کد خبر 640292
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۳

چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، می‌‏درخشد؛ چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام به حساب می‏‌آمد، و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود. از سوی دیگر، شرکت او در سن ۷۵ سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریمِ ولایت از صحنه‏ های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او است.

پیر میدان‏ دار، حبیب بن مظاهر
حسینیه مشرق-نام اصلی او «حبیب بن مظاهر»[۱] است، بزرگ مردی از طایفه با شرافت و افتخارآفرین! «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام (ص) به دنیا آمد؛ دوران کودکی او همزمان با سال‌هایی بود که پیامبر(ص) در مکّه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می‌نمود، فیض دیدار پیامبر (ص)، توفیقی بود که حبیب را، از همان اوایل جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.

چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد؛ چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام به حساب می‌آمد، و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود از سوی دیگر، شرکت او در سن ۷۵ سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریمِ ولایت از صحنه‌ های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او می‌باشد.

بنابراین حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره‌ اش زیبا و جمال معنوی او به حدّ کمال رسیده بود. به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبان زد دیگران شده بود.

 
حبیب بن مظاهر مورد علاقه پیامبر اسلام (ص)

نقل شده که: پیغمبر خاتم (ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می‌کردند؛ ناگهان دیدند چند نفر از بچه‌  ها، با یکدیگر بازی می‌کنند. پیامبر اکرم (ص) جلو رفتند و نزدیک یکی از بچه‌ ها نشستند، و دست نوازش بر سر او کشیدند، سپس پیشانی او را بوسیدند. و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاندند! اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند. حضرت فرمودند : روزی دیدم، که این طفل با حسینم بازی می‌کرد، و در حین بازی، خاکِ زیر پای «حسین» را برمی‌داشت و به صورت و چشمهایش می‌مالید. پس؛ من هم او را دوست می‌دارم. چون او فرزند مرا دوست می‌دارد، و جبرئیل خبر داده: او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود.[۲]

در تقریرات، «مرحوم حاج شیخ جعفر تستری» احتمال داده که، آن طفل «حبیب بن مظاهر» بوده است.

 
علم حبیب

پس از وفات جانسوز رسول گرامی (ص) حبیب بن مظاهر با حضرت علی (ع) بیعت نمود، و در خط ولایت علی بن ابیطالب (ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) شنیده بود: «اَنَا مَدینَهُ العِلْم و عَلِیٌّ بابُها فَمَن اَرادَ المَدینَه فَلْیَأتِ الباب». یعنی «من شهر علمم و علی درِ آن شهر است، هر کس که علم می‌خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت علی (ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت[۳] و دانش‌های گران‌بها و فراوانی از حضرت علی (ع) آموخت. چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد.

او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحّر داشت تا آنجا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود.[۴] یکی از دانش‌های او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ.[۵]

 
شجاعت حبیب

«حبیب بن مظاهر» مردی شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طوری که در تمام جنگ‌هایی که در دوران حکومت حضرت علی (ع) رخ داد؛ حضوری فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان بعنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران امام (ع) بود.[۶]

در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد؛ و شروع به نصیحت و اندرز کرد. بلکه، آن خفتگان و اسیران هوای نفس را، بیدار کند. خلاصه، «حبیب» شخصی بود که تنها از خدا می‌ترسید و با تمام وجود و شجاعت بسیار، کمر همّت، به یاری و دفاع از حریم ولایت و امامت، بسته بود.

 
عبادت حبیب

حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوی و حدود الهی را رعایت می‌کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت.[۷]

به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد.[۸]

مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپری کرد.


زهد حبیب

او حلال و حرام الهی را رعایت می‌نمود. زندگی پاک و ساده‌ ای داشت. آن‌قدر به دنیا بی ‌رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد؛ نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا (ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (ص) را مظلومانه به قتل برسانند.»[۹]

به تحقیق می‌توان گفت: «حبیب بن‌ مظاهر» از جمله افرادی است که امیرالمؤمنین (ع) درباره آنان فرموده است:

«ارادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها»[۱۰] یعنی: دنیا به آنان روی می‌آورد ولی آنها به دنیا پشت کرده، و با بی‌ رغبتی و بی‌ اعتنایی از کنار آن می‌گذرند.

    ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می‌کردی.

چهره حبیب از آغاز نهضت حسینی تا شهادت

بعد از شهادت امام حسن (ع) شیعیان به امام حسین نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن‌ مریم خزاعی» ـ که از شیعیان مخلص بود ـ نوشته شد. این دعوتنامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبداللّه‌ بن‌ مسمع همدانی» و «عبداللّه‌ بن‌وال» به مکه ارسال شد؛ که «حبیب بن‌ مظاهر» یکی از امضاکنندگان این نامه بود.[۱۱]

حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. بنابراین می‌بینیم که حبیب، از همان اول فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع می‌کند، و همراه «مسلم بن‌ عوسجه» که به طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن‌ عقیل» از مردم بیعت می‌گرفتند؛ و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کردند.[۱۲]

حبیب بن‌ مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمّم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند؛ شب به راه می‌افتاد و روز استراحت می‌کرد تا در بند مأموران «ابن‌ زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین (ع) پیوست.[۱۳]

به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام در میدان عمل به نمایش می‌گذارد. همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین (ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از «بنی‌ اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد.[۱۴]

 

شهادت

او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می‌ طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه‌ شماری می‌کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.

بالاخره، نوبت جان‌فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه‌ ای جوان و شاداب داشت؛ با شمشیری برّان به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می‌گذراند. و این گونه رجز می‌خواند: «من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاوم‌تر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»[۱۵]

حبیب بن‌ مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.

تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن‌ مریم عقفانی» به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن‌ مریم» سر مطهرش را از تن جدا کرد.

شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام و خود امام بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب» در امام اثر گذاشته بود که فرمود:

«احتسب نفسی و حماه اصحابی»: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم.[۱۶] ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می‌کردی.

سرانجام «حبیب بن‌مظاهر اسدی» یار باوفای اباعبداللّه‌الحسین (ع) در سن ۷۵ سالگی، در تاریخ دهم محرم‌الحرام، سال ۶۱ هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.

خاتمه تاریخ، معلم انسان‌هاست، بنابراین نباید تنها به مطالعه تاریخ بماهو تاریخ اکتفا کرد، بلکه باید از مطالعه زندگی بزرگان درس گرفته و آن را به کار بست.

درسی که از تاریخ زندگی این صحابی و یار دلاور امام حسین (ع) می‌توان گرفت در چند سظر به طور خلاصه بیان می‌کنم:

چرا افرادی همانند «حبیب» تا آخرین قطره خون از حریم ولایت دفاع می‌کنند و تمام هستی خود را، در راه هدفشان، نثار می‌نمایند؟ علت این است که:

 افراد امثال حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل بیت (ع) بوده‌ اند، اراده آنها تنها زبانی نبود؛ بلکه سعی می‌کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش سیاسی، زندگی فردی و اجتماعی به گونه‌ ای رفتار نمایند که ائمه (ع) دستور داده‌ اند.[۱۷]



 پی نوشت:

[۱] تقی الدین الحسن بن علی بن داود

[۲] علامه مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۱۰ ، حاج محمد هاشم خراسانی ، منتخب التواریخ ، ص ۲۷۸

[۳] السید محن الامین ، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العتره النبویه ، ج ۱

[۴] امالی منتخبه ، ص ۴۹ .

[۵] امالی منتخبه ، ص ۴۹ .

[۶]  محمد بن طاهر سماوی ، ابصار العین فی انصار الحسین(علیه السلام)، ص ۵۶

[۷] السّید محن الامین ، اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۵۵۴ .

[۸] ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ، ص ۳۴

[۹] کشی، رجال.

[۱۰] سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه همام.

[۱۱] شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۳۵ ـ ۳۴.

[۱۲] السید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.

[۱۳] همان

[۱۴] محمد بن‌طاهر سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۵۷.

[۱۵] تاریخ طبری، ج ۷

[۱۶] السید محسن الامین، مجالس السنیه، ج ۱؛ تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۴۹.

[۱۷]  حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص ۴۳۰؛ حاج شیخ عباس قمی، ترجمع نفس المهوم، ص ۳۴۳
 
 
منبع: سایت کرب و بلا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس