گروه فرهنگی مشرق: صحبتهای معقولانه بقایی ماکان درباره شاملو و سپهری در مناظره با حسن میرعابدینی، واکنش طرفداران این دو شاعر را به همراه داشته است ...سابقه جدال ادبیات معاصر و ادبیات کهن و طرفداران آن سابقهای حتی طولانیتر از تولد شعر نو دارد.
زمانی که عدهای از متجددان یا آنها که داعیه دلسوزی برای ادبیات ایران را داشتند به طرحی نو می اندیشیدند. هم زمان استادان و عموماً آنها که منتسب به دانشگاه و ادبیات آکادمیک بودند، چنین طرحهایی را تیشه به ریشه ادبیات فارسی گمان میبردند. این جنگ و جدال همچنان ادامه داشت و در بخشی از اشعاد هر کدام از طرفداران این دو گرایش هم بر جا ماند که از جمله معروفترینشان واکنش تند شاملو علیه حمیدی شیرازی است.
در شعر «حرف آخر» و ابتدای آن خود حکایت تمام ماجرا است. «به آنها که برای تصدی قبرستانهای کهنه تلاش میکنند» از آن سو استادان ادبیات کلاسیک همواره به دیده شک و تردید به شعر نو و جریانهای ادبی معاصر نگاه کردهاند. به گزارش هفت صبح، این مرزبندی درست است که این روزها در حال کمرنگ شدن است اما هنوز هم گاهی از تریبونهای رسمی یا غیررسمیشان به گوش میرسد؛ از جمله صحبتهای محمد بقایی ماکان در نشست بررسی ادبیات معاصر در دانشگاه آزاد اسلامی این صحبتها در برخی وارد چنان تند است که از روز جمعه واکنشهای آن در فضای مجازی بر پا شده.
بقایی ماکان در ابتدای سخنان خود آورده است: «ادبیات کهن ما با گذشتن از فیلترهای مختلف به تثبیت رسیده و اکنون در دانشگاهها تزریق میشود ولی ادبیات معاصر هنوز پا در هواست. البته بخشی از آن که شامل آثارنویسندگان و شاعرانی همچون جمالزاده و ملک الشعرا بهار میشوند مورد تأیید هستند ولی آن بخش از ادبیات معاصر که دچار تزلزل است راهی به دانشگاه ندارند»
جالب اینجاست استاد ماکان در این صحبتها دقیقا شختصیتهایی را تأیید میکند که جریان ساز بودهاند اما رویکردی همچنان محافظه کارانه در پیش گرفته بودند. او در ادامه سخنانی تند و گزندهتر ادامه داده: «دانشگاهیان حق دارند ادبیات مخدوش و متزلزل را نپذیرند، به عنوان مثال در حوزه شعر بعد از نیما ما با شاعرانی روبه رو بودهایم که در آثارشان مشکلات نحوی و اشتباه در کاربرد واژگان به حد خجالت آوری زیاد است.
عجیب است که چرا جامعه این آثار را پذیرفته است اما چطور انتظار دارید وقت و بودجه بیت المال در دانشگاهها به تدریج به این متون که به ادبیات ما کمک نمیکنند اختصاص پیدا کند» ماکان در ادامه مثالهایی هم در این زمینه مطرح کرده است: «فروغ فرخزاد میگوید: «هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودالی میرسد مرواریدی صید نخواهد کرد» اما باید توجه داشت جوی به خودی خود یعنی جویبار، کوچک و ذاتاً حقیر است. بنابراین ترکیب جوی حقیر نوعی حشو است. مثل این است که بگوییم عسل شیرین ! ضمن اینکه صفت حقیر برای کیفیت استفاده میشود و نه کمیت» همچنین در مثالی دیگر به نیما خرده می گیرد و اینچنین میگوید که: « نیما در شعری میگوید «هنگام که گریه میدهد ساز» در صورتی که قبل از «که» کلمه هنگام باید «ی» نکره بگیرد و هنگام در این سطر معنایی ندارد. همچنین گریه را ساز میکنند ولی ساز نمیدهند.
دامنه این ایرادات خندهآور در اشعار شاعرانی همچون نیما و حتی شاملو آنقدر گسترده است که اگر میخواستند شعر کلاسیک را ادامه بدهند هرگز از سطح شاعرانی مانند ابولحسن ورزی بالاتر نمیرفتند. به اعتقاد من تنها یک نفر در حوزه شعر جدید موفق و قابل پذیرش بوده و آن کسی نیست جز مهدی اخوان ثالث» این گفته ها البته در مناظره با حسین میرعابدینی همچنان پیروزمندانه جلو رفتهاند و گویا میرعابدینی چندان سر جدال را باز نکرده است.
ضمن اینکه باید دقت کرد در شعر شاعران کلاسیک بزرگ این مرز و بوم هم حشو یا حتی ضعف تألیفهای اینچنین فراوان دیده میشود. از جمله مثالی که خود ادبای کلاسیک از آن یاد میکند این بیت معروف حافظ است که «روز اول رفت دینم در سر زلفین تو/تا جه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز» که «هنوز» را در مصرع دوم کاملا حشو میدانند و بدون آن هم بیت کاملا به لحاظ معنایی بسته شده است. یا میتوان به برخی از اشعار مولانا اشاره کرد که تمام مولوی شناسان نیز اذعان دارند به لحاظ شعر ضعیف است و حتی در حد نظم هم از این شاعر برجسته بعید به نظر میرسد. با تمام این حرف و حدثها، ماکان بدون در نظر گرفتن نقدهای اینچنین، صرفا نوک پیکان را به سمت ادبیات معاصر گرفته و گفته است: «حتی شاعر مطرحی مانند سهراب سپهری هم اغلاط فاحش املایی در زبان و شعرش وجود داشته.
مرحوم سپهری ادبیات کلاسیک ما را نمیشناخت. وقتی کتاب «هشت بهشت» را دو جا به صورت «خوشنود» نوشته شده که این غلط هنوز هم در این کتاب وجود دارد. دانشگاه چطور میتواند چنین متنهایی را بپذیرد؟» در کنار این نکته البته باید عنوان کرد ادبای بزرگ جهان و حتی برنده جایز نوبل ادبیات، مارکز نیز به داشتن غلطهای املایی در متون خود معروف بوده و نمیتوان از آن به عنوان حجتی برای زیر سوال بردن عدم شناخت یک شاعر نسبت به سبقه ادبی کشورش مثال آورد. میرعابدینی هم البته در گفتهها به این مفهوم اشاره کرده و گفته است: «در ادبیات جدید وقتی نویسنده از زبان یک لمپن حرف مینویسد نمیتواند از زبانی استفاده کند که مثلاً بیهقی از آن استفاده کرده است. در دوران ادبیات کهن اصلاً این نوع صداها اجازه شنیده شدن نداشت و از طرفی باید در نظر داشته باشیم که ادبیات کلاسیک به درخت تناوری تبدیل شده اما ادبیات معاصر ما تنها 100 سال عمر دارد و طبیعی است که بسیاری از تجربیاتش به نتیجه نرسند اما این به آن معنا نیست که جریانها و چهرههای ادبیات معاصر نباید در دانشگاهها معرفی شوند»
میرعابدینی همچنین در پایان تأکید کرده است: «به نظر من ادبیات معاصر، نازل نیست بلکه درد ما از این است که اساتید خوبی در دانشگاهها برای تدریس ادبیات معاصر نداریم» این جملهها بعد از بازنشر در گروههای تلگرامی و برخی سایتهای ادبی همچنان دست به دست میشود و واکنشهای تندی را از جانب طرفدارانشان به دنبال داشته. هر چند باید منتظر بود تا روزهای آتی پیامهایی از سوی تریبونهای رسمیتر ادبیات معاصر بشنویم.
در راستای نقد صریح جریان شعر نو که توسط جریان روشنفکری بیهوده ستایش می شود حسین لامعی مستندساز، مستندی را درباره احمد شاملو به تصویر کشیده است که به نقد صریح این شخصیت نه چندان معتبر ظاهرا ادبی در متن و فرامتن می پردازد. این اثر اخیرا در دانشگاه های کشور به صورت گعده ای اکران می شود و این امید می رود که نسل نوجو و جسور به نقد جریانی ظاهرا ادبی بپردازد که چندان معتبر نیست.
زمانی که عدهای از متجددان یا آنها که داعیه دلسوزی برای ادبیات ایران را داشتند به طرحی نو می اندیشیدند. هم زمان استادان و عموماً آنها که منتسب به دانشگاه و ادبیات آکادمیک بودند، چنین طرحهایی را تیشه به ریشه ادبیات فارسی گمان میبردند. این جنگ و جدال همچنان ادامه داشت و در بخشی از اشعاد هر کدام از طرفداران این دو گرایش هم بر جا ماند که از جمله معروفترینشان واکنش تند شاملو علیه حمیدی شیرازی است.
در شعر «حرف آخر» و ابتدای آن خود حکایت تمام ماجرا است. «به آنها که برای تصدی قبرستانهای کهنه تلاش میکنند» از آن سو استادان ادبیات کلاسیک همواره به دیده شک و تردید به شعر نو و جریانهای ادبی معاصر نگاه کردهاند. به گزارش هفت صبح، این مرزبندی درست است که این روزها در حال کمرنگ شدن است اما هنوز هم گاهی از تریبونهای رسمی یا غیررسمیشان به گوش میرسد؛ از جمله صحبتهای محمد بقایی ماکان در نشست بررسی ادبیات معاصر در دانشگاه آزاد اسلامی این صحبتها در برخی وارد چنان تند است که از روز جمعه واکنشهای آن در فضای مجازی بر پا شده.
بقایی ماکان در ابتدای سخنان خود آورده است: «ادبیات کهن ما با گذشتن از فیلترهای مختلف به تثبیت رسیده و اکنون در دانشگاهها تزریق میشود ولی ادبیات معاصر هنوز پا در هواست. البته بخشی از آن که شامل آثارنویسندگان و شاعرانی همچون جمالزاده و ملک الشعرا بهار میشوند مورد تأیید هستند ولی آن بخش از ادبیات معاصر که دچار تزلزل است راهی به دانشگاه ندارند»
جالب اینجاست استاد ماکان در این صحبتها دقیقا شختصیتهایی را تأیید میکند که جریان ساز بودهاند اما رویکردی همچنان محافظه کارانه در پیش گرفته بودند. او در ادامه سخنانی تند و گزندهتر ادامه داده: «دانشگاهیان حق دارند ادبیات مخدوش و متزلزل را نپذیرند، به عنوان مثال در حوزه شعر بعد از نیما ما با شاعرانی روبه رو بودهایم که در آثارشان مشکلات نحوی و اشتباه در کاربرد واژگان به حد خجالت آوری زیاد است.
عجیب است که چرا جامعه این آثار را پذیرفته است اما چطور انتظار دارید وقت و بودجه بیت المال در دانشگاهها به تدریج به این متون که به ادبیات ما کمک نمیکنند اختصاص پیدا کند» ماکان در ادامه مثالهایی هم در این زمینه مطرح کرده است: «فروغ فرخزاد میگوید: «هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودالی میرسد مرواریدی صید نخواهد کرد» اما باید توجه داشت جوی به خودی خود یعنی جویبار، کوچک و ذاتاً حقیر است. بنابراین ترکیب جوی حقیر نوعی حشو است. مثل این است که بگوییم عسل شیرین ! ضمن اینکه صفت حقیر برای کیفیت استفاده میشود و نه کمیت» همچنین در مثالی دیگر به نیما خرده می گیرد و اینچنین میگوید که: « نیما در شعری میگوید «هنگام که گریه میدهد ساز» در صورتی که قبل از «که» کلمه هنگام باید «ی» نکره بگیرد و هنگام در این سطر معنایی ندارد. همچنین گریه را ساز میکنند ولی ساز نمیدهند.
ضمن اینکه باید دقت کرد در شعر شاعران کلاسیک بزرگ این مرز و بوم هم حشو یا حتی ضعف تألیفهای اینچنین فراوان دیده میشود. از جمله مثالی که خود ادبای کلاسیک از آن یاد میکند این بیت معروف حافظ است که «روز اول رفت دینم در سر زلفین تو/تا جه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز» که «هنوز» را در مصرع دوم کاملا حشو میدانند و بدون آن هم بیت کاملا به لحاظ معنایی بسته شده است. یا میتوان به برخی از اشعار مولانا اشاره کرد که تمام مولوی شناسان نیز اذعان دارند به لحاظ شعر ضعیف است و حتی در حد نظم هم از این شاعر برجسته بعید به نظر میرسد. با تمام این حرف و حدثها، ماکان بدون در نظر گرفتن نقدهای اینچنین، صرفا نوک پیکان را به سمت ادبیات معاصر گرفته و گفته است: «حتی شاعر مطرحی مانند سهراب سپهری هم اغلاط فاحش املایی در زبان و شعرش وجود داشته.
مرحوم سپهری ادبیات کلاسیک ما را نمیشناخت. وقتی کتاب «هشت بهشت» را دو جا به صورت «خوشنود» نوشته شده که این غلط هنوز هم در این کتاب وجود دارد. دانشگاه چطور میتواند چنین متنهایی را بپذیرد؟» در کنار این نکته البته باید عنوان کرد ادبای بزرگ جهان و حتی برنده جایز نوبل ادبیات، مارکز نیز به داشتن غلطهای املایی در متون خود معروف بوده و نمیتوان از آن به عنوان حجتی برای زیر سوال بردن عدم شناخت یک شاعر نسبت به سبقه ادبی کشورش مثال آورد. میرعابدینی هم البته در گفتهها به این مفهوم اشاره کرده و گفته است: «در ادبیات جدید وقتی نویسنده از زبان یک لمپن حرف مینویسد نمیتواند از زبانی استفاده کند که مثلاً بیهقی از آن استفاده کرده است. در دوران ادبیات کهن اصلاً این نوع صداها اجازه شنیده شدن نداشت و از طرفی باید در نظر داشته باشیم که ادبیات کلاسیک به درخت تناوری تبدیل شده اما ادبیات معاصر ما تنها 100 سال عمر دارد و طبیعی است که بسیاری از تجربیاتش به نتیجه نرسند اما این به آن معنا نیست که جریانها و چهرههای ادبیات معاصر نباید در دانشگاهها معرفی شوند»
میرعابدینی همچنین در پایان تأکید کرده است: «به نظر من ادبیات معاصر، نازل نیست بلکه درد ما از این است که اساتید خوبی در دانشگاهها برای تدریس ادبیات معاصر نداریم» این جملهها بعد از بازنشر در گروههای تلگرامی و برخی سایتهای ادبی همچنان دست به دست میشود و واکنشهای تندی را از جانب طرفدارانشان به دنبال داشته. هر چند باید منتظر بود تا روزهای آتی پیامهایی از سوی تریبونهای رسمیتر ادبیات معاصر بشنویم.