گروه جهاد و مقاومت مشرق - سال 68 بود؛ برای اولین بار سبک به یادماندنی «یا اباعبدالله الحسین(ع)» را در یک مراسم نورانی خواند و به گفته خودش 25 نفر از آن جمع مزد نوکریشان را از شهدای کربلا گرفتند و شهید شدند. البته خودش هم رزمندهای بود که در دو جبهه دفاع نظامی و دفاع تبلیغاتی فعالیت داشت؛ او عضو قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) بود و در بخشها و یگانهای دیگری همچون «تحقیقات نظامی جنگ»، «لشکر 27 محمدرسولالله(ص)»، «لشکر سیدالشهداء(ع)» و «لشکر 14 امام حسین(ع)» به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح پرداخت و به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. چه دمهایی را رزمندگان با او گرفتند که بسیاری شهید شدند و برخی جانباز و برخی هم رزمنده ماندند. اما حالا بعد از این همه سال به یاد او افتادیم... حاج یونس حبیبی جانباز و مداح اهلبیت به علت عارضه قلبی و مغزی در بیمارستان ساسان تهران بستری شده است. وقتی او را در بستر بیماری دیدیم ناراحت شدیم که چرا دیگر صدایش شنیده نمیشود و آن همه استعداد که در مجامع ذاکرین میایستاد و با آن فراز و فرودهای بهجا و صوت و لحن اصولی برای خودش نام و آوازهای پیدا کرده بود، متوقف شده است. ناگفته نماند که او در دهه 70 شاگردان نوجوان و جوانی را برای مداحی پرورش میداد. روحیه بسیجی و ارزشی او بسیار منحصر به فرد بود.عشق به نظام و پایبندی به اصول رزمندگی هشت سال دفاع مقدس در اشعار و نوع رفتار ستایشگری او از اهل بیت یکی دیگر از ویژگیهای مثبت این مداح اهل بیت عصمت و طهارت همگان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. جای خالی او واقعاً در میان جامعه ذاکرین احساس میشود و چندی بود که به دنبال فرصتی برای یک مصاحبه مفصل با این مداح اهل بیت بودیم؛ با او لحظاتی را به گفتوگو نشستیم اما نفسهای حاجی به علت پیشرفت اثرات شیمیایی جنگ، مجال بحثها و پاسخ به سوالات بیشتری را نداد. توصیهها و ناگفتههایی را حاجی مطرح کرد که در امتداد صحبتهای فرزندش مجتبی از نظرتان میگذرد:
آغاز آموزش مداحی از مهدیه تهران
شانزدهم اسفند سال 47 بود که در نزدیکی شهر پل سفید منطقه سوادکوه دیده به جهان گشود. از همان سالهای طفولیت همزمان با تحصیل برای کمک به معیشت خانوادهاش، مشغول کار شد. پس از هجرت به تهران، وی که علاقه زیادی به عرصه مدیحهسرایی اهلبیت داشت به همراه پدر و دایی بزرگتر به جلسات مرحوم کافی در مهدیه تهران میرفت و با علاقه زیادی مشغول تماشای نوحهخوانی ذاکران اهلبیت میشد به نوعی که حتی حرکات ایشان را به خوبی زیرنظر داشت و آرزو میکرد روزی خود در این مکان مداحی کند. از همان روزها به سراغ این عرصه رفت و با توجه به ایام انقلاب و شروع جنگ تحمیلی در خدمت برخی از ذاکران اهلبیت از جمله شهید بنیجمالی، حاج مرتضی و محسن طاهری و دیگر اساتید فن، مداحی را آموخت.
لباس رزمندگی به تن کرد
بعد از شروع جنگ، حاج یونس هم همانند جوانهای مومن و انقلابی آن روزها، با توجه به سن پایینی که داشت، راهی جبهههای نبرد شد. با آن مجروحیت جسمی و استشمام گازهای شیمیایی حاصل از حملات موشکی و خمپارهای شبها در قبر همرزمانش میخوابید و در غم فراق شهدای گردان حضرت علیاکبر(ع)، میگفت آنروزها دیگر برنمیگردد و فقط حسرت ما جاماندههای جنگ در دلها سنگینی میکند.
مجمعالذاکرین بیتالاحزان انصار را تشکیل داد
پس از چند سال بستری، مجمع الذاکرین بیتالاحزان انصار را تشکیل داد تا از این طریق دین خود را به اساتید شهید خودش اداء کند و از طرفی دیگر جوانهای بسیاری که مشتاق آموختن فن مداحی بودند را گرد خود جمع کرد. علاقهمندانی که از اقصی نقاط تهران به شهرستان اسلامشهر میآمدند و هر هفته پای درس اساتید مختلف مینشستند. در همین اثنا تنها بیرق هیئت فاطمیه هر هفته برپا بود که البته بعدها با بیمهریهای متعدد علیرغم میل باطنی مجبور به ترک هیئت شد.
