سیانور ارتباطی با فیلم و نیز سریال موفق قبلی بهروز شعیبی ندارد و نه‌تنها از نظر نوع داستان و تصویرسازی دغدغه‌های کارگردان که حتی از نظر سلیقه بصری نیز در جایی کاملا متفاوت از دهلیز و حتی پرده‌نشین ایستاده.

به گزارش مشرق، چندی پیش درباره فیلم‌های بارکد و ایستاده در غبار، به جای گفت‌وگوی معمولی با کارگردان، قالب نقد- مصاحبه را برگزیدیم. با این رویکرد که نکات اجماع منتقدان درباره فیلم را آورده و در ادامه پاسخ‌های کارگردان فیلم را به چاپ رساندیم. درباره سیانور نیز که فیلم پرحرف و حدیثی بوده، این قالب کارساز به‌نظر می‌رسد...


سیانور ارتباطی با فیلم و نیز سریال موفق قبلی بهروز شعیبی ندارد و نه‌تنها از نظر نوع داستان و تصویرسازی دغدغه‌های کارگردان که حتی از نظر سلیقه بصری نیز در جایی کاملا متفاوت از دهلیز و حتی پرده‌نشین ایستاده. منتقدان زیادی اعتقاد دارند باوجود این‌که این روزها دیگر حنای تئوری مولف رنگی ندارد، اما به هرحال نخ تسبیحی که آثار یک سینماگر را به هم بدوزد، چیزی است که نبودنش در فیلم‌های یک کارگردان علاوه بر این‌که می‌تواند به معنای تجربه‌اندوزی در انواع ژانرها باشد؛ معنای ضمنی سردرگمی و سرگردانی او را نیز می‌تواند بدهد...
بعد از دهلیز، دو راه متفاوت پیش روی‌ام بود. یکی این‌که همان راه را که یکبار جواب داده، رفته و به‌عنوان یک فیلمساز اجتماعی کارم را ادامه دهم. راه دوم نیز این بود که دغدغه‌های فکری‌ام در قالب‌های مختلف را پی بگیرم. واقعیت این است که تصمیم گرفتم خودم را به فضایی محدود نکنم که در آینده ممکن بود تبلیغات خیلی خوبی برایم بیاورد و مرا صاحب یک سینمای خاص کند.

هرچند این پرهیز ممکن است به این قیمت تمام شود که هیچ‌وقت صاحب سبک یا سینمای خاصی قلمداد نشوم که البته خیلی هم به چنین مسائلی علاقه‌مند نیستم. تجربیات گوناگون و دنبال کردن سینما با همان علاقه روز اول کارم را بیشتر دوست دارم و ترجیح می‌دهم؛ نه دغدغه‌هایی که بعدا با بحث تبلیغاتی سینما به وجود می‌آیند. باید بگویم که در دوره‌های مختلف، فضای اجتماع و حال خود آدم اقتضائاتی دارد که به اقتضای هر دوره، آدم دوست دارد در آن فضا قرار گیرد یا نه. خیلی هم قایل به این نیستم که بخواهم همیشه اجتماعی کار کنم و به یک جنس سینما بپردازم.


  سیانور از جهاتی فیلم عجیبی است. در عین این‌که می‌توان آن را جزو معدود فیلم‌های سینمای ایران نامید که عشق به سینما و ژانرهایی چون پلیسی- گنگستری در پلان‌به‌پلان آن موج می‌زند؛ اما در عین حال داستان فیلم درباره شکل‌گیری و تجزیه یک گروهک بدنام، شائبه سفارشی بودن آن را به ذهن آورده و آن عشق خودانگیخته به سینما و ژانرهای آشنایش را زیر سوال می‌برد...


باید به اصل سینما بازگردیم و نگذاریم گونه‌های مختلف منقرض شوند. اگر فیلم‌های تاریخی ساخته می‌شود، فقط فیلم‌های سفارشی نباشند؛ بگذاریم دیدگاه سینماگران، اقتباس و استنباط‌شان از قضایا هم وارد سینمای‌مان شود. دغدغه من در سیانور این بود که بخشی از تاریخ مغفول واقع ‌شده، درحالی که بخش‌هایی از تاریخ همواره تکرار می‌شود، حس کردم بهتر است درباره ادواری که می‌شود از دور آنها را دید و صحبت کرد، فیلم بسازم. امروز بسیاری حتی دلیل نامگذاری دانشگاه شریف را نمی‌دانند...


  یکی از مهم‌ترین محاسن سیانور این است که فیلم در عین پایبندی به ظاهر و قواعد ژانر؛ در عین روایت تا حدی منصفانه و مبتنی بر روند واقعی حوادث و در عین رعایت جزییاتی درباره افکار و سبک زندگی گروهی از آرمانگرایان دهه آخر رژیم سابق با خط روایی عاشقانه‌اش برای سینمادوستان عام نیز ایجاد جذابیت کرده...


سیانور یک فیلم پلیسی عاشقانه است که به اتفاقات سیاسی‌ سال ٥٤ می‌پردازد. این فیلم بیانگر مقطع ملتهبی از تاریخ است که خیلی از مردم ازش خبر ندارند یا سال‌هاست که بهش فکر نمی‌کنند؛ درحالی که بخش مهمی از تاریخ ما برای اندیشیدن است. درباره فضای پرالتهاب سیاسی حاکم  بر آن سال‌ها ناگفته‌های زیادی وجود دارد که کوشیدیم آن را بدون قضاوت و پیش‌داوری روایت کنیم. فراموش نکنیم تاریخ و سیاست اغلب بهم تنه می‌زنند. معمولا فیلم‌های تاریخی به یک بخش سیاسی از تاریخ می‌پردازند. درباره قصه عاشقانه نیز باید بگویم که نمی‌دانم ژانری به‌عنوان ژانر عاشقانه به‌صورت مستقل وجود دارد یا نه؛ ولی فکر می‌کنم تلفیق همگون و درستی است. شما اگر فیلم پلیسی هم بسازید می‌توانید در دلش قصه عاشقانه‌تان را تعریف کنید؛ در فیلم اجتماعی هم؛ در انواع دیگر نیز همین‌طور...


  سیانور برخلاف فیلم‌های سخیف که با حذف هر عنصر خلاقه‌ای فقط رضایت تماشاگر کم‌سواد عام را درنظر می‌گیرند؛ برخلاف فیلم‌هایی که تنها رضایت منتقدان و فستیوال‌ها را مدنظر قرار می‌دهند و برخلاف فیلم‌های سفارشی سطحی که برای به‌دست‌آوردن دل سفارش‌دهنده فیلم را پر از شعار می‌کنند؛ اولویت را بر داستان‌گویی بنا می‌کند، بدون آن‌که به تماشاگر، فستیوال‌ها، منتقدان یا سفارش‌دهندگانش باج دهد...
من برای مردم فیلم می‌سازم؛ نه برای گیشه یا هر هدف دیگری؛ درباره موضوعی که درگیرم نکند، نمی‌توانم فیلم بسازم. قواعد جشنواره را هم بلد نیستم.

بیش از فروش، دیده‌شدن فیلم برایم مهم است؛ یعنی زمان اکران، فیلم دیده شود، نه این‌که فقط براساس موج ایجادشده مبلغ زیادی بفروشد. الان مردم خیلی از فیلم‌های پرفروش دوسال پیش را به‌یاد ندارند، ولی فیلم‌هایی مثل زیر نور ماه که شاید ندانیم چقدر فروش داشتند، در خاطر مردم هستند. من هم می‌توانم فیلم‌هایی بسازم که همه دوست‌شان داشته باشند. فیلمی که موفق شدنش مهم باشد، نه بودنش در کلیت فیلم‌ها و دغدغه‌های‌مان. مثل فیلم‌هایی که همیشه با یک نگاه ساخته می‌شوند و آن نگاه می‌تواند حضور‌داشتن و دیده‌شدن در جشنواره یا فروش یا... باشد. اینها همیشه حاوی دغدغه فیلمساز نیست و براساس فضای موجود ساخته می‌شود.


  سیانور داستانی دارد که جان می‌دهد برای ایجاد جاروجنجال و درگیری و به قولی فحش خورش ملس است. در سینمایی که فیلمسازانش آسه می‌روند و آسه می‌آیند، مبادا که گربه شاخ‌شان بزند، این‌که کارگردانی فیلمی درباره تاریخ پرمناقشه شکل‌گیری و سپس انشقاق منافقین می‌سازد، یعنی که سر کارگردان درد می‌کند. به عبارت بهتر شعیبی آگاهانه به دل آتش زده و می‌دانسته با ساختن چنین فیلمی دارد خطر می‌کند. می‌دانسته در آخر راه تنها اوست که مورد حمله قرار خواهد گرفت؛ هم از طرف روشنفکران و هم از سوی برادران دلواپس ارزش‌ها...
به این‌که پرداختن به این موضوع جسورانه یا خطرناک است فکر نمی‌کردم، زیرا قبل از این‌که بخواهیم دهه 50را به جایی منتسب کنیم، بخشی از تاریخ واقعی انقلاب را روایت می‌کنیم. تاریخ واقعی انقلاب هم محدود به اختلافات و درگیری شاه و سیاستمداران نبوده، بلکه بخش اجتماعی مهمی داشته که آن بخش اجتماعی در گروه‌های سیاسی، گروه‌های چریکی، جوانان دانشجو و حتی کارمندان ادارات گسترده می‌شده که بسیار ملتهب بوده و هیچ‌وقت به چنین بخش‌هایی نپرداخته‌ایم.


  سیانور باوجود این‌که فیلم دشواری بوده و نیز با موفقیت از این همه دشواری و چالش‌های فراوان فنی، تکنیکی و حتی عقیدتی- سیاسی بیرون آمده، در جدول فروش نتوانسته چندان موفق جلوه کند. گویی هنوز ذائقه تماشاگر ایرانی به داستان‌های جدی تاریخی عادت نکرده و نتیجه این ناسازگاری با مزاج تماشاگر عادت کرده به سهل‌الوصول‌های همیشگی سینمای ایران این شده که سیانور توانست کمتر از یک‌میلیارد بفروشد و این برای فیلمی که با صرف وقت و هزینه فراوان توانسته به خوبی یک مقطع مهم از تاریخ معاصر این مرزوبوم را بازسازی کند، فاجعه است. طعنه‌آمیز این است ‌که منتقدان نیز باوجود این‌که به ارزش‌های فیلم اذعان دارند، اما در حدی که سزاوار فیلمی چنین بوده به آن نپرداختند...
سیانور با علم به این‌که عده‌ای دوستش نخواهند داشت ساخته شد. در سیانور قصه‌ای تعریف می‌کنیم که شخصیت‌های اصلی‌اش چریک هستند و روابط بین آدم‌ها بیشتر کشمکش ایدئولوژیک است تا کشمکش عاطفی. چون این‌گونه فیلم‌ها در سینمای ما یا ساخته نمی‌شود یا سفارشی می‌شود، می‌خواستیم به بعد عاطفی و روابط انسانی بپردازیم. اما بیشتر از یک حدی نمی‌توانستیم برون‌ریزی عواطف داشته باشیم ولی می‌توانستیم به روابط انسانی و وابستگی‌های عاطفی و خانوادگی‌شان بپردازیم.


باوجود روایت مدرن و غیرخطی سیانور، ساختار کلاسیک و پلان‌بندی فاخر فیلم نه‌تنها باعث دوگانگی در فیلم نشده که اتفاقا نقش مهمی در شکل‌گیری فضای تاریخی اثر داشته است. این را اگر در کنار جزیی‌نگری حیرت‌انگیز فیلم در طراحی صحنه، لباس و حتی روابط قرار دهیم، روشن می‌شود دلیل موفقیت فیلم در کشاندن تماشاگر به ژرفای سیانور چیست...


ما فیلم را کلاسیک تعریف کردیم. سعی کردیم در شرایط حال حاضر که دیگر مثلا سه‌پایه و نورپردازی سینمایی و... متداول نیست، به ساده‌ترین و کلاسیک‌ترین شکل فیلم را روایت کنیم؛ تا اگر سال‌ها بعد فیلم دیده شد، تعریفی از‌ سال 54 داشته باشد، نه تعریف از‌ سال ساخته شدنش. همچنین به هیچ‌وجه سراغ تروکاژ کامپیوتری نرفتیم؛ یعنی من، علیرضا برازنده، آیدین ظریف و سیدمحمود رضوی تصمیم گرفتیم به تروکاژ کامپیوتری و حذفیاتی که بعدا در زمان مونتاژ انجام می‌شود، اصلا فکر نکنیم و فقط به اتفاقات سر صحنه فکر کنیم. همین موضوع خیلی کمک می‌کرد که وارد فضا شویم. آیدین ظریف که در ظرایف نقش بسیار پررنگی داشت، به تمام جزییات توجه کرده بود. او حتی به جدول‌های کنار خیابان هم دقت داشت و تحقیق کرده بود که در آن زمان چه رنگی بوده.


  کاراکترهای اصلی سیانور دست کارگردان را در روایت بی‌قضاوت می‌بندند. اینان در زمان وقوع داستان از زندگی و جوانی‌شان گذشته و مبارزه‌ای بی‌امان با رژیم سابق داشتند. اما فراموش نباید کرد که کارگردان و تماشاگر واقعیات بعدی را نمی‌توانند از ذهن بیرون کنند. این‌که جوانان آرمانخواه فیلم چگونه رفته‌رفته تبدیل به سازمانی تروریستی با رویکردی غریب شدند؛ چگونه اسلحه روی خلقی کشیدند که زمانی داعیه هواداری‌شان را داشتند و چگونه به آغوش دشمن این سرزمین غلطیدند...


قضاوت‌های مختلفی وجود دارد و هرکس با توجه به نگاهی که دارد به این افراد نگاه می‌کند؛ از این‌رو مجبور بودیم در یک فضای بینابینی و بدون هیچ‌گونه قضاوت فیلم را روایت کنیم. ٤١‌سال از آن دوران می‌گذرد و در این مدت مسائل زیادی درحال حل شدن هستند. ما در فیلم درباره برهه‌ای از تاریخ صحبت کردیم که افراد در معرض انتخاب‌های زیادی بودند و همچنین مسائل سیاسی و اجتماعی نیز بر دوش آنها سنگینی می‌کرد، با این حال ما با ظرفی به نام سینما و مظروفی به بزرگی تاریخ روبه‌رو هستیم که به خاطر کوچک‌بودن ظرف تصمیم گرفتیم چنین روایتی را داشته باشیم. شخصیت‌هایی مانند شریف واقفی و صمدی در تاریخ شخصیت‌های مشخصی هستند. ما در این فیلم هیچ شخصیتی را ساکت نگه نداشتیم...

منبع: شهروند


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس