم. باند علي يعقوبي هستند و برخي از گروههاي ديگر نيز هستند و برخي آدمهاي تابلودار فرقهاي دارند در صدا و سيما فعاليت ميکنند. بعضيهايشان هم مسئوليت دارند. به صورت پنهاني. يعني صدا و سيما براي اين کار يک مديريت واحد نداشته است. ساير رسانهها هم به گونهاي هستند که براي مثال روزنامهها و مجلات به خصوص تا توانستند به اين جريانات دامن زدند و براي آنها تبليغ چاپ کردند يکي دو دهه اخير مجلات ما پائولو کوئيلو پشت مجلات بوده است. خيلي از روزنامههاي رسمي تبليغ اينها را کردند. همين رهبر فرقه عرفان حلقه با کلي از روزنامههاي رسمي ما مصاحبه کرده است. چون ارباب جرائد ما اولاً آموزش نديدهاند و دوماً دلشان ميخواهد هر خبري را بزنند. در حوزه رسانهاي فضاي مجازي هم فضاي وب ما رهاست. ما مديريت نداريم و يک سيستم رصد جامع براي اين موضوع در نظر گرفته نشده است. بايد يک جايي در نظام اينها را روزانه رصد کند که بار بدهد که چقدر خطر وجود دارد. پانصد و اندي وبلاگ متال داريم که به صورت فارسي در زمينه ترويج شيطانپرستي فعاليت ميکنند. قسمتي از آنها فيلتر شدهاند ولي عمدتاً باز هستند و دارند تبليغ مهمترين شخصيتهاي شيطانپرستي و ضدخدا را ميکنند.
تعداد اين فرقهها در حال حاضر به 3500 فرقه در دنيا ميرسد و در ايران اگر بخواهيم آثار اينها را ببينيم آنهايي که از چند کتاب چاپ شده است تا آنهايي که خيلي قوت دارند يعني از ضعيفترينشان تا قويترينشان که فکر يا فرقهاش در ايران آمده حدود 500 تا ميشوند.
در حوزه نشر کتب مروج عرفانهاي نوپديد بايد گفت که معمولاً ناشراني که اين آثار را چاپ ميکنند ناشرهاي ليبرال و سکولار بودهاند. براي مثال نشر کاروان يک نشر کاملاً ضدديني است. آرش حجازي يک آدم کاملاً سکولار بود و امروز هم در دامن صهيونيست هاست. در حال حاضر مهمترين ناشري که اين کتب را منتشر ميکند و از اول تا آخرش کتب فرقهاي است و خودش وابسته به يک فرقه است، انتشارات جيحون است. انتشارات (جيحون آبادي سابق) وابسته به يک فرقه به نام مکتب است. اين انتشارات تمام کتابهاي ضاله را منتشر ميکند. يعني کارش توسعه مسيحيت و عرفانهاي نوپديد است و چون قدرت دارد با او کاري ندارد. آنها متعلق به يکي از جريانات اهل حق بودند که از اهل حق جدا شدند و آمدند يک فرقه نويي را ساختند به اسم مکتبيها. سرکرده آنها يک قاضي رژيم پهلوي بود به نام نور علي الهي و او که مرد پسرش به نام دکتر بهرام الهي اين فرقه را راه انداخت. آنها يک سازمان مثل سازمان منافقين دارند. در سال 1364 هم در هشتگرد کرج با مردم درگير شدند و تعدادي از مردم را کشتند و بعد هم به خارج از کشور فرار کرد و الان يکي از بهترين رفقاي سارکوزي است و در جلسات آن شرکت ميکند و اخيراً ضيافتي داشته و نمايندگان مجلس را به منزلش دعوت کرده است. انتشارات جيحون وابسته به اينهاست و دارد سخنان اين ها را منتشر ميکند. و متأسفانه تا الان هم با آن برخورد نشده است.
درست است که ما نبايد اذهان مردم را مشوش کنيم و آنها را بترسانيم ولي بايد مردم را هوشيار کنيم. امروز هرکس که ذهن خالي را پر کند برنده است. ما در بحث معرفت ديني هيچ کاري نکردهايم. مسيحيان امروز در کشور ما خانه به خانه انجيل توزيع مي کنند؛ اما الان ما يک کتاب کوچک محتوايي که اعتقادات ما را بيان کند نداريم که آن را مثلاً سالي يک بار به همه خانوادههاي ايراني بدهيم و ارشاد آن را توزيع کند. اينطور چيزي نيست و در مقابل هرکس هرطور که دلش ميخواهد اعتقاداتش را ميگويد و براي اين قضيه سامانه داريم. و عمده اين مشکلات ضعف جريان روحانيت است. يعني حوزههاي ما کاراييشان را از دست دادهاند. اگر حوزه علميه نجنبد به قول حضرت اقا خواهد مرد. ميشود حوزه علميه حلّه و از بين ميرود. حوزه علميههاي امروز کارکردهاي مناسبي را در مواجه با جريانات اجتماعي ندارد. بايد بيايد وسط و حرکت اجتماعي خودش را شروع کرده و در جامعه موج ايجاد کند و مديريت ديني مردم را به عهده بگيرد. اصلاً وزارت ارشاد و دستگاههاي ديني ما را بايد تعطيلشان کنيم. من معتقدم اگر برخي از دستگاهها در حوزه فرهنگ دخالت نکنند آسيبش کمتر است.
کد خبر 7162
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۶
- ۰ نظر
- چاپ