«احسان صدری» یکی از دوستان و هم محلهای های شهید حمید رضا اسداللهی است. او که سعی میکند بغضهایش را لابلای جملاتش پنهان کند، گاه گاهی میگوید که به خاطر توصیه خود شهید سعی میکنم گریه نکنم. صدری گفتنیهای بسیاری از فعالیتهای فرهنگی شهید در سطح بین المللی و تلاش فراوانی که او شبانه روز برای تقویت جبهه جهانی اسلام و دفاع از حریم انقلاب و ولایت انجام میداد، دارد.
احسان صدری از نحوه آشنایی و دوستی خود با شهید اسداللهی چنین میگوید: من تقریبا از بچگی با حمید رفاقت داشتم. در بچگی رفاقتمان کمرنگ تر بود اما بعد از ازدواج این دوستی پررنگ تر شد. مسیر زندگی من را از طریق معارفی که به من آموخت، تغییر داد. چیزهایی که در زندگی که باید بااهمیت باشد را برایم پررنگ کرد و چیزهایی که باید بی اهمیت باشد را به من یادآوری میکرد. یک چیزی باید بالاتر از برادر برایم نام ببرید تا به ایشان نسبت بدهم. الحمدلله من دو برادر دارم که خیلی خوب هستند ولی حمیدرضا بالاتر از برادرانم بود.
دید خود را از مسجد ، شهر و کشور خود توسعه داده بود به مرزهای بین المللی/پدر و مادر شهید مغنیه با شنیدن خبر شهادت حمید منقلب شدند
او ادامه میدهد: حمید برای شهادت بارش را از خیلی وقت پیش بسته بود. دید خود را از مسجد خود، شهر خود و کشور خود توسعه داده بود به مرزهای بین المللی. در عراق، پاکستان، لبنان، یمن، نیجریه و... فعالیتهای مختلف داشت. واقعا ما نمیدانیم این روزها چگونه جوابگوی افرادی باشیم که از خارج از کشور برای عرض ارادت به این شهید به ایران سفر میکنند. وقتی خبر شهادتش را به پدر و مادر شهید عماد مغنیه دادند، آنهاهم منقلب شده بودند. طبق توصیه ای که قبل از شهادت به من داشت من تمام سعیم را میکنم که امروز بعد از شهادتش گریه نکنم. در شوخیهایی که با هم داشتیم میگفت: «شما بعد از مرگ من فقط بخندید من اگر شهید شوم الحمدلله جای خوبی میروم.» واقعا هم اگر گاهی اوقات گریه میکنم برای خودم است که گریه میکنم.
از مدارس شیعه پاکستان تا موسسات فرهنگی عراقی/دغدغهاش رواج طرح «شجره طیبه صالحین» بسیج کشور به کشورهای دیگر بود
صدری با اشاره به نوع فعالیت های فرهنگی شهید اسداللهی در کشورهای منطقه میگوید: در کشورهای مختلف فعالیتهای مختلفی هم داشت. در بحث مدارس شیعه در پاکستان، فعالیت داشت. در لبنان فعالیت فرهنگی در حزبالله داشت. در عراق در موسسات فرهنگی مختلف فعالیت داشت. در طرح «شجره طیبه صالحین» بسیج کشور که در مرکز مطالعات راهبردی و تربیت اسلامی برنامه ریزی شد و در واقع مرکز مطالعات مغز متفکر این طرح بود، نقش داشت. حمید آقا در کانون بین الملل این مرکز فعالیت داشت که کلا دغدغهاش این بود که این این شجره طیبه صالحین که در کشور ما شکل گرفته را هم بتواند در کشورهای دیگر رواج دهد. از جمله در کشورهای لبنان و عراق. با فعالیت حمید آقا الحمدلله در کشور عراق واقعا معجزات زیادی دیدیم. افرادی آنجا تشنه این اطلاعات هستند که بدانند چگونه باید بسیج را تشکیل دهند.
وضع مالی خوبی نداشت اما از مهمانان خارجیاش به بهترین نحو پذیرایی میکرد
او ادامه میدهد:حمید شبانه روز کار میکرد. واقعا روزی میشد که در داخل خانهاش مهمانانی از سوریه، پاکستان و عراق داشت. وضع مالی خیلی خوبی هم نداشت. هرطور که شده بود به بهترین نحو این مهمانان را پذیرایی میکرد. گاهی زنگ میزد به من و میگفت: «احسان بیا اینجا مهمان از خارج از کشور آمده. بیا کمک.» خانههایمان را زنانه و مردانه میکردیم. خانمها را میفرستاد خانه ما و آقایان در خانه او میماندیم. با این مهمانان میرفتیم بیرون و در رفت و آمدها بحث شجره طیبه صالحین را برایشان توضیح میدادیم و فعالیتهای مختلفی با هم داشتیم. بیشتر مواقع که خانواده عماد مغنیه و اطرافیان حاج عماد به مشهد میآمدند، حمید قرارها را میگذاشت و کارهایی که باید با هم انجام میدادند را هماهنگ میکرد. فکر کنم دو سال پیش بود که در تهران یادوارهای برای حاج عماد گرفتند و مادر و پدر حاج عماد را از لبنان به تهران آورده و پذیرایی کرد. من واقعا عاجزم از گفتن بخش کوچکی از فعالیت های حمید آقا
یکسال در به در ماجرای سوریه بود/میگفت:حرم فقط برای ما نیست، ما مدافعان حریم انقلاب اسلامی هستیم
دوست و همراه شهید اسداللهی از ماجرای سوریه رفتن او و شرکت در عملیاتهای مستشاری میگوید و ادامه میدهد: یکسال در به در ماجرای سوریه بود. خیلی دوست داشت که به سوریه برود. تمام فکر و ذکرش آنجا بود. شهید هادی ذوالفقاری که در سامرا به شهادت رسید از بچههای پایگاه بسیج ما بود، وقتی شهید شد به دلیل اینکه من کمی طراحی بلدم، حمید به من گفت: «یک طراحی برای شهید بزن.» من طراحی کردم و نوشتم "مدافعان حرم". به من گفت: «همچین چیزی را خط بزن. حرم فقط برای ما نیست. ما باید درباره حریم انقلاب اسلامی حرف بزنیم.» و همیشه این شعار را میداد و میگفت: «مدافعان حریم انقلاب اسلامی» وقتی توضیح می داد و مثال می زد میگفت: «مثلا الان در یمن که حرمی نداریم و حضرت زینبی(س) در آنجا نیست یا الان در نیجریه، اگر اتفاقی برای بچه شیعهها بیفتد، نباید دفاعی بکنیم؟ پس ما مدافعین حریم انقلاب اسلامی هستیم.» طرز فکرش خیلی بالا و دیدش خیلی وسیع بود.
میگفت نباید به این راحتیها شهید شویم چون کار زیاد داریم/میگفت در سوریه همه تشنه انقلاب هستند
صدری معتقد است شهید اسداللهی برای شهید شدن به سوریه نرفت. او میگوید: حمید میگفت خون شهید خیلی تاثیر گذار است. از یک طرف میگفت نباید به این راحتیها شهید شویم چون کار زیاد داریم و از طرفی هم میگفت شهیدشدن هم تاثیرگذاری زیادی دارد. وقتی از سوریه به من زنگ زده بود، با شوخی به او گفتم: «حمید کی شهید میشوی؟ ما کی حلوایت را بخوریم؟» گفت: «احسان اینجا واقعا کار زیاد است. اینجا همه تشنه انقلاب هستند.» همین الان هم در محل، ما میبینیم که در رفتارهای بچهها تاثیر شگفتی ایجاد شده. شوری در پایگاه افتاده. حتی بچههایی که کمتر در بسیج فعالیت میکردند حالا به یک شوری افتادهاند تا کاری بر روی زمین مانده را انجام دهند و این همان تاثیرگذاری شهادت حمید است.
پیکر بی جان شهید درون تابوت با چنان آرامشی قرار گرفته است که گویی به خوابی شیرین فرو رفته است.دوست دیرینه او از این ارامش و نحوه شهادت شهید حمیدرضا اسداللهی میگوید: در مورد نحوه شهادتش شنیدهها حکایت از تیرخوردن دارد. فقط یک نقطه کوچک زیر گلویش دیده میشود که میگویند تیر خورده و همان تیر هم او را به شهادت رسانده است. الحمدلله یک شباهتی هم که به اربابش امام حسین(ع) بعد از شهادت داشت این بود که سه روز و سه شب بدنش بعد از شهادت روی زمین افتاده بود. منطقهای که پیکر حمیدرضا در آن بود، دست داعش افتاده بود که الحمدلله عملیات کردند و توانستند منطقه را آزاد کنند و شهدا را برگردانند.