گروه فرهنگ و هنر مشرق - علیرضا افتخاری در آخرین اثرش با قطعه ای پیرامون مدافعان حرم پا به عرصه اخبار موسیقی گذاشت. قطعه ای با محتوای رشادت های مجاهدان و مدافعان حرم عمه سادات که با شعری از احمد بابایی به عنوان یکی از شاعران جوان و خوش قریحه کشور ساخته شده است. آهنگسازی اش را علیرضا سپهوند به انجام رسانده و صدای علیرضا افتخاری یکی از ستارگان سپهر موسیقی کشور روی آن نشسته و این یعنی تلفیق نیکوی محتوا و فرم. استفاده از ظرفیت موسیقی برای فرهنگ سازی. و پیشبرد فرهنگی یک دغدغه مهم سیاسی عقیدتی. اتفاقی که هرچند بسیار دیر- تقریبا سه سال بعد از آغاز این موضوع- افتاده اما بهرحال جای خوشحالی دارد که بالاخره کسی به فکر پیوند میان موسیقی و پدیده های اجتماعی افتاده است.
********
اما
حتی مسئله ای به این عظمت هم نتوانست یخ ارگانهای تصمیم ساز را درباره
موسیقی آب کند. ارگانهایی که سالها و به بهانه اینکه موسیقی پایگاه اجتماعی
ندارد و منحصر در طبقه جوانان مرفه است، در برابر موسیقی سکوت کردند و کم
کم به جایی رسیدند که چشم باز کردند و خود را غرق در میان دریای جمعیت
تشییع یک خواننده جوان یافتند! البته آنها که بودند و دیدند به کنار، شاید
اگر ترافیک صبحگاهی آن روز نبود برخی مسئولین حتی بر همین امر هم واقف نمی
شدند!
موسیقی
بسیار موثر و مردمی است. این جمله شاید ابتدای خوبی باشد برای یکی از مهم
ترین و حساس ترین و شاید غامض ترین مقوله های اجتماعی سالهای اخیر جامعه
ایران. مقوله ای که طی دهه های اخیر و به خصوص دهه اخیر کم کم در لایه های
مختلف اجتماعی ایران نفوذ کرده و در سایه سردرگمی مسئولان تصمیم ساز این
حوزه بدل به غول بی شاخ و دمی شد که کنترل با آن نه از دست وزارت ارشاد بر
می آمد و نه شاید سایر ارگانهای فرهنگی.
به
همین صورت بود که مسئله فوت مرتضی پاشایی و مراسم تشییع او به یکی از عجیب
ترین پدیده های اجتماعی 2 سال گذشته بدل شد و بسیاری از کارشناسان و
مسئولین پس از این تشییع باشکوه انگشت حیرت گزیدند. چرا که با مراسمی روبرو
بودند که علیرغم عدم تبلیغات تلویزیونی و علیرغم آن که رسانه های عمومی
هیچگونه دعوتی برای حضور در آن نداشتند، و بلکه خود را برای بایکوت خبری و
سکوت درباره کم و کیف آن آماده می کردند، ناگاه شاهد حضور هزاران تن از
هموطنانمان در این مراسم بود. هموطنانی که لزوما منحصر در یک طبقه اجتماعی
نبوده و طیف گسترده و عجیبی از سن و سال و فرهنگ را شامل می شد؛ پیر و
جوان، زن و مرد، مذهبی و غیر مذهبی و...
تصمیم گیران و
تصمیم سازان همچنان خیال می کردند که با مجوز دادن و ندادن می توانند
موسیقی را تصفیه کنند. خیال می کردند که تقسیم بندی حاکمیتی درباره موسیقی
در میان مردم هم طرفدار خواهد داشت و موسیقی بدون مجوز را کسی گوش نخواهد
کرد! و اگر در رسانه ها از اخ بودن ترانه های سخیف بگویند، لابد مردم هم
دیگر سمت آنها نمی روند. اما حقیقت آن بود که همین رویکردهای سردرگم و باری
بهر جهت بود که باعث رسوخ مفاهیم سخیف و نا متناسب با فرهنگ ایرانی در متن
ترانه ها شد و موسیقی را به اسب افسار گسیخته ای بدل کرد که لجام کردنش از
توان ارگانهای دولتی در آمده بود. و جای تاسف است که این رویکرد هم چنان
ادامه داشته و گویی هم چنان کسی ازمسئولین موسیقی کشور نمی داند باید چه
کند که موسیقی در کشورمان اهلی شود.
منحصر
ساختن و محدود کردن دایره خوانندگان مجاز و تلویزیونی که اجازه پخش مستمر
از رسانه ملی را دارند و امتیاز بزرگی به نام تیتراژهای سریال های شبانه را
دارند نیز همواره محل بحث بوده و یکی از موارد اشکال مدیریتی موسیقی به
حساب می آید. دایره محدودی که قریب به اتفاق سریال های پرطرفدار شبانه را
می خوانند و روز به روز بر محبوبیت شان افزوده می شود و قیمت بلیط کنسرت
هایشان نیز! اما هیچکس نمی داند چرا این دایره اینقدر محدود است و طبق
معمول هیچکس پاسخگو نیست.
بههرحال
اما باید به دنبال راه چاره ای بود. این که چطور می شود موسیقی را به خدمت
ارزش ها و نیازهای جامعه درآورد. اینکه چطور می شود این مقوله مهم اجتماعی
را در خدمت تعالی جامعه در آورد و او را به یک عنصر مثبت در تحرکات
اجتماعی و لایه های جامعه تبدیل ساخت. آن چه محرز است سکوت در این مقال هیچ
خیری ندارد و منتج به آش شله قلم کاری می شود که حالا در هندزفری های
جوانان این سرزمین جاری است. و هیچکس هم نمی تواند فرضا جلوی آن را بگیرد
که با فاجعه بارترین محتواهای ممکن و سخیف ترین فرم های موسیقی همچنان اما
میان بخشی از جوانان این سرزمین طرفدار دارند و بسیاری آنها را می شوندند و
بیش از 4 میلیون فالوورشان نیز یکی از شاهدهای این شنیده شدن است.