کد خبر 70931
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۰ - ۰۰:۴۹

«مهدی نصیری» عرفان و فلسفه را حجاب‌های اسلام ناب دانست و در مقابل، حجت‌الاسلام «محسن غرویان» بر خاستگاه اسلامی و عقلی عرفان و فلسفه تأکید کرد.

به گزارش مشرق ، چهارشنبه شب، 13 مهرماه حجت‌الاسلام «محسن غرویان» عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیه و «مهدی نصیری» مدیر مسئول فصلنامه معرفتی - اعتقادی «سمات» در برنامه زنده تلویزیونی شبکه چهارم سیما با عنوان «زاویه» به بیان نظرات خود در باب «نسبت اسلام و عرفان» پرداختند.

این دو پیش از این در گفت‌وگویی در فصلنامه سمات تحت عنوان «فلسفه و عقلانیت» با یکدیگر چالش کردند.

در ابتدای این برنامه، انتقادی به نصیری وارد شد مبنی بر این که تعریف وی از اسلام ناب (اسلامی بدون سه حجاب مدرنیته، فلسفه و عرفان) صحیح نیست، که نصیری در پاسخ گفت: در تاریخ تشیع، عرفان و تصوف استثنا بوده‌اند و مباحث عرفانی مخالف مبانی اصیل اسلام است. همچنان که در طول تاریخ نیز این مقابله را مشاهده کرده‌ایم و افرادی نظیر «سفیان ثوری» و «حسن بصری» با کلام امام صادق(ع) مخالفت کرده‌اند.

نویسنده کتاب «اسلام و تجدد»، عرفان را عقل‌گریز و تصوف را عقل‌ستیز دانست و یکی از دلایل نفی این دو را عقل‌گرایی اسلام دانست.

مدیر مسئول فصلنامه معرفتی اعتقادی «سمات» با اشاره به اصطلاح «وحدت وجود» در آیین تصوف، آن را معارض با توحید اسلامی دانست و گفت: به همین دلیل است که بسیاری از عرفا مشکلی با «پلورالیزم» ندارند و حتی غلیظ‌ترین انواع آن را تأیید می‌کنند.

بر پایه این گزارش، مستثنا دانستن جریان عرفان در تشیع از سوی نصیری، انتقاد شدید غرویان را در پی داشت.

غرویان، مبدأ و منشأ عرفان اسلامی را قرآن و روایت دانست و نصیری را به دلیل برداشت شخصی و تفسیر به رأی محکوم کرد.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ضمن دفاع از عرفای اسلامی، صرف استناد به اشعار عرفا را دلیل محکمه‌پسندی برای کافرخواندن آن‌ها ندانست و بر لزوم جداکردن حساب عرفا از صوفیان تأکید کرد.

نویسنده «فلسفه اخلاق» بار دیگر بر ورود علمی به مبحث نقد عرفان و تصوف را ضروری دانست و گفت که؛ بسیاری از مباحث فلسفی و معرفتی در کتاب‌ها تبیین شده است و علاقه‌مندان برای ورود به چنین مباحثی باید حتما مطالعه و مباحثه داشته باشند تا دچار خلط مفاهیم نشوند. عدم درک ما از مفاهیم فلسفی و روابط علی و معلولی دلیلی بر رد آن‌ها و یا مخالفتشان با آموز‌های ائمه(ع) نیست.

در بخش دیگری از این برنامه زنده تلویزیونی، مهدی نصیری ضمن مخالفت با سخنان غرویان مبنی بر فهم نسبی از کلام‌الله و سخنان اهل بیت(ع)، نویسنده کتاب «پلورالیزم دینى و استبداد روحانیت» را به پلورالیزم متهم کرد.

مؤلف «فلسفه از منظر قرآن و عترت» ضمن تأکید مجدد بر تعارض عرفان با مبانی اسلامی گفت: در عرفان عبارت «انسان کامل» را داریم که هم به معصوم اطلاق می‌شود و هم به افراد غیر معصوم نظیر ابن عربی!

غرویان با اشاره به برخی مفاهیم رفیع عرفانی در کلام امیرالمؤمنین(ع) ضمن تأکید مجدد بر خاستگاه اسلامی عرفان، سخنان نصیری را رد کرد و گفت: اطلاق «انسان کامل» به جای «معصوم» مقدمات علمی دارد و صرفاً یک بحث لفظی نیست. در مباحث علمی نباید خود را گرفتار الفاظ کرد، بلکه باید به مبانی معرفتی پرداخت.

مؤلف «تهاجم فرهنگى» بر خطرناک بودن تفکر مخالفت ائمه با عرفان و فلسفه تأکید کرد و این هجمه را یک موضوع تاریخی دانست.

نصیری در پاسخ به غرویان، بر عقلانیت اهل‌بیت(ع) تأکید کرد و با طرح یک استفهام انکاری گفت: ما اهل بیت را از تعقل دور می کنیم یا عرفان مصطلح و تصوف که عقل را قربانی عشق می‌کند؟!

وی افزود: آیا کلامی نظیر «أنا الحق» با مبانی قرآن و عترت نسبتی دارد؟! فلسفه خاستگاهی یونانی دارد و هدف اصلی آن جلوگیری از ترویج معارف دینی بود. عرفان نیز بر «معرفة الله» تأکید دارد که مخالف این سخن معصوم است که فرمود: «خداوند متعال اگر می‌خواست خود را (بدون واسطه) به بندگان بشناساند، می‌‌شناساند؛ لیکن ما را واسطه و راه شناخت خود قرار داد و وسیله رسیدن به فیوضات خود ساخت...»

غرویان با رد دوباره سخنان نصیری درباره خاستگاه فلسفه که «یونان» عنوان شده بود، فلسفه را برآمده از عقل دانست و گفت: بسیاری از علوم نظیر ریاضیات و طبیعیات، نمود عقلی دارد و به دلیل این که در ممالک اسلامی تولید نشده است، نمی‌توان آن‌ها را کنار گذاشت.
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 91
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 1
  • روح الله ۰۴:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    قوت علمی آیت الله غرویان نه حجه الاسلام؛ (که 10 سال است درس خارج می دهند در قم) واضح بود .
  • میلاد ۰۶:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    من کمتر مناظره داغی مثل این مناظره دیده بودم. با همه ضعف هایی که این مناظره داشت برای شروع کار خوب بود.
  • احمدی از قم ۰۶:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    بنده در سیره علمای قدیم و جدید کمتر مناظره چهره به چهره دیده ام. چون در مناظره هر طرف به فکر غلبه بر طرف مقابل است و نه بیان حق و کشف واقعیت. اگر مناظره قلمی و مکتوب انجام شود بهتر است.
  • نیشابوری ۰۶:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    از آقای غرویان انتظار نداشتیم اینگونه غیر اخلاقی برخورد کند. ایشان به جای استدلال در رد سخنان و ادعاهای آقای نصیری مدام وی را به مطالعه نکردن و نفهمیدن فلسفه متهم می کرد. به نظرم این مناظره اخلاقی نبود و تاثیر بدی روی بیننده می گذاشت. مردم از روحانیت در مباحث علمی انتظار اخلاق مداری و طمانینه دارند.
  • عمو ۰۸:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    واضحهكه نصيري نه تنها با فلسفه كه با منطق هم آشنا نيست.(يا خودشو به ندانستن ميزنه) چون استدلالي كه مياره از نظر اهل منطق اصلا استدلال محسوب نميشه. نديدم يك بار استدلالي و قانع كننده يك بحث رو تمام كرده باشه
  • ۰۸:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 1
    اتفاقا مواضع آقاي نصيري بوضوح غالب بود و من هرگز فكر نمي گردم كه مدافعان عرفان و معرفت اينقدر دست خالي و بي پشتوانه باشند. واقعا جا دارد دوباره در خيلي از اموري كه واضح مي دانستيم تفكر و تامل كنيم
  • ۰۹:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    فلسفه و عرفان زیر لوای مظلومیت توانسته اند به بقای خود ادامه دهند و گرنه سالها پیش پنبه این دو علم توسط علما زده می شد.
  • دلسوخته ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    1 0
    مانده ام سخت عجب كه چرا بعضي آقايان با عرفان وفلسفه مخالفند اگراينطوراست ما بايدتمامي افتخاراتمان را ردكنيم حضرت ملا صدرا حضرت ملاحسين قلي همداني حضرت ابوعلي سينا حضرت ميردامادحضرت ملا هادي سبزواري حضرت سيدعلي آقاي قاضي حضرت علامه طباطبايي حضرت علامه بحرالعلوم حضرت استادشهيدمطهري شهيدبزرگواردستغيب وحضرت امام خميني وهزاران شخصيت بزرگوارديگراينها ازبزرگان فلسفه وعرفان هستنديعني اين ها همه درگمراهي بودندواين آقايان فقط با تدريس وتحصيل فقه تمامي درجات ايمان را طي مي كننداگرفلسفه نبودجواب مكتب هاي گمراه غرب وايسم هاي خرافيشان را چه كسي مي دادفلسفه ناب اسلامي است كه جواب دندانشكني به اين ها مي دهداين فلاسفه هستندكه جواي دشمنان توحيدرا مي دهندنمونه اش شهيدمطهري وهم اكنون علامه بزرگوار مصباح.همين آدم هاي مخالف فلسفه وعرفان بودندكه درنجف امام خميني را به خاطرتدريس فلسفه كافرخواندندوبه قول امام كوزه اي كه احمدآقا درآن آب خوردآب كشيدندگفتندنجس شده .الله اكبرازاين همه تحجرونفهمي ببينيددرطول تاريخ اكثرا عرفا درخط مبارزه با طاغوت هاي زمان بودندديگران كجا بودندكه درسياست واردنمي شدندچه كساني ازديارشان به خاطرمبارزه با ظلم تبعيدمي شدندزندگي ملا صدرا را مطالعه كنيد.حضرت امام را.اسلام فقط يضرب ويضربان نيست انسان كامل بايدبه فنا في الله برسدواين مقام بدون تهذيب ودانستن توحيدافعالي وصفاتي وهزاران موردديگربه دست نمي آيد.برويدنگاه كنيدچقدراز علما اسفاراربعه ملا صدرا را مي دانند .اين كه نشدانچه كه ما نمي دانيم ودركش مشكل است بگوييم اين انحراف است.سخن دراين باب بسياراست واين جا جايش نيست .
  • وحيد ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    ولي تحمل مخالفشون عجيب،پايين بود دلم برايآقاي نصيري سوخت
  • حق جو ۱۲:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    برادر یا خواهر دلسوخته را با احترامی که برای عموم شخصیتهایی که نام برده اند قائلم به این نکته ارجاع می دهم که رجال را باید به حق شناخت و نه حق را به رجال. انبوهی و بلکه اکثریت قاطع علمای سابق و کنونی شیعه در مقابل فلسفه و عرفان بوده اند. بد نیست بدانید همزمان و بعد از ملاصدرا دهها عالم شیعی بر فلسفه ملاصدرا ردیه نوشته اند. دفاع از عینیت خالق و مخلوق و جبر و اعتقادات و اعمال غلط صوفیه و دهها چیز غلط دیگر چه توجیهی دارد؟ کمی به روایت مراجعه کنیم و ببینیم آیا به قول آقای نصیری ترمینولوژی اهل قران و اهل بیت علیهم السلام با ترمینولوژی فلسفه و عرفان مصطلح و تصوف یکی است یا دو چیز متفاوت است؟
  • ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    آقای غرویان جز برخورد غیر اخلاقی و طرح چند سئوال اصلا به مواردی که آقای نصیری مطرح کرد پاسخی ندادند. جناب روح الله از کحا قوت آیشان را فهمیدند؟
  • ۱۲:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    1 0
    با نظر این دوست برای مناظره مکتوب و قلمی کاملا موافقم .
  • ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    ای نیشابوری عزیز: کجابودی وقتی آیت الله غرویان و مجری برنامه از آقای نصیری تفسیر و معنای آیات و براهین حرفش را می خواستندت و دریغ از یک برهان و فقط شعر و متن ادبی.
  • ۱۳:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    مظلومیت!!!! کدام مظلومیت؟؟ اگر منظورتان جریان کوزه دهان خورده و حکم به نجس بودن آن است و هزار بحث غیر علمی و ... و سطحی بینی است، بله جریان معرفت فلسفی همیشه مظلوم بوده است همانگونه که وقوف به حقیقت بطئی و نیازمند به تطور تاریخی است. مکتب اهل بیت گرایی بدون نگاه عمیق و معرفتی و فلسفی به فرهنگ و تمدن به جایی نمی رسد.
  • ۱۳:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    ای خدا! یک خورده این مجری این برنامه را به آداب مجری گری مناظره واقف کن! آقای دکتر صلواتی! لطفا انقدر به اینور و آنور نپر! لطفا در مجری گری جدی باش! لطفا برای این موضوع به این مهمی انقدر برنامه های جانبی پخش نکن و حواشی را ول کن و اصل بحث را پخش کن! این بحث مهم را اینجوری شروع و تمام نکن که کردی!
  • ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    برادر عزیز ! یا آداب مناظره بلد نیستی ! یا نفهمیدی غرویان چه می گفت و نصیری چه پاسخ می داد! هر چقدر غرویان استدلال می خواست، نصیری بر شعر و متن ادبی تکیه می کرد تاریخ تمدن و فرهنگ اسلام بدون فلسفه و عرفان چه دارد. هر چقدر غرویان می گفت عرفان به جز تصوف است،نصیری با ظاهرگرایی، این دو حوزه متفاوت را یکی می خواند
  • ۱۳:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    به نظرم هر دو لازم است. در خصوص مناظره رسانه ای باید شرایط از جمله وقت کافی، عدم شیطنت طرفین مثل آقای نصیری که از ادبیات شعری استفاده می کرد نه ادبیات علمی و ...
  • ۱۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    بحث بحث ردیه نیست آقای حق جو! در جریان حق و حقیقت جویی باید حرف درست را پذیرفت از هر که هست. چه از غربی چه از بودایی چه از هندو چه از زرتشتی. متصوفه و عرفا که جریانات متعددی دارند، جریانات واقعا معرفتی قابل تحقیق و تأمل و جالبی که مایه شرمندگی است اعلام برائت از آنها و مشرک دانستن آنها و اعلام کفر آنها!
  • ۱۳:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    انصافا تحقیق و تفحص در تاریخ فرهنگ و تدین در جهان اسلام، نشان می دهد حکایت دارد از این موضوع که 1ـ نباید بکطرفه به میدان رفت 2ـ انصافا مراجع عظام تقلید و فقهای بزرگی بوده اند که اهل عرفان و نه تصوف بوده اند و به صرف اینکه خیلی از فقها با عرفان متقابلند، نمی توان نقش آنها در احیای فقه و عرفان نادیده گرفت 3ـ با آقای غرویان کسی مثل نصیری نباید مناظره می کرد. اگر مرد میدان معرتند، آقای سیدان و حکیمی و میلانی جلو بیایند. 4ـ چه روی داده که امثال آقای نصیری بر رهیافتها و دستاوردهای تمدنی تاریخ اسلام چشم پوشیده! آخر یکی نیست به ایشان بگوید اسلام با متدولوژی ایشان، چگونه به حیات خود می تواند ادامه دهد!
  • ۱۳:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    نوعی سرگردانی در چرخش صندلی آقای نصیری به خوبی متجلی بود! ایشان به جای پاسخ مستدل به پرسشهای غرویان، صندلی می چرخواند و دست به ریش می کشید و شعر می خواند و شبهه وارد می کرد و جسته گریخته آن می گفت که با شرایط و پرسشهای طرف مقابل نه شایسته بود و نه متناسب!
  • ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    آقا وحید دلت برای شرحه شرحه شدن حقیقت و فرهنگ ناب بسوزه نه برای آقای نصیری که استاد رسانه و مناظره و بحث و جریان سازی رسانه ای است
  • خادم الرضا ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    خجالت دارد که یک کت وشلواری دانشگاهی از ثقلین حرف بزند و دو شخصیت روحانی از فلسفه که آبشخور اصلی اش یونان هست ... حوزه های ما به کجا دارند می روند فقط یکبار دیگر به جایگاه فلسفه در حدیث ثقلین توجه شود خواهیم دید که رسول اکرم 2 ثقل را به ما معرفی کرده اند نه چیز دیگری ... اینقدر قرآن و روایات ما غنی و پربار هستند که ما نیازی به علوم غریبه را نمی بینیم و ابزار فهم روایات و آیات کریم را هم در خود آن جستجو می کنیم ...کل یعمل علی شاکلته
  • علي ۱۵:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    افسوس و صد افسوس كه در تمام تاريخ اسلام، افراد و علماي حقيقي و عميق نگر اسلام از فقهاي سطحي نگر زجر كشيده اند و گويا اين سير ادامه خواهد داشت،‌ زيرا جهل مركب افراد سطحي نگر شكستني نيست و هميشه در جهل خواهند ماند مگر كسي كه همتي كند و خود بخواهد كه بفهمد و خدا و اهل بيت(ع) به او قابليت ادراك عطا كنند.
  • noname ۱۷:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    لااقل امانت‌داري رو رعايت مي‌كرديد و اسم فارس رو مي‌آورديد! نه اين كه كپي پيست كنيد واقعا كه!
  • سرسوخته ۱۷:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    اگر جایش نیست چرا این اراجیف اینجا اوردی
  • ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    باید در درس خارجش شک کرد با ان نحوه برخورد دور از ادب
  • ۱۹:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    سلام علیکم و رحمه الله استدلال به دو صورت امکان پذیر است: اولا در بین افراد درس خوانده (البته فقط اهل خبره و نه کتابخانه های متحرک مدعی بیسواد) مطلب کاملا واضح است. فلسفه در واقع یکی از ابزارهای یافتن "واقعیت قطعی وجود" است. البته برای اهلش. کسی که بدون درک واقعیت (و صرفا براساس اخبار) طالب حقایق دینی است، کجا می‌تواند سره را از ناسره تشخیص دهد؟ رفقا تاریخ را بخوانند و ببینند که چگونه خلفای عباسی با تسلط برهمین مطالب خون مظلومان را ریختند. رفقا تاریخ را بخوانند و ببینند فقه بدون عرفان به کجا می رسد. آنقدر شواهد تاریخی مسلم هست (حتی موارد متعدد معاصر) که اصلا نیاز به چیز دیگری نیست و عالم محقق منصف خود به خود به نتیجه مطلوب می‌رسد. ثانیا برای عوام و عموم مردم هم مسئله آنقدرها پیچیده نیست. قرآن، نهج البلاغه، ادعیه قطعی الصدور از ناحیه ائمه علیهم السلام و احادیث معتبر (مانند موارد موجود در کتاب ارزشمند اصول کافی) بدون درک فلسفی عمیق قابل درک نبوده و نیستند. کجا آقایان می‌توانند گره پیچیده‌ترین مفاهیم را با سطحی ترین طرز تفکر باز کنند. آیا آیات سوره مبارکه حدید را می‌توان با احکام دماء ثلاثه و جدول تقسیمات ارث رمزگشایی کرد؟ خوب بسم‌الله. هزار سال گذشت و اخباریون خدای شاخ دار برای مردم ساختند. بعضی خدای عصبانی. بعضی خدای مهربان. کار به آنجا کشید که خدا شد یک قلمبه نور رفت ته آسمان و کلیه ارتباطات خلایق با خدا هم قطع شد. آقایان بیایند و مفهوم این کلمه "اقرب" را که حضرت حق خود در قرآن فرمود برای مردم بیان کنند. الحمدلله این خدا که اینها می‌سازند فعلا تا ما در دنیاییم دستش به ما نمی‌رسد مگر آنکه عصبانیش کنیم و صبرش تمام شود و هیمن جا پدر ما را درآورد. شما را به خدا اگر کسی در مورد پدر خود چنین فکری کند شما نمی‌گویید طرف خل شده است؟ شما هم یکی بسازید شاید این یکی خوش تراش تر از کار درآید. بیچاره مردم که دنبال خدای خود می‌گردند. همین "اقرب" را اگر می‌دانستند کار تمام بود و تمام آنچه برای هدایتشان لازم است در فهمیدن همین یک کلمه است. واقعا قرآن کتاب عجیبی است.