سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
خمینی و خامنهای؛ معمای قدرت هوشمند
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
تازهترین برآوردها و ارزیابیها درباره موازنه قدرت میان جمهوری اسلامی ایران و جبهه آمریکا از کدام واقعیت حکایت میکند؟
1- آمریکا و متحدانش پس از جنگ جهانی دوم (1945 میلادی) روی دور قدرتافزایی قرار گرفتند و با وجود توسعهطلبی شوروی و بلوک شرق، توانستند غرب آسیا را زیر پنجه خویش بگیرند.
آنها ایران را ژاندارم و پاسبان منطقه تحت استعمار خود قرار دادند و غارت را از همین جا شروع کردند. در هیچ محاسبهای نمیگنجید شورش علیه سلطه آمریکا از همان نقطهای آغاز شود که قرار بود ژاندارمری تأمین امنیت و منافع غرب در منطقه باشد.
نظریهپردازان سیاسی و تحلیلگران اطلاعاتی غرب همچنان متحیرند چگونه آیتالله خمینی(ره) توانست به مردمی تحقیر شده، روحیه انقلابی ببخشد و به حرکت درآورد. حتی سران گروهکهای ضدانقلاب انکار نمیکنند که ملت با وجود همه تابلوها و گروهها، صرفاً به دعوت امام پای کار آمدند.
سایت ضد انقلابی «گویانیوز» 18 بهمن 1390 نوشت «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند... این، واقعیتی تلخ است».
2- چهار روز قبل از گویانیوز، فرخ نگهدار (رئیس گروهک فدائیان خلق) به سایت اپوزیسیونی میهن گفته بود «من از وقایع 15 خرداد 42 فهمیدم آیتالله خمینی نفوذ فوقالعاده در کشور دارد و تکیه او بر مردم و تودههای تهیدست است و اتکایی به منابع خارجی ندارد؛ در مقابل شاه که تکیهگاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود... سال 1349 در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر میکردیم و میدیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت... من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم.
او سد بزرگ و شکستناپذیر شاه را شکست. این ایجاب میکرد نامی مانند رهبر و پیشوا و امام برای او انتخاب شود... ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد.»
3- هرچند دو ابرقدرت غرب و شرق، هر کدام به نوعی ضربات سنگینی از انقلاب اسلامی خوردند و در ماجرای جنگ تحمیلی 8 ساله کنار صدام ایستادند، اما آمریکا در دورهای که دست بر قضا با رحلت حضرت امام مقارن شد، خیزهای بزرگی برای احیای ابرقدرتی برداشت.
اوت 1990 میلادی (تابستان 1369) دولت آمریکا به ریاست جرج بوش پدر ضمن حمله به عراق، قدرتنمایی بزرگی انجام داد. به فاصله یک سال یعنی اوت 1991 در شوروی کودتا صورت گرفت و چند ماه بعد (دسامبر- آذر 1370) اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، شرق اروپا که 45 سال زیر پنجه روسها بود، از هم گسیخت و یکی یکی در آغوش آمریکا سقوط کرد.
از چکسلواکی تا یوگسلاوی و بعدها اوکراین و گرجستان و قرقیزستان به انحاء مختلف تحت فشار جدایی از روسیه قرار گرفتند و آمریکا و ناتو به تدریج تا دروازههای مسکو نزدیک شدند؛ مشابه کاری که آلمان نازی در دوره هیتلر انجام داد. یک دهه بعد از جنگ خلیج فارس و فروپاشی بلوک شرق (سال 2001) دولت نومحافظهکار بوش براساس پروژه امریکن اینترپرایز بر سر کار آمد تا طرحهایی مانند قرن جدید آمریکایی، جنگ جهانی چهارم و «خاورمیانه جدید» را به واسطه اشغال افغانستان و عراق نهایی کند.
درست در همین دوره تاریخی در ایران ابتدا تکنوکراتهای کارگزاران و سپس مؤتلفان اصلاحطلب آنها سرکار میآمدند که در احساس و اظهار ضعف نسبت به آمریکا مشترک بودند و بر طمع جهانگشایان آمریکایی میافزودند. براساس معادلات ظاهری و تحولات جهانی در حد فاصل 1990 تا 2003، کار ایران هم تمام بود... اما روند تحولات در همین 16 ساله آغازین هزاره سوم میلادی - به واسطه مدیریت راهبردی جانشین حضرت روحالله- چنان با پیروزی و موفقیتهای معجزهآسا برای ایران رقم خورد که اگر سران اپوزیسیون جرأت و شجاعت داشته باشند، لاجرم باید بگویندعنوان «امام» سزاوار آیتالله خامنهای است؛ بخوانید!
4- سال گذشته به فاصله چند ماه، هنریکیسینجر (وزیر خارجه اسبق آمریکا) و ژنرال موشه یعلون وزیرجنگ اسرائیل گفتند «جنگ سوریه، جنگ جهانی سوم است». سرنوشت این جنگ که از شمال عراق در همسایگی ایران تا دریای مدیترانه امتداد داشت، به رغم تدارک پرحجم آمریکا و جبهه حامیان او در موصل و حلب، به کجا ختم شده است؟ ترزا می نخستوزیر انگلیس اخیراً در جمع نمایندگان جمهوریخواه آمریکا چند جمله قابل تأمل گفت؛ «اولویت ما عقب راندن ایران در جبههای است که با ورود در آن، نفوذ خود را تا مدیترانه گسترش میدهد. باید ضمن حفظ برجام، با این نفوذ شرورانه در منطقه مقابله کرد». دو خبر در این اظهارات نهفته است؛ اولاً نفوذ و عمق راهبردی کشوری که 30 سال پیش مجبور بود در داخل خاک خود بجنگد تا مدیترانه وسعت یافته است.
ثانیا برجام، استثنایی بر قاعده قدرت و نفوذ فزاینده جمهوری اسلامی است. نفوذی چنین عمیق که تا نیجریه در غرب آفریقا و بولیوی و ونزوئلا در حیاط خلوت ایالات متحده گسترده شده، در حالی است که غرب با استخدام برخی محافل در داخل ایران و فشار منطقهای، طوفانی از معارضه و مخالفت و مزاحمت علیه جمهوری اسلامی به راه انداخته بود.
5- هرچند آمریکا (به تعبیر توماس فریدمن) توانست «با غلاف خالی از اسلحه» (و به واسطه بد عملی برخی سیاستمداران ایرانی) امتیازاتی بگیرد و آقای اوباما آن را به عنوان «دستاورد بزرگ خود بدون شلیک حتی یک گلوله» معرفی کند، اما جمعبندی کلان در جبهه غرب، از دست برتر ایران در سال میلادی گذشته حکایت میکند؛ چنانکه شاول شای معاون پیشین شورای امنیت ملی رژیم صهیونیستی یک ماه پیش در اسرائیل هیوم نوشت «سال 2016 به واسطه پیروزیهای چشمگیر ایران و متحدانش در عراق و سوریه و یمن و لبنان و تشکیل دولت مورد حمایت حزبالله، یکی از پرموفقیتترین سالها در تاریخ حکومت اسلامی بود».و امریکن اینترست گزارش داد «ایران در سال 2016 میلادی، هفتمین قدرت برتر دنیا و در زمره 8 قدرت بزرگ قرار گرفت». سوم بهمن سال گذشته رابرت گیتس (وزیر دفاع دولتهای بوش و اوباما- رئیس اسبق سیا) در گفتوگو با بیزینس اینسایدر تاکید کرد «این تلقی که جمهوری اسلامی به خاطر توافق هستهای، زیربنای انقلابی خود را رها خواهد کرد و رفتاری دیگر در منطقه خواهد داشت، اشتباه است.
بعد از 36 سال برانگیختگی اعتقادی و روحیه بلندپروازانه منطقهای، نمیتوان انتظار تغییر رفتار جمهوری اسلامی و آرمانهای آن را داشت و من انتظار ندارم اهداف ژئوپولتیک ایران به خاطر پذیرش توافق تغییر کند. این توقع کاملا غیرواقعبینانه است». دقیقا در همین دوره پرماجرا و تلاطم بود که «هرتسل هالوی» (فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائیل) در جمع مدیران سازمان متبوع خود گفت «از ابتدای انقلاب اسلامی 1979، ما 3 برابر رشد علمی داشتهایم اما رشد علمی و فنی ایران 20 برابر شده است. آنها به برتری فنی نزدیک میشوند. جنگ واقعی در آینده نیست؛ بلکه همین امروز ادامه دارد. برداشتن فاصله 30 سال پیش ایران با ما، برای ما بسیار پرهزینه خواهد بود. جنگ امروز جنگ ذهنها و عقلهاست و تبلیغات طرف مقابل میتواند روحیه اسرائیلیها [صهیونیستها] را درهم بشکند.»
6- تیر 89 یک سال پس از آشوب نیابتی سبز در ایران، فرید زکریا (سردبیر نیوزویک و مشاور دولت اوباما) در واشنگتن پست نوشت: «من حامی جنبش سبز بودم اما مقایسه ایران با انقلابهای مخملین در اروپای شرقی اشتباه است، چون در ایران ملیگرایی، مذهب و دموکراسی برقرار است. اینکه تصور کنیم جمهوری اسلامی نزد ایرانیها مشروعیت ندارد و با نیروی نظامی حفظ شده، خلاف واقعیت است.
میلیونها نفر از جمهوری اسلامی حمایت میکنند. آیتالله خامنهای رهبر ایران همچنان محبوبترین چهره سیاسی در ایران است». 4 سال بعد (25 اسفند 93) نشریه واشنگتن اگزماینر به قلم ری تاکیه (عضو شورای روابط خارجی آمریکا) در بحبوحه مذاکرات هستهای تاکید کرد «آمریکا باید امتیازات زیادی از ایران بگیرد. هرچند ایران بارها در ضعیفترین موضع وارد مذاکرات شده اما به واسطه مدیریت و نبوغ رهبر عالی ایران توانسته با دست پر ظاهر شود.»
همان زمان واشنگتن پست خاطرنشان کرد «آیتالله خامنهای توانسته توازن میان اصولگراها و تکنوکراتها را حفظ کند و با وجود همه اختلافها، جبهه واحدی را به نمایش بگذارد.» در سایه چنین مدیریتی بود که گاردین تصریح کرد «ثبات و امنیت ایران، یک استثنا در خاورمیانه آشوبزده است» و هافینگتون پست نوشت «واقعیتهای خاورمیانه، تحلیل آیتالله خامنهای درباره قدرت ایران و توهمآلود بودن ارزیابیهای اوباما را تایید میکند. امروز نفوذ ایران در منطقه بسیار بیشتر از آمریکاست».
7- در این 37 سال با وجود همه فراز و نشیبها - و برخی کجفهمیها و بدعملیهای بزرگ نظیر آشوب 88 و اظهار عجز در مذاکرات هستهای مقابل دشمن- ما قدرتمندتر شدهایم و قدرت آمریکا رو به ضعف و انحلال گذاشته است.
دونالد ترامپ آخرین منتخب آمریکاییها، از خارج ایالات متحده نیامده بلکه عصاره و معجونی از همه آوردهها و اقداماتی است که دموکراتها و جمهوریخواهان (بوش پدر و پسر، بیل کلینتون و اوباما) به ویژه ظرف 26-7 سال اخیر تدارک کردهاند. ترامپ در قله سرمایهداری و لیبرال- دموکراسی جهان (با 20 هزار میلیارد دلار بدهی و 48 میلیون فقیر و گرسنه مطلق) با صدای بلند میگوید «با هزینههای جنگ عراق میتوانستیم دوبار آمریکا را بازسازی کنیم؛ اول آمریکا!» و در اولین مصاحبه پس از ریاست جمهوری با ABC NEWS تصریح میکند «ایالات متحده در حال فرو پاشیدن است.
ما هزینه ساخت یک مدرسه در بروکلین یا لسآنجلس را نداریم. شیکاگو مانند افغانستان شده هر چند روز یک بار شماری از مردم هدف گلوله قرار میگیرند. ... من میخواهم مطمئن شوم در دوره من هیچ کسی در خیابانهای آمریکا (به خاطر بیمه و فقر) نخواهد مرد»!
8- هر قدر توانمندی ما رو به پیچیدگی و توسعه و تنوع میگذارد، در آن سو مشت آمریکا در زمینه جنگ هوشمند تهیتر میشود؛ ترامپ نهایتاً حتی اگر همان بوش «صهیونیست مسیحی» (همآهنگ با انگلیس و اسرائیل) باشد، اما بوش و اوبامای تاختهای خواهد بود که صراحتاً میگوید اسلافش، چیزی از قدرت برای او باقی نگذاشتهاند.
اقتضائات این دوره را باید در مجال دیگری به بحث گذاشت اما اجمالاً باید نوشت که همچنان رمز موفقیت در اهتمام به مکتب امام خمینی (رکن قدرت ایران جدید) و اظهار بیاعتنایی و بینیازی نسبت به شیطان بزرگ است.
در این راه به تعبیر رهبر حکیم انقلاب باید مقابل تحریفگران مکتب امام(ره) و جماعتی که بیاعتقاد به مبارزه با شیطان بزرگ هستند، ایستاد؛ همانها که برای نطق خداحافظی اوباما (ادعای پیروزی بر ایران بدون شلیک یک گلوله) تیتر زدند «برکت رفت»! و همانها که سخنگوی وزارت خارجه فرانسه میگوید «باید با دادن امتیاز تجاری تقویتشان کرد و به مردم ایران نشان داد که توافق برایشان خوب بوده است»؛ جماعتی که ساورز رئیس MI6، امید به انقلابزدایی از ایران به واسطه تحرکات پسابرجامی آنها دارد.
ساختار های پلاسکویی ایران
سید جلال فیاضی در خراسان نوشت:
سرانجام ساختمان 53 ساله ویران شده پلاسکو آخرین شهید ایثارگر ناجی خود را از آغوش گداخته خویش رها کرد و عملیات آوار برداری از این فاجعه با کوشش وتلاش قابل تقدیر مسئولان ودستگاه های ذیربط به پایان رسید . شهدای جان فشان آتش نشان -که یاد حماسه ایثارگری رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس را در خاطره ها زنده کردند- جاودانه شدندوبر دوش مردم قدرشناس تشییع وبدرقه شدند و پلاسکوی پیر به تاریخ سپرده شد. اگر چه پروژه های کهنسال پر شماردیگری چون پلاسکو در تهران بزرگ و دیگر کلانشهر های ایران وجود دارد ،که ممکن است بازهم فاجعه بیافریند ،اما من در این نوشتار نه به این پروژه ها و ساختمان ها می پردازم و نه وارد دعوای سیاسی « کی بود کی بود من نبودم »جریان های سیاسی در فاجعه پلاسکو می شوم .بلکه بر آنم تا از « ساختارهای پلاسکویی » ایران سخن بگویم .
ساختارهایی که طی قریب به چهار دهه پس از انقلاب ، از تحولات انقلابی و بنیادین مصون ماندند . نگاهی به برخی از این ساختارها می تواند برای متولیان و مسئولان کشور درس آموز باشد :
یکی از این ساختارها بهره برداری بی رویه و بی رحمانه از منابع و داشته های کشور است . همچنانکه پلاسکو بدون توجه به ظرفیت و کالبد آن محل استقرار صدها کارگاه تولید و توزیع پوشاک با هزاران کارگر شاغل گردیدتا فاجعه به آن نقطه پایان گذاشت،درموارد بسیار دیگری نیز همین گونه عمل می کنیم ؛ از خام فروشی نفت تا برداشت بی رویه ازسفره های آب زیر زمینی با هزاران چاه غیر مجاز از مصرف سخاوتمندانه حامل های انرژی تا نامهربانی با جنگل ها ، از فشرده کردن صندلی های هواپیماهابرای برداشت مسافر بیشترتااسراف بی رحمانه در مواد غذایی از استفاده از منابع کشور برای احداث پروژه ها و کالاهای فاقد کیفیت تا تخریب محیط زیست و آلودگی هوا،از کم توجهی به بناهای تاریخی ومیراث فرهنگی تا مدیریت کلانشهرهابا تراکم فروشی و ... همه نشانگر آن است که ساختار بهره برداری ما از منابع و داشته های کشور پیر و فرسوده است و دچار تحول و دگرگونی متناسب با یک جامعه اسلامی نشده است .یکی دیگر از ساختارهای پلاسکویی کشور ساختار پیشگیری و مدیریت بحران است. نه سیستم پیشگیری از حوادث دارای یک ساختار قابل قبول است و نه مدیریت بحران!
شایدقوانین و مقررات ما در ایمنی ساختمان ها و پیشگیری از حوادثی نظیر زلزله،آتش سوزی ویا حتی سقوط آسانسور در جامعه بلندمرتبه زیست امروز، بسیار محکم و قابل اعتماد باشد اما پایبندی به این مقررات و نظارت بر آنها اصلا راضی کننده نیست و گواه آن حوادث پر شمار در این زمینه است .
در مدیریت بحران نیز ساختار قابل اتکایی وجود ندارد و مانند سایر ابعاد مدیریتی بیشتر تابع سلیقه است تا ساختار! رصد مدیریت بسیاری از بحران ها از جمله همین حادثه پلاسکو – که با بسیج تقریباً تمام امکانات آتش نشانی و خدمات ایمنی تهران – قریب به ده روز طول کشید گواه این ادعا ست.ما حتی در مدیریت بحران ترافیک در کلانشهرها پس از یک بارندگی شدید چند دقیقه ای مشکل داریم ! تجهیزات مقابله با بحران ها نیز متناسب با کشور حادثه خیز مان نیست .
در سایر ساختارها هم نوع « پلاسکویی»آن کم نیست . سال هاست که از تحول درآموزش و پرورش وآموزش عالی سخن می گوییم اما هنوز هم آموزش مبتنی بر حافظه است و شکوفایی خلاقیت در حاشیه قرار داردوپرورش نیز دستخوش سلیقه ها ! بسیاری ازارزش های دینی جامعه مانند صداقت ، درستکاری ، امانتداری ، مهربانی، کمک به هم نوع ،ادب در گفتارورفتار، احترام به پدر ومادر، رزق حلال و ... نیزهنجارهای رفتاری در جامعه از جمله؛ وجدان کاری ، انضباط اجتماعی ، فرهنگ رانندگی فرهنگ آپارتمان نشینی وارتباطات اجتماعی و.... می تواند با یک ساختار کارآمد آموزش و پرورش در جامعه نهادینه شودوچون ساختارها برای تحقق این اهداف ناکارآمد است شاهد بسیاری از ناهنجاری های فرهنگی واجتماعی در جامعه هستیم. این کاستی ها به دولت خاصی مربوط نیست ،همه دولت های پس از انقلاب در این باره مسئولیت داشته اند .
شعار آن را هم مطرح کرده اند اما ساختار آموزش و پرورش کماکان پلاسکویی وفاقد کارآمدی مطلوب است.ساختارهای فرهنگی کشور هم دورازاین نارسایی هانیست ؛موازی کاری ،اقدامات وشیوه های سلیقه ای ونامشخص بودن نهادهای پاسخگواز مشکلات جدی ساختارهای فرهنگی کشوراست.ساختار اقتصادی کشور ؛ نظام پولی ، مالی ، بانکی ، مالیاتی ، صادرات و واردات ، تولید و توزیع ، خدمات و ... همه نیازمند نوسازی بنیادین هستند وبسیاری از آن ها میراث گذشته است .
بوروکراسی پیچیده و ناکارآمد اداری و دولت های فربه ، رسوخ سوداگری در برخی از فعالیت های بخش خصوصی ،قاچاق تولیدبرانداز کالا و گسترش سیستماتیک مفاسد اقتصادی نشانه های پلاسکویی بودن نظام اقتصادی کشور است واختلاس هایی که هرازچندگاهی در این ساختار معیوب اقتصادی پدید می آید در واقع آتش سوزی های نوبه ای در این ساختار پلاسکویی است که اگر برای آن تدبیری اندیشیده نشود می تواند سرنوشت پلاسکورا برای ساختار اقتصادی کشور رقم بزند .
به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران ،کلید اصلاح ساختار پلاسکویی اقتصادی ایران «شفافیت »است؛ به طوری که فعالیت های اقتصادی آحاد جامعه به ویژه صاحبان قدرت ، منصب و ثروت در هر لحظه قابل رصد باشد .
ایجاد شفافیت در اقتصاد ایران با توجه به سیستمهای موجوددر جهان چندان دشوار نیست، مشروط بر آنکه سه قوه به ویژه مجلس ودولت بدون رودربایستی وبا مجاهدت ومقاومت دربرابر ذینفعان قدرتمند وارد میدان شوند والبته همه آنها علامه حلی شوند! وچاه طمع ومنافع خودرا نخست پرکنند!
عدم شفافیت در ساختار اقتصادی کشور آتشی بر اقتصاد کشور است که بی توجهی برآن بنای پلاسکویی اقتصاد کشور را بر روی کشور آوار خواهد کرد .
ساختارهای پلاسکویی منحصر به موارد پیش گفته نیست ،در هرسه قوه ما شاهد ساختارهای کهنه وناکارآمد وپلاسکویی هستیم .نگرش های انقلابی مبتنی بر علم، عقلانیت و اندیشه و دوری از رودربایستی های قبیله ای ، خانوادگی ، حزبی ،سیاسی و گروهی باید ساختارهای پلاسکویی کشور را نشانه روند و قوای کشور به جای پرداختن به دعواهای سیاسی و حاشیه های بی ثمر با دلسوزی برای دگرگونی های انقلابی وبنیادین در ساختارهای اداره کشورتدبیری بیندیشند وتا این ساختارهای پلاسکویی بر سر کشور آوار نشده «اقدام وعمل» از خود نشان دهند.
در هوای 57
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
دیروز مصلا غوغای عاشقانه بود، امروز بهشتزهرا، غوغای عاشقانه است و فردا هم! «دشمن خیال کرده ما نوگل بهاریم اما امام ما گفت» ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد! انقلاب اسلامی زنده است، یکی هم به نشان شهدایش! فرقی نمیکند برای ما، شهید را از دل رملهای فکه آورده باشند یا از لابهلای جزر و مد اروند و یا از قلب خرواری آوار! شهید، شهید است و فراتر از بزرگوارانه، عاشقانه مشایعت میشود به سوی بهشت. آری! زیر تابوت سبز و سفید و سرخ شهدا، نو به نو احیا میشود انقلاب اسلامی.
انقلاب اسلامی زنده است، چون مردم، عاشقانه دوست دارند شهدایشان را. سلام خدا بر شهدای آتشنشان که حالا دیگر همسایه آسمان شدهاند! سلام خدا بر این ملت شهیدپرور! سلام خدا بر انقلاب اسلامی! و سلام خدا بر خمینی بتشکن! انقلاب اسلامی آنقدر زنده است که گویا امروز، خمینی میخواهد دوباره بیاید! و دوباره برود بهشتزهرا! و دوباره بر دهان همه آن دولتهایی بکوبدکه توهم زدهاند خدا ذیل کدخدا تعریف میشود! انقلاب اسلامی آنقدر زنده است که گویا این روزها، تازه میخواهند بچههای والفجر 8 به دل اروند بزنند! انقلاب اسلامی آنقدر زنده است که گویا همین 2 روز پیش «حسن باقری» جرعهنوش باده شهادت شد! انقلاب اسلامی آنقدر زنده است که گویا هنوز قریب یک ماه به شهادت «علمدار» مانده! «حاج حسین خرازی» را میگویم؛ سردار شرق ابوالخصیب! انقلاب اسلامی آنقدر زنده است که گویا هنوز مانده تا موسم خیبر و بدر! دیروز از مصلا تا بهشتزهرا، معلوم شد تفاوت میان تشییع شهدا با عناصر میدان سیاست! و معلوم شد انقلاب اسلامی زنده است! زنده به شهدایش، در هر میدانی و در هر جایی و جبههای! 10 روز تمام، دشمن قسمخورده، به خیال خود گرا داد به ملت، لیکن تشییع عاشقانه شهدای آتشنشان، نشان داد خون شهید اجازه سیاسیبازی زیر تابوتش را نمیدهد! و دیدیم که نداد! و راز آنکه خداوند منان در وصف شهدا، از عبارت «بل احیاء ...» استفاده میکند، همین است! فرق دارد شهید عند ربهم یرزقون با آنکه فقط میمیرد! پر است دست شهید! و ملت، این مهم را میداند که تا اسم شهید میآید، عاشق میشود و شیدا! به شهدای آتشنشان نگاه میکردم، دیدم اغلب مال همین کوچههای چند شهید داده جنوب شهرند! همان کوچههای آشنا... که محل عبور خمینی بود از مهرآباد تا بهشتزهرا! و هنوز هم محل عبور خمینی است! نه! ما از بهمن 57 تکان نخوردهایم! در بهمن 95، شهید آتشنشان خود را با همان عشق و دلدادگی تشییع میکنیم که بهمنهای انقلاب و جنگ، شهدایمان را مشایعت میکردیم! با شهید، تا دم در بهشت رفتن، حکایت از زنده بودن انقلابی دارد که «اسلامی» بود و رهبرش «خمینی» بود! ما هر وقت دلمان برای امام تنگ شود، کافی است به چهره جانشین شایسته او نگاه کنیم! ما هر وقت دلمان برای شهدا تنگ شود، کافی است به چفیه حضرت آقا نگاه کنیم! ما هر وقت دلمان برای روزهای انقلاب تنگ شود، کافی است به حکیم فرزانهای نگاه کنیم که «انقلاب» در لفظ و در معنی، هرگز از لسان انقلابیاش نمیافتد! پس سلام خدا در این یومالله رویایی، بر شاهد شهیدان و رهبر خوبان! دیروز از مصلا تا دم در بهشت، با شهدای شما عشقی کردیم حضرت آقا... فرق داشت این تشییع! گفتم که! «عاشقانه» بود! دوست میداشتیم از صمیم قلب دردانههای درون تابوت را...
عزت شهروندان ايراني را قرباني نكنيم
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
حج اجتماعي بزرگ و فراگير اسلامي است كه اين فريضه همهساله در موسم خاص تكرار ميشود. در سال 1394 هجري شمسي، يكي از تلخترين و غمبارترين ادوار اقامه اين فريضه رقم خورد و طي دو فاجعه ناگوار هزاران تن از حجاج بيتالله الحرام، به شهادت رسيدند. در فاجعه نخست، سقوط جرثقيل در صحن مسجدالحرام به شهادت بيش از 100نفر از حجاج انجاميد و در فاجعه دوم كه بزرگتر بود، بيش از 7هزار نفر از حجاج در سرزمين منا گرفتار حادثهاي مشكوك شده و در اثر ازدحام و عدم امدادرساني مناسب، در حالت احرام به شهادت رسيدند. اين حج تلخ، البته براي ايرانيان تلختر بود، چراكه كشور ما در صدر فهرست كشورهاي قرباني هر دو حادثه بود و حجاج ايراني تلخكامي از دست رفتن همسفرانشان و تبديلشدن عيد قربان به عزاي عمومي را از ياد نميبرند.
بيمسئوليتي و خباثت رژيم آلسعود در هر دو ماجرا و نيز نگرانيهاي ناشي از تكرار وقوع چنين حوادثي، سبب شد ايرانيان براي حضور در حج بااحتياط كامل و در نظر گرفتن همه جوانب تصميم بگيرند و در مقابل رژيم آلسعود با سنگاندازي، موجب صدعنسبيلالله و تعطيلي حج ايرانيان شد. حال زمزمههايي براي بررسي امكان تشرف به اين سفر معنوي براي سال آينده مطرح است و مقدمات اعزام هيئتي به حجاز براي مذاكره در اين باب در حال انجام است.
آنچه كه لزوم تأمل بيشتر براي اين تصميم مهم را نشان ميدهد، خبري است كه اخيراً به نقل از رسانههاي سعودي منتشر شد. بر اساس اين خبر دادگاهي كه مأمور رسيدگي به حادثه سقوط جرثقيل در مسجدالحرام بود، بدون صدور رأي اين پرونده را مختومه اعلام كرد.
نتيجهاي كه البته با توجه به روحيه و مرام سعوديها چندان غيرمنتظره نيست، اما حجت را بر بسياري تمام ميكند. در واقع ميدانيم كه دولت سعودي بهعنوان ميزبان حجاج و مسئول تأمين امنيت حج و عمران مسجدالحرام نميتواند خود را در پرونده حادثه مسجدالحرام كنار بكشد و از سويي بهطور مشخص پيمانكار متخلفي در اين ميان وجود دارد.
چگونه است كه در مقابل دماء محترمه مسلمين اينگونه بيتفاوت و بيمسئوليت برخورد ميكند؟ واقعيت آن است كه چنين رفتارهاي گستاخانه آلسعود ناشي از برخي انفعالها است. به ياد داريم يكي از شعارهاي آقاي روحاني در انتخابات رياست جمهوري يازدهم، «احترام و عزت به پاسپورت ايراني» بوده است، چگونه در مقابل فاجعه تلخي كه تعدادي از هموطنانمان مظلومانه و بعضاً بهطور مشكوكي در خارج از كشور به شهادت رسيدند، ميتوان بيتفاوت بود؟ حتي اگر براي «ديپلماسي التماس و لبخند» دماء محترمه مسلمين فاقد ارزش است بهخاطر عمل به وعده دادهشده در مورد پاسپورت ايراني هم كه شده، انتظار برخورد عزتمندانهتري در مواجهه با زيادهخواهيهاي آلسعود ميرفت، اما آنچه در عمل مشاهده ميشود، چيز ديگري است. نمونه بارز اين رويكرد را ميتوان نوع اتخاذ مواضع در برابر آلسعود ديد.
چندي پيش آقاي ظريف طي سخناني در داووس درباره چالش بين ايران و عربستان گفت: «من دليلي نميبينيم كه ايران و عربستان سياستهاي خصمانه عليه هم داشته باشند.
چندي پيش آقاي ظريف طي سخناني در داووس درباره چالش بين ايران و عربستان گفت: «من دليلي نميبينيم كه ايران و عربستان سياستهاي خصمانه عليه هم داشته باشند.
ميتوانيم براي ثبات در آينده منطقه همكاري كنيم. ميتوانيم باهم همكاري كنيم تا به بحران در سوريه، يمن و بحرين پايان دهيم. » پس از آن و درست يك روز بعد از اظهارات علي شمخاني، دبير شوراي عالي امنيت ملي كشورمان مبني بر عدم قصد ايران بر سرنگوني حكومت سعودي، «عادل الجبير» وزير خارجه عربستان سعودي در اظهاراتي سخيف مدعي ميشود ايران براي بهبودي روابطش در منطقه بايد سياستهاي خصمانه خود را متوقف كند. وزير خارجه عربستان سعودي البته چند روز بعد پا را از حد فراتر گذاشت و به اتهامهاي واهي روي آورد و ايران اسلامي را به دست داشتن در عمليات تروريستي در امريكاي لاتين و اروپا متهم كرد.
الجبير در مصاحبه با مجله فرانسوي «ليبراسيون» مدعي شد: «بياعتمادي به ايران در ميان بسياري از كشورها مشترك است و اين كشور بايستي همواره تحت نظر باشد تا به تعهدات بينالمللياش احترام بگذارد. ايران در حملات تروريستي در اروپا و امريكاي لاتين دست دارد و روابط ما به دليل سياستهاي تجاوزكارانه و خصمانه و دخالت اين كشور در امور همسايهاش مختل شده است.»
ادامه اين اتهامزنيهاي سعودي به ايران از يكسو و از سويي هم نرمش نشان دادن ديپلماتهاي ايران در مقابل عربستان باعث شده است رسانههاي عربي از تسليم شدن تهران در مقابل رياض سخن بگويند. وبسايت خبري «بوابه القاهره» با اشاره به سخنان اخير ظريف درباره عربستان سعودي، زير عنوان «ايران تسليم قاطعيت سعودي شد» نوشت: «ظريف گفته است كه دليلي نميبيند كه ايران با عربستان سعودي دشمني كند. اين سخنان وزير خارجه ايران نشان داد كه تهران در مقابل قاطعيت سعودي سر تسليم فرود آورده است.»
چه بخواهيم و چه نخواهيم، رفتار ديگران نتيجه و بازتابي از نوع رفتار ما است و تلخي ماجرا آنجا است كه در اثر انفعال، حتي موجوديتهاي پوشالي چون رژيم آلسعود نيز تلاش ميكنند، مواضعي براي تحقير ملت ايران اتخاذ كنند.
اكنون موضوع تشرف يا عدم تشرف به حج سال آينده مطرح است. لازمه حضور ايرانيان در اين فريضه الهي، وجود فضا و شرايط مناسب براي اقامه كامل اين فريضه و نيز وجود امنيت كافي و حفظ حرمت و عزت شهروندان ايراني است. شايد آنها كه هنوز خواب «برجام منطقهاي» را ميبينند و بهخاطر آن حتي حاضرند عزت شهروندان ايراني را قرباني كنند يا آنان كه حفظ موقعيت شغلي و اجتماعي خود را به هر قيمتي طلب ميكنند، ديگرگونه بينديشند يا حتي تصميم بگيرند، اما ملت ايران از خون 500شهيد ايراني فاجعه منا و مسجدالحرام بهراحتي نخواهند گذشت.
ادامه اين اتهامزنيهاي سعودي به ايران از يكسو و از سويي هم نرمش نشان دادن ديپلماتهاي ايران در مقابل عربستان باعث شده است رسانههاي عربي از تسليم شدن تهران در مقابل رياض سخن بگويند. وبسايت خبري «بوابه القاهره» با اشاره به سخنان اخير ظريف درباره عربستان سعودي، زير عنوان «ايران تسليم قاطعيت سعودي شد» نوشت: «ظريف گفته است كه دليلي نميبيند كه ايران با عربستان سعودي دشمني كند. اين سخنان وزير خارجه ايران نشان داد كه تهران در مقابل قاطعيت سعودي سر تسليم فرود آورده است.»
چه بخواهيم و چه نخواهيم، رفتار ديگران نتيجه و بازتابي از نوع رفتار ما است و تلخي ماجرا آنجا است كه در اثر انفعال، حتي موجوديتهاي پوشالي چون رژيم آلسعود نيز تلاش ميكنند، مواضعي براي تحقير ملت ايران اتخاذ كنند.
اكنون موضوع تشرف يا عدم تشرف به حج سال آينده مطرح است. لازمه حضور ايرانيان در اين فريضه الهي، وجود فضا و شرايط مناسب براي اقامه كامل اين فريضه و نيز وجود امنيت كافي و حفظ حرمت و عزت شهروندان ايراني است. شايد آنها كه هنوز خواب «برجام منطقهاي» را ميبينند و بهخاطر آن حتي حاضرند عزت شهروندان ايراني را قرباني كنند يا آنان كه حفظ موقعيت شغلي و اجتماعي خود را به هر قيمتي طلب ميكنند، ديگرگونه بينديشند يا حتي تصميم بگيرند، اما ملت ايران از خون 500شهيد ايراني فاجعه منا و مسجدالحرام بهراحتي نخواهند گذشت.
بدرقه اهل بهشت در کرانه آتش هجران
سيد مسعود علوي در رسالت نوشت:
آيت الله جوادي آملي در باب جانفشاني هاي شهداي آتش نشان فرموده بود؛ «ايثار، امر مقدسي است، اگر کسي نگذارد سيل يا آتش به حيات، مال يا حيثيت کسي آسيب برساند، از اهل بهشت است. اين گذشت را حسين بن علي (عليه السلام) به ما آموخت. کسي که در آتش برود و نگذارد ديگري بسوزد، او اهل بهشت است. اين برترين و بارزترين چهره انسان است. سلام خدا بر ايثارگران، رحمت خدا به خاندان آنها.»
ديروز مردم تهران به نمايندگي از مردم ايران براي بزرگداشت و تکريم شهداي آتش نشان جانفشان، سنگ تمام گذاشتند. آنها آمده بودند تا با خانواده هاي بزرگوار اين عزيزان همدردي و همگامي کنند. آمده بودند بگويند؛
عشق است بر آسمان پريدن
صد پرده به هر نفس دريدن
گفتم که دلا مبارکت باد
در حلقه عاشقان رسيدن
عمليات اطفاي حريق در ساختمان پلاسکو نمادي از همراهي و همگرايي مسئولين در اين حادثه بود. کار جهادي شهرداري تهران در فيصله بخشيدن به اين حادثه در خور تقدير و تشکر است. کار آتش نشانان جانفشان نمادي از غرور و حميت ملي در اوج ايثارگري بود. تدبير در تخليه سريع ساختمان و مهار و کنترل تلفات انساني در خور تقدير ملي است.
مردم ديروز آمده بودند تا به دستان پر تواني که 10 شبانه روز يک نفس تلاش کردند تا آتشي را که در قلب شهر برافروخته شده بود، خاموش و مهار کنند، خداقوت بگويند.
دولت با اقدامات و تصميماتي که گرفت، بار غم هزاران نفر را که در اين بنگاه توليدي و تجاري رزق و روزي مي خوردند، کاست. اميد است با عمل به وعده ها نيز از مصائب اين مصيبت بزرگ بکاهند.
مردم ديروز آمده بودند تا آتش نشانان جانفشان را تا بهشت بدرقه کنند. آنان با شجاعت و شهامت بار ديگر عطر ايثار و شهادت را نه تنها در تهران بلکه در سراسر ايران پراکندند. مردم آمده بودند که فرياد بزنند؛
شهيدان لاله ي دامان باغند
ز دشت بي قراري در فراغند
اگر خود غرق درياي وصالند
براي ما جهاني از فراقند
کار بزرگ آتش نشانان جانفشان و خطرپذيري آنها به تعبير مقام معظم رهبري، ياد و خاطره فداکاري هاي دوران دفاع مقدس را زنده کرد. آنها تجسم عزم راسخ و شجاعت ملت در زمان خطرپذيري و اداي وظيفه هستند.
مردم ما ديروز آمده بودند تا شانه زير تابوت قهرمانان بي ادعا و با اخلاص خود دهند و خود را شريک غم خانواده هاي داغدار اعلام کنند و با فرياد رسا بيان نمايند که قهرماني آنها را در عرصه خدمت هاي دشوار، فراموش نمي کنند.
طي 10 روز گذشته مردم ما در تکريم و تعظيم جانفشانان آتش نشان، چيزي کم نگذاشتند. شاخ گل هايي که به آنها در محل کارشان نثار شد و دلنوشته هايي که در فضاي مجازي و حقيقي ارائه شد، همگي حکايت از شور و احساس محبت نسبت به کساني بود که با عمل و اقدام خود، مفهوم انسانيت و ايثار را تجسم عيني بخشيدند.
نکتههای مغفول پس از سوگواری
پرویز اجـلالی در ایران نوشت:
پیکرهای آتشنشانان فداکار و سایر قربانیان نجاتیافته ازدرون آوار مرکز خرید پلاسکو در گورستان بهشت زهرا آرام گرفتند. مردم و مسئولان با اشک و احساس قدرشناسی با شکوه بینظیری این جانباختگان را بدرقه کردند.یکی از این جوانان فداکار و وظیفه شناس دانشجوی جوان من بود که در دانشگاه آزاد مدیریت بحران میخواند. به بهانه این حادثه دوباره توجه مردم به موضوع ایمنی و مخاطره جلب شده است.روزنامهها مینویسند.سازمانهای مردم نهاد جلسه بحث وگفتوگو وسخنرانی میگذارند. مسئولان وعده رفع مشکل میدهند. کارشناسان و کارناشناسان در کنار هم انبوهی از راهکار و رهیافت ارائه میدهند. مردم رئوف هم اشک میریزند. اما آیا این نخستین باری است که ملت چنین حالی پیدا کرده است؟
پرویز اجـلالی در ایران نوشت:
پیکرهای آتشنشانان فداکار و سایر قربانیان نجاتیافته ازدرون آوار مرکز خرید پلاسکو در گورستان بهشت زهرا آرام گرفتند. مردم و مسئولان با اشک و احساس قدرشناسی با شکوه بینظیری این جانباختگان را بدرقه کردند.یکی از این جوانان فداکار و وظیفه شناس دانشجوی جوان من بود که در دانشگاه آزاد مدیریت بحران میخواند. به بهانه این حادثه دوباره توجه مردم به موضوع ایمنی و مخاطره جلب شده است.روزنامهها مینویسند.سازمانهای مردم نهاد جلسه بحث وگفتوگو وسخنرانی میگذارند. مسئولان وعده رفع مشکل میدهند. کارشناسان و کارناشناسان در کنار هم انبوهی از راهکار و رهیافت ارائه میدهند. مردم رئوف هم اشک میریزند. اما آیا این نخستین باری است که ملت چنین حالی پیدا کرده است؟
درذهن من عقربه زمان به عقب برمی گردد 5 دیماه 1382، زلزله بم جان کمی کمتر از چهل هزارنفر از هموطنان ما راگرفت و میلیاردها خسارت و دوشهر ویران برجای گذاشت. بلافاصله پس از حادثه غلغلهای ملی و بینالمللی برپا شد.مردان و زنان مسئولیت شناس به بم رفتند.
برخی بیش از یک سال در چادرها ماندند و با تمام وجود به زلزله زدگان کمک کردند. برخی تا مسئولان عذرشان را نخواستند سنگر مشارکت مردمی را خالی نکردند. مردان و زنان عاشقی که شاید تا قبل از آن محلههای فقیرنشین شهر خودشان راهم ندیده بودند، خاک وخل و تماشای رنج را به آسایش خانه وشهر ترجیح دادند. مسئولان هم البته بیکار ننشستند.قوانین جدید تصویب کردند.
ستادهای بحران محلی سر برآوردند.بازسازی بافتهای فرسوده رونق گرفت.درگوشه وکنار شهرها ساختمان هایی با کارکرد مقابله با بحران سر برآوردند.اما زمان گذشت و کم کم بم از یاد رفت.مردم به کار و زندگی خود مشغول شدند. نظارتها مدتی کمی بهتر شد، اما آموزش همگانی برای مقابله با سوانح تحقق نیافت. ساختمانهایی که برای مقابله با بحران در محلهها ساخته شده بودند بسته ماندند و بوی نا گرفتند.
ازچند نفر از شما خوانندگان در محل کار یا سکونتتان دعوت شد که در تمرین مقابله با سوانح شرکت کنید؟ چندنفرتان داخل این ستادها را دیده اید؟چند برنامه تلویزیونی و رادیویی برای آموزش مقابله با سوانح در این سالها به یاد دارید؟ اگر کوچههای تنگ بافتهای فرسوده را با ساختن ساختمانهای بلند گشادکردند، در عوض درکوچه باغهای تجریش و فرحزاد و هرجای دیگر به هرکه خواست برج بسازد مجوز دادند و حق تراکم گرفتند و دوباره شرایط مخاطره رافراهم کردند آیا هیچ مقام شهری یا ملی هست که تضمین کند در این ساخت وسازهای بلندمرتبه که تهران و برخی شهرهای بزرگ از آنها اشباع شده، مقاومسازی انجام شده و استانداردهای مقاومت رعایت شده؟ و اگر چنین است چرا خودشان میگویند اگر درتهران زلزله بیاید درلحظه اول 800هزارنفر قربانی میشوند.
چه پیش از زلزله بوئین زهرا و منجیل و بم وآتش سوزی پلاسکو و چه پس از آن یک چیز بدون تغییر باقی مانده است و آن هم بیتفاوتی ملت ما (یعنی هم اغلب مسئولان وهم اکثر مردم) در مقابل مخاطرات است. به بیخیالی مسئولان دربالا اشارهای داشتیم، اما بیخیالی مردم هم از آن کم اهمیتتر نیست.
میدانید اگر درهمین ساختمان پلاسکو کپسولهای آتشنشانی مغازهها به موقع پر شده بودند، آتش در همان آغاز کار مهار میشد وهیچ احتیاجی به آتشنشانی هم نبود؟ میدانید اگر سازندگان در شهر بم استانداردهای ساخت وساز مقاوم را رعایت کرده بودند، دربم هیچکس از زلزله جان نمیسپرد؟ میدانید اگر درهر تعطیلی همشهریانی که از رانندگی سررشته درستی ندارند با اتوموبیلهای ناایمن ساخت کارخانههای بیرقیب و ننر شده داخلی با سرعت بالا در جادهها ویراژ نمیدادند، از لحاظ سوانح رانندگی جزو نخستین کشورها نبودیم.
بدون تردید ملت ما برای جان به دربردن و سالم ماندن در مخاطراتی مثل زلزله وسیل و آتش سوزی وغیره نیازمند سه توانمندی در حد عالی است.
اول: توانمندی مدیران ومسئولان برای طراحی و مدیریت و اداره امور شهرها و روستاها به نحوی که زندگی برای هموطنان ما در بستری از ایمنی و اطمینان ناشی از برنامهریزی و نظارت جدی و شرافتمندانه نهادهای مسئول جریان یابد و نه در شرایطی سرشار از مخاطره و بیبرنامگی و از آن بدتر فساد و کاسبی با فضای شهرها و روستاهای ما و دوم: تغییر رفتار اکثریت ایرانیان دهه نود هجری شمسی از بیخیالی نسبت به مخاطرات و بیاحتیاطی غیر مسئولانه وبدون پیشبینی و احتیاط به رفتاری مسئولانه و توام با رعایت قواعد ایمنی که آنها را برای مقابله با حوادث توانمند سازد و سوم: توانمندی و مسئولیت شناسی نهادهای مدنی، رسانهها و همه مردم ما (که اکثریت مطلقشان این روزها باسواد وتحصیلکرده شدهاند و نمیتوان گفت که آگاهی کافی ندارند)برای این که نگذارند این مسأله فراموش شود از مقامات بخواهند که شیوه تاجرانه کنونی اداره شهرها را که برمبنای فروش شهر برای تأمین هزینه آن و کم توجهی به ایمنی و سلامت شهروندان است، کناربگذارند و مشکلات را پیگیری کنند و همچنین مردم را با زندگی توام با ایمنی و احتیاط، اگر آشنا نیستند آشنا کنند واگر آشنایند به رعایت این اصول، حداقل به اندازه نسلهای قدیمی تر، تشویق کنند.
تکانهای مردمی
احمد مسجدجامعی در شرق نوشت:
در یکی، دو هفته گذشته چند اتفاق ناگوارِ پشت سر هم تهران را لرزاند؛ اتفاقاتی که در آن چند نفر از بهترین فرزندان این آبوخاک شهید شدند و سرمایههای مادی و انسانی فراوانی بر باد رفت. رحلت «یار دیرین» و شهادت بیش از ٢٠ آتشنشان قهرمان و شهروندان عزیز تهرانی و سیل سیستانوبلوچستان و در نهایت فاجعه خاموش آلودگی هوا در خوزستان و سرانجام درگذشت چهار نفر از هموطنان عزیز کولبر در حادثه ریزش بهمن در سردشت که قلب بسیاری از ساکنان تهران را به درد آورد و کل کشور را تکان داد.
این تکان همان نکته اصلی است که باید به آن توجه کرد. تکانی که میگوییم؛ یعنی آمدن آن همه جمعیت در مراسم تشییع آیتالله هاشمی و پیکر پاک شهدای آتشنشان که با شیوهای که نمیتوان حُسن سلیقه نامید، به صبحی نسبتا زود در روزی کاری منتقل شد. تکانی که میگوییم؛ یعنی حمایتی که در پی آتشسوزی ساختمان پلاسکو روی داد و آنقدر انسانهای شریف برای اهدای خون به مراکز امدادی رفتند که یادآور سالهای دفاع مقدس شد.
تکانی که میگوییم؛ یعنی هزاران شهروندی که شمع و گل و شعر و سرود و دعا و کمک و همدردی خود را پشتیبان خانوادههای حماسهآفرین کردند. تکانی که میگوییم؛ یعنی حساسیت هزاران کاربر فضای مجازی به سیل سیستانوبلوچستان که از تحتالشعاع قرارگرفتن آن جلوگیری کردند و مسئولان را به دادن گزارش درباره خدمات ارائهشده برای سیلزدگان واداشتند.
همچنین باید از برجستهکردن آلودگی هوای بخشی از سرزمین قهرمانخیز خوزستان و عزادارشدن خانوادههای پرتلاشی در کردستان در شبکههای اجتماعی یاد کرد که فضای ذهنی مخاطبان را تکان داد. این تکان نماد قدرتی است که با وجود مسائل بزرگ تاریخی با دلبستگی و همبستگی و شکیبایی و مهربانی، مشکلات «ایرانشهر» را آسان میکند، همان گوهری است که این ملت و ملیت را در پیشگاه آزمونهای تاریخی سربلند میکند و همان راز تمدن چندهزارساله ما است.
بیان این خوبیها نهتنها به کار توجیه قصورها و تقصیرها نمیآید؛ بلکه ضرورت حضور خبرنگاران، رسانههای مستقل و نهادهای مردمی در کنار دستگاههای رسمی برای رصد اتفاقات را نشان میدهد تا از تکرار موارد مشابه در آینده جلوگیری شود. آری آنچه آشکار شد، این است که این، همه توان ما در مقابله با حوادث بود. به بیان دیگر ما توان واقعی مدیریتهایمان را در عمل دیدیم.
کدام مدیر شهری بود که دلش نمیخواست افتخار جلوگیری از چنین فاجعهای را به نام او ثبت کنند؟ اما واقعیت آن است که نتوانستند از آن همه نیروی جوانِ مؤمن جانبرکف، برای مهار یک آتشسوزی در یک ساختمان بلند، بهدرستی بهره گیرند. آتشنشانان، چنانکه پیداست، تجهیزات و امکانات ندارند و ریاست این سازمان تخصصی، سالهاست که بر عهده آتشنشانها نیست.
زمینههای یک آتشسوزی ساده بهدرستی شناسایی و مهار نشد و فاجعهای به بار آمد که عدهای از بهترین جوانان این سرزمین به شهادت رسیدند. ٦٠٠ واحد فعال صنفی با خاک یکسان شد و سرمایههای بسیاری به باد رفت.
یک مرکز مهم تجاری در قلب پایتخت از هم پاشید و هزاران نفر در آخر سال و نزدیک سال نو بیکار شدند؛ اما مؤثرترین عکسالعملها نیز از سوی مردم، از آغاز تا پایان بدرقه باشکوه پیکر این عزیزان بود و چندان در این سوگ گریستند که اشک از چشم بر چهره آنها میبارید. تهرانیها و غیرتهرانیها نشان دادند که این کشور هنوز سرمایههای معنوی عظیمی در خاک پهناور خود دارد.
در وقت ضرورت آن را هزینه میکند و سرمایههای اجتماعی انکارناپذیر خود را به عرصه آورد. مهر و مدارا را قدردان باشیم و از توهین، بدگویی و تحقیر هموطنان ایرانی و شهروندان تهرانی در نظر و عمل بپرهیزیم. قوت و قدرت فضای اخلاقی و رفتار انسانی و مناسبات مدنی را باور کنیم. جامعه ما خالی از خطا و ناهنجاری نیست؛ اما خطاها را میشناسد و به ناهنجاریها حساس است. با وجود رفتارهای صبورانه، همهچیز را بهخوبی میفهمد و میداند و خدمت و خیانت را از هم باز میشناسد.
در وقت ضرورت آن را هزینه میکند و سرمایههای اجتماعی انکارناپذیر خود را به عرصه آورد. مهر و مدارا را قدردان باشیم و از توهین، بدگویی و تحقیر هموطنان ایرانی و شهروندان تهرانی در نظر و عمل بپرهیزیم. قوت و قدرت فضای اخلاقی و رفتار انسانی و مناسبات مدنی را باور کنیم. جامعه ما خالی از خطا و ناهنجاری نیست؛ اما خطاها را میشناسد و به ناهنجاریها حساس است. با وجود رفتارهای صبورانه، همهچیز را بهخوبی میفهمد و میداند و خدمت و خیانت را از هم باز میشناسد.