از نحوه آشناییتان با آیت الله بهشتی و استمرار این دوستی و رفاقت بگویید؟
اوایل سال 51 که آیت الله بهشتی، ماههای اولی بود که از آلمان وارد ایران شده بودند، من ریاضیات سال سوم دبیرستان تدریس میکردم، با مدیر مدرسه که بعدها از شهدای هفت تیر بودند در زمینه نحوه اداره مدرسه نزاع مختصری داشتم، مدیر گفت: اگر صلاح میدانید نزد آیت الله بهشتی بروید و مسئله را مطرح کنید، هرچه ایشان گفتند من قبول میکنم، تا بدان روز من هرگز آیت الله بهشتی را نمیشناختم و حتی تصوری هم از ایشان نداشتم، نزد ایشان رفتم و مسئله را مطرح کردم، ایشان به صراحت گفتند؛ که نظر شما درست است، گفتم به این مدیر خیلی احترام میگذارم بنابراین شما به ایشان این مطلب را بگویید، اتفاقا آیت الله بهشتی تماس گرفتند و مدیر آمد و با ایشان صحبت کردند، از همان زمانی که ایشان به حق از من دفاع کردند، نسبت به ایشان علاقه عجیبی پیدا کردم و از آن روز به بعد در جلسات چهارشنبه شبها در منزلشان که مسائل سیاسی، اجتماعی و مذهبی بیان میشد شرکت میکردم.
-عدالت و روحیه عدل محورانه شهید بهشتی که در کوچکترین و جزئیترین موارد زندگی شخصی و اجتماعیاش بروز و ظهور داشت.
- چرا ؟
-بارزترین روحیه شهید بهشتی که میتوانم اکثر خاطراتم را حول این خصلت تعریف کنم، عدالت ایشان است و میخواهم با تعریف برخی از خاطرات ناگفته خود، به جا بودن انتخاب ایشان به عنوان بالاترین شخص قضایی کشور توسط امام راحل را ثابت کنم، امام خمینی(ره) ایشان را به خوبی شناخته بودند و به سمت ریاست قوه قضاییه انتخابش کردند.
* یک ثانیه ماندنش در زندان گناهش به پای جمهوری اسلامی است
در دوران مسئولیت ایشان در قوه قضاییه، بنی صدر از ریاست جمهوری عزل و تحت تعقیب قرار گرفت، بعد از مدت کوتاهی که بنی صدر مخفی شده بود، مامورین توانستند همسر وی را دستگیر کنند، خبر این اقدام به گوش شهید بهشتی رسید، ایشان دستور دادند هرچه سریعتر همسر بنی صدر باید آزاد شود، این اقدام تخلف است، ایشان با برخوردی تند تاکید کردند: « باید هر چه زودتر آزاد شود و یک ثانیه ماندنش در زندان گناهش بر گردن جمهوری اسلامی است». این معنای واقعی عدالت اسلامی است که ایشان با وجود مخالفان فراوان آن را اجرا میکردند.
* با کسی رودربایستی نداشت حتی آشنایان خود
ایشان بدون رودربایستی عدل را اجرا و پروندهها را رسیدگی میکرد، پیرمردی از بزرگ فامیل شهید بهشتی خدمت ایشان آمد و از ایشان خواست: به پروندهاش در فلان دادگاه رسیدگی کنند او که توقع سفارش از سوی آیت الله بهشتی داشت، با مخالفت شهید روبرو شد، آیت الله بهشتی خطاب به او گفتند:« درباره پرونده شما، اگر حق با شما باشد، قطعاً حکم به نفع شما صادر خواهد شد و اما اگر حق با شما نباشد من کاری نمیتوانم انجام دهم» او که بزرگ فامیل بود و به آیت الله بهشتی بسیار علاقه داشت از اینکه ایشان رک و صریح با او صحبت کردند نه تنها ناراحت نشد به فامیل هم گفته بود که به وجود چنین شخصی در فامیل غبطه میخورم.
* درخواست ناحق فرزندش را هم نپذیرفت
منافقی را دستگیر و حکم اعدام او را صادر کردند، معلم یکی از فرزندان شهید بهشتی به وی اصرار میکند که از پدرت درخواست کن برای فلان منافق که مطمئناً اعدام میشود وساطت کند، او که ابتدا نمیپذیرد با اصرارهای پیاپی و سماجت معلمش روبهرو میشود و در اخر قبول میکند که لااقل به پدرش بگوید در حکم او تخفیفی قائل شوند و از اعدام به حبس ابد محکوم شود، یک شب که آیت الله بهشتی ساعت 12 و نیم شب به خانه بر میگردند، هنگام صرف شام، فرزندش این موضوع را مطرح میکند، او خودش تعریف میکند که بعد از اینکه این موضوع را مطرح کردم، پدرم آنچنان ناراحت شدند که در این مدت 20 سال تاکنون، اینقدر پدرم را ناراحت ندیده بودم و همان جا گفتند: « این فردی که درخواست تخفیف مجازاتش را دارید بسیاری از فرزندان این مملکت را به شهادت رسانده و اجسادشان را سوزانده است و امروز در اختیار قدرت جمهوری اسلامی است و باید اعدام شود».
* با این وضع باید فاتحه قضاوت عادلانه را خواند، آقا!
تعدادی از قضات همراه آیت الله بهشتی به سفری اداری رفته بودند، یکی از قضات هنگام پیاده شدن از ماشین به همراهش با حالت متکبرانه و غرور دستور میدهد:« ساکم را تو بیاور»، این صحنه را آیت الله بهشتی میبینند و با حالتی توبیخ آمیز گفتند: « چرا چنین کاری کردید، ساک برای شماست، و خودتان باید آن را حمل کنید، نه فرد دیگر، این تکبر است آن را از خود دور کنید، اگر بخواهید این گونه قضاوت کنید، باید فاتحه قضاوت اسلامی در نظام را خواند،آقا! »
خاطرهای از توجه و تاکید ایشان در عدم استفاده از بیت المال دارید؟ خاطرهای که به عنوان مثال فرزندان خود را از استفاده اموال بیت المال برای مصارف شخصی نهی کرده باشند؟
-یکی از مهمترین روحیات اخلاقی ایشان توجه فراوان به بیت المال و اساساً درست مصرف کردن و صرف جویی بود حتی به یاد دارم مدت زیادی بود، یکی از لامپهای خانه آیت الله بهشتی سوخته بود و روشن نمیشد، فرزند ایشان سید محمد رضا، برای تعویض و خرید لامپ به تعاونی مصرف کنندگان قوه قضاییه در دادگستری تهران میرود و یک عدد لامپ از تعاونی میخرد، آن زمان تعاونیها کالاها را ارزانتر از جاهای دیگر میفروختند، خلاصه لامپ را خرید و عوض کرد، آیت الله بهشتی متوجه میشوند، لامپ خانه روشن شده از فرزندش میپرسد:« آقا سید محمد رضا این لامپ را چند و چطور خریدی؟» سید محمد رضا میگوید: « باباجان این لامپ را از تعاونی دادگستری خریدم»، آیت الله بهشتی بسیار نارحت میشوند و میگویند:« بابا چرا از تعاونی دادگستری لامپ را تهیه کردی، آن را از بیرون میخریدید، از این به بعد از بیرون خرید کنید تا شائبهای به وجود نیاید».
ده سال با شهید بهشتی رفاقت داشتید، بعد از روحیه عدالت محوری کدام رفتار ایشان برای شما جالب و خاطره انگیز بوده است؟
خاطراتم از شهید بهشتی درباره عمل کردن به قولی که میدادند واقعاً شنیدنی است، ایشان واقعاً « صادق الوعد» بودند، وقتی به فردی قول میدادند، حتماً به قولشان عمل میکردند، حتی در مواردی افراد خودشان فراموش میکردند که از ایشان قول گرفتند، ولی آیت الله بهشتی همواره مقید بود به قولشان عمل کنند و در این مسئله تفاوتی میان پسر بچه خردسال یا فلان رییس و وزیر نمیگذاشت.
* عمل به قولی که 8 ماه پیش داده بود
یکی از دوستان برای من تعریف کردند که دی ماه سال 53 روزی خدمت آیت الله بهشتی عرض کردم، 29 مرداد 54 مصادف با نیمه شعبان است، مراسم عقد ازدواج من است و اگر حضور داشته باشید بسیار خوشحال میشوم، ایشان در دفتر یادداشتی که همیشه همراهشان بود یادداشت کردند، هشت ماه بعد که موعد مراسم عقد ازدواج رسید و من درگیر تدارک برنامههای آن شب بودم، به کلی فراموش کرده بودم دوباره از ایشان دعوت کنم، ولی با کمال ناباوری مشاهده کردم شهید به قول خود عمل کرده و با همسرشان آن شب در مراسم عقد ازدواج من حاضر شدند.
*عمل به وعدهای که به نوجوان 12 ساله داد
در کشور آلمان، آیت الله بهشتی مسئول مرکز اسلامی هامبورگ بودند، نوجوان 12 سالهای نزد آیت الله بهشتی میآید و از ایشان برای راهنمایی دوستانش به اسلام کمک میخواهد، او موفق میشود برای روز مشخصی ساعت 4 و نیم وقت بگیرد و اما آن روز متاسفانه وسیله نقلیه آیت الله بهشتی در مسیر خراب میشود، از آنجایی که آیت الله بهشتی به این جوان 12 ساله قول داده بودند، ماشین و راننده را رها کرده و خودشان به سمت مسجدی که قول داده بودند راهی میشوند و راس ساعت به قرار ملاقات خود میرسند.
آیا خاطراتی از دوران تدریس و همراهی با ایشان در آموزش و پرورش دارید؟
* نمره بیست به انشای نانوشته
دبیرستان کمال تهران، یکی از دبیرستانهای شاخص در نارمک است، ایشان دبیر زبان انگلیسی و انشاء بودند، یک روز دانش آموزی را برای خواندن انشاء فرا می خواند، ولی دست بر قضا این دانشآموز انشاء ننوشته بود، دانش آموز با در دست گرفتن دفتر خالی انشاء، بالای کلاس میایستد و از خودش شروع میکند به داستان سرایی و گفتن انشاء به صورت فی البداهه، آیت الله بهشتی از همان ابتدا متوجه میشوند، ولی اجازه میدهد این دانشآموز از تخیل خود استفاده کرده و انشاء ساختگیاش را ادامه دهد، جالب اینجاست که وقتی انشاء او تمام میشود شهید بهشتی از انشاء او تعریف میکند و دفترش را میگیرد و نمره بیست به او میدهد.
بعد از اتمام کلاس، آیت الله بهشتی از این دانش آموز میخواهد در دفتر حاضر شود، وقتی دانشآموز به دفتر میآید، با صراحت به او میگویند: «شما که از روی دفتر سفید این گونه شیوا و روان انشاء میخوانید، بهتر نیست وقت بیشتری برای درسهایت بگذارید تا موفقیتهای بیشتری کسب کنید، شما ذوق و استعداد خوبی در زمینه انشاء دارید در این زمینه بیشتر تلاش کنید در نویسندگی موفق خواهید شد».
اگر معلمهای دیگر در این موقعیت قرار میگرفتند چه برخوردی میکردند، شاید آبروی این دانش آموز را جلوی دیگر دانش آموزان میریختند و این آبرو ریزی تاثیری هم نداشت جز اینکه استعداد او را کور کند، ولی ایشان به همه جنبههای تربیتی دانش آموزانش دقت داشتند و سعی میکردند استعدادهای درونی دانش آموزان را شکوفا کنند.
آیا خاطراتی از دوران حضور آیت الله بهشتی در آلمان و تلاشهای علمی و فرهنگی ایشان و جذب جوانان به دین مبین اسلام و اندیشههای ناب شیعی دارید؟
تعدادی از دانشجویان ایرانی و آلمانی مشتاق به آشنایی با اسلام و مبانی مذهب تشیع، در محلی به نام هانوفر که 150 کیلومتری هامبورگ آلمان است، از آیت الله بهشتی برای شرکت در جلسه اعتقادی دعوت کردند، در این میان دانشجویی بود که هیچ گونه علاقهای به روحانیت نداشت بنابراین برای مسخره کردن به طرح مباحث سنگین فلسفه غرب و برخی مباحث علمی در این جلسه پرداخت، او آیت الله بهشتی را نمیشناخت، آیت الله بهشتی ساعت 7 بعد از ظهر سخنرانی خود را شروع کرد و تا ساعت 9 این سخنرانی ادامه داشت، بعد از آن این جوان شروع به پرسیدن سوال کرد و شهید هم با متانت همه را پاسخ داد، پاسخهایی که همه را مجذوب عقلانیت و علمیت شهید میکرد، این جلسه تا نیمههای شب به طول انجامید و به اندازهای مفید و موثر بود که همان جوان در پایان جلسه از آیت الله بهشتی درخواست میکرد، لا اقل هفتهای یک بار به هانوفر بیایند.
در پایان اگر بخواهید استاد شهید آیت الله بهشتی را در یک جمله تعریف کنید چه میگویید؟
دوست دارم به پیروی از امام(ره) همان جمله ایشان را عرض کنم که فرمودند: «او واقعاً یک ملت بود»، زندگی آیت الله بهشتی سرشار از اخلاص بود، ایشان همه اعمالشان را برای رضای الله انجام میداد و در مسائل عبادی متعبدانه برخورد میکردند.
مقام معظم رهبری در سخنرانیهای متختلفی که به مناسبت شهادت این استاد بزرگوار داشتند، 22 ویژگی از صفات بارز آیت الله بهشتی را بر شمردند که در یک مجموعه جمع آوری شده است.