واقعا قرآن کتاب عجیبی است. در مورد عرفان و تصوف هم آقایان بیایند و تاریخ را ملاحظه کنند. اینکه عده‌ای با استفاده از این ابزارها می‌خواهند نفسشان را تقویت کنند تا افراد را به خود دعوت کرده و بر گرده آنها سوار شوند یک واقعیت است. این را قبول داریم. آخر آقا جان اینها واقعیت است. ولی شما را به خدا بیایید و تاریخ واقعی زندگی ائمه را بخوانید و ببینید چقدر از حقایقی که این سطحی نگران خط بطلان بر آنها می‌کشند و با هیاهو همه را اباطیل می‌خوانند جزء زندگی روزمره ائمه ما بوده است. حدیث ثقلین نمی‌گوید یک امامی بود و به شما ربطی نداشت و شما یک چیزهایی را برای خود جدا کنید و به همانها بچسبیدو یک چیزهایی که با طبع شما سازگار نبود را بگذارید. شریعت گفت "فی رسول الله اسوه حسنه" نگفت در فقه رسول الله اسوه حسنه و فقط همین. ولی فهم رسول الله برای شما نیست، کیفیت ارتباط رسول الله با حضرت حق برای شما نیست، طرز سلوک ایشان برای شما نیست. فقط شما همین چهارتا مسئله آب قلیل و نحوه تطهیر از بول را مثل یک ربات بدون درک مفاهیم تقلید کنید و بعدش هم انشاءالله قطار سریع ، میریم بهشت و کیف و خواب و خوراک مجانی و همه چی از بهترین نوعش و دیگه چه عرض کنم. خوب همین تعریف را از دین می کنید که چهار تا آدم عاقل هم پیدا می‌شود که می بیند شما ربات حرف گوش کن مقلد لازم دارید آنهم مجانی. بعدش هم در عوضش خورد و خوراک و خواب و جفتک زدن الی الابد بدون محدودیت و خوش و ... آقا جان بالاخره این قرآن را باید مش حسن شلقم فروش سر کوچه تفسیر کند یا حضرت آیت الله علامه طباطبایی قدس نفسه الزکیه. حضرت علامه از آثارشان قابل شناسایی هستند. مطالعه بفرمایید. ایشان با فلسفه و عرفان موافقند یا مخالف می گذاریم به عهده خوانندگان. ولی سوال این است کدام یک از آقایان جرات دارند بیایند و رک و راست بگویند ایشان (نعوذ بالله) کلا اشتباه کرده و خیانت کرده که المیزان را براساس دیدگاه عمیق فلسفی و عرفانی نوشته و امروزه همه کسانی که از این دیدگاه به قرآن کریم نظر می‌کنند و دنبال درک مفاهیم عمیق این آیت مهجور الهی هستند در اشتباهند. شما را به خدا به ظواهر بسنده نکنید. این عمر ماست که بی بازگشت است. کلاهتان را بگذارید سر زانو و ببینید نمی‌ارزد انسان یکسال وقت بگذارد و عمرش یعنی تمام سرمایه اش را کورکورانه به دست زیدوامر نسپارد. تقلید کورکورانه چه از این و چه از آن فقط و فقط نتیجه اش هدر رفتن تمام سرمایه و خسران بینهایت است. شما را به خدا قرآن بخوانید و در آیات آن تفکر و تدبر کنید جواب بسیاری از سوالات را خواهید یافت. و السلام علیکم و رحمه الله و الحمد لله رب العالمین
  • علوی ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    عرفان همان تصوف است که اهل بیت علیهم السلام مخالف آن بوده اند البته برخی از کسانی که به عنوان عارف شناخته می شوند از این قاعده مستثنی هستند
  • حق جو ۲۱:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۶
    0 0
    این برادر ناشناس چه رجز خوانی ای کرده اند. لطفا به تفسیر المیزان که علامه طباطبایی در آن اعتراف می کنند که راه نقل (قران و عترت) و فلسفه و عرفان قابل جمع نیست و هر چه کسانی در طول تاریخ تلاش کرده اند، این اختلاف بین سه طریقه را حل کنند، بر عمق اختلاف افزوده اند را بخوانند شاید از شور و هیحانشان کاسته شود. ضمنا اگر جز با فلسفه و یا عرفان نمی شود مطالب عمیق قران و عترت را فهمید، چرا آقای طباطبایی اصرار دارند که بگویند ایشان نظرگاههای فلسفی شان را در تفسیرشان دخالت نداده اند؟ العیاذ بالله این چه دینی است که برای فهم حرفهای عمیقش باید سراغ مشرکان یونانی رفت؟ و خودش ابزار و دستمایه فهم حرفهایش را ندارد؟ حاشا و کلا! کیف تحکمون؟ برادر کمی با تامل تر!
  • سعيد ۰۸:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره اسانه زدند
  • ۰۸:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    اجتهاد مخصوص فقه هم نيست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در كلام، اجتهاد كسانى كه فنان اين فنون هستند، امر لازمى است. اگر اين اجتهاد نباشد، خواهيم شد آب راكد. مقام معظم رهبری
  • اسدالله از ورامین ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    "يك مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بكنيد؛ اهميت فقه و عظمت فقه نبايد ما را غافل كند از اهميت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر كدام از اينها مسئوليتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولياتى دارد، فلسفه هم مسئوليتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علميه بوده است و بايد باشد و بماند. اگر شما اين پرچم را زمين بگذاريد، ديگرانى كه احياناً صلاحيت لازم را ندارند، اين پرچم را برميدارند؛ تدريس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست كسانى كه شايد صلاحيتهاى لازم را برايش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل اين شبهات گوناگون، اين فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چيزى كه ميتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نيست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و كلام. اينها لازم است. در حوزه، اينها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم ديگر، تفسير است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نبايد از تفسير محروم بمانيم. درس تفسير مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اينها رشته‌هاى بسيار باارزشى است." مقام معظم رهبری
  • دایی ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    عموجان! لطفا یکی از اشکالات منطقی آقای نصیری را بیان کن تا ببینیم چقدر منطق بلدی. با شعار کار درست نمیشود
  • اسدالله از ورامین ۰۹:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    "يك مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بكنيد؛ اهميت فقه و عظمت فقه نبايد ما را غافل كند از اهميت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر كدام از اينها مسئوليتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولياتى دارد، فلسفه هم مسئوليتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علميه بوده است و بايد باشد و بماند. اگر شما اين پرچم را زمين بگذاريد، ديگرانى كه احياناً صلاحيت لازم را ندارند، اين پرچم را برميدارند؛ تدريس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست كسانى كه شايد صلاحيتهاى لازم را برايش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل اين شبهات گوناگون، اين فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چيزى كه ميتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نيست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و كلام. اينها لازم است. در حوزه، اينها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم ديگر، تفسير است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نبايد از تفسير محروم بمانيم. درس تفسير مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اينها رشته‌هاى بسيار باارزشى است." مقام معظم رهبری
  • علی ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    آخه آقای حکیمی و سیدان و میلانی حدشون این که با یک فردی که اینقدر بی اخلاق صحبت میکرد مناظره بکنند؟ حتی یک استدلال درست و حسابی از غرویان ندیدیم. آقای سیدان مناظره میکنه ولی با کسی مثل آقای جوادی آملی که شانیتشون برابر باشه- جزوه مناظرتشون در بازار موجوده که آدم وقتی میخونه لذت میبره در استدلال هر دو طرف که کاملا علمیه. آقای نصیری هم واقعا زیبا و اخلاقمدار صحبت میکردند- به هر حال از هواداران ابن عربی حنبلی که با اعتقادات اسلام سر ستیز داره و عطار و مولوی بیشتر از این هم انتظار نمیره
  • ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    سلام علیکم و رحمه الله بنا نداشتم بیشتر مطلبی عرض کنم ولی شاید افرادی با خواندن یک مطلب آنرا قطعی الصدور بدانند. به نکاتی بسنده می‌کنم. مهمترین نکته: نباید گفت "اعتراف می کنند". مراتب و موقعیت افراد باید محفوظ بماند. اگر حضرت علامه طباطبایی قدس الله نفس الزکیه را به عنوان یکی از مصادیق اولیا الهی قبول ندارید حداقل مراتب علمی ایشان نزد اهل علم اظهر من الشمس است و کسی را یارای کتمان آن نیست. (یکی از بزرگان فرموده‌اند : حضرت علامه شخصی است که فرشتگان در آسمان اسم ایشان را بدون وضو نمی‌برند. همه ما به شفاعت ایشان امیدواریم.) اعتراف برای اقرار به جرم گفته می‌شود. شما در ذهن خود ایشان را محکوم به کدام اشتباه می‌کنید که از ایشان اعتراف نقل می‌کنید. خیر آقا جان. اینطور با پیش فرض نباید قضاوت کرد. طالب حقیقت باید با ذهن آماده و شفاف و بدون پیش‌فرض وارد میدان شود. شما آدرس بدهید. رفقا تمام المیزان را بگردند ببینند کجا علامه فرموده‌اند "راه نقل (قران و عترت) و فلسفه و عرفان قابل جمع نیست". کجا ایشان "اصرار داشته‌اند که بگویند نظرگاههای فلسفی‌شان را در تفسیرشان دخالت نداده‌اند". شما آدرس بدهید. ماهم به خدا نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم و برای عاقبتمان نگرانیم. اگر ببینیم اشتباه کرده‌ایم برمی‌گردیم و اصلاح می‌شویم. منبع را ذکر کنید. مراجعه می‌کنیم. ولی مطلب کاملا برعکس است.اگر مطالب مذکور در الميزان نشانه شخصیت و باورهای فلسفی و عرفانی ایشان نیست پس بیست جلد کتاب را ایشان صرفا برای کپی کردن مطالب یا حداکثر جمع‌آوری بدون نظر گفته‌اند؟ این از یک فرد عوام هم پذیرفته نیست چه برسد به اولیای الهی. یک روز وقت بگذارید و تفسیر المیزان را ورق بزنید و جای جای تفسیر را مطالعه کنید. یک روز از عمرتان را برای خودتان صرف کنید. ضرر ندارد. نکته دوم آنکه بسیاری افراد در طول تاریخ به صرف داشتن محفوظاتی دکان باز کرده‌اند و خلق الله را دوشیده‌اند.ادعای علم کرده‌اند. علم که محفوظات نیست. و الا همین شرق شناسان دانشگاههای کفر محفوظاتشان در مورد اسلام بیشتر از بسیاری از مدعیان فعلی ما است که خود را ملبس به لباس رسول الله هم کرده‌اند. خوب از همین ها استفاده می‌کنند و برای مسلمانان نقشه می‌کشند. همین شرق شناسان و اسلام شناسان نوکر کفر هستند که فرقه وهابیت و بابیت و هزار کوفت و زهرمار دیگر درست می‌کنند. این دانسته‌ها جز کدورت و تباهی برایشان نتیجه دیگری ندارد. علم چیز دیگری است. خدا علیم است یعنی خدا از همه ما بیشتر مطلب می‌داند؟! اینطور نیست. معنای علم در منابع اسلامی به طور مبسوط آورده شده رفقا مراجعه کنند. حتما کسانی در طول تاریخ بوده‌اند که سعی کرده‌اند یک طوری مطلب را سرهم کنند و خراب هم کرده‌اند. هذا مبلغهم من العلم. نکته سوم آنکه همه را به یک چوب نرانید که فردایی هم هست. وقتی جمع می‌بندید و می‌گویید مشرکان یونانی، موحدین و متفکرین بزرگی را انکار می‌کنید. موضوع این نیست که زبان ما فارسی است زبان آنها مثلا لاتین. یا ما افتخار می‌کنیم که بعد از زمان رسول الله به دنیا آمده‌ایم و دین اسلام متداول را قبول داریم پس ما مسلمان نامیده شده‌ایم ولی آنها به جرم اینکه قبل از زمان رسول الله به دنیا آمده‌اند خدا ایشان را محکوم کرده که نمی‌توانند از موحدین باشند. خوب اینطور که نیست. کافر یعنی کسی که به خدای یکتا ایمان ندارد. خوب شما بیایید و مطالب را بخوانید و ببنید آیاشخص کافر یا مشرک می‌تواند چنین مطالبی را بیان کند؟ بیایید و بگردید ببینید مضامین احادیث توحیدی منقول از ائمه علیهم السلام در مطالب ارسطو و افلاطون پیدا می‌شود یا نمی‌شود. البته سطح مطالب بسیار متفاوت است. این را قبول داریم. ولی ببینید مطالب اینان با فرمایشات و احادیث ائمه سازگار است یا مخالف است. اگر سازگار است نگویید کافر و اگر خیر اینان یک چیزی گفته‌اند و حضرات ائمه علیهم السلام صدوهشتاد درجه برعکسش را گفته‌اند که تکلیف روشن است. دین را مصادره نکنید. حضرات پیامبران علی نبینا و آله و علیهم السلام هم همگی قبل از رسول الله زیست می‌کرده‌اند و موحد هم بوده‌اند. نگویید ارسطو و افلاطون چه ربطی به پیامبران الهی دارند. پیامبر نبوده‌اند درست. ولی صحبت در اینجاست که صرف تقدم و تاخر زمانی یا زندگی کردن در این کشور یا آن کشور یا تکلم به این زبان یا آن زبان نباید باعث شود ما کسی را محکوم کنیم. مطلب حق،‌حق است. ما مطلب را می‌خوانیم و با ملاکات قرآن و حدیث در مورد آن تصمیم می‌گیریم. ثانیا آقا جان امثال حضرت صدرالمتالهین که طلبه لمعه خوان نبوده که شما کیلویی ردش می‌کنید. ناخن ایشان هم پیدا نمی‌شود. غالبا برای رد ایشان به مقدمه اسفار ارجاع می‌دهندو می‌گویند خودش در مقدمه گفته فلسفه به درد نمی‌خورد. خوب مقدمه را اول کتاب می‌نویسند یا آخر آن. اگر ایشان معتقد بود که فلسفه به درد نمی‌خورد این کتاب وزین و دقیق را به چه منظور نوشته‌اند؟ ‌موضوع این است که همین حضرات که در رد ایشان کتاب می‌نویسند،از اصول و براهین فلسفی بخواهند یا نخواهند در زندگی روزمره و در درس و بحثشان استفاده می‌کنند. نکته آخر و البته بسیار کم اهمیت تر آنکه برادر من رجزخوانی چیه؟ ما به تامل و تحقیق و تفکر دعوت کردیم. این عرصه اندیشه است. یاعلی
  • محسني ۱۴:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    من يه سؤال از دوستان سينه چاك حقيقت و مخالف عرفان و فلسفه داشتم! ميشه اين دوستان عزيز چهارتا خروجي درست و حسابي از خودشون و يا بزرگانشون معرفي كنند تا ما و مردم عالمي كه با اسلام آشنا نيستند بتونند حقيقت عالم رو درك كنند؟ كسي هست بتونه انكار كنه كه عظمت علمي شيعه در طول تاريخ به آثار فيلسوفان و عارفان شهير شيعه در كل جهان بوده است؟ نيازي به نام بردن از امثال ابن سينا و ملاصدرا گرفته تا سيدعلي آقاي قاضي و امام خميني و علامه طباطبايي و حسن زاده آملي فقط كافي اسامي اين بزرگان رو كنار هم ليست كنيم براتون فكر نكنم جرأت نگاه كردن به اسم اونها رو هم داشته باشيد يه توصيه هم داشتم لطفا نامه امام خميني كه همه مون ايمان داريم بهش رو به گورباچف ببينيد فكر كنم اسامي و كتاب هايي كه براي مطالعه توصيه كردند بيشتر براي شما نيازه البته جاي تعجب هم داره كه چطوري پس شما امام رو قبول داريد نكنه فقط يه كميش رو بله و باقيش رو نه؟
  • سالاری ۱۵:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    باید توجه داشت که بحث از یک رشته علمی و یک سری مفاهیم رایجه که فلسفه و عرفان نامیده میشن و بحث از نقد و اصلاح اون مفاهیمه اما من فکر نمیکنم آقای نصیری و امثال ایشون که انتقاداتی به فلسفه و عرفان دارند منظورشون مطلق تفلسف و تعقل و عرفان و معرفت الله باشد بلکه به گزاره و آموزه های فعلی اون انتقاد دارند و در پی تکامل اون هستند
  • ۱۵:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    آقای نصیری به هیچوجه دانشگاهی نیستند و مراتب و تحصیلات عالیه حوزوی دارند نگاه به کت شلواری بودنشون نکنید
  • ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    اتفاقا مشکل همینجا است که ما ها فکر میکنیم و نقد آرای دانشمندان قدیم به معنی زیر سوال بردن تمامی سوابق و احترام آنها است! کی گفته که اگه ما آرای علمای سابق را نقدر کنیم به معنی گمراهی آنان است؟ این از مسلمات ما است که معرفت دینی شیعه در طول تاریخ تکامل می یابد و راه تکامل نیز از نقد آرای دیگران می گذرد خدا رو شکر که آقای نصیری از منظر معارف اهل بیت به نقد میپردازند وگنه چه میگفتید؟
  • ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    این وضوح رو چطوری درک کردید؟ چند تا از آثار ایشون رو خوندید؟ آیا تاالا یه بار نشریه سمات رو دیدی؟ آیا مناظرات نصیری با فلاسفه رو در اون نشریه خوندید؟ آقا جون اصلا سر حجیت همین منطقی که شما میگید بحثه؟ ایا تنها منطق موجود همین منطق صوریه؟ آیا درمورد جامعه‌شناسی منطق چیزی شنیدی؟ آیا براتون قابل تصوره که برخی از فلاسفه مسلمان خودمون در همون الفبای منطق که بدیهیات و اصل امتناع اجتماع نقیضین و ... اشکالات جدی وارد کردن؟ شما از منطق چی میدونی؟ همینکه چهارتا مغالطه بلد باشیی میشید خدای منطق!
  • ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    کاملا موافقم
  • ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    من دلم برای آقای نصیری نسوخت اما از متانت و ادب ایشون لذت بردم این خاصیت کسیه که با بصیرت به ادعای خودش اطمینان خاطر داشته باشه
  • ۱۵:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    چرا وقت کم دارید و نمی گذارید یک بحث کامل شود. که آخرسر یه چیزی دسگیرمان شود! اگر وقت کم دارید اصلاً برنامه را درست نکنید.
  • حسین ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    1 اولا آقای نصیری چه کم داشتند که لازم باشد دیگران به میدان بیایند؟! مگر آقای غرویان غیر از چند ادعا و تحقیر مخاطب و طرح چند سؤال که فرصت پاسخگویی هم داده نشد چه کار دیگری انجام دادند؟! 2 عرفان مصطلح با تصوف هیچ تفاوت مبنایی ندارد. 3 پیروان مکتب تفکیک میرزا مهدی اصفهانی در تمامی مبانی با فلاسفه و عرفا مشترکند به مقالات نقد تفکیک در شماره 2 و 4 مجله سمات مراجعه فرمایید. 4 استاد میلانی سالهاست که اساتید و مدافعان فلسفه و عرفان با پسوند اسلامی را به مناظره و گفت و گو دعوت کرده اند و آقای غرویان و امثال ایشان بارها پذیرفته و سپس خود را کنار کشيده اند.استاد میلانی پیوسته آماده مناظره و گفت و گوی علمی و دوستانه با اساتید آقای غرویان می باشند شما دیگران را آماده کنید تا پاسخ انتقادات ایشان بر فلسفه و عرفان مصطلح را در انظار عموم بدهند و مردم خودشان قضاوت نمایند و حق را انتخاب کنند نه این که میدان یکسره در اختیار ادعاها و تبلیغات مدافعان فلسفه و عرفان باشد و به امثال آقای نصیری در طول چندین سال یک یا دو ساعتی فرصت داده شود! آخرش هم بگویند وامصیبتا که فلسفه و عرفان مظلوم است!!
  • يك دوست ۱۹:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    طبق معموا لينك دانلود فيلمها رو نگذاشتيد و من نتوانستم فيلمها را ببينم
  • حامد خاكي ۲۰:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    دم اون آقاي فاضل و ناشناس كه انقدر وزين و متواضع پاسخ آقا يا خانم حقجو را ... تقرير كردند، گرم كه: جانا سخن از زبان ميگويي
  • حسین ۲۳:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    عالمان حوزوی میدانند که بسیاری از کسانی که قدرت فهم و تدریس و حل مطالب مشکل کتابهای سطح را ندارند به سرعت به درس خارج میزنند تا آزادانه هر جا را دلشان خواست بگویند و هر جا را که برایشان مشکل بود اصلا مطرح نکنند!
  • حسین ۲۳:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    مطالب و سؤالاتی را که جناب غرویان مطرح کردند بارها آقای نصیری در مجله خودشان پاسخ داده اند و مطلب جدیدی نیست، باز هم فرصت بدهند تا آقای نصیری پاسخ مناست را به ایشان بدهند.
  • حسین ۲۳:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
    0 0
    اهل فن میدانند که مطالب آقای نصيری شعر ادبی نبود بلکه عین مبانی عرفا و فلاسفه بود که به زبان شعر و نثر بارها گفته اند
  • حسینی ۰۱:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    میرزای قمی علامه حلی شیخ صدوق محقق طوسی ایت الله بروجردی ایت الله صافی ایت الله مرعشی نجفی ایت الله سدان ایت الله میرزا جواد تهرانی و ........
  • ۰۱:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    اقای نصیری سالها شاگرد درس خارج مقام معظم رهبری بوده اند
  • حامد ۰۱:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    اگرچه حداقل با برخی از مواضع اقای نصیری در خصوص تجدد مخالفم اما حقیقتا برخورد مودبانه ایشان در برابر رفتار زننده جناب غرویان ستودنی بود. دست مریزاد سوال بنده از جناب غرویان ان است 1) اگر نصیری بیسواد است چرا شان خود را پایین اوردی و با او تن به مناظره دادی؟ 2) چرا به جای پاسخ به نصیری یا وی را متهم کردی و یا فقط سوال های پراکنده کردی؟
  • ۰۱:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    خودت اگه بلدی جواب بده نه اون که حرفا و وراجی ها اونو تایید کنی
  • taghivand reza ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    عرفان یعنی‌ عنوانی که تحت آن اوهام را بنام دین در بین افراد کم عقل و اطلاع نشر بدهی.در هیچ کدام از آثار شعر دینداران نتیجه ای‌‌ خلاف دین بدست نمی‌آید و اگر غیر از این باشد دیانت طرف مخدوش است
  • روح الله ۰۸:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    واقعاً حدود باید رعایت بشه . به هیچ عنوان آقای نصیری در حد آیت الله غرویان و سیدان در حد آیت الله جوادی آملی نیستند .
  • ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    سلام سرنخهایی پیدا کردم. صحت و سقمش قابل تحقیقه. چندتایی رو اینجا میذارم. (به جز یکی که خودم نوشتم همش رو کپی کردم. اون قسمت که خودم نوشتم رو تو پرانتز گذاشتم. البته تو پرانتز هم نمی‌گذاشتم تابلو بود) در ضمن این آقای غرویان بیشتر ادا درآورد. هیچ چیز به درد به خوری نگفت. خوب نیست این برنامه‌ها این جوری باشه. خوبه اقلا دو طرف بشینند یک کم مطالعه کنند. بیشتر شبیه برنامه صندلی داغ بود تا یک مناظره علمی. ========== حسن‌ بصري‌ و سفيان‌ ثَوْري‌ --- چقدر ناجوانمردي‌ است‌ كه‌ از تشابه‌ لفظي‌ لفظ‌ تصوّف‌ و صوفيّه‌ سوء استفاده‌ كنيم‌؛ و بخواهيم‌ به‌ كلّي‌ راه‌ شهود و وجدان‌ و عرفان‌ و لقاء الله‌ را ببنديم‌؟ چقدر ناجوانمردي‌ است‌ كه‌ مكتب‌ امثال‌ سّید بن‌ طاوس‌ و شهيدین‌، و نراقيّين‌، وسيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌، و ابن‌ فَهْد حلّي‌، و مجلسي‌ اوّل‌، و آقا سيّد علي‌ شوشتري‌، و شيخ‌ انصاري‌ و آخوند ملاّ حسينقلي‌ همداني‌، و شاگردان‌ پر فيضش‌ را به‌ امثال‌ حسن‌ بصري‌ و محمّد بن‌ مُنكدر و سفيان‌ ثَوْري‌ و امثالهم‌ از كسانيكه‌ تصوّف‌ را يك‌ راه‌ جدا براي‌ جدائي‌ از ائمّه‌ پنداشتند، قياس‌ كنيم‌ ؟ و از لفظ‌ صوفي‌ كه‌ در بعضي‌ از روايات‌ در ذمّ آنها وارد شده‌ است‌، جهلاً و يا با تعمّد جهلاني‌، با تطبيق‌ اين‌ عنوان‌، همه‌ را زير مِهميز اين‌ كلمه‌ قرار داده‌؛ و پيوسته‌ آنها را با تازيانه‌ و شلاّق‌ تبعيد و تكفير و تفسيق‌ و سخنان‌ ناشايست‌ و اتّهامات‌ نابخردانه‌ مضروب‌ سازيم‌ ؟ آشنائي‌ با ظواهر قرآن‌ و ظواهر روايات‌ بدون‌ تكميل‌ قوّۀ عاقله‌، و سپس‌ خود را مُستنبط‌ و ذي‌ راي‌ پنداشتن‌، غير از غلط‌ كاري‌هائي‌ همچون‌ مؤسّسين‌ طائفۀ وهّابيّه‌ و مؤسّسين‌ طائفۀ شيخيّه‌ به‌ بار نمي‌آورد، كه‌ موجب‌ خرابي‌ و تباهي‌ شود. ========== وحدت وجود --- جميع‌ آنچه‌ را كه‌ عرفاء شامخ‌ القدر و المقام‌ فرموده‌اند كه‌: اشياء خارجي‌ عبارتند از أعدام‌. ... بلكه‌ اگر إمعان‌ نظر بنمائي‌ در بسياري‌ از مفردات‌ قرآن‌ مجيد ، آنها را بطور واضح‌ و آشكارا براي‌ اثبات‌ اين‌ غرض‌ وافي‌ و كافي‌ خواهي‌ يافت‌؛مثل‌ قول‌ خداي‌ تعالي‌: "كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ" و "كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ" زيرا كه‌ ميدانيم‌: مشتقّ ، حقيقت‌ است‌ در مَن‌ تَلبَّسَ بالمَبدَإ در زمان‌ حال‌، بنابراين‌ معني‌ آن‌ اينطور مي‌شود: تمام‌ چيزها الآن‌ فاني‌ هستند و در اين‌ زمان‌ هالك‌ و نابود و نيست‌ هستند؛نه‌ آنكه‌ بعداً در زمان‌ مستقبل‌ نيست‌ و نابود و فاني‌ خواهند گشت‌ . .... در مكاتبات‌ ميان‌ عَلَمَين‌ آيتين‌: مرحوم‌ آية‌ الحقّ و سَندالتّوحيد و العرفان‌ حاج‌ سيّد أحمد طهراني‌ كربلائي‌ و محقّق‌ مدقّق‌ حكيم‌ و فيلسوف‌ مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد حسين‌ كمپاني‌ اصفهاني‌ قدّس‌ الله‌ أسرارهما به‌ خوبي‌ مشهود و بلكه‌ نزاع‌ بر سر همين‌ است‌ و بس‌ كه‌ آية‌ الله‌ كمپاني‌ اصرار بر اثبات‌ وحدت‌ و كثرت‌ حقيقي‌ دارد و آية‌ الله‌ كربلائي‌ پر و پاي‌ آنرا ميزند و خاكسترش‌ را به‌ باد فنا ميدهد و روشن‌ مي‌سازد كه‌ با وجود وحدت‌ حقّۀ حقيقيّه‌ و وجود بالصّرافه‌ اصلاً تعدّد حقيقي‌ معني‌ ندارد و كثرت‌ حقيقي‌ را در بيغوله‌هاي‌ جهنّم‌ و زواياي‌ آتش‌ شرك‌ بايد جست‌ نه‌ در بهشتِ توحيد و معرفت‌ كه‌ در آنجا شائبه‌اي‌ از كثرت‌ موجود نيست‌؛ بنابراين‌ همان‌ اشكال‌ واضح‌ و روشن‌ فوراً در برابر ما جلوه‌ ميكند كه‌: عقلاً وحدت‌ واقعيّه‌ با كثرت‌ واقعيّه‌ نمي‌توانند جمع‌ شوند. وحدت‌ با كثرت‌ ، متضادّين‌ يا متناقضين‌ هستند. مفهوم‌ وحدت‌ با مفهوم‌ كثرت‌ ضدَّين‌ يا نقيضَين‌ هستند؛آنگاه‌ چگونه‌ امكان‌ دارد در جائي‌ كه‌ وحدت‌ را حقيقي‌ فرض‌ كرده‌ايم‌ كثرت‌ را نيز حقيقي‌ بدانيم‌؟ --- (بنده می‌گویم : آنچه شما می‌فرمایید وجدت موجود است نه وحدت وجود و مسلما هرکس که باور کند این آقای مهدی نصیری همان خدای لااله الاهوست یکسره خل شده است. شک نکنید. آنچه بنده از وحدت وجود می‌فهمم آن است که وحدت وجود یعنی تصور بیش از یک وجود مستقل قائم بالذات عقلا محال است. فقط و فقط خداست که قائم بالذات است و هر وجود دیگری تمام وجودش اعتباری است به اعتبار مخلوق بودن و اگر ربط بین خالق و مخلوق را حذف کنیم، اصولا دیگر وجودی باقی نمی‌ماند. به عبارتی یک مخلوقی نداریم که وجودی از پیش خودش داشته باشد. حالا هرکس این معنا را درنظر بگیرد، هروقت به هر موجودی نگاه می‌کند، وجود آن موجود را از ناحیه حضرت حق می‌داند و بس. نه اینکه آن موجود را خدا می‌داند. این غلط است. افراد هم که حال برآنها غلبه می‌کند و چیزهایی می‌گویند به خاطر آن است که در آن موقعیت نمی‌توانند مخلوق را مستقل از خالق ببینند. حالا از حیثیت مخلوق بودن شاید مخلوق یک ذره ناچیز غبار در هوا باشد، مخلوق بت باشد، یا اینکه مخلوق تجلی تام انوار حق وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باشد. از این دیدگاه هر کس و هر چیز که مخلوق است و موجود است، وجودش قائم به خودش نیست. موجود را می‌بیند ولی وجودی غیر از ربط موجود با خالق را نمی‌بیند و فقط خدا را می‌بیند. البته این عبارات مخصوص مراتب مشخصی است و نشانه نقص است و بعد از رد شدن از این مراحل و کامل شدن شخص دیگر چنین گفتارهایی شنیده نشده است. در نتیجه بنده این مطلب را می‌فهمم که این خدایی که تا حالا می‌گفتیم یکی است از حالا به بعد باید بگوییم یکتاست و دوئیت اصولا معنا ندارد. به عبارتی قل هوالله احد معنایش آن نیست که خدا یکی است و فعلا خدای دومی شناخته نشده است. معنایش آن است که خدا یکتاست و عقلا خدای دوم اصولا معنا ندارد. تا حالا می‌گفتیم الله الصمد یعنی حضرت حق بی نیاز است. حالا باید بگوییم اصولا نقص در وجود مستقل قائم بالذات معنا ندارد و الا استقلالش بی‌معنی است. تاحالا می‌گفتیم لم یلد و لم یولد یعنی خدا زاده نشده و فرزندی ندارد. حالا باید بگوییم اصولا دوئیت در مورد ذات حضرت حق معنا ندارد و این توحید بالصرافه است. تا حالا می‌گفتیم و لم یکن له کفوا احد یعنی برای خدا کفو و همتایی وجود ندارد حالا باید بگوییم تصور همتا برای خدا عقلا متناقض است. ذات حضرت حق احد است. یعنی عقلا یکتاست. نه اینکه واحد است و یکی است و ما فعلا خدای دیگری نمی‌شناسیم و تعبدا هم قبول می‌کنیم خدای دیگری نیست. این غلط است.) ========== بحث‌ كلّي‌ پيرامون‌ عقل‌ و قلب‌ و شرع‌ هر فرد از افراد بشر در خود دو كانون‌ از ادراك‌ و فهم‌ را مي‌يابد؛ يكي‌ را عقل‌ و ديگري‌ را قلب‌ و وجدان‌ گويند. با قوّۀ عاقله‌، انسان‌ پي‌ بمصالح‌ و مفاسد خويش‌ برده‌ و تميز بين‌ محبوب‌ و مكروه‌، و حقّ و باطل‌ مي‌دهد، و با قلب‌ و وجدان‌ كه‌ آنرا نيز مي‌توان‌ سرشت‌ و فطرت‌ و يا احساس‌ نهاني‌ و ادراك‌ سرّي‌ گفت‌، راهي‌ براي‌ ارتباط‌ خويش‌ با جهان‌ هستي‌ و علّت‌ پيدايش‌ او و عالم‌، و تجاذبي‌ بين‌ او و مبدأ المبادي‌ و غاية‌الغايات‌ مي‌يابد. و البتّه‌ اين‌ دو عامل‌ مهمّ ادراك‌ هر دو در انسان‌ موجود بوده‌ و هر يك‌ مأموريّت‌ خود را در افق‌ ادراك‌ و فهمي‌ خاصّ دنبال‌ مي‌كند؛ و هر يك‌ مستغني‌ از ديگري‌ نبوده‌، و با فقدان‌ هر يك‌، عالمي‌ از مدركات‌ بروي‌ انسان‌ بسته‌ مي‌گردد. ..... عقل‌ و قلب‌ و شرع‌ از يك‌ حقيقت‌ حكايت‌ ميكنند پس‌، از مجموعۀ آنچه‌ ذكر شد، استفاده‌ شد كه‌ هر دو كانون‌ از ادراك‌ در انسان‌ موجود، و هر دو لازم‌ است‌؛ هم‌ كانون‌ تفكّر عقلي‌ و هم‌ كانون‌ احساس‌ و عواطف‌ و شهود قلبي‌ و وجداني‌. شهود قلبي‌ موجب‌ ايمان‌ و ربط‌ انسان‌ از حقيقت‌ و واقعيّت‌ خودش‌ بذات‌ باري‌ تعالي‌ شأنه‌ مي‌باشد و بدون‌ آن‌، هزار گونه‌ تفكّرات‌ عقليّه‌ و فلسفيّه‌ و ذهنيّه‌، او را خاضع‌ و خاشع‌ نمي‌نمايد؛ و پس‌ از يك‌ سلسله‌ استدلال‌هاي‌ صحيح‌ بر اساس‌ برهان‌ صحيح‌ و قياسات‌ صحيحه‌، باز تزلزل‌ روحي‌ و وجداني‌ موجود، و هرگز از سراي‌ انسان‌ رخت‌ بر نمي‌بندد، و او را بعالم‌ آرامش‌ و اطمينان‌ و سكينه‌ نمي‌رساند. تفكّر عقلي‌ موجب‌ تعادل‌ و توازن‌ عواطف‌ و احساسات‌ باطني مي‌شود، و جلوي‌ گرايش‌هاي‌ متخيّلانه‌ و واهمه‌هاي‌ واهيه‌ را مي‌گيرد؛ و آن‌ شهود و وجدان‌ را در مسير صحيح‌ جاري‌ مي‌سازد. اگر تفكّر عقلي‌ نباشد آن‌ شهود از مجراي‌ صحيح‌ منحرف‌ مي‌گردد؛ و ايمان‌ به‌ موهومات‌ و متخيّلات‌ مي‌آورد، و در اثر مواجهه‌ با مختصر چيزي‌ كه‌ قلب‌ را جذب‌ كند، مجذوب‌ مي‌شود؛ و پيوسته‌ بدان‌ مبتلا و دچار مي‌گردد. و از آنچه‌ ذكر شد مي‌توان‌ نزاع‌ بين‌ عقل‌ و عشق‌ و تقدّم‌ هر يك‌ را بر ديگري‌ بخوبي‌ دريافت‌؛ كه‌ اصل‌ اين‌ نزاع‌ بي‌مورد است‌، وظيفۀ عشق‌ و وظيفۀ عقل‌ دو وظيفۀ جداگانه‌ و متمايز، و هر يك‌ در صفّ خاصّ و مجراي‌ بخصوصي‌ قرار دارند، و در دو موطن‌ و دو محلّ از ادراك‌ متمكّن‌ هستند؛ و هر دو لازم‌ است‌، و اعمال‌ هر يك‌ را در صورت‌ ضايع‌ گذاشتن‌ و مُهمل‌ نهادن‌ ديگري‌ غلط‌ است‌. شرع‌ نيز هر دو موضوع‌ را تقويت‌ مي‌كند، و به‌ مَدَد هر كدام‌ كه‌ ضعيف‌ گردد مي‌رود؛ چون‌ عقل‌ و قلب‌ و شرع‌ هر سه‌ از يك‌ حقيقت‌ و واقعيّت‌ حكايت‌ مي‌كنند؛ و سه‌ ترجمان‌ براي‌ معني‌ واحدي‌ هستند. بنابراين‌، محالست‌ كه‌ حكم‌ شرع‌ مخالف‌ با حكم‌ عقل‌ و فطرت‌ باشد، و يا حكم‌ عقل‌ مخالف‌ با حكم‌ فطرت‌ و يا شرع‌ باشد، و يا حكم‌ فطرت‌ مخالف‌ با حكم‌ عقل‌ و يا شرع‌ بوده‌ باشد. اين‌ سه‌ امر مهمّ مانند زنجير، پيوسته‌ يكديگر را محافظت‌ نموده‌ و براي‌ برقراري‌ و ثبات‌ ديگري‌ مي‌كوشند. ----- (و همچنین مراجعه کنید به کتاب "توحید علمی وعینی" که سلسلۀ مكاتيب‌ حِكَمي‌ و عرفاني‌ است ميان‌ آيتَين‌ علمَين‌ : حاج‌ سيّد أحمد كربلائي‌ و حاج‌ شيخ‌ محمّد حسين‌ اصفهاني‌ (كمپاني‌). البته کتاب فنی است. (نمونه ای مهم در مورد محدود بودن عقل و آنکه انسان برای رسیدن به اعلی درجه از معرفت حضرت حق می‌باید از کلیه مراتب عقلی عبور کرده و سپس مراتب برتر و بالاتر را طی کند) ========== «جبر» در گفتار شبستري‌ ، به‌ معني‌ عدم‌ استقلال‌ بنده‌ در اختيار است‌ مراد شيخ‌ عارف‌ ما از «جبر» مستعمل‌ در بيت‌ مذكور: هر آن‌ كس‌ را كه‌ مذهب غير جبر است ‌ نبي‌ فرمود كو مانند گبر است‌ جبر مصطلح‌ در كتب‌ كلاميّه‌ كه‌ معتقَد اشاعره‌ است‌ نمي‌باشد ، بلكه‌ مراد وحدت‌ حقّ تعالي‌ بطوريكه‌ اختيار استقلالي‌ را از انسان‌ سلب‌ كند خواه‌ آن‌ اختيار به‌ نحو تفويض‌ باشد و خواه‌ به‌ نحو اكتساب‌ ، مي‌باشد . و اين‌ همان‌ معني‌ الامْرُ بَيْنَ الامْرَين‌ است‌ كه‌ با وجود اختيار ، آنرا عين‌ اختيار حضرت‌ حقّ تعالي‌ دانستن‌ است‌ . يعني‌ وحدت‌ ميان‌ مفهوم‌ و مصداق‌ اختيار انسان‌ و اختيار حقّ متعال‌؛و دلالت‌ بر معني‌ و مفاد وَ مَا تَشَآءُونَ إِلآ أَن‌ يَشَآءَ اللَهُ . شاهد بر اين‌ دعوي‌ ، استشهاد اوست‌ به‌ كلام‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ كه‌ فرموده‌ است‌: الْقَدَرِيَّةُ مَجُوسُ هَذِهِ الامَّةِ. «كسانيكه‌ تقديرات‌ را منوط‌ به‌ اختيار انسان‌ ميدانند و وي‌ را صاحب‌ اختياري‌ از خود ـ گرچه‌ في‌ الجمله‌ باشد ـ در مقابل‌ پروردگار اعتقاد مي‌كنند ، مجوسيان‌ اين‌ امّت‌ هستند.» و حضرت‌ با اين‌ گفتار در صدد آنند كه‌ كلام‌ معتزله‌ كه‌ قائل‌ به‌ تفويض‌ مي‌باشند و كلام‌ اشاعره‌ كه‌ اختيار را مُكتَسب‌ انسان‌ ميدانند ، هر دو را ابطال‌ و نفي‌ نمايند . زيرا مجوسيان‌ قائل‌ به‌ دو مبدأ يزدان‌ و أهريمن‌ هستند براي‌ افعال‌ خير و افعال‌ شرّ؛اينان‌ نيز قائل‌ به‌ مبدأ خيرات‌ كه‌ خدا باشد و قائل‌ به‌ سيِّئات‌ و قبائح‌ كه‌ ناشي‌ از اختيار استقلالي‌ انسان‌ است‌ مي‌باشند . بنابراين‌ هر دو دسته‌ قائل‌ به‌ دو مبدأ اصيل‌ (براي‌ خوبيها و بديها) هستند؛ و هر دو مشابه‌ و مماثل‌ يكديگرند . در اينجا آية‌ الله‌ زاده‌ بهبهاني‌ وحيد: آقا محمّد علي‌ كرمانشاهي‌ به‌ اشتباه‌ رفته‌ ، و مراد از كلمۀ «جبر» را همين‌ معني‌ معروف‌ ما پنداشته‌ است‌؛و لهذا به‌ شبستري‌ و محيي‌الدّين‌ در استعمال‌ اين‌ لفظ‌ خرده‌ گرفته‌ است‌ . سيّد محمّد باقر خوانساري‌ گفتاري‌ را از آقا محمّد علي‌ بهبهاني‌ در كتاب‌ «مَقامِعُ الفَضل‌» او در پاسخ‌ كسي‌ كه‌ از وي‌ از ادلّۀ قائلين‌ به‌ وحدت‌ وجود سؤال‌ نموده‌ است‌ ، نقل‌ كرده‌ تا مي‌رسد به‌ اينجا كه‌ او مي‌گويد: ‎و نيز محيي‌الدّين‌ مذهب‌ جبر را به‌ جميع‌ عرفا داده‌ ، و شبستري‌ در «گلشن‌ راز» نيز گفته‌ است‌: هر آن‌ كس‌ را كه‌ مذهب‌ غير جبر است ‌ نبي‌ گفتا كه‌ او مانند گبر است‌ و اينك‌ دانستيم‌ كه‌ نسبت‌ جبر ، چه‌ به‌ شبستري‌ و چه‌ به‌ محيي‌ الدّين‌ ، ناشي‌ از قصور دقّت‌ در معاني‌ راقيۀ كلمات‌ آنان‌ و قصر نظر بر خود لفظ‌ بوده‌ است‌ . --- «اتّحاد» در گفتار اعاظم‌ عرفاء ، مقامي‌ ارجمند است‌ قبل‌ از فناء نظير اين‌ امر اشتباهي‌ است‌ كه‌ براي‌ ثقة‌ المحدِّثين‌ حاج‌ ميرزا حسين‌ نوري‌ در «مستدرك‌» رخ‌ داده‌ است‌ در استعمال‌ كلمۀ «اتّحاد» كه‌ عرفاي‌ شامخين‌ آنرا در گفتارشان‌ آورده‌اند؛و از بالاترين‌ مقامات‌ در راه‌ سير و سلوك‌ قبل‌ از مقام‌ «وحدت‌» و مقام‌ «فناءِ في‌ الله‌» مي‌باشد . و مرحوم‌ نوري‌ آنرا به‌ اتّحاد باطل‌ يعني‌ يكي‌ شدن‌ حقّ متعال‌ با سالك‌ إلي‌ الله‌ با وجود حفظ‌ دوئيّت برداشت‌ نموده‌ است‌ ، و لهذا بر عرفاء شامخين‌ همچون‌ بايزيد بَسْطامي‌ و شَقيق‌ بَلْخي‌ و مَعْروف‌ كَرْخي‌ أعلي‌ اللهُ تعالي‌ درجاتِهم‌ در استعمال‌ اين‌ لفظ‌، حمله‌ نموده‌ است‌؛و بر أبوالفُتوح‌ رازي‌ و عليّ بن‌ طاوس‌ و شهيد ثاني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليهم‌ ايرادي‌ وارد ننموده‌ است‌ چون‌ در كلامشان‌ لفظ‌ اتّحاد را استعمال‌ نكرده‌اند؛با وجود آنكه‌ امثال‌ اين‌ دسته‌ از علماء اعلام‌ پيرو همان‌ دسته‌ از عرفاي‌ شامخين‌ بوده‌ و در اعتقاد و عمل‌ نيز به‌ مقام‌ اتّحاد معترف‌ بوده‌اند . شاهد سخن‌ ما در اين‌ موضوع‌ ، عبارت‌ و انشاء خواجه‌ نصيرالدّين‌ طوسي‌ است‌ در كتاب‌ نفيس‌ «أوْصاف‌ الاشْراف‌» كه‌ صريحاً «اتّحاد» را يك‌ مقام‌ و منزل‌ دانسته‌ است‌ . و براي‌ تبيين‌ و تشريح‌ اين‌ مطلب‌ لازم‌ است‌ اوّلاً عبارت‌ خواجه‌ أعلي‌ الله‌ مقامه‌ را نقل‌ كنيم‌؛و سپس‌ به‌ دنبال‌ آن‌ عبارت‌ مرحوم‌ حاجي‌ را بياوريم‌ تا فرق‌ ميان‌ اين‌ دو نسبت‌ روشن‌ گردد؛و معلوم‌ شود كه‌ امثال‌ بايزيد بسطامي‌ با آن‌ علوّ رتبه‌ و شاگردي‌ امامان‌ بالمباشره‌ ، در استعمال‌ اين‌ كلمه‌ راه‌ جزاف‌ نپيموده‌اند و نسبت‌ غلط‌ و كفر و ارتداد به‌ آنان‌ دادن‌ ، ناشي‌ از تسريع‌ قلم‌ طغيان‌ و عجله‌ در محاكمات‌ مي‌باشد: خواجه‌ نصيرالدّين‌ در فصل‌ پنجم‌ از آن‌ كتاب‌ با عنوان‌ كلمۀ «اتّحاد» مطلب‌ را گشوده‌ است‌ و بدنبال‌ آن‌ اينطور آورده‌ است‌: ‎قالَ اللهُ تعالي‌ سبحانَه‌: لَا تَدْعُ مَعَ اللَهِ إِلَـٰهًا ءَاخَرَ لآ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ . «توحيد» يكي‌ كردن‌ است‌ و «اتّحاد» يكي‌ شدن‌ . آنجا وَ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَهِ إِلَـٰهًا ءَاخَرَ و اينجا لَا تَدْعُ مَعَ اللَهِ إِلَـٰهًا ءَاخَرَ . چه‌ در توحيد شائبۀ تكلّفي‌ هست‌ كه‌ در اتّحاد نيست‌ . پس‌ هرگاه‌ كه‌ يگانگي‌ مطلق‌ شود و در ضمير راسخ‌ شود تا به‌ وجهي‌ ، به‌ دوئي‌ التفات‌ ننمايد ، به‌ اتّحاد رسيده‌ باشد . و اتّحاد نه‌ آنستكه‌ جماعتي‌ قاصر نظران‌ توهّم‌ كنند كه‌ مراد از اتّحاد يكي‌ شدن‌ بنده‌ با خداي‌ تعالي‌ باشد؛ تَعالَي‌ اللَهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوًّا كَبيرًا . بل‌ آنستكه‌ همه‌ او را ببينند بی‌تكلّف‌ آنكه‌ گويد: هر چه‌ جز اوست‌ از اوست‌ ، پس‌ همه‌ يكي‌ است‌ . بل‌ چنانكه‌ به‌ نور تجلّي‌ او تعالي‌ شأنه‌ بينا شود غير او را نبيند . بيننده‌ و ديده‌ و بينش‌ نباشد و همه‌ يكي‌ شود و دعاي‌ منصور حلاّج‌ كه‌ گفته‌ است‌: بَيْني‌ وَ بَيْنَكَ إنّيّي‌ يُنازِعُني ‌ فارْفَعْ بِفَضْلِكَ إنّيّي‌ مِنَ الْبَيْنِ مستجاب‌ شد ، و إنّيّت‌ او از ميان‌ برخاست‌ تا توانست‌ گفت‌: «أنَا مَنْ أهْوَي‌ وَ مَن‌ أهْوَي‌ أنا» . و در اين‌ مقام‌ معلوم‌ شود كه‌ آن‌ كس‌ كه‌ گفت‌: أنا الحَقّ و آن‌ كس‌ كه‌ گفت‌: سُبحاني‌ ما أعْظَمَ شَأْني‌ ، نه‌ دعوي‌ الهيّت‌ كرده‌اند؛بل‌ دعوي‌ نفي‌ إنّيّت‌ خود و اثبات‌ انّيّت‌ غير كرده‌اند وَ هُوَ الْمَطْلوب‌.
  • حسني ۱۰:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    مناظره مظهر ادب با مظهر بي ادبي و بي اخلاقي بود متاسفم برايت اقاي غرويان نظرم كاملا نسبت به شما عوض شد.
  • شیخ بهایی!! ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    با سلام به همه دوستان انشاء الله ولایت مدار مخالف و نیز با سلام به دوستان موافق فلسفه و عرفان که فکر می کنند فلسفه و عرفان مصطلح مربوط به اهل بیت علیهم السلام است ولی به نظر ما باید در این موضوع تامل بیشتری کنند، شعر مشهور شیخ بهایی را در باره فلسفه که در کتاب کشکول ایشان آمده است، تقدیم می دارم: اي‌ كرده‌ به‌ علم‌ مجازي‌ خو نشنيده‌ ز علم‌ حقيقي‌ بو سرگرم‌ به‌ حكمت‌ يوناني‌ دلسرد ز حكمت‌ ايماني‌ در علم‌ رسوم‌ چو دل‌ بستي ‌بر اوجت‌ اگر ببرد پستي يك‌ در نگشود زمفتاحش‌ اشكال‌ افزود ز ايضاحش‌ ز مقاصد آن‌ مقصد ناياب‌ ز مطالعه‌ آن‌ طالع‌ در خواب‌ راهي‌ ننمود اشاراتش‌ دل‌ شاد نشد ز بشاراتش‌ محصول‌ نداد محصّل‌ آن ‌اجمال‌ افزود مفصّل‌ آن‌ تا كي‌ ز شفاش‌ شفاطلبي‌؟ وز كاسه‌ زهر دواطلبي‌؟ تا چند چو نكبتيان‌ ماني‌ بر سفره‌ چركين‌ يوناني‌ تا كي‌ به‌ هزار شعف‌ ليسي ‌ته‌ مانده‌ كاسه ابليسي‌ سؤر المومن‌ فرمود نبي‌ از سؤر ارسطو چه‌ مي‌طلبي‌ سؤر آن‌ جوي‌ كه‌ در عرصات ‌ز شفاعت‌ او يابي‌ درجات‌ در راه‌ طريقت‌ او روكن‌ با نان‌ شريعت‌ او خوكن‌ كان‌ راه‌ نه‌ ريب‌ درو نه‌ شك‌ است‌ و آن‌ نان‌ نه‌ شور و نه‌ بي‌نمك‌ است‌ تا چند ز فلسفه‌ات‌ لافي‌ وين‌ يابس‌ و رطب‌ به‌هم‌ بافي‌ رسوا كردت‌ ما بين‌ بشر برهان‌ ثبوت‌ عقول‌ عشر در كف‌ ننهاده‌ به‌جز بادت‌ ‌برهان‌ تناهي‌ ابعادت‌ زان‌ فكر كه‌ شد به‌ هيولا صرف‌ ‌صورت‌ نگرفت‌ از آن‌ يك‌ حرف‌ علمي‌ كه‌ مطالب‌ آن‌ اين‌ است‌ مي‌دان‌ كه‌ فريب‌ شياطين‌ است‌ تا چند دواسبه‌ پيش‌ تازي‌ تاكي‌ به‌ مطالعه‌اش‌ نازي‌ اين‌ علم‌ دني‌ كه‌ ترا جان‌ است ‌فضلات‌ فضايل‌ يونان‌ است‌! خود گو تا چند چو خرمگسان‌ لرزي‌ به‌سر فضلات‌ كسان‌ تا چند زغايت‌ بي‌ديني‌ خشت‌ كتبش‌ برهم‌ چيني‌ اندر پي‌ آن‌ كتب‌ افتاده‌ پشتي‌ به‌ كتاب‌ خدا داده‌ ني‌ رو به‌شريعت‌ مصطفوي ‌نه‌ دل‌ به‌طريقت‌ مرتضوي‌ نه‌ بهره‌ ز علم‌ فروع‌ و اصول ‌‌شرمت‌ باد از خدا و رسول و نيز: دل‌ منور كن‌ به‌ انوار جلي ‌چند باشي‌ كاسه‌ ليس‌ بوعلي‌ سرور عالم‌ شه‌ دنيا و دين‌ سؤر مؤمن‌ را شفا گفت‌ اي‌ حزين‌ سؤر رسطاليس‌ و سؤر بوعلي ‌كي‌ شفا گفته‌ نبي‌ منجلي‌ همچنين‌ از شيخ‌ بهايي‌ نقل‌ است‌ كه‌: «آن‌ كس‌ كه‌ از مطالعه‌ علوم‌ ديني‌ اعراض‌ نمايد و عمرش‌ را صرف‌ فراگيري‌ فنون‌ و مباحث‌ فلسفي‌ نمايد، ديري‌ نپايد كه‌ هنگام‌ افول‌ خورشيد عمرش‌ زبان‌ حالش‌ چنين‌ باشد: تمام‌ عمر با اسلام‌ در داد و ستد بودم‌ كنون‌ مي‌ميرم‌ و از من‌ بت‌ و زُنّار مي‌ماند»
  • ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    یک جایی مطلبی دیدم جالب بود: ===== شیخ بهایی در شعر "شیر و شکر" (تمام علوم رسمی را ذکر کرده‌اند) از علم رسوم چه میجویی / اندر طلبش تا کی پویی تا چند زنی ز ریاضی لاف / تا کی بافی هزار گزاف ز دوائر عشر و دقائق وی / هرگز نبری به حقایق پی در قبر به وقت سوال و جواب / نفعی ندهد به تو اسطرلاب همچنین به این شعر شیخ بهایی در "نان و حلوا" دقت کنید (به صراحت از فقه و کلام و اصول و صرف و نحو نام می‌برند) علم رسمی سر به سر قیل است وقال نه از آن کیفیتی حاصل نه حال علم نبود غیر علم عاشقی ما بقی تلبیس ابلیس شقی ایها القوم الذي فی المدرسۀ کل ما حصلتموه وسوسۀ چند از این فقه و کلام بی اصول مغز را خالی بکن اي بوالفضول صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از فصول عشق ناخواندي تو حرف به قول استاد صمدی آملی: " غرض شیخ بهاء از این اشعار مذمت مطلق عالمان به این فنون نیست، چرا که خود شیخ از کسانی است که در فقه کتب ارزشمندي چون جامع عباسی و حبل متین و در اصول فقه کتابی چون زبدةالاصول و در نحو، فواید صمدیه نوشته است. پس غرض سرزنش مطلق عالمان به این علوم نیست بلکه این مذمت و نکوهش متوجه کسانی است که به این علوم دل خوش کرده اند..." ===== خدائیش هم علوم عقلی به درد این می‌خوره که انسان به دوای دردش به صورت صحیح دست پیدا کنه ولی بالاخره دوا رو باید خورد تا سالم ماند یا سالم شد. با حلوا حلوا که شکم سیر نمی‌شه. حالا آدم جامع کلیه علوم نقلی و عقلی باشه ولی یک گام عملی هم برنداره. حقیقتی در وجودش پیدا نمی‌شه. میره اون دنیا ازش می‌پرسن "من ربک" ، هیچ جوابی برنمی‌گرده. خوب مجاز تو این دنیا به درد می‌خوره ولی اون دنیا که دنیای حقیقته. حالا اینجا هی بهش بگن حضرت فلان و جناب بیسار ولی واقعیت نداشته باشه. عوام و خواص خیال کنند راس راسی ایشون دارای چنان و چنین شخصیتیه. براش بمیرن. رو حرفش حرف نزنن. یه نگاه کنه یه لشکر غش کنند. خوب کارش راه می افته. مردم بهش احترام می ذارن. چه بسا حتی ازش تقلید هم بکنند. ولی وقتی رفت تو عالم حقیقت و دید که "یوم تبلی السرائر" راسته، اون وقت چه کار باید کرد؟ خدا به داد برسه.
  • ۱۲:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    آقای ناشناس مودب باش
  • دلسوخته ۱۴:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    آخرين جوابم براي كساني كه عرفان ولقاي پروردگار وفنا شدن را ردمي كنند وملا حسينقلي همداني وملاصدرا وامام خميني وحسن زاده آملي وآقاي بهجت وابن فهدحلي وسيدعلي آقاي قاضي وعلامه بحرالعلوم وشهيددستغيب وملامحسن وملاهادي سبزواري وشهيدمطهري وعلامه طباطبايي وميردامادوشيخ بهايي واستادبزرگ حضرت امام درعرفان حضرت آيت الله شاه آبادي را به واسطه تدريس فلسفه وتهذيب نفس زيرنظراستادكامل وقائل به وحدت وجودگمراه ومشرك ودر آخرجهنمي مي دانند اين است .ميان عاشق ومعشوقه رمزي است / چه داند آنكه اشتر مي چراند.
  • دلسوخته ۱۴:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    تو مغزت سوخته چون سرت سوخته توچگونه به خودت اجازه دادي بزرگاني چون ملاصدرا را اراجيف بداني .حاضرم قسم بخورم اگراسفار را جلويت بگذارندحتي يك كلمه اش هم نمي داني اصلا نمي فهمي چيست.خدايا چه برسرحكمت وفلسفه وعرفان آمده خدايا حضرت مهدي را برسان
  • محسني ۱۴:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
    0 0
    دوست عزيز منظورم از خروجي آثار علمي بود. اگه لطف كني آثار شاخص علمي غير از جمع آوري احاديث معصومين عليهم السلام رو هم نام ببري ممنون ميشم. فكر كنم هركسي خودش ميتونه به راحتي آثار علمي فلاسفه و عرفا رو با آثار مخالفانشون مقايسه كنه آنچه كه عيان است چه حاجت به بيان است
  • بابک نادری ۰۹:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۹
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و احترام محضر همه ی علاقمندان حق و حقیقت من حقیر هم میخواستم چندتا مطلب رو عرض کنم: 1)به نظر من خیلی از موافقان و مخالفان فلسفه و عرفان از روی غیرت دینی و علاقه به اسلام و قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به ابراز نظر می پردازند، لذا باید با مهر و عطوفت و با توجه بیشتر به اقوال هم نظر کنیم البته بحث مغرضین و منافقین و نفوذی های دستگاه های استکباری که بعضا مدعی یکی از این دو مشرب هستند تا ریشه دین را بزنند و فساد در زمین بکنند،کاملا جداست. 2)خیلی از این مخالفت ها زیر سر عمیق نبودن و مطالعه ی دقیق نداشتن و فی الجمله تفکر صحیح نداشتن است.لذا افراد بیش از آنکه میل به اظهار نظر داشته باشند باید میل به سکوت داشته باشند. 3)خیلی وقت ها اشخاص برسر الفاظ می جنگند،لذا اگر برای مخالف تبیین شود منظور من از این لفظ همان است که شما می دانی بسیاری از اختلافات قابل حل است. 4)خدائیش اینکه علمی از مملکت یا سرزمین یا تمدن دیگری آمده باشد یا نزد آنان هم بوده باشد دلیل بر غلط بودن آن نیست."فبشر عباد*الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه" 5)به خدا اگر علمی برای من فهم قرآن را میسر کند یا مرا در فهم کلام امامان معصومم (علیهم السلام) یاری کند با جان و دل آنرا می پذیرم چون شرف هر علمی به این است که مرا بیشتر اهل قرآن و عترت نماید. 6)به خدای همه ی ما قسم،همونی که روح و اندیشه ی همگان از اوست،اگه در زندگی علمای راستینی که اهل عرفان و فلسفه ی حقیقی بودند دقت کنیم می بینیم گناه که ابدا حتی مکروهی هم حتی الامکان از ایشان سر نمی زده و اصولا ایشان تا کسی را در علم شرع و فقه مسلط نبینند او را مستحق فراگیری علوم باطنی نمیدانستند.همچنین عشق و محبت ایشان به قرآن مجید و اهل بیت (صلوات الله علیهم) و احادیث و مرام ایشان،مثل همه ی علمای حقیقی دیگر بوده که کمتر نبوده. 7)راستی چرا با تحریک بیگانگان شاهدیم عرفانهای کاذب برای برخی از جوانان و دلبندان ما دارد جذبه پیدا میکند؟نکند که ما با تحریم عرفان ناب قرآنی و شیعی مان مانع از ترویج آن باشیم؟ 8)راستی اثر علمی و اجتماعی علمای ما که اهل عرفان و فلسفه حقیقی بودند مگر کمتر از سایر علماست اگر بیشتر نباشد؟خدمات ابن سینا در طب به جهانیان،مبارزه ی متین ملاصدرا در برابر مکاتب الحادی برخی اندیشمندان غربی،تفسیر المیزان علامه طباطبائی و روشنگریهایش برای پرفسور هانری کربن در شناساندن تشیع اثنی عشری،مبارزات جانانه شهید مطهری با کمونیسم و نفاق و امپریالیسم و بالاخره انقلاب الهی امام خمینی (ره) که تمام عالم را تحت تاثیر قرارداده و همچنان می دهد،که بی شک تمام آنها از برکت قرآن و اهل بیت (سلام الله علیهم) است، آیا درخور تامل نیست؟ 9)راستی اگر کسی به ما راجع به فهم سوره توحید و آیات ابتدائی سوره حدید،دعای صباح و کمیل امام علی(علیه السلام)،دعای عرفه ی حضرت اباعبدالله(علیه السلام)،مناجات العارفین حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) توضیحاتی بدهد آیا غیر از این است که با ابزار عرفان حقیقی ما را به سفره قرآن مهمان نموده است؟ 10)الهی همه ما را از هدایت خودت و قرآنت و ولیت حجه ابن الحسن (عجل الله تغالی فرجه) بهره مند کن تا حق را بشناسیم و یاریش کنیم و جرات حق گویی و حق پرستی داشته باشیم.
  • ۰۰:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
    0 0
    مشرق! گند مي زنيها! ويراستار سايتتان كجاست كه اين حرفهاي عالي و فحشها را منتشر نكند. بابا صحبت از رهبري است بعد برا دفاع از او فحش مي ده و شماهام مي زاريد روي سايتتان! از اون طرف به صدا سيما مي توپيد كه چرا سريال عليه خودمون ساخته! برداريد اين نظر را و امثالش را اگر هست! زشته! مي فهميد!
  • محمد ۲۲:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
    0 0
    اگر ایت الله سیدان بود غرویان باید ....
  • موفقيت ۰۰:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    كاش غرويان بجاي سوء استفاده از نام بزرگان، يه مقدار از علم خودش مايه ميذاشت. هر جا (كه همه جا بود) كه كم مياره سريع ميگه يعني فلاني و فلاني و ... هم نفهميدن؟!! از خودت مايه بذار اگه مايه اي توي كاسه وجودت مونده!
  • mehdi ۱۱:۳۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    لطفا کسی رو بیارین که حرفی برای گفتن داشته باشه اقای نصیری همه ی عرفا را نقض کرد وی اقای غرویان چیزای بی ربطی می گفتن به نظر من این مناظره عادلانه نبود
  • مجید ۱۱:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    اگر عرفان اهل بیت با روش و منطق خودشان ترویج می شد امروز عرفان های نو ظهور را بر این عرفان دور از اسلام ترجیح نمی دادند دوم این که شما مگر از پشت پرده زندگی عرفا آگاهی که می گویی گناه نمی کردند حتی مرتکب مکروه نمی شدند مگر آنها معصومند!؟ یعنی هیچگاه به ناحق به همسرشان حرفی از روی بی حوصلگی یا اشتباه نگفته اند قضاوت اشتباه نکرده اند و... لطفا اینقدر شخصیت زده نباشید و درباره افراد به خاطر رسمشان قضاوت کنید نه اسم شان
  • سعید ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    برادر من مقام معظم رهبری کلیت فلسفه و تعقل رو تایید می فرمایند نه صرف فلسفه یونانی رو اتفاقا ایشون تاکید دارند باید به سمت فلسفه با رویکردی کارآمد بریم نه خیال گرا!!
  • امین ۱۲:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    اصل حرفش درسته واقعا امثال آقای غرویان بیش از این که قال الصادق بگویند قال الصدرا میگن
  • مجید ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    شما اگر منصف هستید بفرمایید آقای غرویان کدام شبهه و سوال نصیری را پاسخ داد و مگر می شود به این شبهات از منظر تشیع پاسخ داد؟!
  • عسگرپور ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    اگر جرات دارند بزرگ تر از غرویان ها بیایند با آیت الله سیدان و آیت الله رضوی و بزرگان دیگری که با تالیفاتشون کل پیکره صدرائیان را به بازی گرفتند مناظره کنند اگر وجودش را دارند!!
  • حسین ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    با سلام به همه! لینک دانلود فیلم ها: http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/16/99903_495.flv http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/16/99904_541.flv http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/16/99904_541.flv http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/16/99906_203.flv http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/16/99907_571.flv
  • عابدی ۲۰:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۱
    0 0
    کل شی هالک در حدیث هست که همه چیزها نابود کننده است جز وجه خدا دقت نابود کننده نه نابود شده
  • بهامین ۱۲:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۲
    0 0
    متانت وسعه صدر اقای نصیری ستودنی است ومتعجبم ازبرخورد تهاجمی و مغرضانه جناب غرویان وهمه تلویزیونیها..........
  • ناشناس ۰۰:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۴
    0 0
    آقای غرویان! متاسفم براتون.....نه به عنوان کسی که معتقدبه مکتب تفکیک باشه...بلکه... به عنوان یک دانشجوی فلسفه ی اسلامی ، براتون متاسفم....
  • حمید ۱۸:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۴
