کد خبر 5798
تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۷:۳۸

پس از رفتن غفراني از برنا، تقي دژاکام در وبلاگش يادداشت نوشت و از "کيهاني" بودن غفراني گفت و اين "کيهاني" بودن آنقدر محل بحث شد که حالا غفراني در وبلاگ دژاکام از احوالات کيهاني بودن يا نبودن نوشته است.

تقي دژاکام در جديدترين پست وبلاگ "آب و آتش" يادداشتي به قلم صادق مهدي غفراني منتشر کرد.
در اين مطلب امده ات: بنا به پيشنهاد و اصرار يکي از دوستان ، قرار شد من در پاسخ به محبت مخاطبان وبلاگ قشنگ دژاکام ( پدر ِ نفر ِ اول ِ المپياد ِ ادبي ِ کشور در سال 89 ) يک کامنت بگذارم و هم تشکر کنم و هم چند تا دغدغه را مطرح .
اول از همه اينکه من شخصاً با اين فضاي کامنتي که در اين وبلاگ و چند تاي ديگر به راه افتاده ، موافق نيستم و نمي توانم توجيهش کنم . چرا که نه فضاي تقدير و تشکر و ذکر خير و طرفداري دوستان و همکارانم ( که هر کجا هستند دلشان پر انرژي مثبت باد ) به نفع من تمام مي شود و نه فضاي تهمتها و ذکر مصيبتها و ناخن به صورت کشيدنها ، واقعيتي را عوض مي کند و حال ِ خوب ِ کسي را بَد .
مثلاً اينکه گفته شود فلاني از کيهان اخراج شده يا از همشهري اخراج شده يا با پول ِ فلان جا ، خانه خريده يا دوربين مدار بسته در برنا نصب کرده و غيره و غيره ، تغييري در اصل ماجرا که آن هم واقعيت مسلم است ايجاد نمي کند ؛ همچنان همه از جمله مديران کيهان مي دانند که بنده از کيهان اخراج نشدم و يک پيگيري ساده مي تواند مؤيد اين مطلب باشد ، عملکرد صفحه نسل سوم هم خوشبختانه همچنان در سايت کيهان موجود و قابل بررسي و البته مقايسه است . از روزنامه وزين همشهري هم به هيچ عنوان اخراج نشدم و تنها سندش هم اين است که اصولاً من هيچ وقت در همشهري کار نکرده ام که بخواهم اخراج بشوم يا استعفا بدهم ! خانه شخصي هم اگر داشتم مطمئناً به اجاره نشيني ادامه نمي دادم . دوربينهاي مدار بسته برنا هم دو سال قبل از آمدن من نصب شده بودند و البته چندان هم بودنشان عجيب و غريب و مخوف به نظر نمي رسد ؛ در تمام روزنامه ها و رسانه هايي که من کار کرده ام اين تجهيزات ايمني وجود داشته و دارد و قس علي هذا ... فلذا بر اين باورم که از گرم نگه داشتن اين تنور ، فقط دودش نصيب من و تو مي شود و نان برشته اش را اويي مي خورد که شايد بچه اين محل نباشد و آخر قصه هم دوست ناباب از آب در بيايد .
البته در اين بين انتقاداتي هم مطرح شده اند که هم به درد بخور است و هم به خاطر ماندني و خواندني .
فضاي کامنتي و ذهني فعلي لا اقل براي بچه هاي برنا ( که انصافاً دستچين شده اي از نسل سومي هاي تُپُل ِ رسانه اي هستند و هر کدامشان منحصر به فردند ) بايد پُر باشد از ذوق و انگيزه براي هم افزايي با تيم مديريت جديد اين خبرگزاري ، که انصافاً براي اجراي سياستهاي محتوايي ِ مد ِ نظر ِ خودش ، جدي وارد شده و اگر چه متفاوت با روند قبلي اما دغدغه اين را دارد که فرداي برنا از امروزش خوش تيپ تر و تو دل برو تر باشد و اين يعني خيلي و خيلي هم يعني اينکه بايد به پرويز خان يا علي گفت !
و اما چند تا نکته :
1- بحث کامنتهاي اخير اين وبلاگ ، رفته سراغ سوژه کيهاني و غير کيهاني بودن ! اصل ماجرا هم ظاهراً از جمله يک بنده خدا شکل گرفته که حس مي کنم اگر چه اين جمله ، جرقه شده براي بقيه ، اما منظور نويسنده آن ، همان چيزي نبوده که بچه هاي کيهان برداشت کرده اند و به آن واکنش نشان داده اند .
طرف اشاره کرده که " کيهاني ها هواي همديگر را دارند " و راست گفته و خوب گفته و درستش هم همين است و بوي نامطبوعي از اين ادعا به مشام نمي رسد . اما در باب همين واژه " کيهاني بودن" ، من فکر مي کنم اين لفظ ، لا اقل در اين يک دهه اخير ، معني خاص خودش را پيدا کرده و بد نيست به هم ياد آوري اش کنيم .
در فضاي رسانه اي مملکت ما " کيهاني" به همان خبرنگار و نويسنده و مديري مي گويند که اول و آخرش اصولگرا باشد و اصولگرا هم يعني فقط و فقط در اردوگاه ولايت بودن و در اين اردوگاه نفس کشيدن . البته خيمه هاي اين اردوگاه مثل دايره نظام آنقدرها هم عريض و طويل نيست و بحثش با خودي و ناخودي بودن متفاوت است . ظرفيت و گنجايشش محدود نيست و براي همه ، جا دارد اما حساب و کتابش با برخي چرتکه انداختنها جور در نمي آيد .
کيهاني ها صحبتهاي رهبري را گزينشي گوش نمي کنند ، دستورات حکومتي رهبر را "پيشنهاد" فرض نمي کنند ، "راز بقا" را در چيزي بجز پرچم سيد علي تعريف نمي کنند و دست از مطالبه اصول بر نمي دارند و نه پا را از دايره انصاف آن ور تر مي گذارند و نه دفع حداقلي را فراموش مي کنند .
با اين تعريف ، کيهاني بودن از سال 7? به اين طرف - به گمان من - معنا و مفهومش ربطي به حضور فيزيکي در مؤسسه اي واقع در ميدان توپخانه و ساختماني قديمي و پر از بوي دوست داشتني سرب ندارد و يک جور مکتبخانه شده براي خودش .
به همين خاطر امروز کسي به سيد محمد خاتمي ( و شايد به کيهان ) اين جسارت را نمي کند که به او بگويد کيهاني ! علي رغم حضورش در پست عالي اين روزنامه و خيلي هاي ديگر و از آن طرف ، خيلي از مديران دولتي و غير دولتي را نمي شود کيهاني ندانست يا بسياري از همين نسل سومي هاي امروز را که کيهاني تر از خيلي ها هستند مثل : احسان صالحي ، ميثم نيلي ، وحيد يامين پور ، رضا شکيبايي ، محمد رضا باقري ، حميد بياني ، سيد رضا داوري ، کميل خجسته ، حامد طالبي ، احسان مطهري ، حسن روزي طلب ، مهدي پور صفا ، شجاعيان ، عرفاني ، احمد جان نثاري ، ميثم مرادي ، علي افسري ، حامد زرگر و خيلي هاي ديگر که کيهاني هستند و کيهاني فکر مي کنند .
2- در سايت يکي از دوستان پاستور نشين خواندم و چند جا شنيدم که مدير عامل برنا ( يعني من ) يک ايراد داشت و آن هم ارادت به حسين شريعتمداري و حسين صفار هرندي بود !
احتمال مي دهم جمله اين دوستان ادامه اي هم دارد که از روي حيا ، آن را قلم گرفته اند و آن هم اين ايراد بزرگتر است که " به فلاني هم ارادت نداشت " و ارادت نداشتن به فلاني در اين ايام هم که خب يعني خيلي و خيلي يعني خيلي خيلي و خيلي خيلي هم معني اش هر چه که باشد به دليل "دست دوم" بودن موضوع ، به آن نمي پردازم !
اما ايراد - به زعم دوستان - چندان در گوشي و مخفي نيست . ارادت بنده به اين دو سه تا حسن و حسين ، تابلو است و هزار و يک علت هم دارد که يکُمي آن نزديکي صداي اين رفقا به گفتار خوش رهبري ، نزديکي عملکرد آنها به موازين رهبري و عقب نماندن و جلو نزدن از ولي فقيهي است که ادعا مي کنيم برايش جان مي دهيم و البته هزار و يکمين دليل من و خيليهاي ديگر هم بر مي گردد به عملکرد کيهان بين 7? تا 8? که خلاصه اش مي شود اينکه جريان اصولگرايي بالا برود و پايين بيايد ، در فضاي رسانه اي مديون کيهان بوده و هست و خواهد بود و باز هم ته ِ قصه مي شود همان دو سه تا حسن و حسين !
البته اين ارادت هم - مثل ارادت همه ما به محمود احمدي نژاد - مادام العمر و بدون تاريخ نيست و تا روزي معتبر و برجاست که همين نزديکي قول و فعل ، ماندگار باشد و به سرنوشت خيلي هايي که با امام عکس يادگاري خودماني داشتند و حالا فقط از امام ، برايشان همان "عکس" باقي مانده ، دچار نشوند .
3- يک نفر توي يکي از کامنتها ، مطلبي با اين مضمون نوشته بود که هيچ دانش آموزي صفحه مدرسه کيهان را نمي خواند ! اينکه امروز چه تغييراتي در صفحه مدرسه ايجاد شده و در چه حال و هوايي بسر مي برد را نمي دانم و بي خبرم اما لا اقل در برهه اي چند ساله ، با تدبير و ايده بکر ِ قدرت رحماني و مديريت استادانه مريم پوريامين و کمکهاي پرستو قادري و آموزشهاي مؤثر دژاکام و سعدي و رزازي ، صفحه مدرسه کيهان يکي از صفحاتي بود که علي رغم داشتن مخاطبان بسيار زياد ، فراتر از يک صفحه مطبوعاتي ، تبديل به يک کارگاه توليد خبرنگار و گزارشگر شد .
دژاکام در مطلبش اسم چند نفر را نوشت و اسم خيلي ها را ننوشت ؛ خيلي ها که بعدها بعضي هايشان حتي به رسانه هاي اصلاح طلب پيوستند اما در سطح حرفه اي کاملاً قابل قبول . در آن زمان ، فقط جذاب بودن صفحه و مطالبش اولويت اول نبود بلکه کادرسازي براي کيهان و فضاي رسانه اي کشور مد نظر قرار گرفته بود که الحق و الانصاف ، مدرسه فراتر از پيش بيني ها عمل کرد و در آن مقطع ، خوش درخشيد و تبديل به يکي از شاهکارهاي دوره مديريت شريعتمداري شد و ديگر هم تا به امروز در هيچ روزنامه و هيچ رسانه اي تکرار نشد و منحصر به فرد ماند .
? - اي خوب ِ خواستني ! اکنون دستان نيازمند خويش را بر آستان نيلوفرينت مي گشايم و از تو براي همسايه مان که نان ما را ربود ، نان ! براي ياراني که دل ما را شکستند ، مهرباني ! براي عزيزاني که روح ما آزردند ، بخشش ! و براي خويشتن ِ خويش ، آگاهي ، عشق و عشق و عشق مي طلبيم ... (دکتر شريعتي )

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس