به گزارش مشرق، روزنامه نگار عراقی با انتشار مقاله ای در تارنمای روسیا الیوم پشت پرده عجیب آخرین مصاحبه خود با معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی را فاش کرد.
این مصاحبه چند روز قبل از دخالت نظامی ناتو در لیبی در ماه مارس 2011 در چادر انجام شد.
مسافر گفت: دیدار در خیمه ای برگزار شد که اثاثیه غبار گرفته به عنوان یک نمونه عینی از رژیم بدوی حاکم بر لیبی حکایت می کرد. رژیمی که خود با یک موهبت آسمانی و برگزیده بر ملتی دانست که همچون گوسفند هستند و او چوپان آنها است که با کمترین مجازات می توانست گوسفندان بی نظم را به راه راست بازگرداند.
روزنامه نگار عراقی افزود: من درخواست دیدار با سرهنگ کردم و در یک اقدام بی سابقه در یک صفحه کامل مشخصات و نام زادگاه و محل تحصیلی در دانشگاه بغداد و دانشگاه مسکو و نام خانوادگی و لقب خود را نوشتم. من تا کنون به چنین کاری عادت نداشتم اما بنابر درخواست مسوول رسانه های خارجی لیبی این کار را انجام دادم و آنها هر سه روز یک بار به ما تاکید می کردند که دیدار به زودی انجام می گیرد اما در روز چهارم با عذرخواهی از ما می خواستند تا درخواست جدیدی با مشخصات کامل خود بنویسم و می گفتند: اوضاع کشور به هم ریخته است و درخواست شما گم شده است!".
بدین ترتیب بارها درخواست خود را ارائه دادم که شمار آنها را به یاد نمی آورم تا آنکه به من اطمینان خاطر داده شد که دیدار انجام خواهد گرفت اما قبل از آن باید محورهای گفت وگو را مشخص کنم. اما این موضوع به درازا کشید و تصمیم گرفتم تا به مسکو بازگردم زیرا بیش از این نمی توانستم صبر کنم و بیش از یک ماه در طرابلس بمانم و به همین دلیل با مدیر شبکه در مسکو تماس گرفتم و از وی خواستم تا زمینه بازگشت را فراهم کند اما در کمتر از یک ساعت پس از این تماس به ما گفته شد که آماده باشید زیرا به زودی رهسپار باب العزیزیه مقر قذافی خواهیم شد.
من در منطقه العزیزیه ویرانه های قدیمی را به همراه ویرانه های جدید به جا مانده از بمباران ها مشاهده کردم که به دستور قذافی دست نخورده باقی مانده بودند تا به عنوان یک نمونه عینی از وحشی گری های یانکی ها خودنمایی کنند.
المسافر گفت: بازرسی ساده ای از ما انجام گرفت و فقط در مورد دوربین ها اطمینان خاطر حاصل کردند و در یک اقدام غیرمنتظره و شگفت انگیز به ما اجازه دادند تا تلفن های همراه را با خود ببریم. ما در نزد چادر منتظر ماندیم و نگهبانان نیز با ما منتظر ماندند و به ظاهر هیچ سلاحی حمل نمی کردند.
ناگهان به دنبال آن نگهبانان صندلی های چوبی پوشیده شده با پارچه های قرمز را از چادر بیرون بردند و به جای آنها صندلی های سفید رنگ پلاستیکی گذاشتند. صندلی در نظر گرفته شده برای من در روبروی معمر قذافی خاک گرفته بود. من از دستیار فیلمبردار خواستم تا آن را پاک کند. یکی از نگهبانان متوجه این حرکت من شد و به سرعت صندلی گرد و خاک گرفته سرهنگ را نیز تمیز کرد.
خبرنگار عراقی افزود: سرهنگ از راه رسید و به گرمی با ما دست داد و یک مترجم نیز او را همراهی می کرد. مترجم قبل از وارد شدن به چادر از من سوال کرد که آیا نیاز به ترجمه انگلیسی دارید؟ من با تعجب گفتم : نه . اما در پایان مصاحبه شگفتی من دو چندان شد زیرا سرهنگ با لهجه نامفهوم و غلیظ خود به من گفت: " تو به زبان عربی به شیوایی سخن می گویی." من در پاسخ گفتم : " طبیعی است زیرا من یک عرب فرزند یک عرب و از یک مادر عرب به دنیا آمده ام."
سلام المسافر گفت: من در پایان دریافتم که دفتر ریاست جمهوری لیبی سرهنگ را در جریان اسامی تیم ما و یا مشخصاتم قرار نداده است و یقین حاصل کردم که سرهنگ عملا حکومت نمی کند و کشور را اداره نمی کند و لیبی یک کشور بدون نهادهای دولتی است و در واقع کشور "چادر" است.