کد خبر 497063
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۲

اين روز به نام روز شهادت حضرت رقيه(س) بنت الحسين(ع) نامگذاري شده، سالروز شهادت دختري كه با وجود اينكه سن كمي داشت، اما دريايي از كرامت و معرفت بود.

 به گزارش مشرق، در جريان كربلا و حركت امام حسين(ع) به سمت كوفه و كربلاي معلا، ايشان علاوه بر ياران خود كه در شب عاشورا اين تعداد ياران به 72 نفر رسيدند، خانواده و فرزندان خود را نيز به همراه داشت.

فلسفه وجودي حضرت رقيه امام حسين(ع) در كتب و اسناد تاريخي بسياري درج شده به گونه‌اي كه سید بن طاووس در کتاب «لهوف» خود می‌نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه ‏السلام) اشعاری در بی‌وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (س) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتن‌دار باشید.»

مادر حضرت رقيه(س) كيست؟

مادر حضرت رقيه(س) ام اسحاق بوده است كه از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار مي‌روند كه شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان را بنت طلحه عنوان كرده است.

البته در برخي از كتب تاريخي مادر حضرت رقیه (س) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی معرفی می‌کند که در حمله به ایران اسیر شده بود كه اين موضوع آنچنان سند محكمي ندارد.

رقيه لقب ايشان بوده و نام اصلي دختر امام حسين(ع) فاطمه است، امام حسين(ع) هر فرزند پسري كه خداوند به ايشان مي‌داد اسمش را علي و هر دختري كه به ايشان مي‌داد اسمش را فاطمه مي‌گذاشت، در كتب تاريخي آمده است كه در میان کودکان امام حسین (ع) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (ع) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (ع) وی را علی می‏نامید.»

روز عاشورا...

حضرت رقیه(س) در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشتند که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفتند.

در وقايع عاشورا سيد محمد تقى مقدم صفحه 455 و همچنين حضرت رقيه (ع) تاليف شيخ على فلسفى صفحه 550 آمده است؛ حضرت سكينه(س) در روز عاشورا به خواهر سه ساله خودگفت : بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود.

امام حسين(ع) با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم امام حسين (ع) او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين (ع) به او فرمود كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم آنگاه امام حسين (ع) برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت: يا ابه اين تمضى عنا؟ بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام (ع) يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.

همچنين در كتاب سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (ع) صفحه 22 به نقل از الوقايع و الحوادث محمد باقر ملبوبى جلد 3 صفحه 192 نوشته است: وداع امام حسين (ع) در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود؛ هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين (ع)، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گام‌هاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين (ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد: يا ابه ! انظر الى فانى عطشان . بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام.

شنيدن اين سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام، مثل آن بود كه بر زخم‌هاى دل داغدار امام حسين (ع) نمك پاشيده باشند. سخن او آن‌چنان امام حسين (ع) را منقلب ساخت كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود: الله يسقيك فانه وكيلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سيراب مى كند، زيرا او وكيل و پناهگاه من است .

هلال مى گويد: پرسيدم اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت ؟ به من پاسخ دادند: او رقيه عليها السلام دختر سه ساله امام حسين (ع) است.

عصر عاشورا....


در برخي كتب تاريخي آمده است كه در عصر عاشورا و زمان حمله سپاه يزيد به خيمه‌هاي خانواده امام حسين(ع)، حضرت رقيه(س) به بيابان پناه برده و بر روي خار بيابان از دست ماموران سپاه يزيد فرار مي‌كرده است كه در اين هنگام فردي ايشان را گرفته و گوشواره اين دختر سه ساله را به نحوي از گوشش مي‌كشد كه گوش پاره شده و خون فوران مي‌كند.

در كتاب مفاتيح الغيب ابن جوزى آمده است كه، صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همين كه صداى سم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ايستاد. از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . يكمرتبه فرمود: اى مرد، لبهايم از شدت عطش ‍ كبود شده ، يك جرعه آب به من بده . از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد. پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: خواهر كوچكترى دارم كه از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: يك شربت آب به من بدهيد، ولى كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند.

وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد، آب را نياشاميد، بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است .

پس از حادثه تلخ عاشورا و جريان اسيري اهل بيت عصمت و طهارت(ع) آنها را در خرابه‌هاي شام در كنار كاخ يزيد بردند.

در كتب تاريخي آمده است:  از درون خرابه‌های شام، صدای کودکی به گوش می‌رسید. همه آنهایی که در میان اسرا بودند، خوب می‌دانستند که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسین (ع) است. او حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می‌گرفت. انگار که خواب پدرش را دیده بود. یزید دستور داد سر امام حسین (ع) را به دختر کوچک نشان دهند و او را ساکت کنند، اما وقتی حضرت رقیه (ع) و امام حسین(ع) باز هم به هم رسیدند، اتفاق جانسوزی افتاد.

این بار، پدر در سوگ رقیه نشست و زماني كه آن حضرت، سر مبارك امام حسين(ع) را ديد آن سر را در آغوش گرفت و جان به جان آفرين تسليم كرد و به شهادت رسيد.
منبع: شبستان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ناشناس ۱۹:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۶
    0 0
    بس که دویدم عقب قافله پای من از کین شده پر آبله
  • ۲۱:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۷
    0 0
    خدالعنت کند کشندگان پدرتان را واسیر کنندگان شمارا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس