به گزارش مشرق، «شبکه خبر دانشجو» به بازخواني فرازهايي از بيانات رهبر انقلاب پرداخت و نوشت: علوم انساني هميشه بوده ولي اين اسم و عنوان براي آن جديد است. مثل اينکه ما آشپزي داشتيم و همه مردم غذا ميخوردند ولي در يک زماني، فن آشپزي به صورت کتاب نوشته شد و تبديل به علم شد. اين به آن معنا نيست که آشپزي وجود نداشت و مردم غذا نميخوردند. علوم انساني هم هميشه بوده است ولي تعبير علوم انساني تقريباً جديد است.
ما يک سابقه درخشان و بينظير در کل دنيا داريم؛ شما انتقال علوم را به اسلام در نظر بگيريد که مسلمانان چه کردند. ابتدا همه علوم را ترجمه کردند، بعد دربارهاش انديشيدند و آن را تکميل، رد يا قبول کردند. هزاران رد و قبول اتفاق افتاد تا بالاخره شکلي گرفت و شد علم اسلامي. ابن سينا نيامد ارسطو را تکرار کند، بلکه آنقدر آن را تکميل کرد و نظام داد که به صورت فعلي درآمد. بنابراين ما نبايد چشم خودمان را بر اين علوم و اجتهادي که ديگران کردهاند، ببنديم ولي مسلّم گرفتن مباني و دستاوردهاي آنها هم معني ندارد.
درباره اسلامي کردن علوم انساني هر کسي نظري دارد. همه نظرها هم محترم است اما بايد با دليل و بينه و برهان باشد. دلايل بايد منطقي باشد. بالاخره هر کسي که عقيدهاي دارد، بايد دليلش را هم بيان کند. نميتوان عقيدهاي يا نظري را بدون اينکه دليلي داشته باشد، پذيرفت. نظر و دليل من اين است: تصورها از انسان، خيلي فرق ميکند و اينکه انسان را در چه مرحلهاي نگاه ميکنيم و او را چگونه ميبينيم، در علوم انساني مؤثر است. انسان، خودش را و عالم را و خدا را و همهچيز را تفسير ميکند.
دادههاي علم هم قابل تفسيرهاي مختلف است. شما چه تفسيري ميکنيد؟ فيزيک را يک نفر ماترياليست، يکجور تفسير ميکند، يک حکيم الهي مثل افلاطون هم همين فيزيک را الهي مي بيند. اگر اين علم را به دست افلاطون بدهيد، فيزيک بودنش را رد نميکند اما ميگويد تفسيرش اين نيست که مادي باشد. حکيم، همين دادهها را از يک مرتبه بالاتر بررسي ميکند. عقل بالاترين قوايي است که دادههاي حس را تفسير ميکند. عقل هم مراتبي دارد.
عقل قدسي، عقل الهي، عقل جزئي، عقل کلي؛ عقل در جهانبيني وحياني، الهي است. وحي هم ما را به عقل الهي هدايت ميکند .تلقيهاي مختلفي از وحي وجود دارد. خيلي از تلقيها پذيرفتني نيست. دگماتيک يا به اصطلاح امروزيها ايدئولوژيک است. وحي را نبايد ايدئولوژيک ديد. وحي به عنوان علم، به عنوان دانش، به عنوان راه شناخت و به عنوان آگاهي مطلق است. وقتي آن را ايدئولوژيک کرديد، يعني راه علم را بستيد.ايدئولوژي آفت علم و دين است.دين مباني الهي و علمي و حکمي عجيبي دارد.وقتي ايدئولوژي شد، راه حکمت و علم بسته ميشود.دانش هم نبايد ايدئولوژيک شود؛ اگر دانش است، بايد دربارهاش بحث کنيم.
دين را بايد به معناي قرآني آن به عنوان حکمت شناخت و شناساند نه به صورت ايدئولوژي. دين يعلمّه الکتاب و الحکمة است. ارسطو يا ابنسينا يا افراد ديگر حکيم الهي بودند. آنها ربط ظاهر و حقيت را ممکن ميساختند و به دين خدمت ميکردند. چرا متفکران ديني سراغ اينها ميروند؟ براي اين که همهچيز را به عنوان علم الهي ميديدند و نزد آنها علم وحدت داشته؛ يعني جزئي از يک جريان الهي بوده است. بنابراين چنين حکمايي کار دين را آسان ميکردهاند.
اکنون خيلي از مسلمانان گرفتار تعصبات شدهاند. يعني دين را به عنوان دانش الهي- عاليترين مرتبه دانشي که ميشناسيم- نگاه نميکنند.خيلي از فرقههاي ديني که در گذشته بودند يا امروز هستند، دين را مثل ايدئولوژي، مسلّماتي فرض ميکنند که نبايد دربارهاش چون و چرا کرد. البته از آنچه علماي ما دربارهاش زحمت کشيدهاند، بايد استفاده کرد که الان استفاده نميکنيم. چون خيال ميکنيم دين را تازه کشف کردهايم. نبايد از کار بزرگاني که در گذشته بودند و کارهاي عظيم هم کردند، استفاده کنيم .نميتوانيم 1400 سال تاريخمان را رها کنيم و يکباره از نو شروع کنيم. اين تفکري که در بعضيها وجود دارد، کاملاً غلط است.
آنها خيال ميکنند کساني که در گذشته بودند، هيچ فکري نداشتند. البته نميگويم همه انديشهشان درست بوده ولي اين تفکر که ما 14 قرن هيچ تفکري نداشتهايم و الان بايد شروع کنيم، خودش عين تعصب است. اين با حکمت الهي هم منافات دارد که خداوند وحي را فرستاده بوده در حالي که 14 قرن براي مردم غيرمفهوم بوده و پيام وحي را هيچ کسي نفهميده است! يعني خدا به آن غايتي که داشته تا مردم را رستگار کند و آنها را به معرفت برساند، نرسيده و در کار خودش شکست خورده است! اين باطل است.
انسان فقط اين نيست که در روانشناسي دربارهاش مطالعه ميکنند؛ در عين حالي که روانشناسي دانش خوبي است، ولي حقيقت من در آن چيزي که روانشناسي معرفي ميکند، نيست. اگر حقيقت روان انسان را که الهي است در نظر بگيريم، در روانشناسي هم تحولي پيدا ميشود. اگر کسي وجود الهي انسان را منکر شود، براي خود انسان مسائل رواني پيش ميآيد و ماهيت روانشناسي تغيير ميکند. در منظر اديان، انسان را داراي دو تولد است: تولد اول و تولد ثاني. تولد اول همان تولد جسم و تولد ثاني تولد به روح است. اين امر در انجيل خيلي واضح گفته شده است.
حضرت عيسي(ع) ميگويد هيچکس وارد ملکوت آسمان نخواهد شد مگر اينکه دوبار متولد شده باشد، يکي به جسم و يکي به روح. انسانهايي که به دنيا ميآيند، همه تولد جسماني دارند ولي آيا همه تولد روحاني هم دارند؟ نه! دين براي تولد روحاني آمده است؛ در حالي که تولد جسماني را منکر نيست. تولد روحاني يک چيز بسيار پيچيده است. قرآن ميگويد براي شما پيامبري فرستاديم تا شما را زنده کند: "يحييکم". مگر ما زنده نيستيم؟ منظور قرآن زندگي روح است.اين معني را قرآن خيلي تأکيد کرده است.
اديان نميپذيرند که همه علوم را به سطح تولد اول تبديل کنيد و به سطح پديدارها تقليل دهيد و انسان را از ميان برداريد. تمام هدف دين، تفسير وجود انسان است. بدون دين انسان را چه تصوير ميکنيد؟ تصويري از انسان که بيشتر غربيها و مردم امروز دارند، تصوير جسمي و محدود به تولد اول است. اگر به تولد ثاني قائل باشيم، تفسير آن با حکمت الهي و اديان است. هيچ چيز نيست که با تولد ثاني ارتباط نداشته باشد. غربيها اينها را با هم متضاد ميدانند اما در عالم شرق، اينها را متضاد نميديدند، بلکه لازم و ملزوم ميدانستند.
غربيها ميگويند يا اين يا آن. يا بايد برويم سراغ رهبانيت يا سراغ دنيا. در شرق نه؛ اينها را هميشه لازم و ملزوم ميديدند. با هم تنافي ندارند؛ حکماي ما آنها را با هم ربط ميدادند. پيدايش علوم جديد با نفي حکمت الهي و نفي اديان بوده است. در عالم اسلام هم، همين علوم رشد يافته و فربه شده را گرفتيم و به کار ميبريم. حکماي الهيمان هم نتوانستند يا کمتر توانستند با اين علوم ربطي پيدا کنند. بنابراين سر در گم هستيم. بايد دوباره وحدت طولي علوم در سطوح مختلف پديد بيايد.
اسلام دين توحيد است. بايد به توحيد علمي برسيم. يعني مراتب و ارتباط اين علوم را به عنوان يک کل واحد و همه چيز را در جاي خودش در نظر بگيريم تا دوباره بتوانيم نسبت به اين علوم ديد الهي داشته باشيم. اين کار هرکسي نيست. حکيم تراز اوّلي مثل ملاصدرا ميخواهد. براي دست يافتن به علوم انساني اسلامي در جامعه امروز اولين کاري که بايد بکنيم اين است که دنبال فلسفه علم اسلامي برويم. فلسفه به معناي حکمت و حکمت الهي که دور از جنجال ايدئولوژي باشد. ايدئولوژي مخلّ علم و دين است .يعني دين را از آگاهيبخشي و هدايتگري خارج ميکند.
دين، عاليترين نوع شعور است؛ شعور صددرصد درست [شعور] الهي است. پيامبر آورنده وحي و تجلي کمال اين شعور الهي است.اين شعور ما را هدايت ميکند و تحولي در آگاهي ما ايجاد ميکند که نميتوانيم از آن دست بکشيم. برداشت غربيان از علم خطاست. علم و دين از جايگاه خود خارج شدهاند. امروزه حتي فلسفه هم از علم بودن خارج شده و ديگر به علم الهي ربط ندارد در حالي که در دين شرط است که بايد با علم پيوند بخورد. خود دين، علم اعلي است.
منبع: پايگاه حفظ و نشر آثار آيت الله خامنه اي
کد خبر 7027
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۳
- ۰ نظر
- چاپ
براي دست يافتن به علوم انساني اسلامي در جامعه امروز اولين کاري که بايد بکنيم اين است که دنبال فلسفه علم اسلامي برويم.فلسفه به معناي حکمت وحکمت الهي که دور از جنجال ايدئولوژي باشد. ايدئولوژي مخلّ علم و دين است.يعني دين را از آگاهيبخشي خارج ميکند.