حسینیه مشرق- یکی از مهمترین ریشههای فرهنگی قیام اباعبدالله (ع) بحث «اجتهاد در برابر نص» است. در اینجا مقصود از اجتهاد، مفهوم خاص آن است، یعنی شخصی حکمی شرعی را تنها با فکر و رأی خویش، بدون توجه به نصوح دینی مخالف آن، استنباط کند.
تاریخچه و ریشه اجتهاد در برابر نص، به دوران پیامبر اکرم(ص) میرسد که برخی صحابه با نادیده گرفتن فرمانهای ایشان، در برابر اوامر آن حضرت اجتهاد میکردند در حالیکه خداوند فرمود: «و آنچه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید و از آنچه نهی کرده، خودداری کنید» چرا که پیامبر هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، بلکه آنچه میگوید وحی الهی است.
پس از رحلت رسول خدا(ص) عمر بن خطاب، به طور جدی اجتهاد در برابر نص را به کار بست. او براساس مصالح مورد نظر خویش، در برابر نصوص مسلم، اجتهاد میکرد، چنانچه متعه حج و متعه زنان را که رسول خدا(ص) حلال معرفی کرده بود، نامشروع اعلام کرد و حلیت آنها را در زمان پیامبر (ص) از باب ضرورت قلمداد کرد.
بدعتهای عمر تبدیل به سنت رسمی و رایج در جامعه شد و هر کس به سنت رسول خدا(ص) عمل میکرد مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
احمد امین مصری در مقایسه سیاست پیروز عمر و معاویه با سیاست امام علی(ع) راز این پیروزی را در این مطلب میداند که آن دو خود را در برابر نصوح دینی آزاد میدانستند درحالیکه علی(ع) به نصوح دینی پایبند بود. شیوه عمر و همفکران او در عمل به احکام فقهی و سیاسی به گونه دلخواه موجب رواج قیاس شد و شریعت محمدی را دچار استحاله کرد.
اصحاب قیاس، شریعت جدیدی را ارائه کردند که با گسترش آن حلال به حرام تبدیل شد. عثمان در سال 29 قمری در صحرای منا، نماز خود را برخلاف سیره پیامبر(ص) و خلفای گذشته چهار رکعت خواند.
*منع کتابت و نقل حدیث
با وجود توصیه رسول خدا(ص) درباره حفظ گفتههای آن حضرت و انتقال آن به دیگران پس از سقیفه خلفا از کتابت و نقل حدیث جلوگیری کردند چنانکه ذهبی از دانشمندان اهل سنت میگوید:ابوبکر با این استدلال که قرآن را داریم با جمع آوری حدیث مخالفت کرد. عایشه میگوید: «پدرم با این توجیه که شاید حدیثی که نوشتهام اصل نداشته باشد، پانصد حدیث گردآوری شده مرا سوزاند».
پس از ابوبکر، عمر نیز با جدیت جلوی نقل و کتابت حدیث را گرفت. او به شهرها بخشنامه کرد که هر کس حدیثی نوشته است، باید آن را نابود کند. وی پس از جمعآوری بسیاری از احادیث، دستور داد آنها را بسوزانند. در زمینه سیاست منع نقل حدیث، بزرگان صحابه در مدینه حبس شده بودند و فقط افراد معینی اجازه نقل حدیث داشتند.
برخی معتقدند صاحبان قدرت میترسیدند که در صورت رواج نقل حدیث نصوص مربوط به خلافت که پیامبر(ص) آنها را اعلام کرده بود، به شهرهای مجاور و دور سرایت کند و بطلان خلافتشان برای مردم کشف شود و مردم بفهمند که این خلافت شرعی نبوده، بلکه غاصبانه بوده است.
جریان منع کتابت و نقل حدیث موجب شد پرده سنگینی از شک و تردید بر روی هزاران حدیثی که میگفتند نزد حافظان یا در میان کتابها محفوظ است، کشیده شود. با گذشت زمان محدودیتی که خلفا در نقل حدیث ایجاد کردند، زمینه را برای تحریف و جعل فراهم کرد و با تلاش صدها جاعل حدیث، هزاران حدیث جعل شد. از این روست که حدیث شناسان به کذب و ساختگی بودن دهها هزار حدیث حکم میکنند.
با روی کار آمدن بنی امیه، معاویه برای فریب مردم و ایجاد انحراف در اعتقاد آنها دست به اقدامات زیادی زد.
در نتیجه فرایند انحرافها، لغزشها و بدعتهایی که از سقیفه آغاز شده بود روز به روز گسترش یافت و موجب انحراف کلی جامعه از آموزههای اسلام و رواج فساد و فقر فرهنگی و دوری از ارزشها و اصالتها شد و این انحرافها در عصر امام حسین(ع) به او رسید.
در چنین فضایی امام میدید که برای مبارزه با آن همه انحراف، تمام راهها و راهحلها به بن بست رسیده است، تبلیغات در دل و جان مردم اغفال شده تأثیر ندارد. نامهها و هشدارها بی اثر است، کرسیهای وعظ و خطابه در اختیار آل ابوسفیان است و تنها راه باقی مانده قیام و مبارزه با آن نظام فاسد تا مرز شهادت است تا انحرافهای بنیادین برای همیشه محکوم و رسوا شده، ارزشهای اسلامی احیا شود.
از این رو حضرت تنها وسیله را برای بیدار کردن اجتماع آن روز، اعلام نامشروعی حکومت اموی و ایستادگی و قیام در برابر آن با همه خطرهایش دید. بدین گونه بود که فاجعه خونین کربلا رخ داد و فرزند پیامبر(ص) با بی رحمی تکان دهنده به شهادت رسید و خاندان او به اسارت گرفته شدند.
* مقتل جامع سیدالشهدا
تاریخچه و ریشه اجتهاد در برابر نص، به دوران پیامبر اکرم(ص) میرسد که برخی صحابه با نادیده گرفتن فرمانهای ایشان، در برابر اوامر آن حضرت اجتهاد میکردند در حالیکه خداوند فرمود: «و آنچه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید و از آنچه نهی کرده، خودداری کنید» چرا که پیامبر هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، بلکه آنچه میگوید وحی الهی است.
پس از رحلت رسول خدا(ص) عمر بن خطاب، به طور جدی اجتهاد در برابر نص را به کار بست. او براساس مصالح مورد نظر خویش، در برابر نصوص مسلم، اجتهاد میکرد، چنانچه متعه حج و متعه زنان را که رسول خدا(ص) حلال معرفی کرده بود، نامشروع اعلام کرد و حلیت آنها را در زمان پیامبر (ص) از باب ضرورت قلمداد کرد.
بدعتهای عمر تبدیل به سنت رسمی و رایج در جامعه شد و هر کس به سنت رسول خدا(ص) عمل میکرد مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
احمد امین مصری در مقایسه سیاست پیروز عمر و معاویه با سیاست امام علی(ع) راز این پیروزی را در این مطلب میداند که آن دو خود را در برابر نصوح دینی آزاد میدانستند درحالیکه علی(ع) به نصوح دینی پایبند بود. شیوه عمر و همفکران او در عمل به احکام فقهی و سیاسی به گونه دلخواه موجب رواج قیاس شد و شریعت محمدی را دچار استحاله کرد.
اصحاب قیاس، شریعت جدیدی را ارائه کردند که با گسترش آن حلال به حرام تبدیل شد. عثمان در سال 29 قمری در صحرای منا، نماز خود را برخلاف سیره پیامبر(ص) و خلفای گذشته چهار رکعت خواند.
*منع کتابت و نقل حدیث
با وجود توصیه رسول خدا(ص) درباره حفظ گفتههای آن حضرت و انتقال آن به دیگران پس از سقیفه خلفا از کتابت و نقل حدیث جلوگیری کردند چنانکه ذهبی از دانشمندان اهل سنت میگوید:ابوبکر با این استدلال که قرآن را داریم با جمع آوری حدیث مخالفت کرد. عایشه میگوید: «پدرم با این توجیه که شاید حدیثی که نوشتهام اصل نداشته باشد، پانصد حدیث گردآوری شده مرا سوزاند».
پس از ابوبکر، عمر نیز با جدیت جلوی نقل و کتابت حدیث را گرفت. او به شهرها بخشنامه کرد که هر کس حدیثی نوشته است، باید آن را نابود کند. وی پس از جمعآوری بسیاری از احادیث، دستور داد آنها را بسوزانند. در زمینه سیاست منع نقل حدیث، بزرگان صحابه در مدینه حبس شده بودند و فقط افراد معینی اجازه نقل حدیث داشتند.
برخی معتقدند صاحبان قدرت میترسیدند که در صورت رواج نقل حدیث نصوص مربوط به خلافت که پیامبر(ص) آنها را اعلام کرده بود، به شهرهای مجاور و دور سرایت کند و بطلان خلافتشان برای مردم کشف شود و مردم بفهمند که این خلافت شرعی نبوده، بلکه غاصبانه بوده است.
جریان منع کتابت و نقل حدیث موجب شد پرده سنگینی از شک و تردید بر روی هزاران حدیثی که میگفتند نزد حافظان یا در میان کتابها محفوظ است، کشیده شود. با گذشت زمان محدودیتی که خلفا در نقل حدیث ایجاد کردند، زمینه را برای تحریف و جعل فراهم کرد و با تلاش صدها جاعل حدیث، هزاران حدیث جعل شد. از این روست که حدیث شناسان به کذب و ساختگی بودن دهها هزار حدیث حکم میکنند.
با روی کار آمدن بنی امیه، معاویه برای فریب مردم و ایجاد انحراف در اعتقاد آنها دست به اقدامات زیادی زد.
در نتیجه فرایند انحرافها، لغزشها و بدعتهایی که از سقیفه آغاز شده بود روز به روز گسترش یافت و موجب انحراف کلی جامعه از آموزههای اسلام و رواج فساد و فقر فرهنگی و دوری از ارزشها و اصالتها شد و این انحرافها در عصر امام حسین(ع) به او رسید.
در چنین فضایی امام میدید که برای مبارزه با آن همه انحراف، تمام راهها و راهحلها به بن بست رسیده است، تبلیغات در دل و جان مردم اغفال شده تأثیر ندارد. نامهها و هشدارها بی اثر است، کرسیهای وعظ و خطابه در اختیار آل ابوسفیان است و تنها راه باقی مانده قیام و مبارزه با آن نظام فاسد تا مرز شهادت است تا انحرافهای بنیادین برای همیشه محکوم و رسوا شده، ارزشهای اسلامی احیا شود.
از این رو حضرت تنها وسیله را برای بیدار کردن اجتماع آن روز، اعلام نامشروعی حکومت اموی و ایستادگی و قیام در برابر آن با همه خطرهایش دید. بدین گونه بود که فاجعه خونین کربلا رخ داد و فرزند پیامبر(ص) با بی رحمی تکان دهنده به شهادت رسید و خاندان او به اسارت گرفته شدند.
* مقتل جامع سیدالشهدا