به گزارش خبرنگار سرويس وبلاگستان مشرق، امید حسینی نويسنده وبلاگ آهستان در آخرين مطالب خود آورده است:
اظهارات اخیر نویسنده محبوب آقای سید مهدی شجاعی واکنشها و نقدهای زیادی را در پی داشته و متاسفانه مثل همیشه، عدهای چوب و چماق را برداشتهاند؛ بدون توجه به اینکه این چماق بر سر چه کسی، چرا و به چه بها و نتیجهای فرود میآید؟
البته هیچ کس منکر نقد نیست. همه آدمها، به خصوص هنرمندان و شخصیتهای فرهنگی و ادبی همیشه باید در معرض نقد جدی باشند. نقد درست و منصفانه علاوه بر این که لازمه پیشرفت و اصلاح اشتباهات و معایب است، باعث میشود که وزن و جایگاه واقعی یک فرد در جامعه مشخص شود (نه بیشتر و نه کمتر از اندازه واقعی)
نقد خوب و دقیق، هنرمندان را در معرض نگاه و قضاوت دائمی منتقدان و مخاطبان قرار میدهد تا مبادا کسی خود و آثارش را مطلق، یگانهی دوران و غیرقابل نقد بداند. البته به شرطی که هم نقد، نقد واقعی و منصفانه باشد و هم نقاد، کارش نقادی باشد.
متاسفانه گاهی پیش میآید که هنگام نقد یک نویسنده، یک فیلمساز، یک نوشته، یک شعر، یک فیلم و یا یک داستان، حب و بغض، رقابت و حسادت و یا مسائل دیگر هم وارد میشود. بخشی از آدمهایی که در چند روز گذشته اظهارات اخیر سید مهدی شجاعی را نقد کردهاند، از این دستهاند. یعنی به جای نقد گفتههای شجاعی، به نفی او و سابقهاش و خدماتش به فرهنگ و ادب این مرز و بوم، حتی تخریب و اهانت و انواع و اقسام اتهامات دیگر اقدام کردهاند!
مثلا یکی از وبلاگ نویسان عزیز با ایراد گرفتن از تیپ ظاهری سید مهدی شجاعی، به طور تلویحی او را دروغگو نامید! یکی از رسانههای مدعی بصیرت شناسی (!) هم مصاحبه چند ماه پیش آقای رضا سرشار (رهگذر) را مجددا منتشر کرده و «آتیهی خطرناکتر از مخملباف را برای سید مهدی شجاعی» پیش بینی کرده است!
در این مصاحبه، آقای رهگذر تاکید کرده است که شجاعی را داستان نویس توانایی نمیداند بلکه او را انشانویسی میداند که آثارش به درد دختران دبیرستانی میخورد! کسی که «ذائقهی قشر جوان مذهبی کمتر آشنا با ادبیات داستانی اصیل را می شناسد؛ و می تواند -دانسته یا ندانسته- آن را ارضا کند!»
جالب اینکه جناب رهگذر چند سال پیش در سلسله مطالب آموزشی داستان نویسی سایت خود، سید مهدی شجاعی را جزو نویسندگان موفقی دانسته بود که اثرشان فراتر از یک وسیله تفریحی و سرگرمی برای مخاطبان است و طالب دریافت شناختی عمیقتر از خود و دیگران و مشارکت در تجارب ناب عاطفی و احساسی همنوعان خویش از طریق داستان هستند!
البته برخی افراد هم منصفانه اظهارات اخیر شجاعی را نقد کردهاند که به عنوان نمونه میتوان به آقایان فضائلی، قنادیان و محسن پرویز اشاره کرد. این اشخاص ضمن نقد سخنان سید مهدی شجاعی، در مواردی هم با وی موافق بوده و یا همان حرف او را تکرار کردهاند.
این چند مورد و مواردی از این دست نشان میدهد که ما در نقد آدمها حقیقتا دچار مشکل هستیم و مسائل دیگری را در نقد آنها دخالت میدهیم، مخصوصا در نقد دوستان و نیروهای منتسب به جبهه انقلاب اسلامی. عادت کردهایم که برای برخورد با هر کسی که با سلیقه و عقیده ما موافق نیست، سادهترین راه ممکن را انتخاب کنیم. یعنی کوبیدن، نفی کردن و بیرون کردن از دایره نظام!
گفتن این حرفها در دنیای مجازی و در میان این همه چشم و گوش نامحرم واقعا سخت است، اما چارهای جز بیان آن نیست. آقایان بصیرت شناس! اشتباه شما این است که مبنای رسیدن به هدفتان را، تحلیلتان قرار دادهاید. از نگاه شما، بصیرت کسی بیشتر است که زودتر از دیگران تحلیل کند، موضع بگیرد، مخالفت کند، پشتپردهها را افشا کند و … بدون توجه به نتیجه و اثر کار!
راحتترین و سادهترین راه این است که طبق تحلیل خود، محکم و قاطع جلوی همه بایستیم و همه را محکوم کنیم. نتیجه طبیعی این واکنش، دور کردن همه این آدمها از خود و طیف نیروهای خودی است. کار به جایی میرسد که آن هنرمند، آن نویسنده، شاعر و فیلمسازی که اسمش با انقلاب و دفاع مقدس پیوند خورده است، از نگاه من، میشود ضدانقلاب، ضد نظام، ضدامام و ضد رهبری!
از طرفی امروز مثل بیست سال پیش نیست که مثلا اگر یک حزباللهی، سید مرتضی آوینی را نقد کند، بی بی سی و یا جماعت ضدانقلاب به این بهانه از آوینی دفاع کنند. امروز تاکتیک، شیوه و نوع رفتار و برخورد آنها با ما کمی فرق کرده و نفاق بیش از پیش از در و دیوار این رسانهها میبارد. منتظرند تا من علیه کسی بنویسم و حرف بزنم، تا فورا نقش دایه مهربانتر از مادر را برایش بازی کنند. آن هم درست در زمانهای که آنها دنبال یارگیری از میان اموات هستند، چه رسد به زندهها!
البته حرف من به معنای تایید مطلق و صد در صدی هیچ هنرمند و حتی هیچ شخصیتی نیست. هیچ تضمینی وجود ندارد که یک شخص همچنان همان انقلابی و بسیجی سالها پیش باشد. اتفاقا به همین علت آدمها و آثارشان همیشه باید در معرض نقد و بررسی باشند؛ اما هر اظهار نظری (مثلا انتقاد شجاعی از سیاستهای فرهنگی دولت) نباید فورا به پشیمانی و تغییر آدمها و یا مخالفت آنها با انقلاب و نظام تفسیر شود. این مساله نباید باعث شود که ما به عنوان منتقد و به بهانه نقد، به نقطهای برسیم که در یک جمع بندی کلی، نهایی و مطلق، حکم اخراج کسی را از دایره نظام، انقلاب و پیروی از خط امام و رهبری صادر کنیم.
نقد کنید، نه نفی! کمی با خودتان فکر کنید که نفی آدمهایی که به جبهه انقلاب و نظام تعلق دارند، چه فایدهای دارد؟ اصلا شجاعی و امیرخانی و حاتمیکیا و مجیدی را کوبیدید و با آنها مخالفت کردید، دیگر چه کسی باقی میماند؟ این پیشبینی که شجاعی، خطرناکتر از مخملباف میشود، چه بصیرتی میخواهد؟! اینها هنرمندانی هستند که سالها به فرهنگ، ادب و هنر انقلاب خدمت کردهاند. اگر داستانی، شعری و یا فیلمی وجود داشته باشد که بتوان آن را نماد انقلاب، نظام و دفاع مقدس دانست، آثار همین آدمهاست.
نمیشود با برداشت سطحی، ظاهری و کودکانه از فرمایش حکیمانه و منطقی امام خمینی که «میزان در هر کس حال فعلی او است» هر فردی را فورا و بیدرنگ از اردوگاه جمهوری اسلامی خارج کرد. برخورد با آدمها، پیچیدگی خاص خودش را دارد که در نظر داشتن جایگاه، سابقه، شخصیت، روحیات شخصی، مشکلات فرهنگی جامعه و … در آن ضروری است.
برخورد تند و موضعگیری فوری همیشه بهترین راه ممکن نیست. اگر ادعای دفاع از ولایت و رهبری دارید، که برخورد رهبر انقلاب دقیقا با همین افراد (شجاعی و حاتمیکیا و مجیدی) با نوع رفتار شما کاملا فرق دارد! سیره و روش امام هم به خوبی نشان میدهد که ایشان تا حد لزوم و تا آخرین لحظه با صبر و متانت و آرامش با دیگران برخورد میکردند، (آن هم با منتقد و مخالف، چه رسد به دوست؟!) رفتار شما کی و کجا شبیه امام و رهبری است که در اولین قدم، همه را و حتی دوستان را از دایره نظام و انقلاب خارج میکنید؟
متاسفانه گاهی پیش میآید که هنگام نقد یک نویسنده، یک فیلمساز، یک نوشته، یک شعر، یک فیلم و یا یک داستان، حب و بغض، رقابت و حسادت و یا مسائل دیگر هم وارد میشود.