خودش هم نمیدانست صدایش ضبط شده
در یکی از جلسات مجمع مصادف با شب شهادت حضرت رقیه(س) به درخواست شاگردانش، آن شب روضه برپا شد و شعری که هفتههای قبل سروده و در جمع کلاس پخش شده بود در این جلسه با سبک و سیاقی جدید، خوانده و بعدها به نام غمنامه حضرت رقیه(س)، معروف شد. خودش نمیدانست که این صوت، ضبط و حتی پخش شده است؛ چراکه اولین بار در بهشت زهرا از طریق بلندگوهای مرکز فرهنگی شهید آوینی شخصاً صدای خودش را شنید و بسیار تعجب کرد. همه در تصورات مختلف، حاج یونس حبیبی را برای یکدیگر تفسیر میکردند.
به بنیاد جانبازان نمیرفت
زیاد به بنیاد جانبازان مراجعه نمیکرد و علیرغم مشکلات عدیده در روند تأمین مخارج درمان خود هیچگاه انتظاری از بنیاد جانبازان و محل خدمت خود یعنی سپاه پاسداران نداشت ولی عدم پرداخت مطالبات وی و همچنین بیتفاوتی این نهادها به مشکلات و گرفتاریهای پیش آمده بر اثر مجروحیتها و رنجهای حاصل از ناتوانی پرداخت هزینههای زندگی و درمان خود اخیراً موجب رنجش خاطر حاجی شده بود. برخی افراد جهت رفع مشکل پدرم قولهای واهی و پوچ میدادند ولی پیش از امیدوار کردن کاملاً از دسترس خارج شده و پاسخگو نبودند. شاید انتظاری که از بچه هیئتیها و هم صنفیهای خودش داشت بیشتر از این سازمانها بود؛ چراکه حداقل کاری که میتوان کرد یک احوالپرسی ساده از جانبازان و مدافعان حریم میهن و این مرز و بوم هست.
مسافرکشی برای جبران مشکلات خانواده
نداشتن یک سرپناه در زندگی بعد از 30 سال و عدم توانایی و جبران هزینههای زندگی برای خود و سه فرزندش از جمله مشکلات چند سال اخیر او بود.دیگر از همه جا ناامید شده بود و در عین نداشتن توانایی نشست و برخاست، مسافرکشی میکرد. حال نیز بر اثر جراحات شیمیایی و فشار خون بالا حاصل از استشمام گازهای شیمیایی عامل خون و خشک شدن یکی از ریهها بر اثر سکته مغزی در بیمارستان بستری است شاید دیگر امکان مداحی را نداشته باشد. روزهای اول که هوشیارتر بود تمام دغدغهاش قروض و چکهای حاصل از خرید جهیزیه، خودرو و اجاره خانه بود. در حالی که نباید چنین باشد به نظرمن او یک بار تمام هستیاش را داده و بیمنت خود را آماده تکرار خدمت در راه اسلام و اهلبیت میداند.
اما ناگفتههای حاج یونس...
این مداح اهلبیت پیش از این در یک گفتوگویی به ما گفته بود که در دوران دفاع مقدس با عضویت در قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) و شرکت در عملیاتها چه تحت مأموریت تحقیقات نظامی، چه لشکر 27 و چه لشکر سیدالشهداء(ع) و لشکر 14 امام حسین(ع) در 7 مرحله اسیر حملات شیمیایی دشمن شده است. وی در خصوص وضعیت بغرنجی که این سال ها به واسطه این یادگاری جنگ متحمل شده است، این طور گفت: «نفسم بالا نمیآید و هر روز وضعیت بدتری از گذشته پیدا میکنم. این بیماری آن قدر پیشرفت کرده که پزشکان دستور انتقال بنده را به شمال کشور صادر کردند. چرا که استشمام آب و هوای آلوده تهران برای این نوع بیماران بسیار خطرناک است».
حبیبی در حالتی که واقعاً سخت سخن میگفت بسیار دوست داشت از سختی این چند ساله بیماری و دوریاش از فضای مداحی در هیئت های مذهبی برای ما بگوید تا عزاداران حسینی بدانند خالق سبک به یاد ماندنی
«یا اباعبدالله الحسین(ع)» در جامه یک جانباز سلحشور و فداکار امروز دوران نقاهت را در چه شرایط سختی میگذراند.
توصیههای حاجی به جوانان؛ نگذارید فرمایش ولی فقیه شهید شود
حاج یونس حبیبی توصیهای برای مداحان جوان امروز داشت که نگذارند فرمایش ولیفقیه شهید شود و حق آن را در رعایت موازین اسلامی و حفظ وحدت و انسجام اداء کنند. بدانند وقتی رزمندگان ما میرفتند تا نگذارند تمامیت ارضی کشور به دست دشمنان بیفتد پشت پیراهنهای خود نوشته بودند «میرویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم»؛ امروز ما وظیفه خطیرتری برعهده داریم و آن پیروی از فرامین مقام معظم رهبری و همراهی ایشان در مقابله با جنگ نرم دشمن است.