مشرق-- رئیس جمهور بار دیگر تحولات حساس خاورمیانه و شمال آفریقا را «فضای آشفته» نامید به گونهای که «نمیتوان سؤالات مربوط به آن را پاسخ داد» و «هنوز تحلیل دقیقی از آن ارائه نشده است» البته پیش از این، دکتر احمدینژاد در سخنرانی عمومی خود تحولات بزرگ منطقه را به آمریکا نسبت میداد و ظاهراً به تحلیل روشنی در خصوص این تحولات رسیده بود. اگر آشفتهخوانی تحولات بزرگ منطقه، بازگشت از «نتیجهگیری قطعی» قبلی باشد یک گام به جلو به حساب میآید ولی هنوز صدها گام با «واقعیت روشن» فاصله دارد.
رئیس جمهور البته مجبور نیست درباره آنچه نامعلوم و نامفهوم میداند، اظهارنظر کند ، میتواند و بلکه باید در این موارد سکوت کند و از مراکز تخصصی نظام بخواهد به او کمک کنند تا بتواند سریعتر «واقعیت» را دریابد چرا که او رئیس جمهور است نه یک فرد معمولی، آن هم رئیس جمهوری در حد و اندازه ایران و با مسئولیتی که انقلاب اسلامی دارد و نقش بیبدیلی در وضع فعلی و آینده خیزشهای بیداری دارد.
ابهامخوانی ماهیت، رویکردها و آینده جنبشهای مردمی و اسلامی منطقه عربی کمکی به کشف حقیقت نمیکند و برای کشورها و رئیس جمهوری که به اعتبار مواضع گذشته او جایگاه قابل توجهی در ذهن و باور مردم این کشورها دارد، به هیچ وجه افتخار نیست. این موضعی نیست که بتوان به مبنای آن عملی را استوار کرد و نتیجه همان میشود که امروز دستگاه دیپلماسی ما به آن گرفتار است یعنی انفعال مطلق!
اما اگر دیدار وزیر خارجه ایران با وزیر خارجه رژیم نامشروع و جنایتکار بحرین را نه یک تصادف، ابتکار شخصی و یا تصمیم وزارتی - که این دیدار در اندازه تصمیمگیری یک وزارتخانه نیست- بلکه یک تصمیم حسابشده و مبتنی بر «جمعبندی قطعی» قوه مجریه و «حسب دستور» بدانیم، آن وقت معلوم میشود که «مبهمخوانی فضای تحولات منطقه» واقعاً برخواسته از ابهام نیست چون اگر ابهام بود دیدار وزرای خارجه ایران و بحرین در نیویورک اتفاق نمیافتاد، بلکه نتیجه این ابهامخوانی، زیر سؤال بردن بازی روشن نظام خواهد بود.
این «ابهامخوانی» در فضایی ابراز شده که جمهوری اسلامی یک عملیات تمام عیار سیاسی، حقوقی و دیپلماتیک را در قالب دو همایش بزرگ - بیداری اسلامی و فلسطین- طی دو هفته اخیر اجرا کرده و توانسته نقش بسیار مهمی در شکل دادن به یک جبهه کارساز علیه غرب و توطئههای ضد اسلامی داشته باشد. با این وصف جایی برای ابهامخوانی قیامها و روند تحولات وجود ندارد.
اما در این فضا، «رئیس جمهور متفاوت» وقتی از ابهام و عدم امکان پاسخگویی به سؤالات درباره تحولات منطقه حرف میزند، در واقع میگوید که حساب من و دولت را از این روند جدا کنید، آنچه نظام آن را روشن میداند، از نظر من تاریک است و این درحالی است که دکتر احمدی نژاد چه در قامت «رئیس جمهور » و چه در قامت «رئیس شورای عالی امنیت ملی » و چه در قامت «دومین مقام رسمی کشور» حق ندارد در مسائل مهم - و در اینجا فوق استراتژیک - به جمعبندیهای شخصی که معلوم نیست از کجا آمده و چه کسی آن را القا نموده، تکیه کرده و مصالح و منافع ملی را نادیده بگیرد. در اینجا و در شرایطی که نظام در بالاترین سطح و در یک جمعبندی فراگیر «حرف روشنی» داشته و بر اساس آن به «برنامهریزی» و «اقدام» میپردازد، دومین مقام کشور حق ندارد، سازی کوک کند که فقط میتواند به دشمن کمک نماید.
آقای دکتر احمدینژاد پیش از این طی چند نوبت، رویهای آنارشیستی در مفهومپردازی جنبشهای بزرگ منطقه عربی در پیش گرفت هرچند این رویه جایی در ادبیات نظری این جنبشها پیدا نکرد و محل توجه واقع نشد. ولی از فردی در این جایگاه و با آن ذهنیت منطقهای که راجع به او وجود دارد، پذیرفتنی نبود. واژه «بیداری انسانی» که بدون تردید در واکنش به واژه «بیداری اسلامی» مطرح گردید از این جهت نگرانکننده بود که بوی اومانیستی می داد. بیداری انسانی میتواند کاملاً در دستگاه فکری و فلسفی غرب تبیین گردد و این در نقطه مقابل آن ایده (بیداری اسلامی) است که جز در دستگاه فکری و فلسفی دینی سازگاری ندارد و با غیر آن تعریف نمیشود. با این وصف میتوان با قاطعیت گفت که برخلاف گفتمان «بیداری اسلامی»، گفتمان بیداری انسانی بومی نبوده و کاملا وارداتی و عاریه از غرب است.
اگر این انقلابهای مردمی خاورمیانه بتواند با بیداری انسانی تعریف شود، در واقع منشاء آمریکایی آن اثبات شده و این درحالی است که اولاً بهم ریختن محیط حکمرانی آمریکا و تجربه شکست این کشور در مدیریت تحولات عراق و افغانستان، به هیچ وجه تناسبی با آمریکایی بودن این تحولات ندارد. ثانیاً به فرض اینکه به گفته رئیس جمهور فضا ابهام دارد، ما باید مراقب سهم اسلام و مسلمین در تحولات باشیم یا مراقب سهم آمریکا و غرب در این تحولات؟ وقتی ما از موضع جمهوری اسلامی از ابهام حرف میزنیم در واقع جنبه اسلامی تحولات را انکار کردهایم و این یعنی «خودزنی» و واگذاری سنگرها به دشمنی که ادعای بیپایانی علیه کشورهای اسلامی دارد.
البته ما نگرانی چندانی بابت این موضعگیری نداریم چرا که هیچگاه جمهوری اسلامی در مسائل بنیادی و استراتژیک با موضع رئیس جمهوری که عمر سیاسی او به دورهای کوتاه محدود است، سنجیده نمیشود. موضع جمهوری اسلامی در ارتباط با تحولات منطقهای به روشنی آفتاب است اما دریغ است توانی که میتواند صرف منافع ملی شود، مصروف منافع «دیگران» گردد.
رئیس جمهور البته مجبور نیست درباره آنچه نامعلوم و نامفهوم میداند، اظهارنظر کند ، میتواند و بلکه باید در این موارد سکوت کند و از مراکز تخصصی نظام بخواهد به او کمک کنند تا بتواند سریعتر «واقعیت» را دریابد چرا که او رئیس جمهور است نه یک فرد معمولی، آن هم رئیس جمهوری در حد و اندازه ایران و با مسئولیتی که انقلاب اسلامی دارد و نقش بیبدیلی در وضع فعلی و آینده خیزشهای بیداری دارد.
ابهامخوانی ماهیت، رویکردها و آینده جنبشهای مردمی و اسلامی منطقه عربی کمکی به کشف حقیقت نمیکند و برای کشورها و رئیس جمهوری که به اعتبار مواضع گذشته او جایگاه قابل توجهی در ذهن و باور مردم این کشورها دارد، به هیچ وجه افتخار نیست. این موضعی نیست که بتوان به مبنای آن عملی را استوار کرد و نتیجه همان میشود که امروز دستگاه دیپلماسی ما به آن گرفتار است یعنی انفعال مطلق!
اما اگر دیدار وزیر خارجه ایران با وزیر خارجه رژیم نامشروع و جنایتکار بحرین را نه یک تصادف، ابتکار شخصی و یا تصمیم وزارتی - که این دیدار در اندازه تصمیمگیری یک وزارتخانه نیست- بلکه یک تصمیم حسابشده و مبتنی بر «جمعبندی قطعی» قوه مجریه و «حسب دستور» بدانیم، آن وقت معلوم میشود که «مبهمخوانی فضای تحولات منطقه» واقعاً برخواسته از ابهام نیست چون اگر ابهام بود دیدار وزرای خارجه ایران و بحرین در نیویورک اتفاق نمیافتاد، بلکه نتیجه این ابهامخوانی، زیر سؤال بردن بازی روشن نظام خواهد بود.
این «ابهامخوانی» در فضایی ابراز شده که جمهوری اسلامی یک عملیات تمام عیار سیاسی، حقوقی و دیپلماتیک را در قالب دو همایش بزرگ - بیداری اسلامی و فلسطین- طی دو هفته اخیر اجرا کرده و توانسته نقش بسیار مهمی در شکل دادن به یک جبهه کارساز علیه غرب و توطئههای ضد اسلامی داشته باشد. با این وصف جایی برای ابهامخوانی قیامها و روند تحولات وجود ندارد.
اما در این فضا، «رئیس جمهور متفاوت» وقتی از ابهام و عدم امکان پاسخگویی به سؤالات درباره تحولات منطقه حرف میزند، در واقع میگوید که حساب من و دولت را از این روند جدا کنید، آنچه نظام آن را روشن میداند، از نظر من تاریک است و این درحالی است که دکتر احمدی نژاد چه در قامت «رئیس جمهور » و چه در قامت «رئیس شورای عالی امنیت ملی » و چه در قامت «دومین مقام رسمی کشور» حق ندارد در مسائل مهم - و در اینجا فوق استراتژیک - به جمعبندیهای شخصی که معلوم نیست از کجا آمده و چه کسی آن را القا نموده، تکیه کرده و مصالح و منافع ملی را نادیده بگیرد. در اینجا و در شرایطی که نظام در بالاترین سطح و در یک جمعبندی فراگیر «حرف روشنی» داشته و بر اساس آن به «برنامهریزی» و «اقدام» میپردازد، دومین مقام کشور حق ندارد، سازی کوک کند که فقط میتواند به دشمن کمک نماید.
آقای دکتر احمدینژاد پیش از این طی چند نوبت، رویهای آنارشیستی در مفهومپردازی جنبشهای بزرگ منطقه عربی در پیش گرفت هرچند این رویه جایی در ادبیات نظری این جنبشها پیدا نکرد و محل توجه واقع نشد. ولی از فردی در این جایگاه و با آن ذهنیت منطقهای که راجع به او وجود دارد، پذیرفتنی نبود. واژه «بیداری انسانی» که بدون تردید در واکنش به واژه «بیداری اسلامی» مطرح گردید از این جهت نگرانکننده بود که بوی اومانیستی می داد. بیداری انسانی میتواند کاملاً در دستگاه فکری و فلسفی غرب تبیین گردد و این در نقطه مقابل آن ایده (بیداری اسلامی) است که جز در دستگاه فکری و فلسفی دینی سازگاری ندارد و با غیر آن تعریف نمیشود. با این وصف میتوان با قاطعیت گفت که برخلاف گفتمان «بیداری اسلامی»، گفتمان بیداری انسانی بومی نبوده و کاملا وارداتی و عاریه از غرب است.
اگر این انقلابهای مردمی خاورمیانه بتواند با بیداری انسانی تعریف شود، در واقع منشاء آمریکایی آن اثبات شده و این درحالی است که اولاً بهم ریختن محیط حکمرانی آمریکا و تجربه شکست این کشور در مدیریت تحولات عراق و افغانستان، به هیچ وجه تناسبی با آمریکایی بودن این تحولات ندارد. ثانیاً به فرض اینکه به گفته رئیس جمهور فضا ابهام دارد، ما باید مراقب سهم اسلام و مسلمین در تحولات باشیم یا مراقب سهم آمریکا و غرب در این تحولات؟ وقتی ما از موضع جمهوری اسلامی از ابهام حرف میزنیم در واقع جنبه اسلامی تحولات را انکار کردهایم و این یعنی «خودزنی» و واگذاری سنگرها به دشمنی که ادعای بیپایانی علیه کشورهای اسلامی دارد.
البته ما نگرانی چندانی بابت این موضعگیری نداریم چرا که هیچگاه جمهوری اسلامی در مسائل بنیادی و استراتژیک با موضع رئیس جمهوری که عمر سیاسی او به دورهای کوتاه محدود است، سنجیده نمیشود. موضع جمهوری اسلامی در ارتباط با تحولات منطقهای به روشنی آفتاب است اما دریغ است توانی که میتواند صرف منافع ملی شود، مصروف منافع «دیگران» گردد.
سعدالله زارعی