به گزارش مشرق، حسين فدايي كه از ابتداي تاسيس جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي دبيركلي اين تشكل نوين اصولگرا را برعهده دارد، نماينده مردم تهران در مجلس هفتم و هشتم و نايب رئيس كميسيون اصل نود است. فدايي مدتي نيز عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادي بود. او كه در شهرري به دنيا آمده است، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي گروه توحيدي بدر را تاسيس. فدايي چندين بار به دليل شركت در مبارزات انقلابي از سوي ساواك دستگير و شكنجه شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در تاسيس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نقش كليدي ايفا كرد. فدايي در كنار مجتبي شاكري،علي عسگري و حسن اسلاميمهر، بخشي از جريان فقاهتي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بود. و از نماينده امام در سازمان يعني آيت ا.. راستي كاشاني حمايت مي كردند. شايد بتوان گروه بدر را سلف جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي دانست. شاخصترين چهره آن حسين فدايي است. خاستگاه آنها شهرري بود.
حسين فدايي درباره ديگر اعضاي اين گروه كه اوايل دهه 50 منسجم شده بود، ميگويد: «آقاي شهيد فاتحي، آقاي مداحي، آقاي اسلامي و آقاي عسگري هم بعدا آمدند و بعد آقاي هاشمي. هفت – هشت نفري بوديم و البته دوستاني داشتم كه با واسطه از آنها ارتباط ميگرفتم منتها در اصل قضيه همين عزيزان بودند. در جلسهاي كه داشتيم، به اين جمعبندي رسيديم كه حتما بايد با امام(ره) ارتباط برقرار كنيم تا به انحراف كشيده نشويم. قرار شد كه با چند نفر تماس بگيريم كه فكر ميكرديم آنها نمايندگي امام را دارند. تا با يكي از آنها بتوانيم ارتباط برقرار كنيم و مسائلمان را انعكاس بدهيم و نيازمان را برطرف كنيم. افراد مختلفي ليست شدند، كساني كه در آن زمان در دستور كار ما قرار گرفتند؛ شهيد مطهري، شهيد بهشتي، آقاي شيخعلي تهراني، آقاي رباني شيرازي، آقاي خزعلي و... › فدايي در دوره دفاع مقدس، مدتها در جبهههاي نبرد حضور داشت و مسئول ستاد فوريتهاي جنگ بود. اما يكي از ماندنيترين سوابق در كارنامه حسين فدايي، عضويت در شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب است؛ حضوري كه بعدها به عضويت او در شوراي پنج نفره شوراي هماهنگي در انتخابات رياستجمهوري نهم منجر شد. حسين فدايي در انتخابات مجلس هشتم نيز عضو شوراي 5+6 جبهه متحد اصولگرايان بود؛ انتخاباتي كه اصولگرايان نسبت به انتخابات 84 در آن موفقتر بودند. او اكنون به عضويت كميته 7+8 درآمده تا اينبار براي وحدت اصولگرايان در انتخابات مجلس نهم تلاش كند.
حسين فدايي در اين مصاحبه به سوالاتي كه شامل عملكرد جمعيت ايثارگران در انتخاباتهاي مختلف به ويژه انتخابات رياست جمهوري سال 84 ميشود، پاسخ گفته است. او در اين گفتوگو به صراحت اعلام كرده كه موضوع حذف راست سنتي از معادلات اصولگرايان اتهامي است كه ريشه در نيات اصلاح طلبان دارد. او البته به صراحت اعلام ميكند كه خيلي حرفها را مسكوت نگهداشته تا خللي به وحدت اصولگرايان وارد نشود.
* آقاي فدايي! اگر رفتارشناسي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي را از بدو تاسيس تاكنون مدنظر داشته باشيم و حضور در ائتلافها و موضعگيريها را بررسي كنيم، ميبينيم كه اين حزب در انتخابات رياستجمهوري نهم به آقاي قاليباف نزديك ميشود و بعد از آن به آقاي احمدينژاد متمايل ميشود و اين نسبت را در انتخابات مجلس هشتم و انتخابات رياستجمهوري دهم نيز حفظ ميكند و در آستانه انتخابات مجلس نهم و وقوع تحولات جديد در عرصه سياسي به نوعي با دولت دكتر احمدينژاد زاويه پيدا ميكند. اين قضيه كاملا در موضعگيريها و اظهارنظرهاي افراد منتسب به جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي مشهود است، اين خطمشي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ به بسياري از سوالات از جمله اين سوال مجرد از اقتضائات زمان و مكان نيست. ما بايد ببينيم در چه زمان و مكاني قرار داشتيم و دليل اتخاذ مواضع در آن زمان چه بود. اتفاقي در كشور افتاد؛ حداقل طي 16 سال مديريتي كه توسط كارگزاران و مشاركت در بدنه اجرايي كشور شكل گرفت و در حاشيه امني كه اين مديريت براي جريانات فكري مختلف ساختند، گفتماني در حال شكلگيري بود. سوال اول اينكه آيا اين مطلب را قبول داريد كه اساسا طي حداقل 16سال دوره مديريت كارگزاران و مشاركت در بدنه اجرايي كشور گفتماني در حال شكلگيري بود كه خودش را ميخواست به نظام تحميل كند و آن گفتمان با انقلاب اسلامي و گفتمان جمهوري اسلامي زاويه داشت؟ سوال دوم اين است كه جريان فكري مذكور فضايي را در محيط نخبگاني و روشنفكري و دانشجويي و دانشگاهي درست كرد تا بتواند خواسته و اراده خودش را تحميل كند و به گفتماني در حوزه مدني بدل شود كه آن گفتمان با گفتمان اصلي انقلاب زاويه داشت. اگر اين دو پيشفرض مورد قبول قرار گيرد حالا سوال ميشود كه نيروهاي انقلاب و وفاداران به نظام ميخواهند چه كنند؟
نظام سلطه موفقيت اين گفتمان(كارگزاران و مشاركت) را به نفع خودش ميدانست و مستقيم و غيرمستقيم كمك ميكرد تا اين گفتمان حاكم شود. اما ويژگيها و مختصات اين گفتمان چه بود كه ما اجمالا اسمش را ميگذاريم گفتماني كه متاثر از مباني ليبرال - دموكراسي غربي بود.
حسين فدايي درباره ديگر اعضاي اين گروه كه اوايل دهه 50 منسجم شده بود، ميگويد: «آقاي شهيد فاتحي، آقاي مداحي، آقاي اسلامي و آقاي عسگري هم بعدا آمدند و بعد آقاي هاشمي. هفت – هشت نفري بوديم و البته دوستاني داشتم كه با واسطه از آنها ارتباط ميگرفتم منتها در اصل قضيه همين عزيزان بودند. در جلسهاي كه داشتيم، به اين جمعبندي رسيديم كه حتما بايد با امام(ره) ارتباط برقرار كنيم تا به انحراف كشيده نشويم. قرار شد كه با چند نفر تماس بگيريم كه فكر ميكرديم آنها نمايندگي امام را دارند. تا با يكي از آنها بتوانيم ارتباط برقرار كنيم و مسائلمان را انعكاس بدهيم و نيازمان را برطرف كنيم. افراد مختلفي ليست شدند، كساني كه در آن زمان در دستور كار ما قرار گرفتند؛ شهيد مطهري، شهيد بهشتي، آقاي شيخعلي تهراني، آقاي رباني شيرازي، آقاي خزعلي و... › فدايي در دوره دفاع مقدس، مدتها در جبهههاي نبرد حضور داشت و مسئول ستاد فوريتهاي جنگ بود. اما يكي از ماندنيترين سوابق در كارنامه حسين فدايي، عضويت در شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب است؛ حضوري كه بعدها به عضويت او در شوراي پنج نفره شوراي هماهنگي در انتخابات رياستجمهوري نهم منجر شد. حسين فدايي در انتخابات مجلس هشتم نيز عضو شوراي 5+6 جبهه متحد اصولگرايان بود؛ انتخاباتي كه اصولگرايان نسبت به انتخابات 84 در آن موفقتر بودند. او اكنون به عضويت كميته 7+8 درآمده تا اينبار براي وحدت اصولگرايان در انتخابات مجلس نهم تلاش كند.
حسين فدايي در اين مصاحبه به سوالاتي كه شامل عملكرد جمعيت ايثارگران در انتخاباتهاي مختلف به ويژه انتخابات رياست جمهوري سال 84 ميشود، پاسخ گفته است. او در اين گفتوگو به صراحت اعلام كرده كه موضوع حذف راست سنتي از معادلات اصولگرايان اتهامي است كه ريشه در نيات اصلاح طلبان دارد. او البته به صراحت اعلام ميكند كه خيلي حرفها را مسكوت نگهداشته تا خللي به وحدت اصولگرايان وارد نشود.
* آقاي فدايي! اگر رفتارشناسي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي را از بدو تاسيس تاكنون مدنظر داشته باشيم و حضور در ائتلافها و موضعگيريها را بررسي كنيم، ميبينيم كه اين حزب در انتخابات رياستجمهوري نهم به آقاي قاليباف نزديك ميشود و بعد از آن به آقاي احمدينژاد متمايل ميشود و اين نسبت را در انتخابات مجلس هشتم و انتخابات رياستجمهوري دهم نيز حفظ ميكند و در آستانه انتخابات مجلس نهم و وقوع تحولات جديد در عرصه سياسي به نوعي با دولت دكتر احمدينژاد زاويه پيدا ميكند. اين قضيه كاملا در موضعگيريها و اظهارنظرهاي افراد منتسب به جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي مشهود است، اين خطمشي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ به بسياري از سوالات از جمله اين سوال مجرد از اقتضائات زمان و مكان نيست. ما بايد ببينيم در چه زمان و مكاني قرار داشتيم و دليل اتخاذ مواضع در آن زمان چه بود. اتفاقي در كشور افتاد؛ حداقل طي 16 سال مديريتي كه توسط كارگزاران و مشاركت در بدنه اجرايي كشور شكل گرفت و در حاشيه امني كه اين مديريت براي جريانات فكري مختلف ساختند، گفتماني در حال شكلگيري بود. سوال اول اينكه آيا اين مطلب را قبول داريد كه اساسا طي حداقل 16سال دوره مديريت كارگزاران و مشاركت در بدنه اجرايي كشور گفتماني در حال شكلگيري بود كه خودش را ميخواست به نظام تحميل كند و آن گفتمان با انقلاب اسلامي و گفتمان جمهوري اسلامي زاويه داشت؟ سوال دوم اين است كه جريان فكري مذكور فضايي را در محيط نخبگاني و روشنفكري و دانشجويي و دانشگاهي درست كرد تا بتواند خواسته و اراده خودش را تحميل كند و به گفتماني در حوزه مدني بدل شود كه آن گفتمان با گفتمان اصلي انقلاب زاويه داشت. اگر اين دو پيشفرض مورد قبول قرار گيرد حالا سوال ميشود كه نيروهاي انقلاب و وفاداران به نظام ميخواهند چه كنند؟
نظام سلطه موفقيت اين گفتمان(كارگزاران و مشاركت) را به نفع خودش ميدانست و مستقيم و غيرمستقيم كمك ميكرد تا اين گفتمان حاكم شود. اما ويژگيها و مختصات اين گفتمان چه بود كه ما اجمالا اسمش را ميگذاريم گفتماني كه متاثر از مباني ليبرال - دموكراسي غربي بود.
اين گفتمان، مختصات و شاخصهاي انقلاب اسلامي را برنميتافت و براي بيمحتوا ساختن شاخصهاي انقلاب اسلامي تلاش ميكرد با انديشه و فكر امام و رهبري و ارزشها و شهدا زاويه داشته باشد. براي آنكه بتواند مقبوليت اجتماعي پيدا كند ابتدا زاويه خودش را آشكار نكرد بلكه به اسم امام، ارزشها و شهدا روي كار آمد و سعي كرد براي حاكميت خودش از پشتوانههاي انقلاب اسلامي استفاده كند. يعني با تزوير، نيرنگ و ريا آمدند و اقدامات مفصلي هم همچون حادثهاي مثل 18 تير سال 78 را در كشور صورت دادند. حالا نيروهاي وفادار به انقلاب چه كار بايد ميكردند؟ ابتدا بايد يك تحليل مشتركي از فضاي بينالملل و داخلي، آسيبشناسي نسبت به عملكرد گذشته و در نهايت ايجاد يك تفاهم روي رفتار مشترك براي آينده انجام ميدادند. اين دغدغهاي بود كه ما داشتيم و در اين مسير هم گام برداشتيم.
* اين مسير تا انتخابات رياستجمهوري نهم است؛ اينجا نيروهاي انقلاب احساس نگراني ميكنند از گفتماني كه در حال اجرا بود و ريشه دوانده بود با همه آن شاخصههايي كه شما ميگوييد. شورايي تشكيل ميشود تا از ميان پنج كانديداي اصولگرا يكي را برگزيند، در حاليكه هر كدام از آن پنج نفر( لاريجاني، رضايي، قاليباف، توكلي و احمدينژاد) گفتمانهاي خاص خودشان را داشتند، چرا ايثارگران از بين اين پنج گفتمان،آقاي قاليباف را انتخاب كرد؟
ما قائل نيستيم كه اين دوستان، گفتماني مستقل از گفتمان انقلاب اسلامي داشتند. تمام تلاش آنها اين بود كه گفتمان انقلاب اسلامي احيا شود و اين را فصل مشترك باور ميان همه اينها ميدانستيم، يعني اينطور نبود كه لاريجاني، توكلي، احمدينژاد، رضايي و قاليباف هر يك گفتمان مستقلي از گفتمان انقلاب اسلامي داشته باشند.
* اين مسير تا انتخابات رياستجمهوري نهم است؛ اينجا نيروهاي انقلاب احساس نگراني ميكنند از گفتماني كه در حال اجرا بود و ريشه دوانده بود با همه آن شاخصههايي كه شما ميگوييد. شورايي تشكيل ميشود تا از ميان پنج كانديداي اصولگرا يكي را برگزيند، در حاليكه هر كدام از آن پنج نفر( لاريجاني، رضايي، قاليباف، توكلي و احمدينژاد) گفتمانهاي خاص خودشان را داشتند، چرا ايثارگران از بين اين پنج گفتمان،آقاي قاليباف را انتخاب كرد؟
ما قائل نيستيم كه اين دوستان، گفتماني مستقل از گفتمان انقلاب اسلامي داشتند. تمام تلاش آنها اين بود كه گفتمان انقلاب اسلامي احيا شود و اين را فصل مشترك باور ميان همه اينها ميدانستيم، يعني اينطور نبود كه لاريجاني، توكلي، احمدينژاد، رضايي و قاليباف هر يك گفتمان مستقلي از گفتمان انقلاب اسلامي داشته باشند.
ميخواستيم ظرفيتهاي نيروهاي انقلاب را براي پاسداري از گفتمان انقلاب اسلامي تجميع كنيم. براي تبيين، تشويق و تبليغ و توسعه انقلاب اسلامي تا بازدارنده شود نسبت به آن گفتماني كه تلاش ميكرد مسير انقلاب اسلامي را به انحراف بكشاند و بنابراين ما قائل بر اينكه اين افراد گفتمان مستقلي داشتند نبوديم و ثانيا همه آنها پذيرا بودند كه بايد اين تلاش صورت بگيرد. يعني باور داشتند كه همه ظرفيتها بايد روي هم ريخته شود تا بتوان جلوي انحراف را گرفت.
* آقاي فدايي! به هر حال هر كدام از اين افراد جداي اصول مشتركي كه به آن به عنوان اصولگرا اعتقاد داشتند، شعارها و گفتماني مخصوص به خود داشتند. شما اين مساله را قبول نداريد؟
در آن زمان ما براي اينها فصل تمايزي قائل نبوديم و اصلا مساله ما اين نبود. مساله اصلي اين بود كه گفتمان انقلاب اسلامي شكل بگيرد، تبيين، تبليغ و گسترده شود تا ابعاد و اشكال اساسي گفتمان دوم خرداد و توسعه سياسي و پيش از اينها گفتمان توسعه اقتصادي تبيين شود. اين نقطه مشترك باور همه افراد بود. ما روي فصل "تمايز" افراد كار نكرديم بلكه روي فصل "مشترك" افراد كار كرديم يعني بنا برآن بود كه نقطهاي كه همه باور و اعتقاد داريم پرورش يابد و تبليغ شود.
ما ظرفيتي را فراهم كرديم كه سبدي از سلايق مختلف بين اصولگرايان باشد تا مردم و مخاطبان احساس كنند نمايندهاي در اين سبد دارند. همه احساس كنند سليقهشان در اين سبد راي وجود دارد و اين را براي انقلاب مفيد و ضروري ميدانستيم و اين نوع نگاه را نقطه قوت انقلاب اسلامي ميدانيم چون ميشود روي فصل مشترك ظرفيتهاي مختلف تكيه كرد و اتحادي را سامان داد.
اما اينكه چطور جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در انتخابات رياستجمهوري نهم به آقاي قاليباف رسيد و چرا از احمدينژاد كه جزو شوراي مركزي خودش بود حمايت نكرد نيز يك نكته قابل بررسي است.
* آقاي فدايي! به هر حال هر كدام از اين افراد جداي اصول مشتركي كه به آن به عنوان اصولگرا اعتقاد داشتند، شعارها و گفتماني مخصوص به خود داشتند. شما اين مساله را قبول نداريد؟
در آن زمان ما براي اينها فصل تمايزي قائل نبوديم و اصلا مساله ما اين نبود. مساله اصلي اين بود كه گفتمان انقلاب اسلامي شكل بگيرد، تبيين، تبليغ و گسترده شود تا ابعاد و اشكال اساسي گفتمان دوم خرداد و توسعه سياسي و پيش از اينها گفتمان توسعه اقتصادي تبيين شود. اين نقطه مشترك باور همه افراد بود. ما روي فصل "تمايز" افراد كار نكرديم بلكه روي فصل "مشترك" افراد كار كرديم يعني بنا برآن بود كه نقطهاي كه همه باور و اعتقاد داريم پرورش يابد و تبليغ شود.
ما ظرفيتي را فراهم كرديم كه سبدي از سلايق مختلف بين اصولگرايان باشد تا مردم و مخاطبان احساس كنند نمايندهاي در اين سبد دارند. همه احساس كنند سليقهشان در اين سبد راي وجود دارد و اين را براي انقلاب مفيد و ضروري ميدانستيم و اين نوع نگاه را نقطه قوت انقلاب اسلامي ميدانيم چون ميشود روي فصل مشترك ظرفيتهاي مختلف تكيه كرد و اتحادي را سامان داد.
اما اينكه چطور جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در انتخابات رياستجمهوري نهم به آقاي قاليباف رسيد و چرا از احمدينژاد كه جزو شوراي مركزي خودش بود حمايت نكرد نيز يك نكته قابل بررسي است.
با اين نگاه مورد اتهام واقع شديم بين برخي از دوستان كه ميخواهيم از افراد خاصي دفاع كنيم و آنها را در سبد راي بياوريم. در آن زمان خيليها ديدگاه ما را قبول نداشتند كه ميتوانيم در جمع خودمان افرادي مثل توكلي، قاليباف، احمدينژاد و محسن رضايي را داشته باشيم. اصل تحليل ما را ميپذيرفتند اما در مقام تطبيق و انطباق برايشان خيلي سخت بود كه اين افراد همه در يك سبد راي باشند. اين نقطه قوتي براي اصولگرايان بود كه قالبهاي گذشته را شكستند و حاضر شدند در جمع بسته محدود گذشته افراد جديد را هم بپذيرند، اين يك توفيق بود.
تلاشهاي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي بسيار در اين مسير موثر بود و به لطف خدا ظرفيت بسيار خوبي بهوجود آمد كه اين ظرفيت متعلق به گفتمان انقلاب اسلامي بود. حالا اصولگرايان ميبايست در صحنه اجرا از هفت نفر به يك نفر ميرسيدند، چون در اين سبد آقاي ولايتي و حدادعادل هم بودند. همين باعث شد كه سازوكاري تعريف شود كه چگونه ميتوان از هفت به يك رسيد. اولا مواجه بوديم با شرايطي كه رقيب ناجوانمردانه برخورد ميكرد؛ و هر كسي را كه متوجه ميشد نامزد اصولگرايان است تخريب و ترور شخصيت ميكرد يعني يك مانع جدي وجود داشت. از طرفي اصولگرايان بايد ثابت ميكردند كه اين گفتماني كه از امكانات عمومي نظام برخوردار شده يك گفتمان قلابي و غيراصيل است.
نكته سوم آنكه هدف اصلي انتخاب فرد الف يا ب نبود بلكه هدف اصلي راي آوري يك اصولگرا بود و بنابراين اتهام جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي بين بعضي اين بود كه فكر ميكردند ما ميخواهيم آقاي توكلي را از بين آن هفت نفر دربياوريم، بعد گفتند كه اينها ميخواهند احمدينژاد را دربياورند و مورد سوال قرار ميگرفتيم. وقتي سازوكار تعريف شد گفتيم ما اگر ميخواهيم به يك اصولگرا برسيم و نتيجهاش موفقيت اصولگرايان باشد، بايد ديد كه چه كسي مقبوليت بيشتري دارد؛ آنكه مقبوليت بيشتر داشت بايد مورد پذيرش ما باشد چون شرط اوليه را كه اين افراد جزو سبد اصولگرايي هستند را پذيرفته بوديم و عدهاي را هم نپذيرفتيم.
همان زمان 14 نفر پيشنهاد شدند كه همه آن 14 نفر مورد قبول واقع نشدند و در سبد اصولگرايي قرار نگرفتند از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني با استدلال و منطق. اما هفت نفر در سبد قرار گرفتند. همان روزهاي اول آقاي ولايتي گفتند اگر آقاي هاشمي بيايد من نميآيم، پس به صورت طبيعي ايشان خودشان كنار رفتند.
* ايشان در بهمن ماه از شوراي هماهنگي كنار رفتند.
دقيقا زمانش خاطرم نيست.
* ايشان در بهمن ماه بيانيه دادند.
بله، در آن تاريخ موضع صريح و روشني هم گرفتند. روي آقاي حدادعادل نيز تفاهم شد كه چون رياست مجلس هفتم را برعهده دارد بهتر است در همان عرصه ادامه فعاليت دهد. پس دو نفر از هفت نفر به صورت معمول كنار كشيدند. حالا برنامه چه بود؛ برنامه آن بود كه هركس مقبوليت بيشتري دارد او انتخاب شود يعني اين افراد بروند ظرفيتسازي كنند و ديدگاههاي خودشان را براي مردم شرح دهند، بعد در يك مقطع زماني طبق منشور، حداقل تا آخر اسفند صبر شود تا به يك جمعبندي برسيم و راه رسيدن به فردي كه بيشترين مقبوليت را داشت نظرسنجي علمي عنوان شد كه طبق تعريف، نظرسنجي بايد متعدد و در ميان اقشار مختلف صورت ميگرفت تا در نهايت با يك روش علمي ميانگين اينها استخراج و گزينه نهايي مشخص ميشد. همه اين مكانيزمها طراحي و عمل شد. مسير سنجش نشان ميداد كه وضعيت افراد چگونه است؛ تا آخر فروردين سال 84، مسير سنجشها از جلو بودن موقعيت قاليباف نسبت به سايرين حكايت ميكرد البته در ميان تمام كانديداها،آقاي هاشمي جلو بود اما در ميان سبد اصولگرايان آقاي قاليباف جلوتر بود. بنابراين مسير كاملا مشخص و جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي نيز كاملا به پيمان خود پايبند و وفادار بود.
* ايشان در بهمن ماه از شوراي هماهنگي كنار رفتند.
دقيقا زمانش خاطرم نيست.
* ايشان در بهمن ماه بيانيه دادند.
بله، در آن تاريخ موضع صريح و روشني هم گرفتند. روي آقاي حدادعادل نيز تفاهم شد كه چون رياست مجلس هفتم را برعهده دارد بهتر است در همان عرصه ادامه فعاليت دهد. پس دو نفر از هفت نفر به صورت معمول كنار كشيدند. حالا برنامه چه بود؛ برنامه آن بود كه هركس مقبوليت بيشتري دارد او انتخاب شود يعني اين افراد بروند ظرفيتسازي كنند و ديدگاههاي خودشان را براي مردم شرح دهند، بعد در يك مقطع زماني طبق منشور، حداقل تا آخر اسفند صبر شود تا به يك جمعبندي برسيم و راه رسيدن به فردي كه بيشترين مقبوليت را داشت نظرسنجي علمي عنوان شد كه طبق تعريف، نظرسنجي بايد متعدد و در ميان اقشار مختلف صورت ميگرفت تا در نهايت با يك روش علمي ميانگين اينها استخراج و گزينه نهايي مشخص ميشد. همه اين مكانيزمها طراحي و عمل شد. مسير سنجش نشان ميداد كه وضعيت افراد چگونه است؛ تا آخر فروردين سال 84، مسير سنجشها از جلو بودن موقعيت قاليباف نسبت به سايرين حكايت ميكرد البته در ميان تمام كانديداها،آقاي هاشمي جلو بود اما در ميان سبد اصولگرايان آقاي قاليباف جلوتر بود. بنابراين مسير كاملا مشخص و جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي نيز كاملا به پيمان خود پايبند و وفادار بود.
در اين مقطع دو، سه اتفاق افتاد، اول آنكه آقاي هاشمي به ميدان آمدند چون تا پيش از اين ميگفتند: "مي آيم نمي آيم". داستان ميام نميام آن موقع جالب و در ذهن همه شكل گرفته بود. اتفاق دوم آنكه در بين اصولگرايان قرار بر آن بود كه تا آخرين زمان صبر شود ولي در آذر و دي 83 برخي دوستان فشار آوردند كه بايد نامزد نهايي مشخص شود و ما سنجشهاي آن مقطع را درست نميدانستيم كه منشا تصميم شود. به آن علت كه هنوز فضاي كشور انتخاباتي نشده بود و بسياري از دوستان نيز كار و فعاليت انتخاباتي خود را هنوز شروع نكرده بودند، اما متاسفانه برخي عزيزان فشار آوردند و تصميم گرفتند.
* آن موقع جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب خيلي نقش بازي كرد. بعد از اينكه ميفرماييد عدهاي زود تصميم گرفتند به خوبي خاطرم هست كه اعلام شد شوراي هماهنگي دو تشكل شد و حتي برخي رسانهها تيتر زدند كه شوراي فدايي تشكيل شد، در مجموع عدم انتخاباتي بودن فضا و روشن نبودن تكليف آقاي هاشمي موجب شد شما تصميمگيري زودهنگام شوراي هماهنگي را برنتابيد، جدا شويد و پس از افكارسنجيهاي علمي مقبوليت آقاي قاليباف را بيشتر ديديد و از وي در انتخابات حمايت كرديد، درست است؟
خير، ايثارگران هيچگاه از سازوكار شوراي هماهنگي نيروها جدا نشد بلكه ديگران بودند كه راه خود را از آن جدا كردند.
* يعني شوراي هماهنگي راه خود را از جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي جدا كرد؟
خير، اين مسائلي است كه بايد روشن شود اما با عجله مساله خوب تبيين نميشود و مخاطب برداشت درستي نميكند.
* اما اين برداشتها وجود دارد؟
بله درست است، چون جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي كه يك طرف قضيه بود هميشه رويه سكوت را پيش گرفت تا وحدت را رعايت كند و بيان بعضي ظرايف را درست نميدانست. الان هم نميخواهم به برخي از ظرايف شوراي هماهنگي بپردازم، اما كليت آن بايد مشخص شود كه چه اتفاقي افتاد. بخشي از دوستان زود هنگام تصميمگيري كردند كه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي آن تصميم را قبول نداشت چراكه قبلا توافق شده بود در چه مقطع زماني و با چه فرآيندي تصميمگيري شود. پس آن طيف، خود را از شوراي هماهنگي جدا كرد. وقتي زودهنگام آقاي لاريجاني انتخاب شد و جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي اين مساله را مضر به حال گفتمان اصولگرايي ميدانست و قائل بر آن بود كه اين تصميم موجب اختلاف بين اصولگرايان، تخريب نامزد موردنظر و ضربه به راي آوري نامزد نهايي ميشود، چهار نامزد ديگر كه ماندند اعلام كردند آن فرآيند را قبول دارند، پس نامزدهاي باقيمانده پيمان بستند كه همان مسير را ادامه دهند. بنابراين آقايان ولايتي و حدادعادل از سبد راي اصولگرايان به دلايل موجه و قابل قبول كنار رفتند، يك نفر زودهنگام انتخاب شد و كنار رفت و بخشي از گروههاي سياسي شوراي هماهنگي را دنبال خود كشاند. داخل پرانتز بگويم جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، ظرفيت شوراي هماهنگي را يك ظرفيت گستردهاي ميدانست كه جزئي از اين ظرفيت، گروههاي سياسي هستند.
* آن موقع جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب خيلي نقش بازي كرد. بعد از اينكه ميفرماييد عدهاي زود تصميم گرفتند به خوبي خاطرم هست كه اعلام شد شوراي هماهنگي دو تشكل شد و حتي برخي رسانهها تيتر زدند كه شوراي فدايي تشكيل شد، در مجموع عدم انتخاباتي بودن فضا و روشن نبودن تكليف آقاي هاشمي موجب شد شما تصميمگيري زودهنگام شوراي هماهنگي را برنتابيد، جدا شويد و پس از افكارسنجيهاي علمي مقبوليت آقاي قاليباف را بيشتر ديديد و از وي در انتخابات حمايت كرديد، درست است؟
خير، ايثارگران هيچگاه از سازوكار شوراي هماهنگي نيروها جدا نشد بلكه ديگران بودند كه راه خود را از آن جدا كردند.
* يعني شوراي هماهنگي راه خود را از جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي جدا كرد؟
خير، اين مسائلي است كه بايد روشن شود اما با عجله مساله خوب تبيين نميشود و مخاطب برداشت درستي نميكند.
* اما اين برداشتها وجود دارد؟
بله درست است، چون جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي كه يك طرف قضيه بود هميشه رويه سكوت را پيش گرفت تا وحدت را رعايت كند و بيان بعضي ظرايف را درست نميدانست. الان هم نميخواهم به برخي از ظرايف شوراي هماهنگي بپردازم، اما كليت آن بايد مشخص شود كه چه اتفاقي افتاد. بخشي از دوستان زود هنگام تصميمگيري كردند كه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي آن تصميم را قبول نداشت چراكه قبلا توافق شده بود در چه مقطع زماني و با چه فرآيندي تصميمگيري شود. پس آن طيف، خود را از شوراي هماهنگي جدا كرد. وقتي زودهنگام آقاي لاريجاني انتخاب شد و جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي اين مساله را مضر به حال گفتمان اصولگرايي ميدانست و قائل بر آن بود كه اين تصميم موجب اختلاف بين اصولگرايان، تخريب نامزد موردنظر و ضربه به راي آوري نامزد نهايي ميشود، چهار نامزد ديگر كه ماندند اعلام كردند آن فرآيند را قبول دارند، پس نامزدهاي باقيمانده پيمان بستند كه همان مسير را ادامه دهند. بنابراين آقايان ولايتي و حدادعادل از سبد راي اصولگرايان به دلايل موجه و قابل قبول كنار رفتند، يك نفر زودهنگام انتخاب شد و كنار رفت و بخشي از گروههاي سياسي شوراي هماهنگي را دنبال خود كشاند. داخل پرانتز بگويم جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، ظرفيت شوراي هماهنگي را يك ظرفيت گستردهاي ميدانست كه جزئي از اين ظرفيت، گروههاي سياسي هستند.
نگاهي كه از ابتدا مهندسي و طراحي شد تجميع همه ظرفيتهاي وفادار به نظام بود نه تجميع گروههاي سياسي چون وزن كل گروههاي سياسي، وزن قابل توجهي نبوده و نيست. بايد ميتوانستيم اقشار مختلف اجتماعي كه پايبند به نظام بودند را ميآورديم در سبد ظرفيت عمومي اصولگرا قرار ميداديم و خدا كمك كرد و اين اتفاق افتاد.
اكثر كساني كه خودشان را جدا كردند ظرفيت گروههاي سياسي بودند پس بخش ظرفيت اجتماعي باقي ماند. در اين مقطع آن چهار نفر براساس فرآيند با زمانبندي ابهامات را برطرف كردند، يعني چه مراجعي سنجش كنند، چگونه سنجش شود تا چه مقطع زماني سنجش شود، زمان حل اختلاف چهموقع باشد، تيم حل اختلاف چه كساني باشند همه روشن و شفاف شد تا اواخر فروردين 84 مسير ادامه يافت. آن مقطع مشخص شد كه بيشترين مقبوليت اجتماعي را آقايقاليباف دارد. ا جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي به چهار نامزد گفت كه وضعيت روشن است و حالا براساس زمابندي بايد تصميم گرفت. اينجا يك مقدار محل بحث و گفتوگو شد كه زمان نهايي سنجش كي باشد، از 30 فروردين، 15 ارديبهشت، 30 ارديبهشت بحثهايي شد تا درنهايت پنجم خرداد آخرين سنجش صورت گرفت كه البته اين سنجشها با تسامح انجام شد، وگرنه تا ارديبهشت وضعيت روشن بود.
در اين مسير آقاي توكلي متوجه شدند كه جايگاه رايشان پايينتر از آقاي قاليباف است و براساس پيمان بسته شده اعلام انصراف كرد وسه نفر ماندند. يك اتفاق ديگر هم افتاد و آن اينكه آقاي هاشمي بين خيلي از دوستان در آن زمان جزء اردوگاه اصولگرايي تعريف ميشد، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي براي عبور از اين مشكل هم با ايشان ملاقات و در آن جلسه صحبتهاي يكسال گذشته خود را با ايشان يادآوري كرد. گفتيم آقاي هاشمي يادتان هست كه سال گذشته پيش شما آمديم و از فضاي سياسي كشور و مسائل داخلي تحليلي ارائه كرديم و شما گفتيد قبول دارم. آقاي هاشمي در جواب گفت آن حرفهايي را كه آن زمان زديد هنوز هم قبول دارم.
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، يك سال قبل به آقاي هاشمي گفت كه نيروهاي نسل اول انقلاب بايد كمك كنند براي بعد از خود ظرفيت درست كنند تا افراد جديدي به ميدان بيايند، اين افراد جديد در حضور نسل اول مديريت كنند و كادر نظام شوند تا گردش نخبگان و چرخش قدرت شكل گيرد و اين حصار تنگي كه جريان چپ و راست موهوم در كشور حاكم كرده شكسته شود و مديريت كشور از چنبره جريان دوم خرداد آزاد شود. در اين صورت ميتوان فضاي عقلانيت بين نيروهاي وفادار نظام را تقويت كرد، در كل يكسري اصول در آن جلسه مطرح شد و ايشان قبول كردند كه بايد به جوانان فرصت داد تا در صحنه بيايند و جوانگرايي و نوگرايي در فضاي مديريت كشور حاكم شود. ايثارگران به ايشان گفت كه وقتي شما اين مساله را قبول داريد پس چرا چنين فضايي را در كشور درست كرديد و چرا كمك نميكنيد كه اصولگرايان به وحدت برسند؟ چون ايشان شرط گذاشت كه اگر اصولگرايان به وحدت برسند نميآيم.
ما به آقاي هاشمي گفتيم يكي از مسائلي كه موجب وحدت اصولگرايان ميشود رفتار شماست كه ميتواند اختلافآميز يا وحدتآميز باشد. بعد از بحث زيادي كه با آقاي هاشمي شد و ايشان اعلام كرد كه همه مطالب شما را قبول ميكنم، گفت چرا وحدت بين اصولگرايان رخ نميدهد، جواب داديم خيلي راحت قابل حل است، سازوكاري تدوين شده كه اگر همه به آن پايبند باشند وحدت حاصل ميشود، همچنين گفته شد كه قاليباف خروجي سازوكار وحدت است اما ايشان حاضر نشد از آقاي قاليباف حمايت كند و يكي از كساني كه در جهت عدم وحدت اصولگرايان موثر بود شخص آقاي هاشمي بود، يعني هركس به اين سازوكار آسيب زد اختلاف ايجاد كرد؛ هم دوستاني كه قبلا اين كار را كردند و هم آقاي هاشمي.
البته در اين جلسه گفتم آقاي هاشمي در خوشبينانهترين حالت اين انتخابات به مرحله دوم ميرسد و اين براي فردي مثل شما خوب نيست. اعتبار سياسي- اجتماعيتان از بين ميرود، ضمن آنكه ايشان با مقام معظم رهبري مشورت كرده بود و رهبر معظم انقلاب هم آنطور كه نقل ميشد در توصيهاي به ايشان گفته بودند كه مصلحت شما نيست كه وارد انتخابات رياستجمهوري شويد، ولي باوجود اين مشورت ايشان به صحنه آمد. آنجا گفتم آقاي هاشمي انتخابات رياستجمهوري نهم به مرحله دوم ميرسد و شما حداكثر با 20درصد راي به مرحله دوم راه مييابيد. ايشان گفت بله قبول دارم كه براي من آسيب است اگر به مرحله دوم برسد ولي من در سنجشها 57 درصد راي دارم، اما آقاي هاشمي براساس سنجش كارگزاران اين حرف را زد كه مايه و ضابطه علمي نداشت و همانجا به ايشان گفتيم اين سنجش دقيق و علمي نيست و در واقع پوست خربزهاي است كه كارگزاران زير پاي شما گذاشتند اما ايشان طور ديگري تشخيص دادند و به صحنه آمدند. بگذريم، از بين سبد اصولگرايان آقاي رضايي ديرهنگام از صحنه كنار رفتند.
* بله چند شب مانده به انتخابات ايشان كنار رفت.
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي خيلي از ايشان تقاضا كرد اما ديرهنگام كنار رفتند. مقطع زماني به سر آمده بود. منطقا جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي براساس فرآيند تعريف شده و پيمان بسته شده بايد تصميم ميگرفت. از اين رو آقاي قاليباف مقبوليت بيشتري داشت. از ايشان حمايت كرد كه بعد انتخابات دو مرحلهاي شد و در مرحله اول آقاي هاشمي و آقاي احمدينژاد بيشترين رأي را آوردند، البته فاصله بين نفرات سوم و چهارم خيلي زياد نبود. در مرحله دوم چون هدف ما رايآوري يك اصولگرا بود، طبيعتا ايثارگران با همه ظرفيت از آقاي احمدينژاد حمايت كرد.
* حالا چندين سال از آن ماجراها ميگذرد و انتخابات مجلس نهم در پيش است. در حال حاضر هم اصولگرايان با توجه به شرايط كشور بايد وحدت كنند، براي وحدت هم سازوكار 7+8 را تعيين كردند. نگاه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي به اين سازوكار چيست و بگوييد چرا فقط دو شخصيت اصولگرا بايد در 7+8 نماينده داشته باشند در حاليكه توكلي، رضايي و ديگران هم ميتوانند از اين امكان برخوردار شوند؟
ايثارگران با هر سازوكاري كه موجب وحدت اصولگرايان شود موافق است، در مقابل با هر اقدامي كه مكانيزم وحدت را برهم بزند مخالف است. اگر نقدي دارد كه بيان آن موجب برهم خوردن وحدت ميشود، طوري عمل خواهد شد كه حداقل آسيب را در پي داشته باشد و در مقابل نقاط وحدت تقويت شوند، مشي كلي ما از گذشته تا كنون همين است. جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي الان بعضي مطالب را دارد اما به خاطر وحدت اصولگرايان تلاش ميكند در موقع و زمان خودش بيان كند كه اثر مثبت به جاي گذارد نه منفي، در مورد مصداقها نيز با استدلال فكر ميكند كه ورود و خروج ميتواند بهتر از اين باشد. بهعبارت ديگر، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در نحوه ورود و خروج افراد به 7+8 حرف و موضع دارد ولي چون بيان آن منجر به سوءاستفاده ديگران ميشود و وحدت را به هم ميزند از بيان آن مطالب در رسانهها خودداري ميكند، اما در جايگاه مناسب به طرح ديدگاههاي خود ميپردازد.
* باتوجه به شرايط حساس سياسي كشور طبيعي است كه درباره مصاديق حرف نزنيد، اما بفرماييد كه ميشود اين دايره را بازتر يا آن را محدودتر كرد؟
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، بيش از اينكه به مصداقها بينديشد روي مفاهيم تاكيد دارد. ايثارگران فكر ميكند مهمترين موضوعي كه نبايد از آن غفلت شود توجه به شاخصها و ماهيت اصولگرايي است، چراكه طرح مصداقها امكان دارد ذهن اصولگرايان را به انحراف بكشاند. اينجا بايد روشن شود، اصولگرايي يعني چي؟ كدام شاخص اين گفتمان مهم است؟ در مسير وحدت بايد چه چيزي مورد اهميت قرار بگيرد؟ افراد شاخصند يا اصولگرايي؟ كدام اولويت دارد. اينها مطالب بسيار مهمتري هستند. در واقع بايد به شاخصها اولويت داد و افراد را با آنها سنجيد.
* در ماجراها و تلاشهايي كه براي حصول وحدت نيروهاي اصولگرا صورت ميگيرد به يكباره تشكيلاتي به نام جبهه پايداري و يك تشكل ديگر تحت عنوان جبهه ايستادگي اعلام موجوديت ميكنند. شما نفس بهوجود آمدن چنين ائتلافها يا تشكيلاتي را مفيد به حال 7+8 ميدانيد يا مضر؟
هرگونه ايجاد ظرفيت جديد در اصولگرايان را مثبت ارزيابي ميكنم. منتها تاكيد ميكنم به شرطي كه اين ظرفيتها مقيد به اصولگرايي باشند.
* مقيد به 7+8 يا اصولگرايي؟
مهمترين شاخص اصولگرايي ولايتمداري است كه از بطن "ولايتمداري"، "وحدت" در ميآيد. هر جريان اصولگرايي كه وحدت را به هم بزند زاويه ايجاد كرده است، طبعا نبايد مقبول واقع شود برعكس هر ظرفيتي بهوجود آيد كه وحدت را توسعه دهد مثبت بايد ارزيابي شود و اين وحدت مراتب مختلفي دارد. بخشي از آن در پذيرش مرجعيت مورد قبول اصولگرايان است، بخشي ديگر ايجاد وحدت در بدنه اجتماعي گفتمان اصولگرايي است. وقتي جريان و ظرفيتي را بهوجود آورند كه در بدنه اجتماعي انشقاق ايجاد كند اين ظرفيت با اصولگرايي فاصله دارد يا نه در بدنه اصولگرايي اين كار را نكند بلكه در مرجعيت مورد قبول اصولگرايي ايجاد اختلاف كند طبعا با اين گفتمان فاصله دارد. پس ظرفيت در مرجعيت مورد قبول اصولگرايان و هم در بدنه اجتماعي ميتواند ايجاد تفاهم و نزديكي كند و هر ظرفيتي در اين راستا بهوجود آيد مورد قبول ماست.
* برخي ميگويند آيتالله مهدويكني و آيتالله يزدي يا به تعبيري ديگر جامعتين (جامعه روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين حوزه علميه قم) مرجعيت اصولگرايان هستند، اما برخي ديگر از آيتالله مصباحيزدي بهعنوان مرجع نام ميبرند و معتقدند حاميان گفتمان سومتير با ظرفيت آرايي كه دارند دور اين محور جمع ميشوند؛ حال آنكه هر دو بخش نيروهاي اصولگرا هستند و خود را ولايتمدار ميدانند، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي بهطور دقيق قائل به محور و مرجعيت چه كسي است؟
نفس صفآرايي روحانيت مقابل يكديگر، شيطنت دوم خرداد و جريان فتنه است.
* اينكه مطبوعات اصلاحطلب گفتند خيمه جديد در جريان اصولگرايي به پا شد، خطاب حرف شماست؟
بله، چون ميخواهند اختلاف در اصولگرايان را دامن بزنند وگرنه به اعتقاد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، آقاي مصباح و آقاي مهدويكني هر دو محترم و قابل پذيرش هستند چون هيچ دوئيتي در اينها ديده نميشود.
* براي همين است كه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي هم در جبهه پايداري و هم در مكانيزم 7+8 نماينده دارد؟
نه. آن كساني كه ميخواهند در كشور ايجاد اختلاف كنند ميآيند در درون روحانيت خطكشي و مرزبندي ميكنند تا روحانيت را مقابل هم قرار دهند. جريان فتنه از ديرباز چنين شيطنتهايي را انجام ميداد. اصولگرايان بايد متوجه باشند و فريب آنها را نخورند. در ثاني سمبل و نماد روحانيت دوتشكل روحاني كشور- جامعه روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين حوزه علميه قم- هستند كه سابقه ديرينه دارند، از ياران و شاگردان امام(ره) بودند، موجه و قابل قبول براي همه گروهها هستند.
* بله چند شب مانده به انتخابات ايشان كنار رفت.
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي خيلي از ايشان تقاضا كرد اما ديرهنگام كنار رفتند. مقطع زماني به سر آمده بود. منطقا جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي براساس فرآيند تعريف شده و پيمان بسته شده بايد تصميم ميگرفت. از اين رو آقاي قاليباف مقبوليت بيشتري داشت. از ايشان حمايت كرد كه بعد انتخابات دو مرحلهاي شد و در مرحله اول آقاي هاشمي و آقاي احمدينژاد بيشترين رأي را آوردند، البته فاصله بين نفرات سوم و چهارم خيلي زياد نبود. در مرحله دوم چون هدف ما رايآوري يك اصولگرا بود، طبيعتا ايثارگران با همه ظرفيت از آقاي احمدينژاد حمايت كرد.
* حالا چندين سال از آن ماجراها ميگذرد و انتخابات مجلس نهم در پيش است. در حال حاضر هم اصولگرايان با توجه به شرايط كشور بايد وحدت كنند، براي وحدت هم سازوكار 7+8 را تعيين كردند. نگاه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي به اين سازوكار چيست و بگوييد چرا فقط دو شخصيت اصولگرا بايد در 7+8 نماينده داشته باشند در حاليكه توكلي، رضايي و ديگران هم ميتوانند از اين امكان برخوردار شوند؟
ايثارگران با هر سازوكاري كه موجب وحدت اصولگرايان شود موافق است، در مقابل با هر اقدامي كه مكانيزم وحدت را برهم بزند مخالف است. اگر نقدي دارد كه بيان آن موجب برهم خوردن وحدت ميشود، طوري عمل خواهد شد كه حداقل آسيب را در پي داشته باشد و در مقابل نقاط وحدت تقويت شوند، مشي كلي ما از گذشته تا كنون همين است. جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي الان بعضي مطالب را دارد اما به خاطر وحدت اصولگرايان تلاش ميكند در موقع و زمان خودش بيان كند كه اثر مثبت به جاي گذارد نه منفي، در مورد مصداقها نيز با استدلال فكر ميكند كه ورود و خروج ميتواند بهتر از اين باشد. بهعبارت ديگر، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در نحوه ورود و خروج افراد به 7+8 حرف و موضع دارد ولي چون بيان آن منجر به سوءاستفاده ديگران ميشود و وحدت را به هم ميزند از بيان آن مطالب در رسانهها خودداري ميكند، اما در جايگاه مناسب به طرح ديدگاههاي خود ميپردازد.
* باتوجه به شرايط حساس سياسي كشور طبيعي است كه درباره مصاديق حرف نزنيد، اما بفرماييد كه ميشود اين دايره را بازتر يا آن را محدودتر كرد؟
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، بيش از اينكه به مصداقها بينديشد روي مفاهيم تاكيد دارد. ايثارگران فكر ميكند مهمترين موضوعي كه نبايد از آن غفلت شود توجه به شاخصها و ماهيت اصولگرايي است، چراكه طرح مصداقها امكان دارد ذهن اصولگرايان را به انحراف بكشاند. اينجا بايد روشن شود، اصولگرايي يعني چي؟ كدام شاخص اين گفتمان مهم است؟ در مسير وحدت بايد چه چيزي مورد اهميت قرار بگيرد؟ افراد شاخصند يا اصولگرايي؟ كدام اولويت دارد. اينها مطالب بسيار مهمتري هستند. در واقع بايد به شاخصها اولويت داد و افراد را با آنها سنجيد.
* در ماجراها و تلاشهايي كه براي حصول وحدت نيروهاي اصولگرا صورت ميگيرد به يكباره تشكيلاتي به نام جبهه پايداري و يك تشكل ديگر تحت عنوان جبهه ايستادگي اعلام موجوديت ميكنند. شما نفس بهوجود آمدن چنين ائتلافها يا تشكيلاتي را مفيد به حال 7+8 ميدانيد يا مضر؟
هرگونه ايجاد ظرفيت جديد در اصولگرايان را مثبت ارزيابي ميكنم. منتها تاكيد ميكنم به شرطي كه اين ظرفيتها مقيد به اصولگرايي باشند.
* مقيد به 7+8 يا اصولگرايي؟
مهمترين شاخص اصولگرايي ولايتمداري است كه از بطن "ولايتمداري"، "وحدت" در ميآيد. هر جريان اصولگرايي كه وحدت را به هم بزند زاويه ايجاد كرده است، طبعا نبايد مقبول واقع شود برعكس هر ظرفيتي بهوجود آيد كه وحدت را توسعه دهد مثبت بايد ارزيابي شود و اين وحدت مراتب مختلفي دارد. بخشي از آن در پذيرش مرجعيت مورد قبول اصولگرايان است، بخشي ديگر ايجاد وحدت در بدنه اجتماعي گفتمان اصولگرايي است. وقتي جريان و ظرفيتي را بهوجود آورند كه در بدنه اجتماعي انشقاق ايجاد كند اين ظرفيت با اصولگرايي فاصله دارد يا نه در بدنه اصولگرايي اين كار را نكند بلكه در مرجعيت مورد قبول اصولگرايي ايجاد اختلاف كند طبعا با اين گفتمان فاصله دارد. پس ظرفيت در مرجعيت مورد قبول اصولگرايان و هم در بدنه اجتماعي ميتواند ايجاد تفاهم و نزديكي كند و هر ظرفيتي در اين راستا بهوجود آيد مورد قبول ماست.
* برخي ميگويند آيتالله مهدويكني و آيتالله يزدي يا به تعبيري ديگر جامعتين (جامعه روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين حوزه علميه قم) مرجعيت اصولگرايان هستند، اما برخي ديگر از آيتالله مصباحيزدي بهعنوان مرجع نام ميبرند و معتقدند حاميان گفتمان سومتير با ظرفيت آرايي كه دارند دور اين محور جمع ميشوند؛ حال آنكه هر دو بخش نيروهاي اصولگرا هستند و خود را ولايتمدار ميدانند، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي بهطور دقيق قائل به محور و مرجعيت چه كسي است؟
نفس صفآرايي روحانيت مقابل يكديگر، شيطنت دوم خرداد و جريان فتنه است.
* اينكه مطبوعات اصلاحطلب گفتند خيمه جديد در جريان اصولگرايي به پا شد، خطاب حرف شماست؟
بله، چون ميخواهند اختلاف در اصولگرايان را دامن بزنند وگرنه به اعتقاد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، آقاي مصباح و آقاي مهدويكني هر دو محترم و قابل پذيرش هستند چون هيچ دوئيتي در اينها ديده نميشود.
* براي همين است كه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي هم در جبهه پايداري و هم در مكانيزم 7+8 نماينده دارد؟
نه. آن كساني كه ميخواهند در كشور ايجاد اختلاف كنند ميآيند در درون روحانيت خطكشي و مرزبندي ميكنند تا روحانيت را مقابل هم قرار دهند. جريان فتنه از ديرباز چنين شيطنتهايي را انجام ميداد. اصولگرايان بايد متوجه باشند و فريب آنها را نخورند. در ثاني سمبل و نماد روحانيت دوتشكل روحاني كشور- جامعه روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين حوزه علميه قم- هستند كه سابقه ديرينه دارند، از ياران و شاگردان امام(ره) بودند، موجه و قابل قبول براي همه گروهها هستند.
اين تلاشي است كه جريان فتنه و يك جريان برآمده از اصولگرايان مشترك با هم انجام ميدهند تا درون اصولگرايان ايجاد اختلاف كنند. اما درباره محوريت، با توجه به اينكه محتوا و مناسبات درون اين گفتمان را وحدت شكل ميدهد، ما در كشور چند گفتمان نداريم. يك گفتمان انقلاب اسلامي داريم، طبيعي است كه رهبري نظام اين مسير را تبيين ميكنند و همه در ذيل ولايت قرار ميگيرند چراكه ماهيت استقلالي ندارد بنابراين به قول فلاسفه ما قائل به تشكيك هستيم يعني اينها در طول هم هستند و هيچ مشكلي هم وجود ندارد؛ محور، ولايتمداري است. خيمهاي اگر قرار است زده شود فراگير خواهد بود كه از گفتمان انقلاب اسلامي، امام و رهبري شكل گرفته است و همه ملت ايران زير اين خيمه قابل تعريفند، مگر جريان فتنه و جريان منحرف كه به اين خيمه ورود پيدا نميكند.
* در اينجا اتهامي به جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي زده ميشود مبني بر اينكه اين تشكل ميخواهد با جبهه پايداري ائتلاف بكند تا اصولگرايان سنتي در انتخابات آتي حذف شوند، اين مساله چطور قابل تحليل است؟
اين را تهمت ميدانم و اين نگاه را بازفكر ميكنم دشمنان طراحي كردند كه ممكن است از زبان برخي دوستان هم بيايد چون اگر كسي ميگويد من گفتمان انقلاب اسلامي را قبول دارم كه شاخصه اصلي آن ولايتمداري است و در اين گفتمان عهد و پيمان معنا دارد و شكستن آن گناه كبيره است و اگر كسي ميگويد من گفتمان انقلاب اسلامي را قبول دارم و در اين گفتمان رعايت اصول و شاخصها معيار است نه سهميهخواهي و قدرتطلبي چراكه سهم خواهي و قدرتطلبي از بليات جدي است كه به گفتمان اثر منفي ميگذارد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي مسيرش همين بوده و به آن نيز پايبند خواهد بود.
* اين سوال را شفافتر ميپرسم. ميگويند ايثارگران با همان تاكتيكي كه ازشوراي هماهنگي در انتخابات رياستجمهوري نهم جدا شد و شورايي جديد را تشكيل داد اكنون هم ميخواهد با جبهه پايداري يكي شود تا در لحظه مهم، بازي را تغيير دهد و نيروهاي خودش را در ليست بگذارد، چون جبهه پايداري شامل بسياري از وزراي سابقي است كه در دولت نهم و دهم كار ميكردند و شخصيتهاي برجستهاي را در داخل خود دارد كه ميتوانند حتي به صورت مستقل فهرست بدهند كه با اين شرايط، ميشود اصولگرايان سنتي را يك كيش و مات حسابي كرد، درست است؟
اولا، اصولگرايي به ميزان تعهد و تقيد عناصر آن به اصول تعريف ميشود نه به ميزان فاصله آنها. هركس تقيدش بيشتر است و بيشتر رعايت ميكند طبعا اصولگراتر است. ثانيا، سابقه عملكردي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در گذشته مشخص است. كداميك از موضعگيريهاي ايثارگران از شاخصها، تعهدات و ميثاقها عدول كرد؟ بگويند تا ما روي آن صحبت كنيم. ثالثا بعيد ميدانم دوستان جبهه پيروان اين اتهام را به ما بزنند. اين جريان فتنه است كه نشسته رصد ميكند ببيند اصولگراها چه نقطه ضعف و اختلافي نسبت به هم دارند تا آنها را بزرگنمايي كنند و نگذارند وحدت شكل بگيرد.
* آقاي حسينيان گفتند دوستان اصولگرا فاتحه ما را براي مجلس بعد خوانده بودند براي همين رفتيم جبهه پايداري را تشكيل داديم، آيا واقعا اين احساس نگراني وجود داشت؟
نه، بايد به مجموعه صحبتهاي آقاي حسينيان نگاه شود. مواضع ايشان آن است كه در بيانيه خود اعلام كردند و ميخواهد بگويند ما يك عده از اصولگرايان بوديم كه به علت حوادثي كه در ابتداي سال 90 افتاد اين سرپرستي را از دست داديم و بدنه اجتماعي ما دارد آسيب ميبيند و براي آنكه نگذاريم اين اتفاق بيفتد جبهه پايداري را سامان داديم.
* آقاي فدايي! سوالم را صريحتر ميپرسم. آيا جمعيت ايثارگران تا انتها پاي مكانيزم 7+8 يا هر مكانيزم ديگري كه زير نظر جامعتين پيگيري ميشود باقي ميماند يا آنكه بعدها اعلام ميكند ليست نهايي آن سازوكار، با تعاريف جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي از گفتمان اصولگرايي فاصله دارد و فهرست جداگانه خواهد داد؟
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي تا انتها پاي شاخصها و گفتمان اصولگرايي ميماند، براي ما هويت اصولگرايي و شاخصهاي اصولگرايي مهمتر از مصداقها و عينيتهاي بيروني است. ثانيا تمام تلاش خود را خواهيم كرد كه انسجام و وحدت اصولگرايان حفظ و جلوي هر عامل بازدارنده وحدت گرفته شود.
* خط قرمزهاي متعددي در جبهه پايداري درباره وحدت با ساير گروهها مطرح شد كه احتمالا آقاي حدادعادل و شما با حضورتان به آن خط قرمزها مهر تاييد زديد در عين حال شكلگيري اين جبهه را موجب افزايش ظرفيت در گفتمان اصولگرايي ميدانيد. اما به واقع آن خطوط تمايزي كه ترسيم شده بسيار سليقهاي و قابل تفسيرند چراكه مبناي معيني براي سنجش ندارند ضمن آنكه ساير گروههاي اصولگرا اعم از جبهه پيروان خط امام و رهبري هم قائل به چنين مواضعي هستند، اما با تفسير متفاوت مثلا در رابطه با فتنه، آنها ميگويند هركس از سكوت در فتنه يا حمايت از آن توبه كرد بايد مشمول جذب حداكثري يا دفع حداقلي شود، اما جبهه پايداري وحدت با توبهكنندگان را قبول ندارد. در مجموع اين طور برميآيد كه جبهه پايداري جز خودش با گروه ديگري وحدت نميكند و عدم ورود جامعتين و جبهه پيروان خط امام و رهبري به تشكيلات نوپاي جبهه پايداري از اين منظر قابل تحليل است. آيا تحولخواهان(ايثارگران، رهپويان و..) و طيف حامي گفتمان سومتير بين خود و اصولگرايان سنتي خطكشي كردند؟
بالاخره در درون مجموعه خانواده اصولگراها بر اثر يكسري اتفاقات، رفتارها، اشكالات و اختلافاتي بهوجود آمد كه قابل كتمان نيست و ريشه در گذشته دارد. هنر ما آن است كه با توجه به واقعيتها با يكديگر وحدت كنيم نهاينكه واقعيتها را ناديده بگيريم. اينجا زماني وحدت محقق ميشود كه طرفها نسبت به مواضع خود تنازل كنند ولي اين تنازل نبايد روي شاخصها و اصول انجام شود و ما با هر كسي كه روي شاخصها و اصول بايستد كنار ميآييم و كمك ميكنيم كه وحدت شكل گيرد.
برخي خط قرمز را جريان فتنه و انحراف ميدانند اما ما غير از اين فساد را هم خط قرمز ميدانيم. براي تبيين خط قرمزها حاضريم بحث كنيم. اگر در بحث توانستيم به شاخصهايي كه اصل گفتمان را آسيب نزند برسيم، انعطاف نشان خواهيم داد چراكه معتقديم عقلانيت بايد بر رفتار ما حاكم باشد. اين طور نيست كه بگوييم مرغ يك پا دارد و آن هم پايي است كه ما تعريف ميكنيم.
* تعريفها از خطوط قرمز مشخص شده است؟
بايد عقلانيت همراه با انعطاف حاكم شود تا هرجا نقطه ضعفي وجود داشت بهدور از احساسات، عواطف و تقابل مشكل برطرف شود. اين مسالهاي است كه خيليها به دنبال انجام آن هستند تا وحدت شكل بگيرد. جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي از صدر تا ذيل وحدت خيلي مطالب و حرفها دارد اما بيان آن مباحث، خودش اختلاف ميان طيفهاي اصولگرا را تشديد ميكند.
از اين رو آنها را بيان نميكند مگر آنكه به وحدت اصولگرايان كمك نمايد. اين يك منطق عقلاني - انساني است و بشر اينگونه زندگي ميكند. همه افراد در زندگي عاديشان اين اصول را رعايت ميكنند، چطور ما در عرصه مهم سياسي و اجتماعي آن را رعايت نكنيم. پس بحث خط قرمز روشن است، جذب حداكثري و دفع حداقلي استراتژي نظام از ابتداي پيروزي انقلاب بوده اما نبايد بد تفسير شود مثلا اگر دفع حداقلي به آن معناست كه اگر كسي آمد در غائله بعد از انتخابات دخيل و شريك، موثر و عامل بود و با ايفاي نقش در آن جريانات دشمن شادكن شد و حالا به اشتباه خودش پيبرد بايد وي را در راس هرم تصميمگيري جاي داد، خير چه كسي گفته اين حرف منطقي و درست است؟ كسي كه توبه كرده برود جبران كند، مواضعي اتخاذ كند كه معلوم شود ميخواهد جبران و دشمن را از خودش مايوس كند. يعني فرد با عملكرد خودش بايد اعتماد را افزايش دهد نه صرف آنكه حرفي زد به به و چه چه را بيندازيم او را روي سر خود جاي دهيم، اين حرف غلط است. از طرفي اگر كسي هم بگويد توبهكنندگان هيچگاه مورد پذيرش اصولگرايان قرار نميگيرند حرف نادرستي زده است.
* برخي ميگويند ما در زمان فتنه نسبت به مسائل، بسته به تحليل خودمان اظهارنظر كامل و جامع كرديم و براي عوامل و عناصر آن خط و نشان كشيديم، اما شايد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي اين را نديده باشد يا ديده باشد و ناكافي بداند، بعد بگويد اين افراد با شاخصهاي اصولگرايي همخواني ندارند، از اين سو شما قبول داريد كه خطوط قرمز ترسيم شده نسبت به فتنه نامفهوم، مبهم و غيرشفاف است؟ چه زماني اين خط قرمزها شفاف ميشود و چه مرجعي اين كار را خواهد كرد؟
دو بحث اگر تفكيك شود فكر ميكنم مساله حل شود، يكي اينكه هر عنصري در رابطه با يك شاخص يا يك جريان كم آورد اين منشا قضاوت قرار ميگيرد يا مجموعه برآيند رفتاري وي و ميزان وزن دادن به شاخصها. ايثارگران معتقد است مجموعه مواضع فرد را بايد با شاخصها مقايسه كرد تا به برآيند قابل قبولي برسيم. ممكن است كسي نسبت به جريان فتنه كم آورده باشد يا يكي نسبت به جريان فساد كم بياورد يا شايد هم كسي روي صلاحيتهاي فردي كم بياورد، همه اينها وجود دارد و بايد مجموعه شاخصها را نگاه كرد. تازه اينها شاخصهاي سلبي هستند.
شاخصهاي ايجابي كه مهمترند. بهعبارت ديگر فرد اول بايد شرايط لازم را داشته باشد و نمره قبولي اوليه را كسب كند تا بعد وضعيتش با شاخصهاي سلبي مورد سنجش قرار بگيرد. يعني اين طور نيست كه بتوان با يك خط يا جمله به اين سوال جواب داد. مجموعه رفتارها و موضعگيريهاي يك فرد يا جريان سياسي را بايد با مجموعه شاخصهاي اصولگرايي ارزيابي كرد كه البته مهمترين شاخص و ميزان و معيار كه بقيه را پوشش ميدهد ولايتمداري است كه به هيچ عنوان ما نبايد از آن عدول كنيم. يعني اگر يك نفر در همه شاخصها 20 گرفت ولي در ولايتمداري رد شد، اين فرد نميتواند شامل وحدت شود.
* در مكانيزم 7+8، آن هفت نفر شاخصهاي اصولگرايي را تبيين و خطوط قرمز را تعريف ميكنند يا مرجع ديگري اين كار را خواهد كرد؟
قبلا جامعتين منشوري را تعيين كردند كه مورد قبول همه طيفهاي اصولگرا قرار گرفت اما بايد بسط يابد تا اگر كمبود يا كسري دارد اضافه شود و بعد در جمع همه روي آن به تفاهم برسند.
* منظور از جمع يعني همه 15 نفر؟
بله.
* جبهه پايداري بهوجود آمد تا به 7+8 بپيوندد يا مسير جدا را طي كند؟
اينها نيتشان آن است كه در چارچوب وحدت عمل كنند.
* يعني به مكانيزم وحدت زير نظر جامعتين ميپيوندند؟
بله، شرط خودشان اين است. اگر من هم در آن جلسه همايش جبهه پايداري شركت كردم به آن خاطر بود كه اين اعتماد را در من بهوجود آوردند كه جبهه زير مجموعه وحدت اصولگرايان ميخواهد عمل كند، نه مستقل از آن. اگر خلاف اين بود كه قطعا من در آن جلسه شركت نميكردم.
* آقاي فدايي از نظر شمارئيسجمهور آينده چه خصوصيتهايي بايد داشته باشد، چراكه بعد از دوره سازندگي، گفتمان دومخرداد در عرصه اجرايي كشور حاكم شد و پس از آن جاي خود را به گفتمان سوم تير داد. حالا با توجه به نيازي كه در جامعه احساس ميشود چه فردي بايد سكان هدايت قوه مجريه را به دست گيرد؟
چرا اين سوال را مطرح كرديد. منظورم اين است كه سوال مردم در حال حاضر اين نيست.
* بالاخره سوال آنهايي كه سياست را دنبال مي كنند كه هست؟
اگر هم باشد بايستي از انتخابات مجلس عبور كنيم سپس به آن پرداخته شود.
* آقاي فدايي! باتوجه به اتفاقاتي كه ابتداي سال افتاد و شما به آن اشاره كرديد اين سوال در ذهن خيليهاست كه رئيسجمهور آينده كيست و بايد داراي چه خصوصياتي باشد؟
گاهي يك تصوير ايدهآل ذهني مطرح ميشود اما يك وقت با توجه به واقعيتهاي موجود قصد داريم به طرف آرمانهاي ايدهآل خود حركت كنيم، ما بايد واقعيت خودمان، محيط بينالمللي و شرايط داخلي كشور را خوب بشناسيم و تحليل و آسيبشناسي كنيم تا ببينيم در چه وضعيتي قرار داريم.
البته بايد گفت كه رسيدن به اين شناختها نبايد ما را در واقعيتها نگه دارد بلكه با علم به آنها بايد به سمت آرمانها پرش و حركت كرد. اگر بخواهيم ذهني به اين سوال جواب دهيم و بگوييم يك انسان آرماني براي تصدي جايگاه رياستجمهوري چه كسي است، پاسخ من خيلي روشن است، بهترين بنده خدا كه كارآمد، توانا، متعهد، متخصص، مجاهد،اهل خطر، اهل تصميم و پايبند به اصول، بصير، حكيم و انقلابي، باشد اينها شاخصهايي است كه ميتوان براي رئيسجمهور بعدي احصا كرد اما شايد همه اينها با واقعيتهاي بيروني مصداق پيدا نكند. در اين حالت بعد از تبيين شاخصها بايد مصاديق را شناخت و بعد آنها را با شاخصها مقايسه كرد.
* براي مثال شماآقاي حدادعادل را در مقام تصدي رياستجمهوري آينده ميبينيد؟
الان فضاي اين بحث نيست، كار درستي هم نيست. همه بايد ذهن خود را متمركز كنيم تا شرايط فعلي كشور با آرامش طي شود. جرياناتي ميخواهند با طرح اساميافراد در مقابل هم به اختلاف ميان اصولگرايان دامن بزنند اما ما بايد مراقب باشيم كه وارد بازي آنها نشويم و خودمان را آماده يك انتخابات مطلوب در شأن نظام جمهوري اسلامي براي مجلس بكنيم. بعد از انتخابات مجلس فرصتي بهوجود ميآيد كه بيشتر راجع به اين مساله صحبت كنيم.
* برخي اصولگرايان از جمله آقاي مرتضي نبوي اخيرا ميگويند اصلاحطلبان سهم بيشتري از كرسيهاي مجلس نهم كسب ميكنند. نظر شما چيست؟
تابع رفتار اصولگرايان است، اگر اصولگرايان وحدت داشته باشند و عقلانيت و كارآمدي خود را نشان دهند هرگز چنين اتفاقي رخ نميدهد. دوران كساني كه با گفتمان انقلاب اسلامي زاويه پيدا كردند به نظر من رو به سپري شدن است.
* حضور يا عدم حضور اصلاحطلبان را در انتخابات پيش رو چقدر بر ميزان مشاركت مردميموثر ميدانيد؟ آنها معتقدند نظام براي پرشور شدن انتخابات مجبور است شروط آنها را قبول كند، اينطور است؟
من اصلا قائل به اينكه جرياني به نام اصلاحطلب وجود خارجي دارد، نيستم. اصلاحطلب اگر مساوي با فتنه و جريان دوم خرداد است، تمام شد. در صورتي كه عدهاي با برائت از فتنه بخواهند در فضاي سياسي كشور فعاليت كنند ديگر اصلاحطلب به حساب نميآيند بلكه يك جريان جديد سياسي هستند. عقلاني آن است كه اسم جديدي روي خود بگذارند و برچسب فتنه آميز را از خودشان دور كنند وگرنه اصلاحطلبي كه با فتنه و دوم خرداد باشد عملا مقابل ساختارهاي نظام قرار دارد بنابراين آن اصلاحطلبي كه از آراي مردم دم ميزد ولي با آن تقابل كرد، مرد. اگر جرياني است كه روزي با دوم خرداديها دوست و رفيق بود ولي الان متوجه رفتار هنجارشكنانه آنها شده و از آنها اعلام برائت كرده ديگر اصلاحطلب به شمار نميآيد.
* آقاي فدايي، آقاي خاتميرا يك چهره سوخته ميداند يا خير؟
خاتميو امثال ايشان خودشان بايد ثابت كنند كه سوختهاند يا خير.
* هنوز وقت دارند؟
هيچ موقع درب عنايت الهي بسته نيست. نظام هم هيچ گاه با كسي يا جرياني خصمانه برخورد نكرده است اما امثال خاتمي براي بازگشت به چارچوب نظام بايد ثابت كنند كه اشتباه كردند و راه گذشته را ادامه نميدهند و اولين گام اين امر هم آن است كه دشمن را از خود مايوس و حوادث بعد از انتخابات را محكوم كنند.
* يعني اگر اين كار را بكند نظام به خاتمياعتماد خواهد كرد؟
براي ايجاد باور اولين گام مايوس كردن دشمن و اعلام برائت از فتنه است، اينها مقابل مردم ايستادند و خسارتهاي هنگفتي به نظام زدند.اگر باز هم مواضع اين افراد و جريانات مبهم باشد كدام عقل سليم اين را ميپسندد.
* در اينجا اتهامي به جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي زده ميشود مبني بر اينكه اين تشكل ميخواهد با جبهه پايداري ائتلاف بكند تا اصولگرايان سنتي در انتخابات آتي حذف شوند، اين مساله چطور قابل تحليل است؟
اين را تهمت ميدانم و اين نگاه را بازفكر ميكنم دشمنان طراحي كردند كه ممكن است از زبان برخي دوستان هم بيايد چون اگر كسي ميگويد من گفتمان انقلاب اسلامي را قبول دارم كه شاخصه اصلي آن ولايتمداري است و در اين گفتمان عهد و پيمان معنا دارد و شكستن آن گناه كبيره است و اگر كسي ميگويد من گفتمان انقلاب اسلامي را قبول دارم و در اين گفتمان رعايت اصول و شاخصها معيار است نه سهميهخواهي و قدرتطلبي چراكه سهم خواهي و قدرتطلبي از بليات جدي است كه به گفتمان اثر منفي ميگذارد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي مسيرش همين بوده و به آن نيز پايبند خواهد بود.
* اين سوال را شفافتر ميپرسم. ميگويند ايثارگران با همان تاكتيكي كه ازشوراي هماهنگي در انتخابات رياستجمهوري نهم جدا شد و شورايي جديد را تشكيل داد اكنون هم ميخواهد با جبهه پايداري يكي شود تا در لحظه مهم، بازي را تغيير دهد و نيروهاي خودش را در ليست بگذارد، چون جبهه پايداري شامل بسياري از وزراي سابقي است كه در دولت نهم و دهم كار ميكردند و شخصيتهاي برجستهاي را در داخل خود دارد كه ميتوانند حتي به صورت مستقل فهرست بدهند كه با اين شرايط، ميشود اصولگرايان سنتي را يك كيش و مات حسابي كرد، درست است؟
اولا، اصولگرايي به ميزان تعهد و تقيد عناصر آن به اصول تعريف ميشود نه به ميزان فاصله آنها. هركس تقيدش بيشتر است و بيشتر رعايت ميكند طبعا اصولگراتر است. ثانيا، سابقه عملكردي جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در گذشته مشخص است. كداميك از موضعگيريهاي ايثارگران از شاخصها، تعهدات و ميثاقها عدول كرد؟ بگويند تا ما روي آن صحبت كنيم. ثالثا بعيد ميدانم دوستان جبهه پيروان اين اتهام را به ما بزنند. اين جريان فتنه است كه نشسته رصد ميكند ببيند اصولگراها چه نقطه ضعف و اختلافي نسبت به هم دارند تا آنها را بزرگنمايي كنند و نگذارند وحدت شكل بگيرد.
* آقاي حسينيان گفتند دوستان اصولگرا فاتحه ما را براي مجلس بعد خوانده بودند براي همين رفتيم جبهه پايداري را تشكيل داديم، آيا واقعا اين احساس نگراني وجود داشت؟
نه، بايد به مجموعه صحبتهاي آقاي حسينيان نگاه شود. مواضع ايشان آن است كه در بيانيه خود اعلام كردند و ميخواهد بگويند ما يك عده از اصولگرايان بوديم كه به علت حوادثي كه در ابتداي سال 90 افتاد اين سرپرستي را از دست داديم و بدنه اجتماعي ما دارد آسيب ميبيند و براي آنكه نگذاريم اين اتفاق بيفتد جبهه پايداري را سامان داديم.
* آقاي فدايي! سوالم را صريحتر ميپرسم. آيا جمعيت ايثارگران تا انتها پاي مكانيزم 7+8 يا هر مكانيزم ديگري كه زير نظر جامعتين پيگيري ميشود باقي ميماند يا آنكه بعدها اعلام ميكند ليست نهايي آن سازوكار، با تعاريف جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي از گفتمان اصولگرايي فاصله دارد و فهرست جداگانه خواهد داد؟
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي تا انتها پاي شاخصها و گفتمان اصولگرايي ميماند، براي ما هويت اصولگرايي و شاخصهاي اصولگرايي مهمتر از مصداقها و عينيتهاي بيروني است. ثانيا تمام تلاش خود را خواهيم كرد كه انسجام و وحدت اصولگرايان حفظ و جلوي هر عامل بازدارنده وحدت گرفته شود.
* خط قرمزهاي متعددي در جبهه پايداري درباره وحدت با ساير گروهها مطرح شد كه احتمالا آقاي حدادعادل و شما با حضورتان به آن خط قرمزها مهر تاييد زديد در عين حال شكلگيري اين جبهه را موجب افزايش ظرفيت در گفتمان اصولگرايي ميدانيد. اما به واقع آن خطوط تمايزي كه ترسيم شده بسيار سليقهاي و قابل تفسيرند چراكه مبناي معيني براي سنجش ندارند ضمن آنكه ساير گروههاي اصولگرا اعم از جبهه پيروان خط امام و رهبري هم قائل به چنين مواضعي هستند، اما با تفسير متفاوت مثلا در رابطه با فتنه، آنها ميگويند هركس از سكوت در فتنه يا حمايت از آن توبه كرد بايد مشمول جذب حداكثري يا دفع حداقلي شود، اما جبهه پايداري وحدت با توبهكنندگان را قبول ندارد. در مجموع اين طور برميآيد كه جبهه پايداري جز خودش با گروه ديگري وحدت نميكند و عدم ورود جامعتين و جبهه پيروان خط امام و رهبري به تشكيلات نوپاي جبهه پايداري از اين منظر قابل تحليل است. آيا تحولخواهان(ايثارگران، رهپويان و..) و طيف حامي گفتمان سومتير بين خود و اصولگرايان سنتي خطكشي كردند؟
بالاخره در درون مجموعه خانواده اصولگراها بر اثر يكسري اتفاقات، رفتارها، اشكالات و اختلافاتي بهوجود آمد كه قابل كتمان نيست و ريشه در گذشته دارد. هنر ما آن است كه با توجه به واقعيتها با يكديگر وحدت كنيم نهاينكه واقعيتها را ناديده بگيريم. اينجا زماني وحدت محقق ميشود كه طرفها نسبت به مواضع خود تنازل كنند ولي اين تنازل نبايد روي شاخصها و اصول انجام شود و ما با هر كسي كه روي شاخصها و اصول بايستد كنار ميآييم و كمك ميكنيم كه وحدت شكل گيرد.
برخي خط قرمز را جريان فتنه و انحراف ميدانند اما ما غير از اين فساد را هم خط قرمز ميدانيم. براي تبيين خط قرمزها حاضريم بحث كنيم. اگر در بحث توانستيم به شاخصهايي كه اصل گفتمان را آسيب نزند برسيم، انعطاف نشان خواهيم داد چراكه معتقديم عقلانيت بايد بر رفتار ما حاكم باشد. اين طور نيست كه بگوييم مرغ يك پا دارد و آن هم پايي است كه ما تعريف ميكنيم.
* تعريفها از خطوط قرمز مشخص شده است؟
بايد عقلانيت همراه با انعطاف حاكم شود تا هرجا نقطه ضعفي وجود داشت بهدور از احساسات، عواطف و تقابل مشكل برطرف شود. اين مسالهاي است كه خيليها به دنبال انجام آن هستند تا وحدت شكل بگيرد. جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي از صدر تا ذيل وحدت خيلي مطالب و حرفها دارد اما بيان آن مباحث، خودش اختلاف ميان طيفهاي اصولگرا را تشديد ميكند.
از اين رو آنها را بيان نميكند مگر آنكه به وحدت اصولگرايان كمك نمايد. اين يك منطق عقلاني - انساني است و بشر اينگونه زندگي ميكند. همه افراد در زندگي عاديشان اين اصول را رعايت ميكنند، چطور ما در عرصه مهم سياسي و اجتماعي آن را رعايت نكنيم. پس بحث خط قرمز روشن است، جذب حداكثري و دفع حداقلي استراتژي نظام از ابتداي پيروزي انقلاب بوده اما نبايد بد تفسير شود مثلا اگر دفع حداقلي به آن معناست كه اگر كسي آمد در غائله بعد از انتخابات دخيل و شريك، موثر و عامل بود و با ايفاي نقش در آن جريانات دشمن شادكن شد و حالا به اشتباه خودش پيبرد بايد وي را در راس هرم تصميمگيري جاي داد، خير چه كسي گفته اين حرف منطقي و درست است؟ كسي كه توبه كرده برود جبران كند، مواضعي اتخاذ كند كه معلوم شود ميخواهد جبران و دشمن را از خودش مايوس كند. يعني فرد با عملكرد خودش بايد اعتماد را افزايش دهد نه صرف آنكه حرفي زد به به و چه چه را بيندازيم او را روي سر خود جاي دهيم، اين حرف غلط است. از طرفي اگر كسي هم بگويد توبهكنندگان هيچگاه مورد پذيرش اصولگرايان قرار نميگيرند حرف نادرستي زده است.
* برخي ميگويند ما در زمان فتنه نسبت به مسائل، بسته به تحليل خودمان اظهارنظر كامل و جامع كرديم و براي عوامل و عناصر آن خط و نشان كشيديم، اما شايد جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي اين را نديده باشد يا ديده باشد و ناكافي بداند، بعد بگويد اين افراد با شاخصهاي اصولگرايي همخواني ندارند، از اين سو شما قبول داريد كه خطوط قرمز ترسيم شده نسبت به فتنه نامفهوم، مبهم و غيرشفاف است؟ چه زماني اين خط قرمزها شفاف ميشود و چه مرجعي اين كار را خواهد كرد؟
دو بحث اگر تفكيك شود فكر ميكنم مساله حل شود، يكي اينكه هر عنصري در رابطه با يك شاخص يا يك جريان كم آورد اين منشا قضاوت قرار ميگيرد يا مجموعه برآيند رفتاري وي و ميزان وزن دادن به شاخصها. ايثارگران معتقد است مجموعه مواضع فرد را بايد با شاخصها مقايسه كرد تا به برآيند قابل قبولي برسيم. ممكن است كسي نسبت به جريان فتنه كم آورده باشد يا يكي نسبت به جريان فساد كم بياورد يا شايد هم كسي روي صلاحيتهاي فردي كم بياورد، همه اينها وجود دارد و بايد مجموعه شاخصها را نگاه كرد. تازه اينها شاخصهاي سلبي هستند.
شاخصهاي ايجابي كه مهمترند. بهعبارت ديگر فرد اول بايد شرايط لازم را داشته باشد و نمره قبولي اوليه را كسب كند تا بعد وضعيتش با شاخصهاي سلبي مورد سنجش قرار بگيرد. يعني اين طور نيست كه بتوان با يك خط يا جمله به اين سوال جواب داد. مجموعه رفتارها و موضعگيريهاي يك فرد يا جريان سياسي را بايد با مجموعه شاخصهاي اصولگرايي ارزيابي كرد كه البته مهمترين شاخص و ميزان و معيار كه بقيه را پوشش ميدهد ولايتمداري است كه به هيچ عنوان ما نبايد از آن عدول كنيم. يعني اگر يك نفر در همه شاخصها 20 گرفت ولي در ولايتمداري رد شد، اين فرد نميتواند شامل وحدت شود.
* در مكانيزم 7+8، آن هفت نفر شاخصهاي اصولگرايي را تبيين و خطوط قرمز را تعريف ميكنند يا مرجع ديگري اين كار را خواهد كرد؟
قبلا جامعتين منشوري را تعيين كردند كه مورد قبول همه طيفهاي اصولگرا قرار گرفت اما بايد بسط يابد تا اگر كمبود يا كسري دارد اضافه شود و بعد در جمع همه روي آن به تفاهم برسند.
* منظور از جمع يعني همه 15 نفر؟
بله.
* جبهه پايداري بهوجود آمد تا به 7+8 بپيوندد يا مسير جدا را طي كند؟
اينها نيتشان آن است كه در چارچوب وحدت عمل كنند.
* يعني به مكانيزم وحدت زير نظر جامعتين ميپيوندند؟
بله، شرط خودشان اين است. اگر من هم در آن جلسه همايش جبهه پايداري شركت كردم به آن خاطر بود كه اين اعتماد را در من بهوجود آوردند كه جبهه زير مجموعه وحدت اصولگرايان ميخواهد عمل كند، نه مستقل از آن. اگر خلاف اين بود كه قطعا من در آن جلسه شركت نميكردم.
* آقاي فدايي از نظر شمارئيسجمهور آينده چه خصوصيتهايي بايد داشته باشد، چراكه بعد از دوره سازندگي، گفتمان دومخرداد در عرصه اجرايي كشور حاكم شد و پس از آن جاي خود را به گفتمان سوم تير داد. حالا با توجه به نيازي كه در جامعه احساس ميشود چه فردي بايد سكان هدايت قوه مجريه را به دست گيرد؟
چرا اين سوال را مطرح كرديد. منظورم اين است كه سوال مردم در حال حاضر اين نيست.
* بالاخره سوال آنهايي كه سياست را دنبال مي كنند كه هست؟
اگر هم باشد بايستي از انتخابات مجلس عبور كنيم سپس به آن پرداخته شود.
* آقاي فدايي! باتوجه به اتفاقاتي كه ابتداي سال افتاد و شما به آن اشاره كرديد اين سوال در ذهن خيليهاست كه رئيسجمهور آينده كيست و بايد داراي چه خصوصياتي باشد؟
گاهي يك تصوير ايدهآل ذهني مطرح ميشود اما يك وقت با توجه به واقعيتهاي موجود قصد داريم به طرف آرمانهاي ايدهآل خود حركت كنيم، ما بايد واقعيت خودمان، محيط بينالمللي و شرايط داخلي كشور را خوب بشناسيم و تحليل و آسيبشناسي كنيم تا ببينيم در چه وضعيتي قرار داريم.
البته بايد گفت كه رسيدن به اين شناختها نبايد ما را در واقعيتها نگه دارد بلكه با علم به آنها بايد به سمت آرمانها پرش و حركت كرد. اگر بخواهيم ذهني به اين سوال جواب دهيم و بگوييم يك انسان آرماني براي تصدي جايگاه رياستجمهوري چه كسي است، پاسخ من خيلي روشن است، بهترين بنده خدا كه كارآمد، توانا، متعهد، متخصص، مجاهد،اهل خطر، اهل تصميم و پايبند به اصول، بصير، حكيم و انقلابي، باشد اينها شاخصهايي است كه ميتوان براي رئيسجمهور بعدي احصا كرد اما شايد همه اينها با واقعيتهاي بيروني مصداق پيدا نكند. در اين حالت بعد از تبيين شاخصها بايد مصاديق را شناخت و بعد آنها را با شاخصها مقايسه كرد.
* براي مثال شماآقاي حدادعادل را در مقام تصدي رياستجمهوري آينده ميبينيد؟
الان فضاي اين بحث نيست، كار درستي هم نيست. همه بايد ذهن خود را متمركز كنيم تا شرايط فعلي كشور با آرامش طي شود. جرياناتي ميخواهند با طرح اساميافراد در مقابل هم به اختلاف ميان اصولگرايان دامن بزنند اما ما بايد مراقب باشيم كه وارد بازي آنها نشويم و خودمان را آماده يك انتخابات مطلوب در شأن نظام جمهوري اسلامي براي مجلس بكنيم. بعد از انتخابات مجلس فرصتي بهوجود ميآيد كه بيشتر راجع به اين مساله صحبت كنيم.
* برخي اصولگرايان از جمله آقاي مرتضي نبوي اخيرا ميگويند اصلاحطلبان سهم بيشتري از كرسيهاي مجلس نهم كسب ميكنند. نظر شما چيست؟
تابع رفتار اصولگرايان است، اگر اصولگرايان وحدت داشته باشند و عقلانيت و كارآمدي خود را نشان دهند هرگز چنين اتفاقي رخ نميدهد. دوران كساني كه با گفتمان انقلاب اسلامي زاويه پيدا كردند به نظر من رو به سپري شدن است.
* حضور يا عدم حضور اصلاحطلبان را در انتخابات پيش رو چقدر بر ميزان مشاركت مردميموثر ميدانيد؟ آنها معتقدند نظام براي پرشور شدن انتخابات مجبور است شروط آنها را قبول كند، اينطور است؟
من اصلا قائل به اينكه جرياني به نام اصلاحطلب وجود خارجي دارد، نيستم. اصلاحطلب اگر مساوي با فتنه و جريان دوم خرداد است، تمام شد. در صورتي كه عدهاي با برائت از فتنه بخواهند در فضاي سياسي كشور فعاليت كنند ديگر اصلاحطلب به حساب نميآيند بلكه يك جريان جديد سياسي هستند. عقلاني آن است كه اسم جديدي روي خود بگذارند و برچسب فتنه آميز را از خودشان دور كنند وگرنه اصلاحطلبي كه با فتنه و دوم خرداد باشد عملا مقابل ساختارهاي نظام قرار دارد بنابراين آن اصلاحطلبي كه از آراي مردم دم ميزد ولي با آن تقابل كرد، مرد. اگر جرياني است كه روزي با دوم خرداديها دوست و رفيق بود ولي الان متوجه رفتار هنجارشكنانه آنها شده و از آنها اعلام برائت كرده ديگر اصلاحطلب به شمار نميآيد.
* آقاي فدايي، آقاي خاتميرا يك چهره سوخته ميداند يا خير؟
خاتميو امثال ايشان خودشان بايد ثابت كنند كه سوختهاند يا خير.
* هنوز وقت دارند؟
هيچ موقع درب عنايت الهي بسته نيست. نظام هم هيچ گاه با كسي يا جرياني خصمانه برخورد نكرده است اما امثال خاتمي براي بازگشت به چارچوب نظام بايد ثابت كنند كه اشتباه كردند و راه گذشته را ادامه نميدهند و اولين گام اين امر هم آن است كه دشمن را از خود مايوس و حوادث بعد از انتخابات را محكوم كنند.
* يعني اگر اين كار را بكند نظام به خاتمياعتماد خواهد كرد؟
براي ايجاد باور اولين گام مايوس كردن دشمن و اعلام برائت از فتنه است، اينها مقابل مردم ايستادند و خسارتهاي هنگفتي به نظام زدند.اگر باز هم مواضع اين افراد و جريانات مبهم باشد كدام عقل سليم اين را ميپسندد.