یک فعال سیاسی اصولگرا گفت:روحانی می‌داند که اصلاح‌طلبان به او به عنوان پل می‌نگرند و نه هدف؛ پس چرا او رابطه با اصولگرایان را قطع کند که در آن صورت چاره‌ای جز خدمت به اصلاح‌طلبان نداشته باشد؟

به گزارش مشرق، امیر محبیان استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصولگرا گفت و گویی با روزنامه آرمان داشته است که بخش هایی از آن را می خوانید.

با توجه به رویکرد دولت روحانی که رویکرد ائتلافی نام گرفته است و منجر به استفاده از اصولگرایان در کابینه و دولت شده است، دلایل مخالفت اصولگرایان با اجماع بر سر نامزدی روحانی در انتخابات چیست؟

برای فهم این موضوع باید دید که در ذهن اصولگرایان درباره دکتر روحانی چه می‌گذرد؛ از منظر اصولگرایان دکتر روحانی اصلاح‌طلب محسوب نمی‌شود ولی اصولگرای صرف هم تلقی نمی‌گردد؛ ایشان هرچند که عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز محسوب می‌شود، اما اصولگرایان ایشان را بیشتر از لحاظ فکری مشابه آیت‌ا... هاشمی تلقی می‌کنند.

البته با غلظت کمتر! بخشی از انتقاداتی که از سوی اصولگرایان به آقای هاشمی وارد می‌شود به آقای روحانی هم وارد می‌شود با این تفاوت که انتقادات اصولگرایان به کارگزاران به همان اندازه به تیم حزبی آقای روحانی یعنی حزب اعتدال و توسعه وارد نیست. البته شخصا هم آقای هاشمی و هم آقای روحانی را سرسلسله پراگماتیست‌های اسلامی می‌دانم. آنها بیش از «جهت» کارکرد و برنامه‌ها به «موفقیت» کارکرد و برنامه‌ها می‌اندیشند و همین امر است که آنان را به هدف حمله آرمانگرایان تبدیل کرده است.

البته نمی‌توان منکر شد که روحیه عملگرایانه باعث پیشرفت و بهبود اوضاع در مدیریت هم شده هر چند که تفاوت نگرش باعث بروز انتقادات جدی هم شده است. با این نگرش طبیعی است که اصولگرایان هرچند موضع تند ضد اصلاحاتی را نسبت به روحانی ندارند اما او را هم کاندیدای خود به عنوان یک اصولگرای محض ندانند. اینکه بعضی از اصولگرایان به ویژه چهره‌های حکومتی نسبت به حمایت از کاندیداتوری روحانی ابراز تمایل کرده‌اند مبتنی بر منطقی است، نخست آنکه نسبت به رسیدن اصولگرایان به وحدت در شک و تردید به سر می‌برند.

دوم اینکه قصد ندارند روحانی را به دست خود در میدان اصلاح‌طلبان قرار دهند. سوم اینکه احتمال پیروزی روحانی در انتخابات را به دلیل تجربه دوره‌های پیشین ریاست‌جمهوری بیشتر می‌دانند؛ لذا ریسک را در اینجا نامعقول می‌شمرند. البته در مقابل، اصولگرایان آرمانگرا بر این باورند که ناتوانی در رسیدن وحدت در میان اصولگرایان نباید ما را به پذیرش کاندیدای ناهمخوان بکشاند. آن هم کاندیدایی که اصلاح‌طلبان هم روی او سرمایه‌گذاری کرده‌اند؛ ثانیا، اگر سران اصولگرا به همان اندازه که در برابر آقای روحانی عقب‌نشینی می‌کنند در برابر منتقدان داخلی خود عقب‌نشینی کنند، احتمال وحدت اصولگرایان بالا می‌رود.

ثالثا، وقتی مبانی فکری اصولگرایان و اصلاح‌طلبان تا این حد تفاوت یافته است، رسیدن به کاندیدای واحد با اصلاح‌طلبان نشان از بروز اشکال جدی در سیستم اصولگرایی است. در هر حال این دو دیدگاه وجود دارد و هر کدام هم منطق خود را دارند، باید دید نهایتا کدام منطق در عمل پیش خواهد رفت.

یکی از انتقاداتی که به روحانی وارد می‌شود این است که روحانی در مقایسه با اصلاح‌طلبان میل و اقبال بیشتری به اصولگرایان نشان داده است. به عنوان یک فعال اصولگرا این گزاره را تایید می‌کنید؟

روحانی یک عملگرای باهوش است؛ او می‌داند که ظرفیت‌های اجتماعی اصلاح‌طلبان او را در موقعیت خوبی قرار داد. اما در همان حال می‌داند که این ظرفیت به آن دلیل در اختیار او قرار گرفت که اصلاح‌طلبان مسیر ورود گشاده‌ای برای رسیدن به میدان سیاست ندارند؛ پس ظرفیت روحانی در عرصه سیاست تا حدود زیادی مرهون بی‌ظرفیتی اصلاح‌طلبان در اعتماد‌سازی با نظام در این مسیر است؛ روشن‌تر بگویم قدرت روحانی از ضعف حاکمیتی اصلاح‌طلبان است و مقبولیت او از عدم اعتماد نظام به اصلاح‌طلبان.

پس هر چه فشار به اصلاح‌طلبان بیشتر شود، آنها اجبارا بیشتر به روحانی پناه می‌آورند؛ لذا اتصال اصلاح‌طلبان به روحانی از سر ناچاری است. اما اصولگرایان بازیگران مجاز و قدرتمند صحنه سیاست هستند که روحانی می تواند از ناتوانی آنها در رسیدن به وحدت بهره ببرد. از این‌رو ضعف تشکیلاتی اصولگرایان و فقدان اعتماد نظام به اصلاح‌طلبان پایه‌های قدرت و حضور روحانی را تشکیل می‌دهد.

بنابراین اگر شما به جای روحانی باشید و بخواهید موقعیت با ثباتی داشته باشید، باید چه کنید؟ روشن است؛ بر بی‌اعتمادی نظام از اصلاح‌طلبان بیفزایید و ناتوانی تشکیلاتی اصولگرایان در رسیدن به وحدت را تشدید کنید. البته نمی‌گویم که آقای روحانی چنین می‌کند؛ ایشان عالم روحانی است و ملاک‌های اخلاقی را طبعا در نظر می‌گیرد اما تحلیل خشک و منطقی بازی چنین است که بیان شد؛ در این منطق نزدیکی روحانی به اصولگرایان جاذبه‌ای ایجاد می‌کند که از وحدت آنها جلوگیری می‌کند.

از طرف دیگر، روحانی می‌داند که اصلاح‌طلبان به او به عنوان پل می‌نگرند و نه هدف؛ پس چرا او رابطه با اصولگرایان را قطع کند که در آن صورت چاره‌ای جز خدمت به اصلاح‌طلبان نداشته باشد؟ لذا در بازی طراحی شده، اصولگرایان و به ویژه احمدی‌نژاد را برای هراساندن اصلاح‌طلبان لازم دارد؛ چنانچه اصلاح‌طلبان را برای تعدیل مواضع اصولگرایان نیاز دارد.

از زاویه دید یک اصولگرای میانه‌رو که قائل به نقد سازنده هم هست، عملکرد دولت روحانی را در طول سه سال گذشته و در ابعاد مختلف چگونه ارزیابی می‌کنید؟

دولت آقای روحانی با شرایط خوبی کار خود را آغاز کرد؛ مهم‌ترین ظرفیت او آن بود که سطح انتظار مردم، اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در پی عملکرد دولت پیشین شدیدا پایین آمده بود و گذار از تنگناهای پدیدآمده از منظر هر گروه درخواست آنها بود، دولت به دلیل شعار اعتدالی خود مبنی بر اینکه قصد دارد از ظرفیت دو جناح استفاده کند، قادر بود از توانمندان مدیریتی هر دو جناح بهره گیرد؛ اما از همان ابتدا تبدیل به نوعی شرکت سهامی شد.

این هم اشکالی نداشت به شرطی که قوی‌ترین نیروها را به کابینه وارد می‌کرد. نمی‌خواهم بگویم وزیران فعلی ضعیف هستند اما قادر نبودند عملکرد جهشی داشته باشند. روحانی وزرایی لازم داشت که هر کدام در حوزه فعالیت خود چند پروژه کلیدی و تاثیرگذار را به عنوان پروژه اصلی به نتیجه رسانند.

خود دولت هم اگر همزمان برجام را با بهبود وضعیت معیشت پیش می‌برد تا مردم به صورت ملموس بهبود در زندگی را ببینند وضعیتش خیلی بهتر بود. اما دولت در تله افتاد یا بهتر بگویم خودش را در تله انداخت. یکی از تله‌هایی که دولت باید از آن پرهیز می‌کرد «تله حاشیه‌سازی» بود؛ این دولت خودش را در تله انداخت و به جای آنکه حاشیه‌ها را در حاشیه کارهایش قرار دهد در«متن» قرار داد؛ نمونه آخرش بحث کنسرت‌ها بود.

تله دومی که دولت در آن نباید می‌افتاد، تله «بالا بردن توقعات» بود. دولت باید توقعات را مدیریت می‌کرد تا دستاوردهایش دیده شود. مثلا در موضوع برجام، دولت باید همیشه دستاوردها را با «بدترین شرایط محتمل» مقایسه می‌کرد تا برجستگی و توجیه عملیاتی یابد؛ نه آنکه بر توقعات بیفزاید تا آنجا که حل همه مشکلات روزمره را هم گلاویز پروژه برجام کند و انتظارات را بالا ببرد! طبعا رقبای روحانی باید چنین می‌کردند تا ارزش کار او را پایین بیاورند اما دولت خودش را در این تله انداخت.

سومین تله‌ای که دولت حتما باید از آن می‌گریخت، تله «تقابل گفتمانی» بود. تله دیگری که دولت باید از آن پرهیز می‌کرد، تله «فرعی کردن امور اصلی و اصلی کردن امور فرعی» یا «معکوس‌سازی اولویت ها» بود. بعضی دولت‌ها آن‌چنان به مسائل استراتژیک می‌پردازند که از زندگی روزمره مردم غافل می‌شوند، و بعضی چنان به مسائل روزمره می‌پردازند که از برنامه‌ریزی استراتژیک دور می‌افتند، دولت خردمند باید با یک کرشمه دو کار کند، مثلا درحالی که مردم در مسائل روزانه گرفتارند، اصرار بر خرید 100 فروند بوئینگ از آمریکا یا ایرباس و امثالهم و ادعای تخصیص حدود بیست میلیادر دلار برای این مساله؛ برای مردمی که با یک ماشین حساب ساده آن را معادل 70 هزار میلیارد تومان دیده و تصور می‌شود دولت قصد پرداخت یک جای آن را دارد. در حالی که بسته شدن کارخانه‌ها و بیکاری کارگرها را می‌بینند و از بی‌خیالی و شکم‌سیری دولتی‌ها حکایت می‌کنند.

البته من می‌دانم که دولت چگونه و چرا در پی رفع این نیاز است؛ اما دولت باید مسائل را از دریچه نگاه مردم عادی که درگیر ارقام کوچک هستند هم ببیند. مردم فکر می‌کنند که چرا وقتی پول جهیزیه دخترانشان را ندارند، از بیکاری فرزندانشان رنج می‌برند؛ دولت دغدغه اش می‌شود حل معضل پرواز یکسره به نیویورک و بعد هم ناز کردن آمریکایی‌ها را می‌بینند با خودشان می‌گویند: این دولت ما مستضعف‌هاست یا دولت رفاه طلبان وسرمایه داران! نمی‌توانید به مردم بگویید چرا این‌طور فکر می‌کنند باید طوری رفتار کنید که این شبهه به وجود نیاید.

در طول سه سال گذشته از عمر دولت، نقاط ضعف و قوت دولت روحانی و کابینه‌اش را در چه می‌بینید؟

به طور خلاصه قوتش آن است که اقتضائات جهان را می‌شناسد، ولی ضعفش آن است که مبتنی بر نگرش تطبیق با نظم بین‌المللی است و نه تغییر. نقطه قوت دیگرش آن است که مدیران با نگاه جهانی و گلوبال را در سطح وزرا به کار گرفته و ضعفش آن است که آنها خیلی بالا رفته‌اند. ممکن است در آن ارتفاع مردم را ریز ببینند البته منصف باشیم و این را به همه تسری نمی‌دهم. وزرای خوشفکر و فعال و منشأ اثر هم در این کابینه کم نیستند.

یکی از مهم‌ترین انتقادات به دولت روحانی، ضعف تیم رسانه‌ای او آن هم در شرایطی است که کثرت رسانه‌های در اختیار مخالفانش، فضا را تیره کرده و باعث دیده نشدن دستاوردهای دولت شده، چه راهکاری برای تقویت تیم رسانه‌ای دولت پیشنهاد می‌کنید؟

مشکل دولت نداشتن رسانه نیست؛ چون حلقه رسانه‌ای گسترده‌ای دارد؛ مشکل دولت حتی تیم رسانه‌ای ناآگاه نیست چون آنها را می‌شناسیم و عمدتا نیروهای مطلعی هستند. مشکل دولت آن است که ذهنش از ذهن توده‌ها دور است و خودش را در حلقه تنگ بوروکراتیسم گرفتار کرده است. بسیاری از روزنامه‌نگاران که قبلا به راحتی رئیس‌جمهور سابق را ملاقات می‌کردند، می‌گویند که صحبت با رئیس‌جمهور جزو محالات شده است. از نشست‌های صوری و فرمالیته که بگذریم، واقعیت آن است که رئیس‌جمهور نباید در پرده غیب باشد.

مردم به او رای داده‌اند تا از طریق رسانه‌ها بدانند که چه می‌کند؟ برخورد تشریفاتی با مردم حتی اگر رئیس‌جمهور محترم چنین قصدی نداشته باشد، به نوعی تحقیر مردم و رسانه‌ها تلقی می‌شود. در غرب که دوستان بسیار الگو از آن می‌گیرند روسای جمهور تلاش می‌کنند خود را مردمی نشان دهند. در اینجا روسای جمهور می‌کوشند خود را فرامردمی نشان دهند و از دور دستی برای مردم تکان دهند! اگر دولت صادق است (که دلیلی ندارد خلاف آن مدعی شود) باید صداقت و صراحت را در مواجهه با مردم نشان دهد، اشتباه نکنید این پوپولیسم نیست، پوپولیسم فریب مردم است، نمایشی است، استفاده ابزاری از مردم است.

ببینید امام لزوما بین مردم نبود اما مردم او را بیانگر نظرات خود می‌دانستند. امام پوپولیست نبود، مردمی بود. دولت مردمی باشد همه حرف هایش اثر می‌کند. مردم خودشان رسانه او می‌شوند. نباید با رفتار، مردم را تحقیر کرد. ما به دور از شعار، مردم محترمی داریم، بسیار اهل رعایت هستند، اگر نبودند باید بلاهای بسیاری بر سر بعضی از دولتمردان مدعی غیر عامل می‌آوردند. از حیای مردم و ادب و حرمت آنها سوءاستفاده نشود و قلبا با آنها نزدیک شوند و درد آنها را درد خود بدانند و شادی آنها را شادی خودشان و این‌چنین همه مشکلاتشان حل می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس