
به گزارش مشرق، هادی محمدی در یادداشتی نوشت: در تصویر عمومی و آشکار از تحولات غرب آسیا، آمد و شدهای دیپلماتیک، نشستها و کنفرانسها، مواضع جنجالی، مانورهای نظامی، درگیری و جنگ با داعش در عراق و سوریه، درگیریهای درونی تروریستها در شمال غرب حلب و در ادلب و جبل الزاویه، آمدن ترامپ به کاخ سفید و تلاش جدید نماینده دبیرکل سازمان ملل در یمن و پیامهای آشتی جویانه و امثال آن را شاهد هستیم.
در ورای این رخدادها، لایههای پنهان در تحولات منطقه وجود دارند که پیام و محتوای آن راهبردی و آثار آن موجب صفبندیهای جدید منطقهای میشوند. شاید بتوان این بخش از تحولات را در سه ضلع کلی دستهبندی کرد. ضلع اول مربوط به تحولات عراق و سوریه است که جنگ اراده و راهبردهاست.
از یک سو غرب و باقیمانده حامیان تروریسم هستند که ابزارهای تکفیری را در حال نابودی میبینند و برای ماندن در این محور تلاش میکنند ولی قاعده بازی را در کنترل ندارند و در بهترین شرایط برای خود یک حضور بیثبات را به امید کسب اهرمهای اثرگذار در مجموعه تضادهای درونی و مذهبی و قومی برای خود ترسیم کردهاند، و امیدوار هستند تا تروریستها به سرعت نابود نشوند، از سوی دیگر، یک محور مقابله کننده با پروژه غربی صهیونیستی قرار دارد که کنترل میدان و قواعد بازی را در دست دارد.
دستور کار جدید این محور، جذب ترکیه تا حد امکان است که تا به حال گامهای موثری را ثبت کرده است. ترکیه اردوغان در شرایطی است که به حداقلهای پیشنهادی هم قانع است و با اینکه هنوز کاملاً قابل اعتماد نیست و در دو جبهه بازی میکند، ولی از این جهت که هم در افق تحولات منطقه و هم نگاه ترامپ به اخوان و حکومت اخوانی، امیدی برای خود نمیبیند، وارد سناریوی حسابشدهای با طرفهای غالب در سوریه شده که برکات آن کمتر از پیروزی در حلب نخواهد بود. گروههای وابسته به ترکیه که برای خود آیندهای در مقابله با نظام نمیبینند، مقابله با داعش و النصره را بهترین راه برای بقای خود میپندارند، تا هم نابود نشوند و هم در کنار ترکیه، امتیاز سیاسی کسب کنند.
حاصل این شطرنج جدید، بر ائتلافهای منطقهای هم تاثیرگذار است و از هماکنون، آل سعود را در انزوا و ناتوانی برای اثرگذاری بر تحولات سوریه قرار داده و از زبان سفیرش در ترکیه، اردوغان را خائن توصیف میکند. کارکرد میدانی این سناریوی جدید، رمق تروریستهای اصلی را خواهد گرفت و شرایط را برای پروسه سیاسی آماده میکند.
در ضلع دوم، آمریکا که خود را در معادله قدرت و هژمونی، تحقیر شده میبیند، اولویت اصلی خود را در خلیج فارس قرار داده تا اگر در عراق و سوریه حاصلی در تلاش و هزینههای 6 سال گذشته نداشت، موازنه قدرت در قبال ایران در دریا را احیاء و حفظ کند و مجبور به تسلیم در این محور نباشد. پارادوکس و مشکل آمریکا در خلیج فارس این است که باید با اسبهای باخته وارد مسابقه شود. شرکای آمریکا در جنگهای نیابتی عراق و سوریه و یمن فرسوده شدهاند و شاید نتوانند هزینه حفظ تاج و تخت خود را هم به ترامپ بپردازند. ولی برای ترامپ حفظ و سلطه بر خلیج فارس و جلوگیری از فروپاشی این پادشاهیها و موازنهسازی در قبال ایران، اولویت حیاتی است.
درست در زمانیکه یک مقام علی رتبه کویتی در تهران، پیام میانجیگرانه منتقل میکند، دفتر مرکز فرماندهی منطقهای ناتو در کویت براساس مصوبات ناتو در استانبول، تأسیس میشود تا حلقه زیرساختهای نظامی انگلیسی و آمریکایی (دریایی و هوایی) را کامل کرده و ترامپ نیز در فوریترین اقدام خود، مهمترین تجهیزات الکترونیک، رهگیر رادار و تجسس را به عربستان میفروشد.
آمریکاییها و انگلیسیها به خوبی میدانند که در هر ماجراجویی حسابشده و یا حساب نشده با ایران، باید شرکای بیرمق در پادشاهیهای حاشیه جنوبی را در امان نگهدارند و لذا پیام مقام کویتی در تهران، قبل از اینکه با هدف کاهش تنش این پادشاهیها با ایران باشد، به دنبال افزایش ضریب ایمنی آنها در هرگونه شرایط غیر عادی آمریکا و انگلیس با ایران است.
میتوان از مواضع ترامپ که «راهبرد مهار ایران» را به موازات محدودسازی دریایی ایران و جلوگیری از احاطه ایران بر محیط دریایی و آبراهی خلیج فارس، دریای عمان و ... دنبال میکند، اینگون گمانه زنی کرد که آمریکای ترامپ، حفظ و تسلط کامل بر خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان را برای جلوگیری از تکرار حذف از عراق و سوریه قرار داده است و این پازل از اقدامات آمریکایی، غربی و ناتو، رویکرد تنش در دوره ترامپ در حوزه خلیج و تنگه هرمز را برجسته میکند.
ضلع سوم از لایههای پنهان به فلسطین و رژیم صهیونیستی مرتبط است که ترامپ شمشیر را از او بسته است و راهبرد، حمایت مطلق از اسرائیل در تمامی عرصهها و ناتوانسازی حکومت خودگران و فلسطینیها و «پروژه سازش اجباری» را در دستور کار قرار داده است.
ما به ازاء حفظ حکومتهای عربی مرتجع و بویژه در حاشیه جنوبی خلیج فارس این است که پروژه سازش را نه با طرح سوری، بلکه با نگاه نتانیاهو به دست آنها نهایی کنند. سرگردانی اردنیها و حکومت خودگردان از هماکنون واضح است و دست به دامان روسیه شدهاند و روسیه نیز برای بازیابی جایگاه جهانی خود به شدت از آن استقبال میکند. دستورات جدید ترامپ برای قطع کمک ناچیز به حکومت خودگردان فلسطین و یا کاهش 40 درصدی کمک به بودجه سازمان ملل و مربوط کردن آن به هرگونه رویکرد ضد اسرائیلی و یا حمایت و پذیرش مطالبات فلسطینی، در همین راستا است تا مکانیزمهای منطقهای و بینالمللی را برای دیدگاه خود فراهم کنند.
نکته مهم این است که ترامپ با این رویکرد در کنار وادار کردن حکومتهای مرتجع و همپیمان در سازش فلسطینی، به سرعت فروپاشی آنها خواهد افزود و بر بنبستهای اخوانی که در رویای بر باد رفته و سراب همکاری با وهابیهای تکفیری و یا کشورهای عربی مرتجع دست به ماجراجویی زدند، خواهد افزود.
جریانهای اخوانی بر سر دو راهی بزرگ و تاریخی خواهند بود، چرا که از نگاه ترامپ، جریان اخوان نیز تروریست است و لذا باید یا تسلیم شوند و یا به محور مقاومت بازگردند تا نابود نشوند. برای ترکیه بجز این نگرانی، دغدغه تغییر وضعیت ناتو هم مطرح است و باید یا در مقابل ترامپ گردش کند و یا به محور و ائتلاف مقابل و همپیمانی با روسیه و چین فکر کند. این ضلع سوم از لایههای پنهان تحولات منطقهای نیز همانند دو ضلع قبلی، شرایط جدیدی در منطقه تولید خواهد کرد. محور اصلی هر سه ضلع یاد شده، ایران است که در پیچ سرنوشتساز تاریخی قرار دارد و باید از ان پیروز خارج شود، همانگونه که در پانزده سال گذشته در محیط منطقهای، از چالشها و تهدیدات، بهترین فرصتها را ساخته و در جایگاه قدرتمند امروز قرار دارد.
در ورای این رخدادها، لایههای پنهان در تحولات منطقه وجود دارند که پیام و محتوای آن راهبردی و آثار آن موجب صفبندیهای جدید منطقهای میشوند. شاید بتوان این بخش از تحولات را در سه ضلع کلی دستهبندی کرد. ضلع اول مربوط به تحولات عراق و سوریه است که جنگ اراده و راهبردهاست.
از یک سو غرب و باقیمانده حامیان تروریسم هستند که ابزارهای تکفیری را در حال نابودی میبینند و برای ماندن در این محور تلاش میکنند ولی قاعده بازی را در کنترل ندارند و در بهترین شرایط برای خود یک حضور بیثبات را به امید کسب اهرمهای اثرگذار در مجموعه تضادهای درونی و مذهبی و قومی برای خود ترسیم کردهاند، و امیدوار هستند تا تروریستها به سرعت نابود نشوند، از سوی دیگر، یک محور مقابله کننده با پروژه غربی صهیونیستی قرار دارد که کنترل میدان و قواعد بازی را در دست دارد.
دستور کار جدید این محور، جذب ترکیه تا حد امکان است که تا به حال گامهای موثری را ثبت کرده است. ترکیه اردوغان در شرایطی است که به حداقلهای پیشنهادی هم قانع است و با اینکه هنوز کاملاً قابل اعتماد نیست و در دو جبهه بازی میکند، ولی از این جهت که هم در افق تحولات منطقه و هم نگاه ترامپ به اخوان و حکومت اخوانی، امیدی برای خود نمیبیند، وارد سناریوی حسابشدهای با طرفهای غالب در سوریه شده که برکات آن کمتر از پیروزی در حلب نخواهد بود. گروههای وابسته به ترکیه که برای خود آیندهای در مقابله با نظام نمیبینند، مقابله با داعش و النصره را بهترین راه برای بقای خود میپندارند، تا هم نابود نشوند و هم در کنار ترکیه، امتیاز سیاسی کسب کنند.
حاصل این شطرنج جدید، بر ائتلافهای منطقهای هم تاثیرگذار است و از هماکنون، آل سعود را در انزوا و ناتوانی برای اثرگذاری بر تحولات سوریه قرار داده و از زبان سفیرش در ترکیه، اردوغان را خائن توصیف میکند. کارکرد میدانی این سناریوی جدید، رمق تروریستهای اصلی را خواهد گرفت و شرایط را برای پروسه سیاسی آماده میکند.
در ضلع دوم، آمریکا که خود را در معادله قدرت و هژمونی، تحقیر شده میبیند، اولویت اصلی خود را در خلیج فارس قرار داده تا اگر در عراق و سوریه حاصلی در تلاش و هزینههای 6 سال گذشته نداشت، موازنه قدرت در قبال ایران در دریا را احیاء و حفظ کند و مجبور به تسلیم در این محور نباشد. پارادوکس و مشکل آمریکا در خلیج فارس این است که باید با اسبهای باخته وارد مسابقه شود. شرکای آمریکا در جنگهای نیابتی عراق و سوریه و یمن فرسوده شدهاند و شاید نتوانند هزینه حفظ تاج و تخت خود را هم به ترامپ بپردازند. ولی برای ترامپ حفظ و سلطه بر خلیج فارس و جلوگیری از فروپاشی این پادشاهیها و موازنهسازی در قبال ایران، اولویت حیاتی است.
درست در زمانیکه یک مقام علی رتبه کویتی در تهران، پیام میانجیگرانه منتقل میکند، دفتر مرکز فرماندهی منطقهای ناتو در کویت براساس مصوبات ناتو در استانبول، تأسیس میشود تا حلقه زیرساختهای نظامی انگلیسی و آمریکایی (دریایی و هوایی) را کامل کرده و ترامپ نیز در فوریترین اقدام خود، مهمترین تجهیزات الکترونیک، رهگیر رادار و تجسس را به عربستان میفروشد.
آمریکاییها و انگلیسیها به خوبی میدانند که در هر ماجراجویی حسابشده و یا حساب نشده با ایران، باید شرکای بیرمق در پادشاهیهای حاشیه جنوبی را در امان نگهدارند و لذا پیام مقام کویتی در تهران، قبل از اینکه با هدف کاهش تنش این پادشاهیها با ایران باشد، به دنبال افزایش ضریب ایمنی آنها در هرگونه شرایط غیر عادی آمریکا و انگلیس با ایران است.
میتوان از مواضع ترامپ که «راهبرد مهار ایران» را به موازات محدودسازی دریایی ایران و جلوگیری از احاطه ایران بر محیط دریایی و آبراهی خلیج فارس، دریای عمان و ... دنبال میکند، اینگون گمانه زنی کرد که آمریکای ترامپ، حفظ و تسلط کامل بر خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان را برای جلوگیری از تکرار حذف از عراق و سوریه قرار داده است و این پازل از اقدامات آمریکایی، غربی و ناتو، رویکرد تنش در دوره ترامپ در حوزه خلیج و تنگه هرمز را برجسته میکند.
ضلع سوم از لایههای پنهان به فلسطین و رژیم صهیونیستی مرتبط است که ترامپ شمشیر را از او بسته است و راهبرد، حمایت مطلق از اسرائیل در تمامی عرصهها و ناتوانسازی حکومت خودگران و فلسطینیها و «پروژه سازش اجباری» را در دستور کار قرار داده است.
ما به ازاء حفظ حکومتهای عربی مرتجع و بویژه در حاشیه جنوبی خلیج فارس این است که پروژه سازش را نه با طرح سوری، بلکه با نگاه نتانیاهو به دست آنها نهایی کنند. سرگردانی اردنیها و حکومت خودگردان از هماکنون واضح است و دست به دامان روسیه شدهاند و روسیه نیز برای بازیابی جایگاه جهانی خود به شدت از آن استقبال میکند. دستورات جدید ترامپ برای قطع کمک ناچیز به حکومت خودگردان فلسطین و یا کاهش 40 درصدی کمک به بودجه سازمان ملل و مربوط کردن آن به هرگونه رویکرد ضد اسرائیلی و یا حمایت و پذیرش مطالبات فلسطینی، در همین راستا است تا مکانیزمهای منطقهای و بینالمللی را برای دیدگاه خود فراهم کنند.
نکته مهم این است که ترامپ با این رویکرد در کنار وادار کردن حکومتهای مرتجع و همپیمان در سازش فلسطینی، به سرعت فروپاشی آنها خواهد افزود و بر بنبستهای اخوانی که در رویای بر باد رفته و سراب همکاری با وهابیهای تکفیری و یا کشورهای عربی مرتجع دست به ماجراجویی زدند، خواهد افزود.
جریانهای اخوانی بر سر دو راهی بزرگ و تاریخی خواهند بود، چرا که از نگاه ترامپ، جریان اخوان نیز تروریست است و لذا باید یا تسلیم شوند و یا به محور مقاومت بازگردند تا نابود نشوند. برای ترکیه بجز این نگرانی، دغدغه تغییر وضعیت ناتو هم مطرح است و باید یا در مقابل ترامپ گردش کند و یا به محور و ائتلاف مقابل و همپیمانی با روسیه و چین فکر کند. این ضلع سوم از لایههای پنهان تحولات منطقهای نیز همانند دو ضلع قبلی، شرایط جدیدی در منطقه تولید خواهد کرد. محور اصلی هر سه ضلع یاد شده، ایران است که در پیچ سرنوشتساز تاریخی قرار دارد و باید از ان پیروز خارج شود، همانگونه که در پانزده سال گذشته در محیط منطقهای، از چالشها و تهدیدات، بهترین فرصتها را ساخته و در جایگاه قدرتمند امروز قرار دارد.