    0 0
    دوستان متفلسف زحمت کشیده خطبه اشباح حضرت امیر ع را مطالعه کنید آنجا حضرت امیر المومنین می فرماید ایهاالمتکلف ای کسیکه حود را درباره ذات وصفات باری تعالی به زحمت و کلفت انداخته ای اگر راست میگویی فصف میکائیل و اسرافیل و جبرائیل خدا طلبت این ملائکه مقرب را وصف کن بگو از چه هستند در این خطبه شریف حضرت امیر در باره اولو الالباب صاحبان خرد و ههمین طور اصناف مختلفی از مردم که از طرق مختلف ( مکاتب عقلی وهمی فکری و تولهی ) میخواهند وارد ملکوت غیوب ملکوت وعمیقات غیوب ملکوت باری تعالی بشوند بیاناتی بس ارزنده دارند که حتما به نهج البلاغه مراجعه و این خطبه شریف را مطالعه کنید بعدا خیلی واضح و مبرهن و ساده است بابا اگر اون دنیا و آخرتی باشه که هست و قرار باشه کسی در اون دنیا کاره ای باشه و دست من و شما را بگیره علی و فرزندان معصومش هستند نه ملا صدرا نه علامه و نه هیچ غیر معصوم دیگه عزیز جان ببین حجتت را به که محکم و استوار میکنی به امیر المومنین یا به ابن عربی که روافض را به صورت خوک میبیند یا در معراج مرتبه علی را پست تر از ابو بکر تو چه میدانی عاقبت ابن عربی و بسیاری از پیروانش چه خواهدشد و چگونه از حساب و کتاب فارغ خواهند شد که تو حجتت را بدانها محکم میکنی پدر جان برو دنبال علی که شافع یوم الجزا قسیم النار والجنه است نه کسی که خودش ته صفه که اگر روز جزا یقه ات گرفتند این چه اعتقادی بود که داشتی میگی ابن عربی گفت ملا صدرا گفت اونوقت نمیزنند تو سرت که اینها چکاره بودند که ازشان پیروی کردی
  • شباهنگ ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
    0 0
    آقای نصیری درک درستی از وحدت وجود ندارند. ایشان در مورد مسئله وحدت وجود یا تنزیهی محض می اندیشند یا تشبیهی مطلق. در حالی که باید جمع بین تشبیبه و تنزیه کرد.
  • حمید ۱۷:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
    0 0
    آقایون عزیزان متفلسف سینه چاکان عرفان عاشقان ملا صدرا آقا جان این کتابها را مطالعه کنید بیضرر است چیزی از دست نمیدهید 1_نقدی جامع بر تصوف ترجمه رساله اثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه تالیف محدث فرزانه حر عاملی 2 - عارف و صوفی چه میگویند جواد تهرانی 3- عین الحیاه مجلسی حالا از همه اینها بگذریم اصلا آقا یک دو دوتا چهارتا بکن آدم عاقل هیچوقت روی غیر معصوم حساب صد در صد باز نمیکند تو چه میدانی شاید در قیامت صغری یا کبری حساب کتابت درست در نیومد مثلا دیدی امام زمان روم به دیوار زبونم لال از ملاصدرا اعلام برائت کرد چکار میکنی میری تو صف دجال و از مهدی برائت میجویی مگر نخواندی قرآن که روزی که هر گروهی را با امام و پیشوایشان محشور میکنیم ببین در دنیا ای عزیز معالم دینت را از که میگیری که دنبال هر که بروی و دنباله روی هر که باشی اون دنیا هم با وی خواهی بود و گریزی نیست هر سرنوشتی که در انتظار اوست در انتظار توست نه بعد از ظهور و نه در قیامت که هردو یوم تبلی السرائر است امکان برگشت و آقا غلط کردیم و گولمون زدن و ان کبرائنا و ساداتنا قد اضلونا دیگر هیچ فایده ندارد امام رضا علیه السلام فرمودند کمتر چیزی که بنده را از دین خارج میکند اینست که به سنگریزه بگوید هسته خرما و بر آن دینداری کند ان تقول للحصاه نواه یا جایی دیگر میفرمایند بپرهیز از اینکه غیر معصومی را نصب العین قرار بدهی و هر چه گفت بپذیری آقا از این کمترین بشنو بخدا ضرر نمیکنی اگر میخوای دنبال عرفان بروی دنبال عرفان معصومین باش که فرمودند هرچه از غیر این خانه خارج شود پس آن باطل است یا من طلب معارفنا من غیرنا مساوق لانکارنا یا امیر مومنان ذیل وصیتشان به کمیل میفر مایند یا کمبل خذ عنا تکن منا یا لا تاخذ من غیرنا تکن منا فراوان اهل بیت و آل محمد فرموده اند مردم هر چی هست در خونه اهل بیته هیچ جا هیچی نیست بخدا سرابه میگویید نه از ملا محسن فیض کاشانی داماد ملا صدرا بپرسید که در اواخر عمر چه گفت دیگر خود دانید خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند
  • محمود ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
    0 0
    باسلام به نظر بنده این برنامه اشتباهاتی داشت از جمله اینکه فردی مثل آقای نصیری خیلی برایش زود است با فردی مثل اقای غرویان مناظره کندایشان سالیان سال باید باشاگردان اقای غرویان بحث کند
  • ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۷
    0 0
    در حوزه های علمیه در زمینه فقه و احکام عملی طلاب محترم چندین سال مقدمات می خوانند و بعد چندین سال در درس خارج که به مثابه دوره دکتری هست تلمذ می کنند تا بتوانند از منابع اصلی یعنی قرآن و روایات حکم خدا را استخراج کنند. آیا شایسته نیست برای فهمیدن نظر خدا در خصوص مباحث مهمی مانند توحید هم همین مصیر طی شود. یعنی درس خارج معارف توحیدی مبتنی بر قرآن و روایات اهل البیت علیهم السلام بر پا شود .
  • ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۹
    0 0
    اگر ما قائل باشیم که معرفت واقعی و مذهب درست انست که افرادی مثل صدرا و ابن عربی فهمیده اند معنیش اینست که کسانی که باندازه انها استعداد و وقت برای اندیشیدن ندارند هیج وقت به حقیت دین دست پیدا نخواهند کرد . درصورتی که این کاملا خلاف قران سنت نبوی است چرا که طبق این دو سند دین خدا برای تمام بشر فرستاده شده است و قاعدتا بایدهمه براحتی انرا بفهمند .این چه دین برای کافه ی ناسی است که فقط کسانی مثل صدرا وابن سینا ویا ابن عربی که از نظر قدرت ذهن از نوابغ بشری هستند میفهمند و یا برای فهمیدنش باید حتما به درس امثال اقای حسن زاده و مصباح رفت و سالیان در از شاگردی انها را کرد؟ اقایان بفرمایند کلاس فلسفه و عرفان پیامبر و امیرالمومنین و بقیه ی ائمه علیهم السلام کجا بوده و اگر این اصطلاحات عرفانی و فلسفی میفید فائده در فهم حقیقت هستند چرا خود ان بزرگواران از این اصطلاحات استفاده نرده اند؟
  • دانیال ۰۶:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۴
    0 0
    از اینکه آقای نصیری قایل به خالق های دیگری غیر از خدا ودر عرض حضرت حق بودند لذت بردید؟عجب که با متانت افکار ضد دین با متانت و خونسردی بیان میشود اگردر طول خلقت الهی بود قابل توجیه بوداما در عرض آن نه آیه های 56و58سوره واقعه را ببینید حرف جناب نصیری در مناظره دوم را هم دقت بفرمایید به نام دفاع از دین به جان معارف حقه دین افتادن چه سودی دارد؟بهره اش را که میبرد؟ ضمنا برخی حرفهای آقایان میلانی نصیری و... که میگویند در کتب عرفان آمده است -ناصحیح است چطور استاد ندیده برداشتهای خودشان را تحمیل کرده و میگویندو اما حرف گوینده کلام را قبول نمیکنند این جز نوعی هرمنوتیک جدید و مخالف با مبانی اصول فقه شیعه می باشد؟ شاید اگر زمان مرحوم ابن ادریس حلی بودند به خاطر برخی برداشت هایش تکفیر میکردند؟ جناب علمه حلی حاشیه بر شفا بو دارند اگر اصل فلسفه و معارف عقلانی را قبول نداشتند که نزد جناب خواجه نصیر این علوم را فرا نمیگرفتند و به قول آقای میلانی نزد متکلمان غیر فیلسوف زمان خودشان میرفتند (یعنی در زمان غیبت امام معصوم سراغ غیر متخصص رفتن)‍س چطور است اسلام را یک صهیونیست تدریس کند یا معارف شیعی را وهابی ها بگویند با مبنای آقای میلانی اشکالی ندارد و درستش همین است دوستانی که متانتآقای نصیری را دیند به نوع اخمهای ایشان که باچه حالتی حرف خودش را صحیح میدانست دقت کرده اند؟ علامه حلی اگ فلسفه را قبول نداشت رد بر شفا مینوشتند نه حاشیه بر ان اگر چه برخی موارد مخلف نظر ابن سیناست مانند خیلی از حاشیه های دیگر بر کتب غیر فلسفی این هم درست نیست که هرکه میخواهد از متن خوانی خلاص شود میرد درس خارج می گوید همینطور به هرکسی اجازه چنین کاری را نمیدهند عزیزان دقت بفرمایند وگرنه پای بزرگان فقه واصول مارا وسط کشیده وسست میکنند اگر همین آقای میلانی درس خاج بگویند شما همان حرف قبل را میگویید که متن یاد نداشت رفت خارج را شروع کرد؟ اللهم عرفنی نفسک ... جوابهای حلی آقایان زیاد است فعلا جوابهای نقضی را داشته باشید
  • عیسی ۲۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۱
    0 0
    دکتر قاسم کاکایی ...اینم جواب حالتون جا میادش به کسی نگیدهمش رمزه جناب استاد به عنوان اولین سؤال می‌توانم خواهش کنم که مراد خودتان را از دو قید محبت و معرفت در عرفان ذکر کنید و بفرمایید این دو واژه نزد حضرتعالی چه معنایی دارند؟ بسم‌الله الرحمن‌ الرحیم. اینکه غایت عرفان وصال خدا است، جای بحثی ندارد و عرفای متدین به‌خصوص عرفایی که در ادیان ابراهیمی نشو و نما پیدا کرده‌اند، غایت عرفان را وصال خدا می‌دانند. منتهی عرفای مختلف طریق رسیدن به وصال خدا و درگاه ربوبی را متفاوت دانسته‌اند. برخی راه مخافت را پیشنهاد کردند، بعضی راه معرفت را دنبال کردند و بعضی راه محبت را پیش گرفتند. راه مخافت بیشتر بر جلال خداوند تأکید دارد که با توجه به جلال خدا ما در درگاه ربوبی احساس کوچکی و حقارت داشته باشیم و این که در برابر او هیچ باشیم و این یک نوع فنا در برابر خداوند تعالی است یعنی خود را ندیدن از فرط کوچکی و به خاطر خوف. البته این خوف و خود را ندیدن معنای منفی ندارد مثل قرآن که فرمود: «اما من خاف مقام ربه» عرفا به خاطر خوفی که از مقام رب دارند احساس کرنش و کوچکی می‌کنند و در برابر جلال خداوندی خاضع‌اند و این راه، راه مخافت است. اما راه معرفت و راه محبت نسبت به راه مخافت بیشتر در میان عرفا مطرح است. عرفای ما بیشتر یا راه معرفت را طی کردند یا راه محبت را. البته از همین ابتدای بحث بیان می‌کنم که مراد از عرفان محبت، همان عرفان عشق است. معروف است که راه معرفت دینی اینکه خود را بشناسیم و از راه خودشناسی به شناخت جلال و جلال خداوند برسیم. در میان متفکران اسلامی ابن عربی رهرو راه معرفت است چنانکه اکهارت در میان عرفای مسیحی تابع راه معرفت است. اما راه محبت یعنی با عشق به جمال ربوبی برسیم و خداوند را در برابر خودمان طوری ببینیم که می‌توان از آن تعبیر به عاشق و معشوق کرد. در عرفان اسلامی مولانا معروف به کسی است که راهش راه محبت و عشق است. در میان عرفای مسیحی نیز قدیس برنارد یا قدیسه ترزا آویلایی از راه عشق در آرزوی رسیدن به وصال الهی‌اند. برای مشخص کردن و متمایز کردن این دو راه معرفت و محبت وجوه متعددی را مطرح کردند. بعضی گفتند که راه معرفت بیشتر بر جلال خدا تأکید دارد و راه محبت بیشتر بر جمال خداوند پافشاری می‌کند. در راه معرفت بحث از یک نوع شناخت است و در راه محبت، بحث از اراده است یعنی در راه معرفت بحث از قوای ادراکی و در راه محبت، بحث از قوای تحریکی انسان است. در راه معرفت رابطه ما با خدا می‌تواند رابطه مقید و مطلق یا رابطه من ـ او یا من ـ آن باشد به نحوی که خدا از هیچ نوع تشخصی برخوردار نباشد، چنانکه در عرفان‌‌های بودایی یا هندویی چنین رابطه‌ای متصور است. در این دو نوع عرفان ما خدا را به شکل مطلق و به صورت نامتشخص می‌یابیم و می‌بینیم که او دارای وجود مطلق است. در این دو نوع عرفان از خدا به شکل غیرشخصی و غیرانسان‌وار تصور داریم. اما در راه محبت و معرفت ارتباط ما با خدایی است که انسان‌وار دانسته می‌شود، دارای تشخص است و رابطه ما با او رابطه شخصی و من ـ تو است، نه رابطه من ـ آن و یا من ـ او. این تفاوت‌ها را برای تفاوت میان عرفان معرفت و محبت ذکر کرده‌اند. اما چیزی که به نظر من می‌رسد و نتیجه تحقیق نیز همین امر را نشان می‌دهد این است که ما به‌خصوص در میان ادیان ابراهیمی، عارفی نداریم که به کلی از محبت و معرفت خالی باشد، یعنی محبتی صرف یا معرفتی محض باشد. این دو از هم تفکیک‌ناپذیرند. ما نمی‌توانیم راه محبت بدون معرفت داشته باشیم. ما نمی‌توانیم عاشق چیزی باشیم که آن را نمی‌شناسیم و بدون شناخت نمی‌توانیم به آن محبت بورزیم، باید شناختی وجود داشته باشد تا به دنبال آن محبت و عشق پیدا شود و بالعکس اگر کسی خدا را کماهو حقه، آنچنان که شایسته است بشناسد و به او معرفت پیدا کند با توجه به آنکه او جمیل علی‌الطلاق و جمیل مطلق است، نمی‌تواند خدا را دوست نداشته باشد. یعنی در پی این معرفت حقاً محبت پیدا می‌شود. معرفت از جمال مطلق یا جمیل علی‌الطلاق باعث پیدا شدن عشق در عارف می‌شود. به طور کلی در بحث عشق غیرخدا نیز این وضعیت صادق است. اگر کسی معرفت نداشته باشد عاشق نمی‌شود و اگر کسی عاشق شده است حتماً معرفت داشته است. عشق دقیق به معنای خاص خود عشق و محبت را عرض می‌کنم که به تعبیر جناب شیخ بهائی که زیبا می‌گوید: کل من لم یعشق الوجه الحسن قرّب الجل الیه و الرسن که خود او این بیت را به این شکل ترجمه می‌کند: یعنی آنکس را نباشد عشق یار بهر او پالان و افساری بیار یعنی عشق نداشتن کسی نشان‌دهندة این مسأله است که او از معرفت و شناختی برخوردار نیست. به هر حال این دو از هم تفکیک‌ناپذیرند. گیرم در بعضی عرفا یکی از این وجوه پررنگ‌تر می‌شود. چنانچه در ابن عربی یا مولانا. این بحث محبت و معرفت است که من آن را به شکل خلاصه مطرح کردم. جناب استاد شاخصة تمایز این دو طریق عرفانی از هم چه چیزی است؟ در بحث تفاوت این دو در راه معرفت شاید کسانی که طریق معرفت را طی می‌کنند بیشتر دم از وحدت وجود می‌زنند و کسانی که راه محبت را می‌پیمایند از وحدت شهود سخن می‌گویند. لذا وحدت وجود و وحدت شهود به همین دو راه برمی‌گردد و این که آیا ما از بحث معرفت سخن می‌گوییم و شناختی که همه اوست و به معنای واقعی لیس فی‌الدار غیرهُ دیّار، و این که در هستی وجودی غیرحق نیست و یا اگر بحث، بحث عشق باشد عاشق غیرمعشوق در هستی نمی‌بیند و به تعبیری مثل تعبیر باباطاهر: به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم به هر سو بنگرم کوه و درودشت نشان از قامت رعنا تو بینم یعنی در همه جا یار را می‌بینید و یار یک دم از چشم او بیرون نمی‌شود و همیشه معشوق در چشم او حضور دارد. این بحث تفاوت وحدت وجود و وحدت شهود است ویا به تعبیر دیگری ما گاه از وحدت آفاقی دم می‌زنیم، یعنی در آفاق و در هستی غیر از یک وجود هیچ نیست و عارف ممکن است این مسأله را با تجربه عرفانی حس کرده باشد، ولی در نهایت در عرفان نظری در پی اثبات این مسأله است که وجود منحصر است در خداوند تعالی و این وحدت وجود است. اما آنجایی که پای عشق در میان است بحث وحدت انفسی است یعنی اینکه عاشق خودش را با معشوق یگانه می‌پندارد و بین خودش و معشوق تفاوتی نمی‌بیند. من کی‌ام لیلی و لیلی کیست؟ من ما دو یک روحیم اندر دو بدن یعنی عاشق با معشوق یک نوع وحدت و اتحاد حس می‌کند و در درون جان خود معشوق را می‌یابد و این یگانگی با معشوق وحدت انفسی است. اما این که در دار هستی غیر از وجود خدا، که وجود انحصاری است، وجود دیگری در کار نیست، وحدت آفاقی است لذا معرفت ممکن است بیشتر با معرفت آفاقی سروکار داشته باشد و محبت با وحدت انفسی. البته همان‌طور که عرض کردم پررنگ شدنش مراد من است. بعضی اوقات این وحدت انفسی که معشوق در جان عاشق نشسته است باعث وحدت شهود می‌شود. یعنی غیر از اینکه خودش را هیچ نمی‌بیند در هر جای هستی هم که بنگرد او را می‌بیند و نشان از او می‌بیند و نشان دیگری غیر از او نمی‌بیند و عشق او را به نحوی کر و کور می‌کند. البته این کری و کوری مثبت است، که در الهیات سلبی غیر او را ندیدن و چیزی غیر او را نشنیدن مثبت است. چنین شخصی جز صدای معشوق صدای شخصی را نمی‌شنود و جز معشوق در هستی نمی‌بیند و البته این مسأله غیر از بحث فلسفی وحدت وجود است که در هستی غیر از یک وجود در کار نیست. از یکی از بزرگان اهل معرفت شنیدم که امام حسن مجتبی روزی مجنون را دید که در بیابان می‌گشت. امام او را به شهر بردند. بین راه، برای اینکه از فرصت استفاده شود، امام باب سخن را باز کردند و بحث‌های سیاسی را پیش کشیدند و درباره اختلاف امیرالمؤمنین و معاویه و بحث حکمیت و … صحبت می‌کردند و مرتب پای مجنون را می‌فشردند تا خوابش نبرد. در نزدیکی‌های شهر امام حسن مجتبی(ع) از او سؤال کردند به نظر تو حق با علی است یا حق با معاویه است؟ مجنون جواب داد: حق با لیلی است! یعنی او به غیر از لیلی نه می‌دید و نه می‌شنید. این داستان سمبل کسی است که عاشق شده و اهل محبت است و در دار هستی غیر از یک معشوق هیچ نمی‌بیند و هیچ نمی‌شنود و این تفاوت دیگر راه محبت و راه معرفت است. البته در راه محبت و راه معرفت در نهایت، که در همه عرفان‌ها هم به شکلی مطرح است، غایت عرفان فنای مخلوق و بقای خالق و فنای عبد و بقای رب است. چه در راه معرفت و چه در راه محبت عارف به فنا می‌رسد. در عرفان‌های دیگر هم نیروانه یا نیروانا به معنای فنا باشد. روبروییم این فانی‌شدن در راه معرفت و محبت به چه معنا است که عارف فانی با اصطلاحات دیگر که می‌شود، فنای فی ا… و بقای با…؟! فنا چیست؟ معمولاً تصور خیلی روشنی بین دانشجویان این رشته‌ها و بخصوص مردم عادی از فنا وجود ندارد. در فنا چه اتفاقی می‌افتد و چطور می‌شود که فرد نیست می‌شود؟ اگر بخواهیم فنا را در دو راه معرفت و محبت باز کنیم، در راه معرفت، فنا، فنای یک نوع معرفت است و در راه محبت، فنا، فنای یک نوع اراده است. یعنی فنا چیز غریبی نیست و با ذکر مثال می‌توان صحبت کرد که یک نوع معرفت از بین می‌رود، یا در راه محبت یک نوع خواست و اراده از بین می‌رود و خواست و اراده دیگری جای او می‌نشیند. ابن عربی تعبیر زیبایی برای فنا دارد که می‌فرماید اگر در راه معرفت فردی واقعاً محمد باشد، فرزند فلان و با یکسری خصوصیات خاص. اما ایشان الآن دچار پندار توهم، خیال یا الیناسیون شده باشد و خیال کند که محمود است و خود را یک شخصیت دیگر و با خصوصیات دیگری تعریف کند و اگر از او بپرسید که کیستی می‌گوید من محمودم ولی واقعاً محمد است. این فرد اگر بخواهد محمد را بشناسد، چه اتفاقی باید بیفتد؟ اگر این فرد فهمید محمد است سؤال این است کسی که فهمیده، محمد است کیست؟ محمود است یا محمد؟ در این جا آیا محمد، محمد را می‌شناسد یا محمود، محمد را می‌شناسد؟ در این جا محمد است که محمد را می‌شناسد، در این جا دیگر محمودی در کار نیست. تا زمانی که محمود در کار است محمد شناخته نمی‌شود و محمد وقتی شناخته می‌شود که محمودی در کار نباشد، لذا این فناست، فنای محمود مساوی با بقای محمد است و نابودی محمود، نابودی یک نوع معرفت است و محمودی که نابود می‌شود در واقع نوعی معرفت از بین می‌رود و معرفتی دیگر به جایش می‌نشیند. در این مثال محمود هیچگاه محمد را نخواهد شناخت. کی محمود می‌تواند محمد را بشناسد؟ وقتی که او محمود نباشد و فانی شده باشد. آنوقت دیگر این محمود نیست که شناخت دارد، بلکه محمد است که شناخت دارد، لذا اگر حلاج انا الحق می‌گوید، یعنی او دیگر حلاج نیست، بلکه خود خداست و به قول شبستری: روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیک‌بختی فی الواقع معرفتی رفته و معرفت دیگری پیدا شده است. غیر از خدا، کسی خدا را نمی‌شناسد و هر کسی که خدا را بشناسد، دیگر خودش نیست، بلکه خود خداست. یعنی انا الحق حلاج و امثال او از این ناحیه است. در واقع این فنای معرفت‌پنداری و پیداشدن معرفت حقیقی است که معنای فنا در معرفت این است. جناب استاد آیا در عرفان معرفت هم از دیالکتیک میان خدا و بنده بحث می‌شود؟ بله، در راه محبت و معرفت فنا هدف است و در وحدت بحث از دو نیست. در این جا دیگر اینطور نیست که محمود و محمد در کار باشد و فقط محمد است. پرده پندار می‌باید درید، وقتی پرده‌ی پندار کنار برود محمد آشکار می‌شود و آنوقت این محمد است که محمد را می‌شناسد. لذا ابن عربی در تفسیر حدیث معروف من عرفه نفسه فقد عرفه ربه، که هر کس خود را بشناسد، خدا را شناخته است، سؤال می‌کند، هیچکس نمی‌تواند خدا را جز خود خدا بشناسد و آن لحظه‌ای که من عرف نفسه، فقد عرف ربه، اگر خود واقعی‌اش را بشناسد مثل محمود است که خودش نیست و فانی شده و این محمد است که محمد را می‌شناسد و خدا است که خدا را می‌شناسد، نه بشر خدا را می‌شناسد، یعنی آن معرفت عرفانی به آن معنای خاص برای هیچ بشری صادق نیست مگر آنکه فانی شده باشد و این فنا، فنای معرفتی است. جناب استاد سؤالی که در ذهن من است، این است که می‌توان سالک مجذوب را پیرو عرفان معرفت و مجذوب سالک را پیرو عرفان محبت دانست؟ بله، درست است. البته من مایل هستم که بحث را با اصطلاحات غامض پیش نبرم و مطالب را خیلی ساده بیان کنم و به دنبال اصطلاحات نیستم و دغدغه‌ام این است که اصطلاحات رهزن بشوند. البته این بحث را که چطور فنا اتفاق می‌افتد، خود بحث دیگری است و من عرفه نفسه فقد عرفه ربه، فنای مخلوق و ظهور حق است. لمن الملک الیوم لله الواحد القهار که سلطان عزت خداوند که ظاهر می‌شود از خلق اثری نمی‌ماند و هر چه هست، اوست. رب است. در این جا بحث یک نوع شناخت است. در واقع ما اگر خداوند را چنان که هست بشناسیم همه توفیقات چه در راه معرفت و چه در راه محبت از جانب اوست. تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد در واقع این خود خداست که ما را دوست دارد و در واقع این ما هستیم که باید شناخت خودمان را از خداوند کامل کنیم جناب استاد اتخاذ هر یک از این دو نوع طریق عرفانی به لحاظ عملی چه تأثیری بر سلوک و شیوه رفتار عرفا دارد؟ عرفایی نظیر مولوی که طریق محبت را پیش گرفته‌اند، عشق‌ورزی‌شان بیشتر از شور و حرارتی برخوردار بوده است که طریق آن‌ها را متمایز از شیوه‌ی عرفانی کسانی مثل ابن عربی و اکهارت می‌کند. آیا در تقسیم‌بندی حضرتعالی عرفان محبت و عرفان محبت دو مراتب‌اند و باید برای آنها به سلسله مراتبی قائل شد؟ بله، البته نمی‌خواهم در توضیح این دو نوع عرفان، مثلاً عرفان محبت، باز به مراحلی که کسانی مثل عطار اشاره کردند و از هفت شهر عشق و طلب و معرفت و عشق و… نام برده‌اند، استفاده کنم اما دو مراتب‌بودن عرفان محبت و عرفان معرفت به شدت و ضعف برخورداری محبت و معرفت برمی‌گردد. جناب استاد از این که لطف کردید و وقتتان را به ما و خوانندگان مجله اختصاص دادید سپاسگزارم.
  • بهمن ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۱/۳۰
    0 0
    عزیزان من اگه فلسفه و عرفانهای غیر اسلامی وجود داره-که داره- پس ما که اسممون را مسلمون گذاشتیم چطور میخایم جواب اونها را بدیم آیا میتونیم به یه غیر مسلمون بگیم امام صادق اینطور فرموده یا...؟ بنابراین مطمئنا عرفان وفلسفه ی اسلامی چیز واقعیت داری است و بیساری از پاکان و بزرگان ما آن را قبول داشتند
  • فر123 ۰۰:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۰۹
    0 0
    آنهایی که موافق عرفان هستند، لطف کنند از دستاوردها و نتایجی که خود و یا بزرگان عارف به آنها رسیده اند نمونه هایی را ذکر کنند که با سایر روشها دستیابی به آنها برای بشریت ممکن نبوده است؟
  • ابواحمد ۱۵:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
    0 0
    دوست بزرگوار شما اصلا تا به حال فلسفه خوانده ای؟سعی کردی بفهمی واقعا چه می گویند؟ کتبی را هم که می فرمایید در رد فلسفه کولاک کرده اند،یکبار بعد از یک دوره فلسفه نگاه بیانداز تا ادخال سروری بشود! در این کتابها فقط به لفظ فلسفه یا صوفی در روایات توجه شده.ما هم صوفی و فیلسوف را قبول نداریم.ملا صدرا هم خود را صوفی و فیلسوف نمی دانست.ملا صدرا حکمت متعالیه نوشته،تفسیر قرآن و شرح اصول کافی نوشته.او حکیم بود نه فیلسوف! امام حکیم بود.حکیم یعنی راسخ در علم. چرا با الفاظ بدون مطالعه و سعی در فهم یک کتاب فلسفی،به جان حکما افتاده اید.حکمت چیزی جز دقت در آیات و روایات معصومین نیست.دید حکیم با بقیه متفاوت است و به همین خاطر نتایج افکارش صحیحتر از دیگران است.شما اگر به دید انصاف و با فراغت بال به بررسی مسائل فلسفی بپردازید دچار تکفیر بزرگانی چون امام ره نمی شوید. منشور روحانیت امام را مطالعه کنید.فیلم های تفسیر قرآن امام را ببینید.ببینید امام چه دل پر خونی داشته اند از دست بی سوادان و متحجرین روزگار.مگر همین آقایان از پخش تفسیر قرآن امام جلوگیری نکردند؟ امام خامنه ای در مورد فلسفه بحمدالله نظر امام را دارند و به همین خاطر این عده نادان متحجر احساس خطر نابودی کرده اند و حملات خود به مبانی اصیل شیعی را از طریق مبارزه با حکمت متعالیه و تفکیک اسلام ناب از این مبانی و ارائه اسلام عقب افتاده،شدت بخشیده اند. همیشه با دید انصاف بنگرید تا از مسیر حق خارج نشوید! اللهم صل علی محمد و ال محمد
  • کمیل یار علی ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۹
    0 0
    سلام علیکم سخنی از علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) به جانم قسم هر کس فهم این کتابها (شرح اشارات ، اسفار ، فصوص ، فتوحات و مصباح الانس) روزی اش نشود، به فهم خطاب محمدی نمی رسد!! سخن بزرگان در باره ایشان: حضرت علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه): آقای حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج) و راهی را که او در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی است. علامه شعرانی: همانا از جمله کسانی که هر دو غایت را برای خود محقق کرده ،شایستگی اتّصاف به حیازت هر دو منقبت دارد مولانا الأجل الموفق نجم الدین و نور الصبایه و مصباح العلم و شمس الهدایه شیخ حسن آملی،معروف به حسن زاده است . او که خدای موفّقش بدارد،بخشی از عمر خویش را در تحصیل کمالات نفسانی و فضائل نفسانی صرف کرد.بیست سال بلکه بیشتر،او را آزمودم و امتحان نمودم .در این مدت در او چیزی جز جدّ و اجتهاد ندیدم که موجب شین و مؤاخذه گردد .
  • ۱۷:۰۲ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    0 0
    برادران.قضاوت زود کردن بر بی ادبی آقای غرویان جای تامل است.چون مثلا ایشان راست میگفت که و لا تقف ما لیس لک به علم.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس