اجرای کنش‌هایی به ظاهر طبیعی در فضاهایی غیرطبیعی و جرای مونولوگ‌های نه چندان پیش برنده (در اغلب موارد) و در فضایی سرد و خشن، تنها بخش کوچکی از ناکار آمد بودن عملکرد این فیلم‌ساز را به نمایش می‌گذارد

گروه فرهنگ و هنر مشرق- اگر مکبث رومن پولانسکی (محصول 1971) را تلاشی نافرجام در کاستن از پیچیدگی‌های فرم گرایانه و ادبی نهفته در متن اصلی (اثر ویلیام شکسپیر کبیر) و مکبث اورسن ولز (محصول 1948) را نزدیک‌ترین اثر تصویری به روح این نمایش‌نامه‌ عظیم و مهیج بدانیم، آن وقت شاید راحت‌تر بتوان درباره‌ی اقتباس ادبی سینما از این متن سنگین چند لایه صحبت کرد. آن هم با ادبیات غنی و فاخری که هنوز هم از پی سده‌ها قامتی استوار و برافراشته دارد؛ و بعید به نظر می‌رسد در عصر حاضر کسی یارای رقابت یا حتی رجزخوانی برای آن را داشته باشد. دست کم مکبث جاستین کرزل، کارگردان چهل و دو ساله اما تازه کار سینما که همین را نشان می‌دهد!

او که در کارنامه‌ فیلم‌سازی‌اش، جدا از قاتلان اسنوتان (2011) تنها یک فیلم گروهی (به نام چرخش و تازه آن‌هم با همکاری 9 کارگردان دیگر)‌ دیده می‌شود مکبث این دهه را از جایی آغاز می‌کند که آتش جنگ داخلی در سرزمین اسکاتلند زبانه می‌کشد و در حالی که افراد محدودی به تاج و تخت وفادار مانده‌اند،‌ از یک سو ارتشی خیانتکاری به نام مک دانلد، رهبری تعدادی از مخالفان پادشاه‌ (دانکن) و مکبث (سردار گلیمس) فرماندهی ارتش خسته و از نفس افتاده‌ی این کشور را برعهده دارند.



ی


این در حالی است که پادشاه، آخرین نیروهای ذخیره‌ خود را نیز برای مکبث فرستاده و همه چشم‌ها نگران سرنوشت و نتیجه‌ جنگی است که در میدان نبرد «الون» رقم خواهد خورد. هسته‌ مرکزی فیلم از منبع اصلی ریشه گرفته و به ظاهر،‌ در روایت هم همان خط اصلی را پی گرفته (طرح کلی این مکبث نیز درباره‌ بشارت جادوگران به این نجیب‌زاده‌ اهل گلیمس برای دست یافتن به قلمرو پادشاهی است) اما آن چه که مکبث کرزل را از شاخص‌ترین نمونه‌های آن (برداشت‌های جرمی فریستون، جفری رایت،‌ ایو برست، اورسن ولز و در راس آن‌ها رومن پولانسکی از این نمایش‌نامه) متمایز می‌سازد تلاش او برای تصویربرداری و نزدیک ساختن تصویرهای فیلم به تابلو‌های نقاشی است. آمیزه‌ی غریبی از حجم تیره، نور محدود و البته پلیدی‌های زیبا نما که در یکی از دیالوگ‌های فیلم که از زبان یکی از ساحره‌ها جاری می‌شود و به توصیف شرایط در زمان زیست خالق نمایش نیز اشاره دارد- جاری است: «زیبایی به پلیدی تبدیلی شده و پلیدی به زیبایی».

در چنین شرایطی خشنونت افسار گسیخته و نهفته در بطن سینمای امروز به کار فیلم‌ساز می‌آید تا با تکیه بر تجربه‌های موثر و کم و بیش درخشان اسلاف خود (در راس‌ آن‌ها سم پکین پا با روایت شاعرانه‌ خشنونت گسترده در مثلا این گروه خشن و با فاصله‌ای بعید و دور،‌ زک اسنایدر در فیلم تبلیغاتی و خیانت آمیز 300) پرده‌ سینما را با تصویرهای مشمئز کننده‌ای از قبیل انتقام جویی با زنده زنده سوزاندن همسر و فرزندان رقیب و نمایش آرام و بطنی مرگ سربازان در جریان نبرد تن به تن پر کند!

هذیان‌های بیمار گونه‌ای که شاید بتوان آن‌ها را دیکته‌ سردمداران صنعت سرگرمی در تلاش برای شبیه سازی گسترده در آثاری با لحن حماسی و اسطوره‌ای به همدیگر دانست؛‌ اما به طور حتم نمی‌توان بین فرم و ساختار آن‌ها تفاوت چندانی قائل شد؛‌ به گونه‌ای که می‌توان گفت حتی حذف یا جابه‌جایی نام کارگردان فیلم‌ها هم تأثیری در مواجهه‌ مخاطب با اثر نخواهد گذاشت! به این ترتیب امتیاز فیلم جاستین کرزل استرالیایی تبار (البته اگر بتوان امتیاز خطابش کرد) را باید در نحوه‌ هدایت اجرا کنندگان نقش‌های اصلی جست و جو کرد که در این فیلم به خصوص،‌ در دام چاله‌ بی توجهی به نفس سینما و هم چنین کاربرد میزانسن‌های طولانی و تئاتری گرفتار آمده است.

اختصاص نمایی بی‌تحرک و بسیار طولانی برای القای حس تنهایی و سرگشتگی لیدی مکبث (در سکانس گفت‌وگو با کودک خیالی)، . فیلم‌سازی که ظاهراً به قصد ابراز وجود و جلب توجه عمومی گام به این کارزار دشوار و پر سنگلاخ گذاشته است. در این کارزار البته او نه لحن بیان یکسانی را (در کارگردانی) به نمایش گذاشته و نه ظاهراً از هنر جذابیت بخشیدن به روایت اصلی (از طریق نزدیک کردن ماجرا به روحیه‌ی سینماروهای امروزی) برخوردار بوده است.

به گونه‌ای که اگر کسی از داستان اصلی خبر نداشته و از پیچیدگی‌های این نمایش بی‌اطلاع باشد، به دشواری می‌تواند با این مکبث بی‌روح،‌ خسته و کم تأثیر ارتباط برقرار کند. از این زاویه شاید بتوان مهم‌ترین و به عبارتی تنها امتیاز مثبت این مکبث را متوجه بازیگران نقش‌‌های اصلی آن دانست: مایکل فاسبندر اهل آلمان و ماریون کوتیارد فرانسوی‌تبار که ظاهراً حتی بیش از خود سازنده‌ی فیلم، روح نمایش‌نامه ویلیام شکسپیر را درک کرده و به تعبیری موفق شده‌اند جان خود را در جامه‌ِ‌ بلند و عمیق این دو نقش بدمند.


ی


فاسبندر که چندی و اندکی پیش در نقش استیو جابز فقید هم خوش درخشیده بود، در این فیلم چنان مکبثی را به نمایش می‌گذارد که به دشواری می‌توان او را با رقبای شاخص و دیرین خود در این نقش (شون کانری،‌ اورسن ولز و جان فینچ) قابل مقایسه دانست. خصوصاً در زمینه‌ ابراز خشونت و رفتار فرا انسانی که فاصله‌ بسیار زیاد کیفیت و نحوه‌ اقتباس از این اثر شاخص ادبی (در دوران مختلف) را به خوبی به نمایش می‌گذارد.به گزارش تجربه، بی شک کشف عیار واقعی آثاری از قبیل مکبث (جاستین کرزل) مرهون سپردن آن‌ها به دست تندباد تاریخ و دل سپردن به فروکش کردن غبار غالباً‌ سهمگینی است که البته گاهی در زمان تولید و ارائه‌ی محصولاتی از این قبیل در می‌گیرد.

فراموش نباید کرد که آن‌چه وجه تمایز این گونه اقتباس‌ها را شکل می‌دهد نحوه‌ تبدیل تمهیدات ذهنی (بخوانید: بازی‌های فرمی و فرازهای ادبی) به زبان تصویر و تجسم‌های عینی است. یعنی همان‌چه که اگر شکسپیر زنده بود و مکبث نگون بخت اویل قرن جاری را می‌دید مجاب می‌کرد تا شاید فریاد بکشد و محبوب رویاهای خود را از چنگ گمراهی (یا شاید اسارت در دست کارنابلدان!) نجات دهد؛ تمهیدی که البته شاید به اندازه‌ ایجاد محدودیت در اقتباس از شاهکارهای ادبی جهان کار آمد نباشد اما به طور حتم در تاریخ می‌ماند و به عنوان یک سند محکم قابل بررسی است!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس